تبیان، دستیار زندگی
پرویز پرستویی از خودش و سینمای ایران می‌گوید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نه خداحافظی کرده‌ام نه اعتصاب!


پرویز پرستویی از خودش و سینمای ایران می‌گوید.


پرویز پرستویی

یک سالی هست که آدم‌ها پرویز پرستویی را به جای آنکه روی پرده سینما ببینند درمسیر کوهنوردی کلک چال و توچال می‌بینند. او این روز‌ها ترجیح می‌دهد به جای بازیگری از سینه کوه بالا برود تا از آن بالا به تهران نگاه کند. او «حاج کاظم‌« وار پای آرمان‌هایش ایستاده است. هنرش را وسیله امرار معاش نمی‌کند و به هر فرصتی پاسخ مثبت نمی‌دهد.انگار که بخواهد این بار به جای «عباس»، سینما را نجات دهد. ولی همه ما می‌دانیم که او قهرمان تنهایی است.همانطور که «حاج کاظم» بود. به فکر بالا بردن آمار بازیگریش نیست و ترجیح می‌دهد اعتبارش را برای آدم‌های بی‌نام و نشانی خرج کند که نیازمند یاری‌اند

 آقای پرستویی چرا پیشنهاد‌ها را قبول نمی‌کنید؟

چون دغدغه‌هایی دارم که سال‌های سال است با من بوده و هست؛ یعنی از زمانی که تئا‌تر را به صورت آماتوری آغاز کردم. آن موقع به ما یاد دادند که باید موثر باشیم. پیش ازهر شعار بیرونی که که می‌خواهیم برای مخاطب بدهیم، اول باید ببینیم چه اتفاقی در خودمان می‌افتد، و آیا این اتفاق با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند یا نه؟ الان هم من به این دغدغه‌ها پایبندم و بر همین اساس است که می‌گویم کم کار نبوده‌ام.

 شرایط هم در بازی نکردن شما دخیل است؟

ببینید، از آغاز سال 91 تا همین حالا 30 فیلم به من پیشنهاد شده. بعضی‌ها بد نبودند ولی از‌‌ همان اول می‌دانستم که مجوز نمی‌گیرند و به ثمر نمی‌رسند یعنی در این شرایط چه کسی هست که بخواهد پای این فیلم‌ها بایستد؟تازه اگر این فیلم‌ها مجوز ساخت هم بگیرند، کسی نیست که از آن‌ها برای اکران دفاع کند. نه، من دیگر رکب نمی‌خورم. با موافقت اصولی هم نمی‌روم، فیلم بازی کنم. خیلی‌ها به من می‌گویند تو بازیگری به این کار‌ها چه کار داری؟ به تو چه؟ تو بازی‌ات را بکن پولت را بگیر. ولی در مورد خودم که دیگر می‌توانم نظر بدهم و تصمیم بگیرم. با این شرایط من کار نمی‌کنم. شما نمی‌دانید ما در چه شرایط سختی فیلم «خرس» و «من و زیبا» را بازی کردیم. بازیگری که فقط جلوی دوربین رفتن نیست. ما اگر دنبال پول بودیم خب می‌رفتیم سراغ یک کسبی. استعداد و توانش را هم داشتیم و داریم. ولی من دلم به این خوش است که اگر می‌روم چله زمستان در فیلم «من و زیبا» بازی می‌کنم، این فیلم دیده می‌شود و خستگی از تنم بیرون خواهد آمد. حالا سوال من این است که چرا یک سال باید طول بکشد تا این فیلم اکران شود؟ این فیلم مگر چه اشکالی داشت؟ هر کس از هر طرفی یک چیزی می‌گوید. یکی می‌گوید در این فیلم، مسیحتش می‌چربد، یکی می‌گوید فلان مشکل را دارد. شورای صنفی هم که یک تکه کلام پیدا کرده «به احترام اربعین فیلم را اکران می‌کنیم.» آقا شما دیگر دم از اربعین نزنید. بین وزارت ارشاد و حوزه هنری همیشه تعامل خوبی بود. بعد این شورای صنفی آمده وسط و همه چیز را به هم ریخت. من اصلا این شورای صنفی نمایش را نمی‌فهمم. حوزه هنری می‌گوید من صد تا سینما دارم و خودم تصمیم می‌گیرم که چه فیلمی در آن به نمایش دربیاید از آن طرف شورای صنفی می‌گوید شما حق چنین کاری را ندارید. مدام به هم توهین می‌کنند. بعد این وسط یک چیزهایی قربانی می‌شود که حقشان قربانی شدن نیست.

با این شرایط می‌خواهید چه کار کنید؟ قصد کار کردن دارید یا ترجیح می‌دهید فعلا به کوهنوردی ادامه دهید؟

من عاشق کار کردنم. حق ندارم کار نکنم. یک زمانی هست می‌گوییم‌ ای بابا من فقط هنرپیشه‌ام، بگذار دو زار گیرم بیاید ولی خاک بر سرمن پرستویی که اگر بخواهم از این راه خرجی زن و بچه‌ام را دربیاورم. من اگر قرار است دیده شوم که خب به اندازه کافی دیده شده‌ام. دوستان لطف داشتند، جایزه گرفتم. یک جاهایی هم نقد شده‌ام که هیچ اشکالی ندارد. من با نقد بزرگ شدم. کار کردم که نقد شوم. مدام خودم را زیر ذره بین گذاشته‌ام تا اشکالاتم را رفع کنم. مگر می‌شود بیایم بگویم روی دست من مادر نزاییده. من بهترین بازیگر دنیا هستم؟ نمی‌شود این طور گفت، چون کار بعدی مشخص می‌کند که من چه کاره‌ام. شاید در کار بعدی با سر زمین بخورم. بازیگری ته ندارد. همین شهاب این همه در فیلم‌هایش دیده شده. یعنی ظرفیت شهاب همین قدر است؟ نه، نگذاشتند که بدرخشد. نتوانستیم. من دلم نمی‌خواهد کم کار باشم. از سال 91 تا به الان حتی در یک فیلم هم بازی نکرده‌ام ولی بی‌اغراق هفته‌ای یک پیشنهاد داشته‌ام. ولی آخر چه اصراری است؟ که آمارم بالا برود؟ خیلی مضحک و خنده دار است که فقط داریم آمار می‌دهیم. مدام می‌نشینند و می‌گویند دوستان در گذشته اینقدر فیلم ساختند ما اینقدر ساخته‌ایم. آقا! کیفیت کار را به من نشان بدهید. چه دستاوردی داشته‌اید؟ نمی‌گویم دستاوردی نبوده ولی اندازه ما اینقدر است؟ من عاشق کار کردنم. تنها کسی هستم که در شرایط سخت عاشقانه کار کردم. مثلا «موج مرده» که بخش اعظمی از آن اصلا در آب ساخته شد.

تعریف زندگی من یک تخم مرغ گندیده است که می‌شود زد به دیوار. من دو زار سیاست ندارم. کاملا آدم احساسی، منطقی و حتی خجالتی‌ام.

یا روبان قرمز!

بله، در آن فیلم خدا شاهد است دوستان می‌آمدند می‌گفتند می‌خواهیم به حاتمی کیا اعتراض کنیم که آف بدهد ولی شما را که می‌بینیم منصرف می‌شویم. در من دنیایی از انرژی است. از این بیکاری متنفرم ولی وقتی بیکارم دچار انزوا نمی‌شوم. افسرده نمی‌شوم. یک دفعه می‌روم سراغ کوهنوردی. من دوست دارم کار بکنم. می‌آیند به من می‌گویند: استاد! ماشاءالله هم که دیگر به همه می‌گوییم استاد. متنفرم از این لغت. چون استاد یک تعریفی دارد. من خودم می‌فهمم که استاد نیستم. استاد کسانی هستند که از این عرصه حذف شدند. آن‌ها نیستند که ما شدیم استاد. خلاصه می‌پرسند استاد! این روز‌ها چه کار می‌کنید؟ می‌گویم: هیچی! جواب می‌دهند پس مشغول استراحید! چه استراحتی؟ من آن موقع که روی صحنه جان می‌کنم دارم استراحت می‌کنم. حالا خرج زندگی و خرده فرمایش‌ها و بدهکاری‌ها هم هست. ولی به خاطر این چیز‌ها تن به هر کاری نمی‌دهم. بالاخره این به به و چه چه‌ها، این اقبال مردم نسبت به آدم باید یک جایی خرج شود. و من سعی می‌کنم آن را در جای درست خرج کنم.

مثلا برای زلزله آذربایجان؟

در سال 91 تمام تلاش من مسئله زلزله آذربایجان بود. یا همین آقای ناصر افشاری. آنقدر بدنش ترکش داشت که حد نداشت. خدا را شکر بالاخره همین یکشنبه هفته پیش عازم شد که برود برای درمان. این کار‌ها خوش رقصی نیست. وظیفه است.

حالا آقای پرستویی واقعا فیلم «چ» را به خاطر اینکه با یک پیام کوتاه از شما دعوت به همکاری شد قبول نکردید؟

ببینید آقای حاتمی کیا با من اصلا تماس نگرفت. نه، نه، به خدا من آدم متکبری نیستم که بگویم حتما باید خودش زنگ می‌زد. اگرچه برایم عجیب بود چرا حاتمی کیایی که سر «آژانس شیشه‌ای» شخصا با من تماس گرفت حالا واسطه می‌فرستد. ولی به خدای احد و واحد نه. دلیلش این نبود. تعریف زندگی من یک تخم مرغ گندیده است که می‌شود زد به دیوار. من دو زار سیاست ندارم. کاملا آدم احساسی، منطقی و حتی خجالتی‌ام. ولی درست است که در زندگی روزمره ماخوذ به حیا هستم، درست است که بار‌ها با خودم گفته‌ام اصلا ولش کن، بگذار طرف مقابل فکر کند من احمقم. بگذار فکر کند که برنده شده ولی یک جاهایی هست که غرور دارم. تماس نگرفت، مهم نیست. حاتمی کیا حین فیلمبرداری فیلم «خرس» یک شب آمد و پیش ما بود. یک خلوت عجیبی با هم داشتیم. ‌‌‌ همان جا بهش گفتم تجربه نشان داده که انگار جنس من و تو با هم جور است. با هم خوب جفت و جور می‌شویم. من‌‌‌ همان جا اوکی کار را دادم. یک موقع در مجله‌ای بحث انداخته بودند درباره رابطه بازیگر و کارگردان. حاتمی کیا صحبت کرده بود و گفته بود جالب است. فیلمنامه‌ها را من نوشتم ولی وقتی پرستویی آن را بازی می‌کند از خودم می‌پرسم این‌ها را من نوشتم واقعا؟ من این را به عنوان یادگاری همیشه درذهنم دارم. ولی بهرحال به او خرده نمی‌گیرم. با پیامک از من دعوت کردند من هم با پیامک جواب دادم که من با این تهیه کننده کار نمی‌کنم. با این آقای مهدی ... کار نمی‌کنم. این آدم با زندگی من بازی کرده است. من وقتی غرورم جریحه دار می‌شود دیگر با کسی شوخی ندارم. مولا گفته حق گرفتنی است. شما داری زندگی‌ات را می‌کنی می‌آیند حقت را تضییع می‌کنند. باید سکوت کرد؟ من حقم را می‌گیرم حتی اگر آن حق دیگر به دردم نخورد. آن آقا با زندگی من بازی کرد و هم حاتمی کیا و هم تبریزی در جریان این واقعه بودند. ولی هر دو رفتند و با او کار کردند. تبریزی «پاداش» را با او ساخت. فیلم «پاداش» قرار بود بعد از «لیلی با من است» ساخته شود. اصلا برای من نوشته شده بود. ولی آقای تبریزی رفت با او کار کرد. بعد هم که این آقای تهیه کننده رفت زندان و مدت‌ها در آنجا ماند و دوباره آمد بیرون. البته خرده نمی‌گیرم. قرار نیست من تصمیم بگیرم دیگران با چه کسانی کار کنند. ولی شاهد بود که او با من چه کار کرد.

و همچنان به فیلمنامه‌ای که نظرتان را جلب کند برنخوردید؟

بهرحال امسال هم کارهای زیادی به من پیشنهاد شد ولی می‌دانید! هرچه سن آدم بالا‌تر می‌رود تجربه‌اش هم بیشتر می‌شود. بالاخره توقع مردم از من چیز دیگری است. الان همه مراقبند ببیند کی با کی کار می‌کند و این وسط تنها چیزی که قربانی می‌شود هنر است. من بازیگری هستم که خیلی چیز‌ها را من به نقش می‌آورم. می‌شود این فیلمنامه را چاپ کرد سه چهار نفر هم بیشتر آن را نخوانند ولی وقتی تصویر می‌شود دیگر لم دارد. من بازیگر باید تجربه کنم، باید ببینم چقدر زندگی کرده‌ام. خودم هم دوست دارم کار خوب و لذت بخش انجام دهم که هم خودم راضی باشم هم مخاطب. من نه اعتصاب کرده‌ام نه خداحافظی. اصلا نمی‌دانم این شایعه را که پرستویی در روستای زادگاهش مشغول کشاورزی است و پیشنهاد 600 میلیونی را رد کرده چطور درآمد. البته رفتم و آدمی را که این شایعه را ساخته بود پیدا کردم ولی حقیر‌تر از این حرف هاست که بخواهم درباره‌اش صحبت کنم. ولی عجب خلاقیتی. به خدا اگر فیلمنامه نویسان ما این قدر خلاق بودند ما غصه نداشتیم. فکرش را بکنید. رفته‌ام کشاروزی می‌کنم و تازه پیشنهاد 600 میلیونی را هم رد می‌کنم! خودش یک فیلم است! اتفاقا همین کوهنورد‌ها به من گفتند می‌خواهید استشهاد محلی جمع کنیم که ما هر روز تو را اینجا می‌بینیم؟ به کسی هم که کار نداری باز به تو کار دارند!

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منبع : خبر آنلاین