تبیان، دستیار زندگی
خداوند وحده لاشریک له است، اما این نظام تکوینی با سبب و وسیله می چرخد و توسل در نظام آفرینش سنتی اساسی و تکوینی است. این کار نیز به هیچ عنوان با قدرت مطلقه باری تعالی منافاتی ندارد. لذا ما می گوییم توحید در نظام الهی عین توسل است و توسل نیز عین توحید است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حامد حسینی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

توسل به اموات ! (1)

توسل


آنچه وهابیان از آن به عنوان شرک در فاعلیت نام می برند، ریشه در خللی اعتقادی نسبت به توحید ذاتی دارد و این مساله مجموعه اعتقادات آنان را نسبت به مساله توحید زیر سئوال می برد. قبل از این نیز در گفتارهای پیشین عرض شد که یکی از اقسام توسل، توسل به انبیاء و صلحا پس از مرحله حیات دنیایی و بعد از مرگ می‌باشد؛ یعنى وجود ارتباط زندگان با ارواح اولیاى الهى در عالم برزخ است، زیرا چه بسا آنان زنده باشند امّا ارتباط ما با آنان، امکان‌پذیر نباشد.


ما در این نوشتار مسأله توسل به اموات، و امکان ارتباط  زندگان با اولیاء الهی درگذشته را از نظر قرآنى و حدیثى پى مى‌گیریم.

بررسی چالشهای وهابیت با مساله توسل به ارواح انبیاء

از اقسام توسّل‏هاى رایج میان مسلمانان، توسّل به دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله یا صالحان پس از وفات ایشان است. در اینجا سۆالى مطرح مى‏شود و آن این است كه: آیا اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته ، شرك بوده و یا مستلزم آن است؟

بر اساس پندارهای وهابی انسان مرده دارای حیات نبوده و جماد است و از نظر قوانین طبیعى، جماد دارای شعور، قدرت، و اراده نیست.  پس اعتقاد به درك داشتن مرده و سلام كردن به او و تعظیم كردن و احترام كردن او و خواندن و ندا كردن او و چیز خواستن از او شرك است،ومستلزم اعتقاد به نیروى ماوراءالطبیعى براى غیر خداست. همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و ناشناخته براى اشیاء، مسئله اعتقاد به تأثیر داشتن یك خاك بخصوص در شفاى بیمارى و یا تأثیر داشتن مكان مخصوص براى استجابت دعا شرك است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروى ماوراءالطبیعى در یك شى‏ء است؛ چرا که هر آنچه كه طبیعى است، شناختنى و آزمودنى و حس كردنى و لمس‏كردنى است. ، از سویی دیگر درخواست دعا و یا هر عمل دیگر از فرد مرده كه قادر بر انجام آن نیست، نوعی پرستش میّت به شمار می‌رود و طبعاً انجام دهنده آن در شمار مشركان قرار می‌گیرد.بر این اساس قاعده اعتقادی وهابیان  در خصوص توسل به اموات بر چهار محور اصلی استوار است:

الف: خواندن مردگان خطاب به معدوم است.

ب: خواندن ارواح شرک و پرستش میت  است.

ج: خواندن مردگان بدعت است.

د: زنده ها توانایی ارتباط با مردگان را ندارند ، چرا که مردگان داراری ادراک نیستند.

خداوند وحده لاشریک له است، اما این نظام تکوینی با سبب و وسیله می چرخد و توسل در نظام آفرینش سنتی اساسی و تکوینی است. این کار نیز به هیچ عنوان با قدرت مطلقه باری تعالی منافاتی ندارد. لذا ما می گوییم توحید در نظام الهی عین توسل است و توسل نیز عین توحید است. هر موحد معترف به نظام خدایی، قطعاً متوسل است و هر متوسل روشندل و واقع بین، به طور حتم موحد است

پاسخ به محور اول : در پاسخ به محور اول این شبهه باید گفت ،که خواندن مردگان در زمره خطاب به معدوم نمی گنجد؛چرا که تفاوت گذاردن میان مرده و زنده به این شكل كه مردگان حتّى در جهان دیگر زنده نیستند و تمام شخصیّت انسان بدن اوست كه به صورت جماد در مى‏آید، یك اندیشه ماتریالیستی و ضدّ الهى است ،که مادیون بر سر زبانها انداخته اند و در بحث شبهات معاد به تفصیل از آن بحث می شود . طبق قرآن و سنت، مردگان در عالم برزخ زنده هستند ، و می شنوند و صداها به آنها می رسد.آیات متعددی از کلام وحی نیز مۆید این مدعاست، که به برخی از آنان اشاره خواهیم کرد :

آیه اول: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُۆْمِنِینَ).(1)

« [اى پیامبر!] هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه‏آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند* آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است خوشحالند، و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند خوشوقتند كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت* و از نعمت خدا و فضل او مسرورند و [مى‏بینند كه‏] خداوند پاداش‏مۆمنان را ضایع نمى‏كند».

این آیات به صراحت، بقاء ارواح و زندگى آنها را پس از جدا شدن از بدن و سایر اجسام مادى مطرح مى‏كند. دقّت در چند فراز از آیه، این حقیقت را بیشتر روشن مى‏كند:

1- (أَحْیا ءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ)؛شهدا در پیشگاه پروردگارشان زنده هستند.

2- (فَرِحِینَ)؛ آنان خوشحال هستند که خوشحالی از علائم ادراک واحساس است.

3- (یُرْزَقُونَ)؛ در نزد پروردگارشان رزق می خورند.

4- (یَسْتَبْشِرُونَ)؛به آنها بشارت داده می شود ، در نتیجه می شنوند.

این آیه به وضوح حیات شهدا در فاصله بین مرگ و قیامت را به اثبات مى‏رساند. شأن نزول این آیه نیز در مورد شهداى بدر و یا شهداى احد مى‏باشد.

آیه دوم:  (وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ* اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ* وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ* أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ* إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ* إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ* قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ* بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ*).  (2)

«و مردى [با ایمان‏] از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: «اى قوم من! از فرستادگان [خدا] پیروى كنید. از كسانى پیروى كنید كه از شما مزدى‏نمى‏خواهند و خود هدایت یافته‏اند. من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفرید و همگى به سوى او بازگشت داده مى‏شوید؟! آیا غیر از او معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آنهاكمترین فایده‏اى براى من ندارد و مرا [از مجازات او] نجات نخواهند داد؟! اگر چنین كنم، من در گمراهى آشكارى خواهم بود. [به همین دلیل‏] من به پروردگارتان ایمان آوردم، پس به سخنان من گوش فرا دهید

[سرانجام اورا شهید كردند و] به او گفته شد: «وارد بهشت شو» گفت:

«اى كاش! قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامى داشتگان قرار داده است» و ما بعد از او بر قومش هیچ لشكرى از آسمان نفرستادیم وهرگز سنّت ما بر این‏نبود. [بلكه‏] فقط یك صیحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند».

مفسّران جملگى بر این عقیده‏اند كه آیات فوق در مورد فرستادگان حضرت عیسى علیه السَّلام به منطقه انطاكیه نازل شده است. آنان مردم را به‏توحید و ترك عبادت غیر خداوند دعوت كردند و در مقابل، مردم به مخالفت با دعوت آنان برخاستند. مشروح احتجاج آنان در سوره یس آمده است.بر اساس شان نزول آیه فوق،هنگامیكه فرستادگان حضرت عیسی علیه السَّلام در حال احتجاج با مردم بودند، مردى از دور دست شهر فرا رسید و آنان را به خداپرستى دعوت كرد وگفت:

«اى كافران! از این فرستادگان پیروى كنید، نه از شما مزدى مى‏خواهند ونه در قبال هدایت شما مالى طلب مى‏كنند. آنان به راه حق هدایت شده‏اند و درمسیر او قدم بر مى‏دارند» سپس اضافه كرد: «چرا من، كسى را كه خلقم كرده، به من نعمت داده، هدایتم كرده و شما نیز به سوى او برمى‏گردید و به دلیل كفرتان‏مجازات مى‏كند، عبادت نكنم؟ آیا از من مى‏خواهید خدایانى غیر او را به خدایى گیرم؟ در حالیكه آنها نیاز مرا برآورده نمى‏كنند و از من ضررى دفع نمى‏نمایند، شفاعت آنها نفعى به من نمى‏رساند و از هلاكت و زیان نجاتم نمى‏دهد».

حضرت عیسی

وقتى با این جملات زمینه را براى ابطال پندار مشركین و اثبات‏ سستى‏منطق آنان فراهم كرد، خطاب به مردم یا فرستادگان عیسی علیه السَّلام گفت: (إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ) اینجا بود كه كفار با سنگ به او حمله كردند و او را به شهادت رساندند.

خداوند متعال، پاداش او را ورود به بهشت قرار داد و فرمود: (قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ) و او خطاب به مردمى كه او را كشته بودندگفت: (قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ).

این آیه به روشنى بر حیات نفس انسان و ادراك و شعور انسان پس ازمرگ و سخن گفتن او با مردمان دنیا دلالت دارد. زیرا دخول در بهشت (قیل ادخل الجنّة) و آرزو نمودن او «یا لیت قومى» قبل از برپایى قیامت است. البته بهشتى كه‏در این آیه مطرح شده، بهشت برزخى است نه بهشت ابدى.

روایات متعددی نیز در این باره آمده است. در روایتی که گذشت، پیامبر اکرم(ص) فرمود: اگر من زنده باشم برای شما خیر است و اگر مرده باشم نیز برای شما خیر است؛ زیرا اعمال شما به ما می رسد. اگر نیکی در اعمالتان ببینم خوشحال می شوم و اگر بدی ببینم، برایتان استغفار می کنم.(3)

عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت کرده است: «ان لله ملائکة سیاحین فی الارض یبلغونی من امتی السلام؛(4)خداوند فرشتگانی دارد که در زمین می گردند و سلام امتم را به من ابلاغ می کنند.»

پاسخ به محوردوم: اساس محور دوم  شبهه افکنی وهابیت به این پرسش اختصاص یافته است : به فرض که توسل به مردگان فعل قبیح یا خطاب به معدوم باشد، شرک نخواهد بود. شرک در مقابل توحید است و همان گونه که توحید اقسامی دارد (توحید ذاتی، توحید در صفات، افعال، عبادت)، شرک هم انواع دارد (شرک در ذات، در صفات، افعال، عبادت). حال پرسش این است که توسل بر کدام شرک منطبق است. عقیده ما این است که توسل جستن به انبیای الهی برای برآورده شدن حاجت هم در دوران زندگی و هم پس از حیات آنان، کار ناروایی نیست و شرک به شمار نمی آید. چرا  كه براساس فرموده قرآن و احادیث نبوى، مرگ به معناى نابودى و فناى كامل انسان نیست، بلكه انتقال از خانه‏اى به خانه‏اى و بقاى حیات به صورت دیگرى است كه به آن «حیات برزخى» گفته مى‏شود.

خداوند وحده لاشریک له است، اما این نظام تکوینی با سبب و وسیله می چرخد و توسل در نظام آفرینش سنتی اساسی و تکوینی است. این کار نیز به هیچ عنوان با قدرت مطلقه باری تعالی منافاتی ندارد. لذا ما می گوییم توحید در نظام الهی عین توسل است و توسل نیز عین توحید است. هر موحد معترف به نظام خدایی، قطعاً متوسل است و هر متوسل روشندل و واقع بین، به طور حتم موحد است.

در نهایت اینکه اسناد فعل و اثر به هریک از موجودات جهان بر اساس این اعتقاد است که آن موجود را خدا آفریده و نیرو و اثر بخشی او از خداست و خدا نیز ما را امر به توسل به آن کرده است. این از دیدگاه تعالیم اسلامی مستلزم شرک و ضد توحید نیست، بلکه صد درصد توحید خالص و نمایانگر حقیقت حق الله است. (5)

پاسخ به محور سوم: در پاسخ به محورسوم شبهات وهابیت پیرامون مساله توسل به ارواح باید خاطر نشان ساخت که توسل بدعت نیست. آنچه بین شیعه و اهل سنت مسلّم است، این تعریف بدعت است: «البدعة ادخال مالیس من الدین فی الدین بقصد الدین.»(6) ما از آیات و روایات ثابت کرده ایم که توسل فعلی مشروع و مستحسن است و چیزی نیست که در منابع دینی نیامده باشد و بعضی آن را به عنوان دین انجام دهند. کسانی که منکر بعضی از انواع توسل اند نیز بعضی از انواع دیگر آن را قبول دارند و حتی کسانی را که معتقد به آن نشوند، کافر می دانند.

پاسخ به محور چهارم: محور چهارم شبهه وهابیت اختصاص به این مساله دارد که اگر هم قبول کنیم که ارواح از موهبت شعور وادراک برخوردار هستند،نمی توان پذیرفت که انسان در این جایگاه «دنیا» مى‌تواند با کسانى که حیات برزخى دارند، ارتباط برقرار کند و آنان نیز سخن انسان را بشنوند. این در حالیست که زبان قرآن کریم به غیر از آنچه که وهابیت بر آن پافشاری می کنند، اذعان دارد. چنانکه قرآن کریم وقتی داستان عذاب، و  مرگ دسته جمعى قوم صالح را حکایت می کند می فرماید: «فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فى دارهم جاثمین»؛(7) زمین لرزه آنان را به کام خود کشید و بامدادان تن‌هاى بى‌جان آنان در خانه‌هایشان بر جاى ماند. در چنین حالتى که مرگ آن‌ها قطعى شده بود و اجساد بى‌روح آن‌ها روى زمین افتاده بود، در عین حالیکه آنان به واسطه عذاب الهی از دنیا رخت بربسته بودند و به عالم دیگری منتقل گشتند، پروردگار ازسخن گفتن حضرت صالح با آنان سخن به میان آوده و چنین نقل مى‌کند: «فتولّى عنهم و قال یا قوم لقدْ أبلغتُکم رسالَة ربّى و نصحتُ لکم ولکنْ لاتحبّون الناصحین»؛(8) از آن‌ها روى برتافت و گفت: اى قوم من، رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و خیرخواهى نمودم ولى چه کنم که شما خیرخواهان را دوست ندارید؟ این نوع سخن گفتن پس از هلاک قوم حاکى از وجود ارتباط میان انسان و ارواح مردگان است. این نوع سخن گفتن در قرآن در مورد شعیب نیز آمده است؛(9)

انسان پس از مرگ حیات دارد و لازم نیست روح به بدن مادى بازگردد بلكه روح انسان در عالم قبر به گونه‏اى تعلق دارد كه عذاب و ثواب، سۆال نكیر و منكر و سایر امور مربوط به آن در قبر و بدن مادى را مى‏بیند.به گونه‏اى كه روح، عذاب را در قالب بدن مادّى مشاهده مى‏كند بدون آن‏كه روح بازگشت كند. لذا نظر علماى وهابیت مخالف تصریح آیات شریفه قرآن و روایات مى‏باشد

در جوامع روایی نیز روایات متواترى بر وجود ارتباط بین حیات دنیوى و زندگى برزخى وجود دارد كه در صورت گردآورى، كتاب حجیمى را تشكیل خواهد داد. ما در اینجا به ذكر حدیثى كه مورد اتفاق مسلمانان است اكتفا مى‏كنیم و آن، در مورد سخن گفتن پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و سلَّم با كفار كشته شده در جنگ بدر است.

هنگامی كه در جنگ بدر مسلمانان به پیروزى رسیدند و مشركین پا به فرار گذاشتند و 70 تن از بزرگان آنان به قتل رسیدند، جنازه آنان در گودالى ریخته شد و پیامبر صلَّى اللَّه علیه و آله و سلَّم یكایك آنان را خطاب نموده و فرمود: همسایگان بدى براى پیامبر خدا بودید. او را از خانه و کاشانه‌اش بیرون کردید، آنگاه دور هم گرد آمدید و با او به جنگ برخاستید. من آن‌چه را که خدایم وعده کرده بود حق یافتم. در این هنگام کسى به رسول خدا گفت: با مردگانى سخن مى‌گویى که اجسادشان از هم پاشیده است، پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله به او فرمود: تو از آن‌ها شنواتر نیستى. میان من و نزول فرشته عذاب که مأمور آن‌هاست فاصله‌اى جز روى گردانى من از آن‌ها نیست.(10)

خلاصه سخن

در نتیجه این گفتار امکان وقوع و حتمی بودن حیات اخروی روشن شده ، وادراک ارتباط میان زندگان و درگذشتگان نیز اثبات می شود. بررسی آیات و روایات مذکور نشان می دهد  كه انسان پس از مرگ حیات دارد و لازم نیست  روح به بدن مادى بازگردد بلكه روح انسان در عالم قبر به گونه‏اى تعلق دارد كه عذاب و ثواب، سۆال نكیر و منكر و سایر امور مربوط به آن در قبر و بدن مادى را مى‏بیند.به گونه‏اى كه روح، عذاب را در قالب بدن مادّى مشاهده مى‏كند بدون آن‏كه روح بازگشت كند. لذا نظر علماى وهابیت مخالف تصریح آیات شریفه قرآن و روایات مى‏باشد.

پی نوشتها:

1-      سوره آل عمران آیات169- 171

2-      سوره یس آیات 20- 27

3-      شفاء الاسقام،  تقی الدین سبکی ، ص 46.

4-      فضل الصلاة علی النبی،  اسماعیل ابن اسحاق جهضمی مالکی،  ص36.

5-      توسل، سید محمد ضیاءآبادی، ص102.

6-      جواهرالکلام ، محمدحسن نجفی ، ج 2، ص276؛ غنایم الایام،میرزای قمی، ج1، ص277.

7-      سوره اعراف،آیه 87

8-      سوره اعراف آیه 79

9-      سوره اعراف آیه 92-93

10-   سیره ابن هشام،ج2ص 639؛ السیرة النبویة،ج1ص649؛ السیرة الحلبیه ج 2ص 179 و 180

سیدحامدحسینی        

بخش اعتقادات شیعه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.