تبیان، دستیار زندگی
گل از جو در آمدی شب بود پس به هیات شب بو در آمدی می خواستی بپیچی گل كافی ات نبود با باد صبحدم به تكاپو در آمدی آهویی آمد آب بنوشد ترا گرفت با عطر خویش در تن آهو در آمدی پس دشت دشت دشت گذشتی و ظهر با، آب از رگان مرده ی آمو ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تكامل

آن گاه در لباس گل از جو در آمدی

شب بود پس به هیات شب بو در آمدی

می خواستی بپیچی گل كافی ات نبود

با باد صبحدم به تكاپو در آمدی

آهویی آمد آب بنوشد ترا گرفت

با عطر خویش در تن آهو در آمدی

پس دشت دشت دشت گذشتی و ظهر با،

آب از رگان مرده ی آمو در آمدی

من سنگ بودم آب كه آمد مرا گرفت

با جان من به شكل پرستو در آمدی

در آسمان - گرفت كسی مان شكار كرد

ابری دهان گشود و تو آن تو در آمدی

من بر زمین چكیدم و تو سا ل ها گذشت

تا با هجوم مه به هیاهو در آمدی

عصری مه ات نشاند دوباره به كتف من

با دست رشد كردی با مو در آمدی

وقت غروب باز من و تو جد ا شدیم

با جنگل مبارك گردو در آمدی

با شاخ و برگ درد شدی درد سر شدی

با میوه ات به شیشه ی دارو در آمدی

شب شد، درخت ماندی نه مه شدی نه ماه

نه در لباس یك گل شب بو در آمدی

سید رضا محمدی