تبیان، دستیار زندگی
این روزها حال و هوای جوانان دم بخت همان دختران و پسرانی که با هزار امید و آرزو پله های موفقیت را یک خط درمیان در می نوردند دیدنی است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهدیه محمدی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شپش پارتی در جیب جوانان دم بخت!!(طنز اجتماعی)


این روزها حال و هوای جوانان دم بخت همان دختران و پسرانی که با هزار امید و آرزو پله های موفقیت را یک خط درمیان در می نوردند دیدنی است، همان جوانانی که تا چند صباح دیگر بیشتر فرصت ندارند تا خود را جوان بنامند، همان بندگان بینوای خداوند که درگیر سیاسی بازی های مسئولین و بازی کثیف دلار بازی شده اند.همان هایی که از کودکی همه خطاب به والدینشان می گویند:«انشالله عروسی بچه هایتان»....

اما امروز این بچه های دیروز بزرگ شده اند و طبق سنت باید دست یک بخت برگشته ای را به عنوان همسر بگیرند و در این آشفته بازار اقتصادی، پیاده سر منزل عشق را طی کنند. بخت برگشته البته از نگاه برخی از دوستان.

ازدواج

این روزها، جوانان پا به سن بخت گذاشته با هزاران امید و آرزو، جشن ازدواج را به عنوان رویایی دور اندیش حتی سخت تر از پیمودن قله قاف و یا متر کردن دیوار چین و یا سفر به دور دنیا در یک هفته می دانند و چه بسا اتفاق افتادن این مسائل را محتمل تر از ازدواج کردن می دانند.

قهرمانی تیم ملی فوتبال در جام جهانی،امکان پذیر تر از ازدواج است!!!

از وصف کلی جوانان نامبرده که بگذریم می رسیم به جیب شلوار این بینوایان، که حال و روز آنها بسی غمناک تر، اشک درآورتر و جان گدازتراست از روز و شب های ژان وارژان که به بینوایی معروف است، بعضا دیده شده است برخی از این جوانان همچون دخترک کبریت فروش زیر بار و فشار سرمای اقتصادی، زندگی و آینده شان یخ زده است و یافتن همسری مناسب که در این اوضاع اقتصادی به راستی یار و یاور انسان باشد، همچون ستاره سهیلی است که احتمال صعود نه بلکه حتی قهرمان شدن تیم ملی فوتبال  در جام جهانی آینده در برابر آن امکان پذیرتر خواهد شد .

شپش پارتی در جیب جوانان دم بخت!!

به جیب به عنوان شرایط مالی یک فرد اشاره شد، در این جا ذکر این نکته ضروری است که نامبردگان و مشمولین ازدواج البته از لحاظ سنی، کافی است نگاهی به ته جیب شلوار و یا کتشان بیندازند و یا کمی سکوت کرده و گوشهایشان را در کنار جبیشان تیز کنند، در این لحظه است که صدای پارتی شپش ها را خواهند شنید، در گذشته و در زمانی که پدران ما خواستار ازدواج بودند، جد این شپش ها نقاره می زدند اما با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی دیگر از آن نقاره زدن ها خبری نیست بلکه اینان در اقدامی خودجوش دست به حرکتی جمعی زده و در جیب این جوانان بخت  برگشته، شپش پارتی راه می اندازند.

لازم به ذکر است که مسئولین مربوطه از اداره بووووووق تا نهاد بووووووق و همچنین بوووووووق،همگی صدای رسای این پارتی را می شنوند اما از نیروی انتظامی هیچ خبری نبوده و جوانمردی یافت نمی شود که این شپش ها را دستگیر و فکری به حال جیب عروس و دامادهای پا به سن گذاشته بکنند.

این روزها، جوانان پا به سن بخت گذاشته با هزاران امید و آرزو، جشن ازدواج را به عنوان رویایی دور اندیش حتی سخت تر از پیمودن قله قاف و یا متر کردن دیوار چین و یا سفر به دور دنیا در یک هفته می دانند و چه بسا اتفاق افتادن این مسائل را محتمل تر از ازدواج کردن می دانند

البته عبور و مرور این شپش ها در لابه لای جیب جوانان و رفت و آمد آنها از جیب خلف شلوارلی به جیب مخفی سمت چپ کت ؛ مسئله ای است که آقازادگان و فرزندان مذکر و مونث برخی از مسئولین استثنای آن هستند.

فقط کافی است مسئولین وزارتخانه ورزش وجوانان چرتکه اجدادش را رو کرده و با آن انگشتان مبارک یک حساب و کتاب سرانگشتی انجام دهد اگر هم این کار فکری برای ایشان مقدور نیست می توانند یکی از همین جوانان بیکار و فارغ التحصیل رشته حسابداری را به مدت کوتاه وبه صورت پروژه ای استخدام نمایند و از اولین لحظات کلید خوردن طرح ازدواج که از به فضا پرتاب کردن موشک و دستیابی به انرژی هسته ای نیز سخت تر است تا برگزاری یک مراسم عروسی ساده، روحسابی بنویسد.

سنگ خانواده در راه ازدواج

بر فرض محال هم که یک جوان خدا ترس و با معرفت به یک حلقه ی ساده راضی شود، قیمت یک حلقه ساده را نمی گویم چون ممکن است از لحظه مرقوم سازی این دست نوشته تا هنگام خواندن آن از سوی شما، قیمت طلا سوار بر آسانسور افزایش به آسمان هفتم رسیده باشد.

با این حال هیچ کس گمان نمی کند که یک حلقه ساده قیمت پایین و کم ارزش باشد و به نوبه خود هزینه ای را خواهد داشت. به این آشفته بازار باید قصه گذرهشتاد خان جهیزیه و همچنین تهیه آشیانه و یا همان لانه ی کوچک عشق را نیز افزود که با توجه به وضع تب دار مسکن که حال و روزش همچون اوضاع طلا ناخوش احوال است. سر آخر هم اگر عروس و دامادی خوش شانس و البته مایه دار توانستند خانه ای اجاره کنند، نباید به منزل آنها خانه گفت بلکه لانه نام اصلی آن است. فکر نمی کنم بیش از 40متر بتوان منزلی در این اوضاع و زمانه اجاره که چه عرض کنم، خون بهای آن را داد...

ما به احترام همین جوانان از دم بخت گذشته ی پا به سن گذاشته که کم کم باید به آنها عذب اقلی گفت و به منظور این که دست روی دل آنها نگذاریم چرا چون که خون خون است، به کاروان خرید عروسی و همچنین قصه پر غصه مهریه و خرید های جانبی از جمله لباس عروس و غیره هیچ اشاره ای نکردیم.

ما هم همچون مسئولین مربوطه قضایا را به خوبی میدانیم اما مصیبت خوانی مرثیه ازدواج کردن و ذکر یک به یک مشکلات ؛ گلاب به رویتان؛ رویمان به دیوار غفلت و شرمندگی، مشکلات را بیشتر نمایان می کند.

جوانانی که دراین مطلب به آنها اشاره شد، متهم به نداری، بیکاری، فقر و تنهایی هستند و نمی دانم شاید مجبور شویم برای این که مسئولین بووووق را به خودشان بیاوریم تعدادی از این جوانان نامبرده را با لباس هایی راه راه و همچنین پلاک های شماره داری بر گردن در سطح شهر و جلوی اداره بوووق، مجلس و نهاد.... بگردانیم تا شاید اگر مسئولین در بین التعطیلین نبودند و خدای نا کرده در محل پستشان حاضر به ارائه خدمت بودند، با دیدن آنها شدت ماجرا را درک کنند

جوانان را در سطح شهرمی چرخانیم با لباسهای راه راه!!

سرآخر جوانانی که دراین مطلب به آنها اشاره شد، متهم به نداری، بیکاری، فقر و تنهایی هستند و نمی دانم شاید مجبور شویم برای این که مسئولین بووووق را به خودشان بیاوریم تعدادی از این جوانان نامبرده را با لباس هایی راه راه و همچنین پلاک های شماره داری بر گردن در سطح شهر و جلوی اداره بوووق، مجلس و نهاد.... بگردانیم تا شاید اگر مسئولین در بین التعطیلین نبودند و خدای نا کرده در محل پستشان حاضر به ارائه خدمت بودند، با دیدن آنها شدت ماجرا را درک کنند. در این بین ذکر این نکته ضروری است که جهت حفظ هویت  جوانان حاضر به این همکاری، چشم آنها پوشانده می شود و صورت آنها شطرنجی خواهد شد.....

به امید نگاه دوباره مسئولین!

مهدیه محمدی

بخش اجتماعی بیان