رمزگشایی از شاهبیت سوره یوسف
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَای إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الظَّالِمُونَ(یوسف/23)
وآن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی نچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه میبرم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (یا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمیشوند!»
و درها را محكم بست و گفت: بیا! یوسف گفت: پناه به خدا مىبرم (كه بهسرپرستخود خیانت كنم زیرا) او صاحب من است و مرا در خانه خود گرامى داشتهو یقینا ستمكاران رستگار نمىشوند».
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ(یوسف/24)
آن زن قصد او کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی مینمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود!
در سرگذشت یوسف که مجموع آن در سورهای به نام او، وارد شده است،تفسیر آیه دوم از دو آیه یاد شده در این صفحه حائز اهمیت است، زیرا آیهدرحالیکه بر عصمت او گواهی میدهد، از نظر برخی مفاد دیگری دارد.
آیه نخست حاکی است که همسر عزیز، یوسف را در مقابل عمل انجام شده قرارداد، خانه را خلوت کرد و یوسف را به خلوت خانهای هدایت نمود، و برای جلوگیری از ورود افراد در را محکم بست، و خواست با گرفتن کام، دامن یوسف را با حیله و تزویر آلوده سازد.
او نخست در پاسخ لفظی خود دو جمله را بر زبان جاری کرد و گفت:
1 - «معاذ الله» به خدا پناه میبرم.
2 - «انه ربی احسن مثوای» همسر تو صاحب من است و من غلام او. او در حق من نیکی کرده است.
وقتی این دو پاسخ مفید واقع نشد، و همسر عزیز درگرفتن کام اصرار ورزید،قرآن مرحله پاسخ عملی یوسف را در ضمن آیه دوم از دو آیه، مورد نظر، چنین میفرماید: (و لقد همتبه و هم بها لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنهالسوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین).
«هم» در زبان عرب به معنای عزم و اراده است. اکنون باید دید متعلق اراده چه بوده است؟
در اینجا دو احتمال وجود دارد:
1 - متعلق اراده در هر دو طرف عمل جنسی باشد; با این تفاوت که همسر عزیز تصمیم به این کار گرفت و تا آخر هم بر تصمیم خود باقی ماند، ولی موفق نشد;اما از جانب یوسف، تصمیمشانی و تعلیقی بود و آن این که اگر برهان پروردگار خود را نمیدید، تصمیم به این کار میگرفت و چون برهان پروردگارش را دید، چنین تصمیمی نگرفت. در این صورت تقدیر آیه چنین میشود:
الف )(ولقد همتبه) :همسر عزیز تصمیم بر کار زشت گرفت.
ب ) (و لولا ان رای برهان ربه لهم بها): یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمیدید، چنین تصمیمی میگرفت.
در واقع متن آیه چنین است: (و هم بها لولا رای برهان ربه) و این که میگوییم تقدیر آیه چنین است، به خاطر آن است که «لولا» برای خود جواب میطلبد و صدر جمله، قرینه بر این جواب محذوف است و با آوردن جمله (و هم بها) پیش از کلمه «و لولا» از جواب بینیاز شدیم.
ولی جمله او جز «لهم بها» چیزی نیست، ولی به خاطر صدر جمله، جواب محذوف شده و در نتیجه، معنای آیه چنین است که تصمیم زلیخا مطلق بوده، درحالیکه اراده یوسف معلق به شرط شده است و با عدم تحقق شرط، اراده نیز منتفی گشته است. به این ترتیب دامن یوسف از هرگونه آلودگی حتی آلودگی به مراحل اراده و تصمیم پاک مانده است.
بیانی به این نحو، در روایتی از امام رضا(ع) نیز وارد شده است. حضرت در پاسخ سۆال مأمون چنین فرمود: (و لقد همتبه و لولا ان رای برهان ربه لهمبها کما همتبه، لکنه کان معصوما والمعصوم لا یهم به ذنب و لا یاتیه) (1) .
«همسر عزیز اراده کرد و اگر یوسف برهان پروردگار خود را ندیده بود، او نیز تصمیم میگرفت; لکن او معصوم بود و معصوم، نه تنها گناه نمیکند، بلکه تصمیم بر آن نیز نمیگیرد».
شگفت این جاست که نقل کنندگان این احتمالات، در نسبت دادن گناه به انبیا کاملاً جری و بیپروا هستند، درحالیکه اگر مسلمانی یک دهم این گناهان را به یکی از صحابه پیامبر نسبت دهد، او را ملحد میدانند. گوئی صحابه پیامبر، از نظر عصمت و تقوا بسیار برتر از انبیا هستند.
تفسیر جمله به شکلی دیگر
گاهی جمله (و لقد همتبه و هم بها لولا ان رای برهان ربه) به نحو دیگری نیز تفسیر میشود و آن این که مقصود از «هم» در هر دو طرف، تصمیم به «زدن» بوده است، زیرا سنت کلی در میان عاشقان این است که اگر عاشقی در آستانه شکست قرار گرفت، به نوعی -از بد گوئی زبانی گرفته تا زدن و کشتن- از معشوق انتقام میگیرد و همسر عزیز خواست، از این راه انتقام خود را از معشوق سرکش باز ستاند (2) .
در این لحظات، یوسف نیز خواست از خود دفاع کند و به اصطلاح با او گلاویز شود، ولی ناگهان متوجه شد که این کار ممکن است به ضرر او تمام شود; زیرا گلاویزی بدون ضرب و جرح نخواهد بود. در این صورت عاشق شکستخورده برای اخذ انتقام، مضروب و یا مجروح شدن خود را دستاویز قرار داده و معشوق خود را متهم به عمل ناروا میکند و میگوید: «او میخواست با من کاری زشت صورت دهد و من دفاع کردم برای همین او مرا زد و مضروب و مجروح ساخت». به همین جهت یوسف از تصمیم خود منصرف گردید. گاهی برای تایید این نظر گفته میشود:
جملههای «همتبه» و «هم بها» را نمیتوان به معنای اراده کامگیری تفسیر کرد; زیرا پیش از این جمله، تمام مراحلی که ممکن بود همسر عزیز برای جلب موافقت یوسف طی کند، ذکر شده; حتی این که صریحاً به او گفت: (هیت لک); با این تصریح دیگر نیاز ندارد که مسئله تصمیم بر انجام عمل دو مرتبه تکرار شود. ما در عین حال که نظر دوم را رد نمیکنیم، ولی تایید اخیر را نیز نمیپذیریم. زیرا تایید مزبور در صورتی موجه است که تکرار موضوع بی فایده باشد، ولی اگر تکرار مطلب سابق، مقدمه برای بیان مطلب دیگر باشد، در این صورت تکرار بیفایده نبوده، بلکه مستحسن و زیبا خواهد بود.
توضیح این که آیه ما قبل: (و راودته التی) بیانگر کشمکش طرفین است و این که میل و درخواست از یک طرف و رد و امتناع از طرف دیگر به اوج خود رسید;ولی هرگز دو مطلب مهمی که آیه دوم و سوم بیانگر آن میباشد، در آن بیاننشده است و این دو مطلب عبارتند از:
1 - علت این امتناع چه بود؟
2 - چگونه یوسف از «مخمصه» نجات یافت؟
قرآن برای بازگوئی این دو مطلب، بار دیگر بر میگردد و اصل مسئله را مجددابه عنوان مقدمه مطرح میکند تا بتواند آن دو مطلب را بیان نماید، از اینرو پس از جمله «همتبه و هم بها» هر دو را متذکر میگردد.
درباره موضوع نخست (علت نجات او) میفرماید: (لولا ان رای برهان ربه کذلکلنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین).
و درباره موضوع دوم میفرماید: (واستبقا الباب و قدت قمیصه من دبر).
همانطور که ملاحظه میفرمایید: تکرار مسئله و این که، «عزم» و تصمیمی از ناحیه همسر عزیز صورت گرفت، به خاطر بیان دو مطلب مهمی است که خواننده داستان در انتظار آن به سر میبرد و بازگشت به اصل موضوع، به خاطر یاننتائجیک کار رایج است.
نویسنده وجه دیگری برای تایید نظریه «عبده» ارائه کننده (نظریه دوم)
افزوده است و آن این که اگر بگوییم مقصود از «هم» در دو مورد همان زدوخورد است، در این صورت دو لفظ «سوء» و «فحشاء» در آیه، دو معنای جداگانه خواهند داشت و مقصود از اولی «ضرب» و مقصود از دومی «عمل خلاف عفت» خواهد بود; ولی اگر بگوییم مقصود از آن «عمل خلاف عفت» است، در این صورت این دو لفظ معنای واحدی خواهند داشت که با فصاحت قرآن سازگار نیست.
این توجیه نیز چندان استوار نیست، زیرا گذشته بر این که تکرار برای تاکید و یا تفنن در عبارت، در برخی مواقع مایه فصاحت است، در نظریه اول نیز این دو لف1 میتواند دو معنای مختلف داشته باشد; زیرا میتوان گفت: مقصود از«سوء» خیانت در حق صاحبش و مقصود از «فحشاء» عمل خلاف عفت است و خداوند در پرتو «برهان رب» او را از هر دو گناه، باز داشت و به تعبیر قرآن هردو را از او برطرف کرد. زیرا بر آمیزش با زن شوهردار، دو عنوان منطبقمیشود، چون در عین این که «فحشاء» است، خیانت به حقوق مرد نیز هست، ولی بر آمیزش با زن بیشوهر -بدون اکراه زن- فقط یک عنوان منطبق میباشد.
مقصود از «برهان رب» چیست؟
«برهان» در لغت عرب به معنای «حجت» قاطع و گواه روشنگر و مبین حقیقت است (3) و هر چیزی که شک و تردید را قطع کند و حقیقت را روشن کند و به اصطلاح، مفید علم و یقین گردد، به آن «برهان» میگویند.
اگر قرآن معجزه را برهان مینامد و میفرماید: (فذانک برهانان من ربک الیفرعون و ملائه)(قصص:32) «عصا و ید بیضا دو گواهند بر رسالت تو از جانب پروردگارت به سوی فرعون و طائفهاش».
و اگر قرآن خود را «برهان» میخواند و میفرماید: (یا ایها الناس قدجائکم برهان من ربکم)(نساء: 174) «ای مردم، برای شما از جانب پروردگارتان گواهی آمده است».
و اگر قرآن به مشرکان میگوید: (االه مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین)(نمل: 64) «آیا خدائی، جز «الله» هست؟ بگو: اگر راست میگوئید،دلیل و گواه خود را بیاورید».
و اگر قرآن میگوید:....
همه و همه به خاطر این است که معجزه، حجت برنده و دلیل قاطع بر حقانیت آورنده آن است، چنان که وجود پیامبر در آن محیط و آوردن کتابی که همه بلیغان عرب در برابر آن عاجز و ناتوان گشتند، خود گواه قاطع و دلیل روشنگرحقیقت است و ثابت میکند که این شخصیت، میوه باغ دیگر، تربیت یافته مقامی بالاتر و برتر از محیط مکه و یا جهان ماده میباشد.
با توجه به معنای «برهان» از نظر لغت و قرآن، باید دید مقصود از این مفهوم کلی چیست؟ در اینجا مفسران وجوهی را یادآور شدهاند که بسیاری ازآنها نااستوار است، مانند:
1 - آگاهی یوسف از تحریم زنا و عذابی که بر آن مترتب است.
2 - صفات برجسته که در پیامبران و برگزیدگان هست و آنان را به عفت و صیانت نفس از پلیدی دعوت مینماید (4) .
بهطور مسلم علم عادی از تحریم زنا و مفاسد اخروی آن -در آن شرائط- بهتنهائی نمیتواند کاری از پیش ببرد، صفات برجسته تا تکیهگاهی محکم و استوارنداشته باشد، در برابر امواج شکننده طوفان غرائز در محیطهای مناسب وآماده، خرد و شکسته میشود.
گروهی برهان را به نبوت، برخی آن را به عصمت و طائفهای به لفظ و امدادغیبی تفسیر کردهاند و شاید همگی به یک حقیقت رجوع کند.
ولی میتوان گفت که مقصود از آن، تجسم واقعیت فحشاء و نتائج وحشتناک آن درزندگی دنیوی و اخروی است و یکچنین تجسمی در پرتو نبوت، عصمت و الطاف غیبی الهی رخ میدهد. رویت چنین واقعیتی که قرآن درباره آن میفرماید: (رایبرهان ربه) افق را در نظر او آنچنان روشن کرد که زمینه کوچکی از شک وتردید نیز در دل او باقی نماند.
و به دیگر سخن: همانطور که حجتهای عقلی، افق را در نظر انسان روشن میسازدو به انسان جزم و قاطعیت میبخشد، همچنین رویت واقعیت عمل که از لوازم نبوت، عصمت و الطاف الهی است، به او روشنی بخشیده و قاطعیت میدهد و برای همین جهت، ریشه اندیشه انجام آن را در مغز، میسوزاند.
نظریات بیپایه در تفسیر «برهان رب» در اینجا برخی از مفسران برای«برهان رب» معانی دیگری گفتهاند که هرگز با مقام نبوت و عصمت پیامبران سازگار نیست و احیانا، خامه از نوشتن آنها شرم دارد و غالبا احادیث اسرائیلی، الهامگر این نوع توجیهات و تفسیرات شده است و با عرض پوزش نمونههائی را نقل میکنیم:
1 - پرندهای بر شانه یوسف نشست و به گوش او گفت:
«مکن که اگر انجام دهی از درجه پیامبری تنزل خواهی کرد».
2 - یوسف، یعقوب را درحالیکه انگشت خود را به دندان گرفته است مشاهده کردکه به او میگوید: «آیا مرا نمیبینی؟».
3 - یوسف از درون خود صدائی شنید که «نام تو در دیوان پیامبران است،میخواهی کار سفیهان را انجام دهی؟».
4 - دستی را دید که از دیوار بیرون آمد و بر آن نوشته بود: (لا تقربوا الزنا انه کان فاحشه و ساء سبیلا)(اسراء: 32).
5 - سقف شکافت و صورت زیبائی را مشاهده کرد که میگوید : «ای پیامبر عصمت،این کار را مکن که تو معصومی»!.
6 - سر به زیر افکند و در روی زمین دید نوشته است: (من یعمل سوء یجزبه)(نساء: 123).
7 - فرشتهای آمد و پرهای خود را بر پشت یوسف مالید و شهوت او از سرانگشتان پایش درآمد.
8 - او پادشاه را دید که میگوید: «تو در خانه ما هستی و کار خلاف انجام میدهی؟ ».
9 - حجابی میان یوسف و زلیخا پدید آمد و هیچیک همدیگر را ندیدند.
10 - فرشتهای از فرشتگان بهشت را دید و در زیبائی او غرق شد و گفت: «تواز آنچه کسی هستی؟« گفت: «آن کس که زنا نکند».
11 - پرندهای پرید و صدا زد: «یوسف! شتاب مکن، او درآینده برای تو حلال خواهد شد، او برای تو آفریده شده است».
12 - یوسف چاهی را که در آن زندانی شده بود، دید که در کنار آن فرشتهای ایستاده و میگوید: «یوسف این چاه را فراموش کردهای؟».
13 - او زلیخا را در زشتترین صورت دید و از او فرار کرد.
14 - او انسانی را دید که به او میگوید: «به سمت راست خود نگاه کن»،ناگهان اژدهای عظیمی را دید که میگوید: «زناکار فردا در شکم من است»، از این جهت فرار کرد (5) .
ما پیرامون این نظریات یک سخن میگوئیم و آن این که چه شده که این دایههای مهربانتر از مادر، یوسف را متهم به آماده شدن بر کار زشت میکنند؟ چیزی که هست میگویند:
دستی از غیب ظاهر شده، او را از انجام کار بازداشته است! یک چنین بازداری قهری، چه ارزشی میتواند داشته باشد؟! درحالیکه قهرمان گفتار ما کسی استکه تمام کسانی که در اطراف سرگذشت او بودند، به برائت و پاکدامنی او شهادت دادهاند:
1 - خدا بلافاصله پس از این جریان درباره او میگوید: (انه منعبادنا المخلصین)(یوسف: 24).
2 - شاهدی از خاندان زلیخا برای شناسائی مجرم، راهنمائی کرد که اگر پیراهنیوسف از پشت سر دریده شده باشد، یوسف راستگوست و زلیخا دروغگو و اتفاقا چنین نیز بود(شرح این موضوع بعدا خواهد آمد).
3 - عزیز مصر به زلیخا گفت: (انه من کیدکن ان کیدکن عظیم; یوسف اعرض عنهذا) «این صحنهسازی حیلهای از حیلههای زنانه و حیلههای شما زنان بزرگ است! ای یوسف این جریان را نادیده بگیر».
4 - زنان مصر که با زلیخا در رابطه بودند، گفتند: (حاش لله ما علمنا علیه من سوء)(یوسف: 51)«منزه است خدا، ما درباره یوسف بدی سراغ نداریم».
5 - خود زلیخا گفت: (الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین)(یوسف:51) «الان حق آشکار گردید، من بودم که او را به سوی خود خواندم و او از راستگویان است».
و در جای دیگر صراحتا میگوید: (و لقد راودته عن نفسه فاستعصم) (6) .(یوسف:
32) «من او را به سوی خود خواندم، ولی او خودداری کرد».
با این شهادتها و گواهیها چگونه میتوان به آن نظریات سست و بیپایه اعتمادکرد؟ زیرا مفاد آنها این است که یوسف تا لب پرتگاه رفته و مقدمات آن راانجام داده، ولی مانع غیبی او را از عمل زشت بازداشته است; درحالیکه اگر یکی از این مقدمات انجام گرفته بود، هرگز زلیخا نمیگفت: (و لقد راودته عننفسه فاستعصم). نیز اگر یکی از این کارها انجام گرفته بود، خدا توبه او رانقل میکرد، چنان که توبه آدم و ایوب را از ترک اولی، نقل کرده است.
شگفت این جاست که نقل کنندگان این احتمالات، در نسبت دادن گناه به انبیا کاملاً جری و بیپروا هستند، درحالیکه اگر مسلمانی یک دهم این گناهان را به یکی از صحابه پیامبر نسبت دهد، او را ملحد میدانند. گوئی صحابه پیامبر، از نظر عصمت و تقوا بسیار برتر از انبیا هستند.
چیزی که این مفسران را به چنین وجوه بیپایهای هدایت کرده، این است که آنان جمله «و هم بها» را مانند جمله پیشین و همتبه» مستقل دانستهاند. طبعاً مفادش این است که زلیخا و یوسف هر دو هماهنگ با هم تا مرز گناه رفتند،چیزی که هست یوسف برهان رب را دید و منصرف شد، ولی برای زلیخا چنین رویتی انجام نگرفت. مفاد آیه از نظر این گروه این است که «وهمت به و هم بها لولا ان رای برهان ربه لفعل» و به خاطر چنین تفسیری ناچار شدند، این وجوه را که از احبار یهودی و راهبان مسیحی که وارد احادیث مسلمین شده است،بپذیرند. درحالیکه ما در گذشته گفتیم: (لولا ان رای برهان ربه) قید جمله دوم «هم بها» است و این که زجاج میگوید: «جواب لولا مقدم نمیشود»،برفرض صحت، مشکلی تولید نمیکند، زیرا جواب لولا مقدم نشده و هرگز «هملها» جواب لولا نیست، بلکه جواب لولا، محذوف است، به قرینه جمله پیشین و مفاد جمله، همانطور که یادآور شدیم چنین است: «اقسم و لقد همتبه واقسم لولا ان رای برهان ربه لهم بها» مانند: «والله لاضربنه انیضربنی» مسلما جزای «ان یضربنی» محذوف است و جمله متقدم گواه بر آن است; تو گوئی چنین میگوید: «والله و... ان یضربنی لاضربنه».
ظاهر آیه (و کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء) هم این است که یوسف سراغ سوء و فحشاء نرفته بود، بلکه این سوء و فحشاء بود که سراغ او آمده بود و خدا این دو بلا را از او برطرف کرد و میفرماید: ما بدی و زشتی را از او برگرداندیم، نه این که ما یوسف را از توجه به آن دو بازداشتیم و در آیه دیگر نیز این نکته مشاهده میشود که یوسف در مناجات خود با خدا میگوید:
«پروردگارا حیله آنها را از من برگردان»، آنجا که میفرماید: (الا تصرفعنی کیدکن اصب الیهن و اکن من الجاهلین; فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهنانه هو السمیع العلیم)(یوسف: 33 - 34).
«اگر حیله آنها را از من برنگردانی، به سوی آنان میل میکنم و از نادانهامیشوم. خدا دعای او را پذیرفت و حیله آنها را برطرف کرد، حقیقتاً او شنوا و داناست».
شبکه تخصصی قران تبیان
نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
1- نورالثقلین، ج2، ص 419.
2- المنار، ج12، ص 278.
3- ابن منظور در «لسان العرب» میگوید: «البرهان: الحجه الفاصله البینهیقال: به رهن یبرهن برهنه اذا جاء بحجه قاطعه لرد الخصم»(ج13، ص 51)«برهان آن دلیل فیصله دهنده اختلاف و روشنگر است. عرب میگوید: فلانی اقامه برهان کرد یعنی دلیلی آورد که عناد طرف را قطع نمود».
4- مجمعالبیان، ج3، ص 225.
5- تفسیر سوره یوسف، از غزالی.
6- فخر رازی، التفسیر الکبیر، (مفاتیح الغیب)، ج18، ص 116.