تبیان، دستیار زندگی
زندگی از لبخند تو آغاز می ‏شود و باران ‏ها ستاره می ‏بارند بر ایوان ‏های تاریک مانده ما. با آمدنت، غروب‏ها کوتاه و کوتاه‏تر شدند و آفتاب، بلندتر از همیشه، بر پنجره‏ های ما پدیدار شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ستاره‏ باران رمضان

امام حسن

دروازه ‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره ‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند.

در نیمه راه برکت ‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است.

حسن علیه‏ السلام با چشمانی علوی می ‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد.

صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‏ های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛ آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را.

او با نگاهی از جنس باران می ‏آید و آب‏ های آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند.

ای حسن بی‏نهایت!

کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏پایانت را بی‏شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشاندند.

آسمان، تویی که وسعت دلت، زبانزد آب‏های زمین است.

ای فرزند حماسه و رأفت!

تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق ‏خواهی تنید؛ آن‏ چنان که باران، رگ‏های خاک را.

ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.

از بازوان حیدری علی علیه ‏السلام ، تا لبخندهای معطر فاطمه علیهاالسلام نور ابدی توست که کوچه‏ های جانمان را روشن کرده است.

آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این‏چنین، قفس ستیزمان کرده است.

با آمدنت، بوی علی در کوچه ‏های غم ‏زده کوفه جاری شد و صدای گریه ‏های کودکانه ‏ات، در صدای بال فرشتگان پیچید تا شب‏ها، با لالایی آرام تو، کائنات به خواب بروند

ای حسن بی‏نهایت!

طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟

وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!

تو از گفت ‏گوی مهتاب آمده ‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏پاشد.

در معطر صدایت، نفس تازه می‏کنیم و آینه‏ های حضورت را به استقبال، شکوفه می‏پاشیم.

تو که آمدی ...

ستاره‏ها تکثیر می‏شوند و آفتاب، در شب ‏های تاریک رخنه می ‏کند.

همه پیراهن‏ ها، بوی یوسف می‏گیرند و کبوتران از سقف خانه ‏ها لبریز می‏شوند.

آسمان، آن‏قدر آبی می‏شود که آب‏ ها از یاد می ‏روند.

زندگی از لبخند تو آغاز می ‏شود و باران ‏ها ستاره می ‏بارند بر ایوان ‏های تاریک مانده ما. با آمدنت، غروب‏ها کوتاه و کوتاه‏تر شدند و آفتاب، بلندتر از همیشه، بر پنجره‏ های ما پدیدار شد.

تو که آمدی، گریبان‏ های غریب، بغض شدند و اشک ها، باران‏ های بهاری. جاده ‏ها عاشقانه به تو ختم شدند و همه راه ‏ها، صراط مستقیم.

تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق ‏خواهی تنید؛ آن‏ چنان که باران، رگ‏های خاک را

بهارها در حاشیه سبز نام تو جان گرفتند.

تو که آمدی؛ غربت از تنهایی درآمد و عشق، در سینه‏ های کوچک ما جوانه زد.

پرنده‏ های بی ‏آشیانه بر شانه‏ هایت آشیان گرفتند و درخت ‏ها به برکت نفس ‏های معطر تو شکوفه زدند و سیب شدند.

با آمدنت، بوی علی در کوچه ‏های غم ‏زده کوفه جاری شد و صدای گریه ‏های کودکانه ‏ات، در صدای بال فرشتگان پیچید تا شب‏ها، با لالایی آرام تو، کائنات به خواب بروند.

چشم ‏هایت، دورترین افق ‏ها را روشن کرده است.

سینه‏ ات، اقیانوسی است که همه اندوه‏ های عالم را پذیرا خواهد شد.

با تو، دنیای پدرانه علی علیه‏السلام ، رنگین‏ تر و تنهایی ‏اش با رنگ مهربانی تو پُر خواهد شد. تو که آمدی، آبشارها همه قد کشیدند تا در تن تو، خودشان را تطهیر کنند و رودخانه ‏ها به دنبال کوچه خانه پدری ‏ات دویدند تا بوی قدم‏ هایت را به دریاها سوغات ببرند.

از نام تو، تنهایی می ‏تراود و پرنده ‏ها با آسمان آشتی می‏ کنند.

چشمه‏ ها در تشنگی کویر، جاری ‏اند تا عطش تنهایی تو را تا کربلای غریب برادرت ببرند.

تو آمده‏ ای تا منادی عشق و مهربانی در دلتنگی دورترین کوچه ‏های شب ‏زده باشی.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


معصومه داوودآبادی

عباس محمدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.