احیای سینمای دینی
درباره فیلم سیب و سلما
فیلم دینی ساختن، هم تلاش مضاعفی میطلبد و هم مسوولیت مضاعفی را پیش روی سازندگانش قرار میدهد. در سالهای پس از انقلاب، برای ارائه یك تعریف درست و منسجم از سینمای دینی، مسوولان تلاش زیادی كردند.
هربار هم در هر دورهای كه حرفی به میان میآمد و جریانی ایجاد میكرد، عمر كوتاه مسوولیتها به پایان میرسید و مدیر جدید، تعریف تازهتری از این سینما ارائه میكرد و این روند ادامه یافت تا اكنون.
«سیب و سلما» یك فیلم دینی ساده و بیادعاست كه در شرایط كنونی، مضمونی متعالی را دستمایه قرار داده و با حضور بازیگرانی ناشناس (بجز یكی دو نفر در نقشهای مكمل) میخواهد در كوران رقابت در سینمای ایران، هویت خود و ضرورتِ وجود چنین آثاری را اثبات كند.
خیلیها از زمان نمایش فیلم جشنواره و حتی در این روزها دوست دارند سیب و سلما را با دو فیلم دینی دیگر یعنی «زیر نور ماه» و «طلا و مس» مقایسه كنند.
دلیل اصلی این مقایسه، یكی مضمون مشابه این فیلمهاست و دیگری محوریت یك شخصیت روحانی (در اینجا طلبهای جوان) در طول ماجرا.
اما تفاوتی كه سیب و سلما با دو فیلم ذكر شده دارد، به نوع فضاسازی و لحن قصه برمیگردد كه در بخشی دیگر به آن خواهیم پرداخت و میگوییم آیا این میزان نمادپردازی و تلاش برای نزدیك شدن به فضاهای خیالی و فانتزی به غنای بصری و مضمونی اثر كمك میكند یا نتیجهای معكوس خواهد داشت، اما به هر حال یادمان باشد ساختن یك فیلم دینی، طبق هر تعریف و با هر سلیقهای، یكی از دشوارترین كارهاست، زیرا یك فیلمنامهنویس و كارگردان باید ضمن حفظ كیفیت فیلمش و رعایت استانداردهای سینمایی، اثری بسازد كه مبتنی بر آموزههای انبیاء و بر مبنای كتاب مقدس مسلمین باشد.
در غیراین صورت، هر آنچه ساخته میشود اگر ویژگی اول را نداشته باشد، هیچگونه تاثیری بر سینمای ایران نخواهد گذاشت، زیرا با همه پیامها و ارزشهای مضمونیاش ممكن است از روایت یك داستان عاجز باشد و نتواند در شخصیتپردازی موفق عمل كند و اگر ویژگی دوم را نداشته باشد، آن وقت میشود تلقی شخصی از دین.
همچنان كه بسیاری از فیلمسازان فرنگی و حتی هالیوودی نیز با برداشتهای خاص خودشان از تورات و انجیل فیلمهایی میسازند كه ممكن است قابلیت استنادی نداشته باشند و اگر از سازندگانشان هم بپرسید مدعی نیستند كه به منابع اصلیشان وفادار بودهاند.
پس فیلم دینی ساختن، هم تلاش مضاعفی میطلبد و هم مسوولیت مضاعفی را پیش روی سازندگانش قرار میدهد.
آنان از یك سو باید به عنوان كارگردان، نویسنده، فیلمبردار، تدوینگر، بازیگر و... از جنبههای فنی و تخصصی فیلم دفاع كنند و از سوی دیگر به عنوان یك دینشناس، توجیهاتی متقاعدكننده درباره شیوه خوانششان از قصص قرآنی و روایات مشهور داشته باشند.
پرده دوم ـ قصه و شخصیتپردازی: آنچه فیلمهای دینی ارزشمند و ماندگار را از نمونههای شعاری و دمدست و مدعی جدا میسازد، ارتباط عمیق و درست یك اثر است با تماشاگر و این مهیا نمیشود مگر به لطف قصهگویی و شخصیتپردازی درست و دقیق.
این موضوع دقیقا ادامه منطقی موضوعی است كه در بالا به آن اشاره شد. چنانكه هر اندازه یك كارگردان عالم به مسائل دینی و مسلط بر روایات باشد، تا وقتی شیوه انتقال صحیح آنها را بر مدیومی مانند فیلم نداند، به یقین اثر او ناكارآمد خواهد بود.
«سیب و سلما» یك فیلم دینی ساده و بیادعاست كه در شرایط كنونی، مضمونی متعالی را دستمایه قرار داده و با حضور بازیگرانی ناشناس (بجز یكی دو نفر در نقشهای مكمل) میخواهد در كوران رقابت در سینمای ایران، هویت خود و ضرورتِ وجود چنین آثاری را اثبات كند.
تصور كنید قصه حضرت یوسف(ع) را كه عموم مردم جزییات دقیق آن را بارها خوانده و ملكه ذهن كردهاند و هیچ تازگی برایشان ندارد كه مثلا از روی كنجكاوی بنشینند و سریال «یوسف پیامبر» را ببینند اما با وجود این چرا یوسف پیامبر تا این اندازه در جلب مخاطب موفقیت به دست آورد؟ پاسخ روشن است.
این سریال شخصیتپردازی درستی داشت و قصهاش نیز پركشش بود. یكی از دلایل موفقیت سریال یوسف پیامبر هوشمندی سازندهاش در دعوت از آدمهای خبره و اهل فن بود.
همكاری این افراد در كنار یكدیگر بود كه منجر به چنان نتیجهای شد. غیرممكن است اگر كارگردانی بخواهد یك تنه بار فیلمی با چنین رویكردی را به دوش بكشد و به موفقیت هم برسد. این نكتهای است كه در كار جدید حبیبالله بهمنی رعایت نشده است.
او در توجیه انتخاب هادی دیباجی به عنوان بازیگر اصلی فیلم گفته نمیخواسته تماشاگر هیچ تصوری از چهره و سابقه بازیگرش داشته باشد. این درست، اما باید بازیگری انتخاب میشد كه در موقعیتهای پیچیده فیلم بتواند گلیم خود را از آب بیرون بكشد و حتی برای تماشاگر جذاب باشد (اتفاقی كه درباره مصطفی زمانی افتاد و دیدیم محبوبیت سریال یوسف پیامبر چه تاثیری در آینده حرفهای او داشت).
تازه فقط توانایی بازیگری نیست كه اهمیت دارد، بلكه چهره انتخاب شده هم باید دارای كاراكتری خاص و جذاب برای تماشاگر باشد. جالب است در این فیلم، بازیگری با قابلیتهای بهروز بقایی در نقش كوتاه و مكمل حضور مییابد، اما نقش اصلی به بازیگری تعلق میگیرد كه فاقد توانایی ایفای نقش در موقعیتهای سنگین و جدی فیلمنامه است.
فیلمنامه سیب و سلما، كار سیدناصر هاشمزاده است. او یكی از جدیترین علاقهمندان به مباحث دینی در سینماست و فیلمنامههایی هم كه نوشته اغلب مضامین دینی و عرفانی دارد.
اما در باب سیب و سلما باید گفت فیلمنامهاش با وجود وفاداری به همه علایق نویسنده، دارای فصلها، موقعیتها و المانهایی است كه برای تماشاگر امروزی كمی گلدرشت به نظر میرسد.
مثلا برای نشاندادن جوانهای نسل امروز و سرگرمیهایشان اولین چیزی كه ممكن است به ذهن هر كسی برسد، جوانی با تیپ و ظاهری امروزی است كه همواره موسیقیهایی ریتمیك و فرنگی میشنود. این برای فیلمی در حد و اندازههای سیب و سلما اصلا تصویر عمیق و مناسبی نیست.
اگر قرار بر تقابل دو ایده یا دو نحوه زندگی و اعتقاد باشد باید موضوع را كمی جدیتر نگریست. خیلی وقتها وفاداری به واقعیتهای اطراف، وقتی ظرایفی به آن افزوده نشود و تغییری متناسب با حال و هوای فیلم نداشته باشد، اصلا نمیتواند مزیتی باشد.
سیب و سلما فیلمی است كه سیدناصر هاشمزاده با الهام از طرح جهانگیر الماسی، فیلمنامهاش را نوشته است. حبیبالله بهمنی نیز كه این فیلم را كارگردانی كرده، آثار متعدد و مختلفی را در كارنامهاش دارد از فیلمهای اكشن و دفاع مقدسی تا نمونههایی از فیلمهایی با گرایش استعلایی در سینما.
سیب و سلما مقدمهای مناسب است برای ورود این كارگردان باتجربه به عرصهای كه كمتر كسی شهامت ورود به آن را دارد.
جای خالی فیلمهایی از این دست میان فیلمهای پرهیاهو، اما بیخاصیت سینمای ایران كه مدعی دینمداری هستند بشدت احساس میشود.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:جام جم / لیلا خراط