شناخت پایه اول ایمان و تحکیم آن
ایمان تنها تصدیق ذهنی و حصول علم نیست، بلكه عاملی اختیاری و ارادی نیز در ایمان دخالت دارد و از همین جهت است که مورد تكلیف قرار میگیرد .
در حکمت سی و یکم نهجالبلاغه آمده است که: از حضرت علی علیهالسلام درباره ایمان سؤال شده بود. حضرت در جواب میفرمایند: سُئِلَ [علیه السلام] عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ ...؛ درود خدا بر او ، فرمود:(از ایمان پرسیدند، جواب داد)
شناخت پایه هاى ایمان: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد . صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد .
در ابتدا در تعریف ایمان باید گفت که ایمان تنها تصدیق ذهنی و حصول علم نیست، بلكه عاملی اختیاری و ارادی نیز در ایمان دخالت دارد و از همین جهت است که مورد تكلیف قرار میگیرد (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ).1
از سوی دیگر، شخص مؤمن كسی است كه تصمیم دارد به آنچه میداند عمل كند و به آن ملتزم باشد. از این رو در روایات متعدد، عملْ جزء ایمان شمرده شده است.(الایمان تصدیق بالجنان و إقرار بالسان و عمل بالاركان).2 وقتی میگوییم كسی ایمان دارد، به این معناست كه آماده است تا به مقتضای ایمان خود عمل كند. ولی با توجه به موانعی كه برای انسان پیش میآید اعم از وسوسههای شیطانی، هواهای نفسانی و عوامل اجتماعی مختلف، نیازمند تقویت است. از این رو باید اطراف ایمان با ستونهایی پشتیبانی شود تا لطمهای به آن وارد نشود و تأثیر خود را بر سعادت انسان ببخشد. پایههای چهارگانهای را که حضرت برای ایمان ذكر فرمودند میتوان به دو بخش تقسیم کرد: دو پایه به رفتار فردی انسان و دو پایه به رفتار اجتماعی او بازگشت دارند.
مفهوم صبر در این روایت
در اینجا که حضرت میفرمایند: یکی از دعائم ایمانْ صبر است، مقصود از صبر تنها صبر بر مصیبت نیست؛ بلکه به معنای قدرت مقاومت در مقابل عوامل مزاحم است. گاهی این عامل مزاحم تمایلات شیطانی خود انسان است و گاه عاملی بیرونی است. حتی گاهی همسر و فرزند انسان را به گناه میاندازند (إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ)3 ملاک برای مؤمن اراده و خواست خداست. لذا در مواردی که خدا توصیه به رعایت حال خانواده و فرزندان فرموده و مؤمن این توصیهها را رعایت میکند برای او عبادت محسوب میشود. در روایتی آمده است که: «المؤمن یأكل بشهوة اهله و المنافق یأكل اهلُه بشهوته؛4 مؤمن در خانه سعی میکند طبق اشتهای خانوادهاش غذا بخورد و منافق خانواده را تابع اشتهای خود میکند.» مؤمن در مباحات باید حال خانوادهاش را مراعات کند. اما در آنجا که خدا اجازه نداده نباید تسلیم شود. دعوا و کتککاری هم لازم نیست؛ بلکه باید به آرامی بگوید: «چیزی که شما میخواهید خدا اجازه نداده و من نمیتوانم آن را برآورده کنم.»
شعبههای صبر
حضرت در ادامه میفرمایند: وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیْرَاتِ ؛
خود صبر چهار شعبه دارد. منظور از این شعبهها یعنی عواملی که به این انگیزش کمک میکنند: امید به منفعت و ترس از ضرر، مهمترین عوامل مؤثر هستند. حضرت این دو عامل را با دو تعبیر «شوق» و «شفق» بیان میفرمایند. شفق، نقطه مقابل شوق و به معنای خوف است. هر قدر انسان بیشتر معتقد باشد که کاری برای او سودمند است بیشتر برای انجام آن تلاش میکند. سود هم مراتبی دارد؛ از سودهای دنیوی تا ثوابهای اخروی و رضوان الهی. طبعا شوقی که در اعمال انسان مؤمن مؤثر است شوق به ثوابهای اخروی است. اسلام به مؤمن این بینش را میدهد که زندگی دنیا دوره مقدماتی و به یک معنا دوره جنینی برای زندگی اصلی است. قرآن میفرماید: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوَانُ؛5 حیات حقیقی آنجاست. پس مؤمن طوری رفتار میكند كه برای زندگی حقیقی او مفید باشد و شوق او به ثواب آخرت است. برای اینكه بتوانیم عامل صبر را در خودمان ایجاد كنیم باید بدانیم که صبر خود دارای چهار شعبه است. الشوق و الشفق و الزهد و الترقب.
شوق به بهشت، خاموشکننده شهوات
حضرت برای هر یک از این شعب فوایدی را ذكر میكنند. میفرمایند: فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ؛ وقتی انسان شوق به ثواب اخروی داشت به راحتی از شهوتها چشمپوشی میكند. در امور دنیوی هم این قاعده جاری است. مثلا جوانی که شوق ازدواج با دختری را دارد و به او گفتهاند که باید تحصیلات عالی داشته باشی، برای رسیدن به این آرزوی خود همه زحمتها را به جان میخرد و صرفنظر كردن از بعضی راحتیها برای او آسان میشود. میفرماید: اگر انسان مشتاق به بهشت باشد به راحتی از شهوتها چشمپوشی میكند. آیا برای رسیدن به ثواب ابدی و بینهایت، جا ندارد انسان چند سالی از بعضی تمایلات خود صرفنظر كند؟! سعی كنیم ثوابهای اخروی را باور كنیم و آیاتی که در وصف بهشت وارد شده است را بخوانیم.
یکی از بزرگترین عقوبتها این است که خدا با آنها قهر میکند (لاَ یكَلِّمُهُمُ اللّهُ) ما الان احساس نیاز نمیکنیم که خدا با ما حرف بزند، یعنی چنین نیازی را درک نمیکنیم. اما در آن عالم حقایق ظاهر میشود و نیازها هم روشن میشود. آن وقت است که یکی از بزرگترین عذابهای روز قیامت این است که خدا با انسان حرف نزند. به هر حال اولین عنصری که برای تحقق صبر لازم است، شوق به ثوابها، لذتها و کمالات اخروی است.
ترس از عذاب، عامل دوری از گناه
وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ. عنصر دومْ ترس است. امید مؤمن به بهشت و ترس او از جهنم است؛ جهنم نماد عقوبت الهی است. باید آیات و روایات را خواند و با خصوصیات جهنم و عذابهای آن آشنا شد تا ترس از آن در دل ما ایجاد شود.
زهد، از بینبرنده مصیبتها
وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ؛ در مصیبتها که نه عامل ترسْ مؤثر است و نه امید، باید دلبستگیها را از دنیا گسست. همه مصیبتهای دنیا وقتی برای انسان سنگین است که انسان به متعلقات خود دلبستگی داشته باشد. اگر دلبستگی نداشته باشد وقتی چیزی را از دست میدهد غصه نمیخورد. مرحوم آقای مهندسی رضواناللهعلیه در برنامهای تلویزیونی داستانی را نقل کردند که بعد معلوم شد درباره خود ایشان بوده است. گفتند: «به شخصی خبر دادند که ماشین شما را دزدیدند. در جواب گفته بود: آهن قراضهای بود که چند روزی دست ما بود، حالا دست دیگری است؛ اگر احتیاج دارد نوش جانش، و اگر احتیاج ندارد خدا هدایتش کند.» وقتی دلبستگی نباشد مصیبت، مصیبت نمیشود. اما با وجود دلبستگی، گم شدن یک اسکناس هزارتومانی خواب را از چشم انسان میبرد. اگر انسان به همه نعمتهای دنیا به عنوان امانت الهی نگاه کند، پس گرفتن آن برای او مصیبت نمیشود و تحملش برای او بسیار راحت است. «زهد» یعنی عدم دلبستگی به دنیا. اگر بود نعمت خداست و باید او را شکر کرد و اگر نبود باید به آنچه خدا صلاح میداند راضی بود. پس رکن و شعبه سوم این دعامة «زهد» است.
یاد مرگ، محرّک انسان به سوی خوبیها
«وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیرَات » ؛ آخرین شعبه صبر «ترقب» است. معادل فارسی ترقب، «انتظار کشیدن» است. اما مقصود از ترقب در اینجا این است که مؤمن باید طوری باشد که همیشه نگاه او به آینده باشد و انتظار واقعیاتی را بکشد که قرار است در آینده اتفاق بیافتد. آنچه برای انسان مهم است و نقطه عطفی در هستی او به شمار میرود مرگ است. مرگ است که ورق زندگی را عوض میکند و ما را از عالم اختیار و انتخاب به عالمی دیگر میبرد که دیگر در آنجا اختیاری نداریم. در آنجا نه میتوانیم ثوابی کسب کنیم و نه میتوانیم عقابی را جبران کنیم. البته اگر انسان از قبل خود را آماده کرده باشد و توشه فراهم کرده باشد این سفر این گونه خواهد بود که از جایی تنگ، تاریک، متعفن و کثیف رهایی پیدا میکند و به فضایی باز، خرم و شاداب پا میگذارد. اما اگر بر عکس این رفتار کرده باشد، نتیجه هم برعکس میشود. ما در وقوع مرگ شک نداریم، اما همیشه خود را به تغافل میزنیم یا نمیگذاریم فکرمان به آن سمت برود. این تغافل باعث میشود که انسان به دنیا دلبستگی پیدا کند و به دنبال شهوات برود. پس مؤمن علاوه بر اینکه نباید دلبستگی به لذتهای دنیا داشته باشد باید دوراندیش هم باشد و خود را برای ملاقات با مرگ آماده کند. کسی که منتظر مرگ باشد در کارهای خیر شتاب میکند تا این سفر برای او مبارک باشد و از سختیها و رنجها نجات پیدا کند.
پی نوشت ها :
1 . نساء، 136.
2 . بحارالانوار، ج66 ص74.
3 . تغابن، 14.
4 . بحارالانوار، ج59 ص291.
5 . عنکبوت، 64.
فرآوری : محمدی
بخش نهج البلاغه تبیان
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی