چرایی وجود واژگان فارسی در قرآن
برخی، در راستای اثبات نظریه مطابقت قرآن با فرهنگ زمانه، به واژههای دخیل استناد کرده و گفتهاند:
در قرآن، بیش از 200 واژه غیر عربی و 50 واژهی فارسی دیده میشود؛ برای مثال، لغت هندی مثل: «زنجبیل» از طریق فارسی و لغت یونانی یا لاتین «بلد» و «قلم» از طریق سریانی، وارد زبان عربی شده و قرآن نیز استفاده نموده است که این نشانه تأثیر پذیری از فرهنگ زمانه است. [1]
بررسی و نقد شبهه:
اگر در هر زبانی تأملی کوتاه داشته باشیم؛ شاهد واژههای بیگانه خواهیم بود و عوامل نفوذ واژههای بیگانه را میتوان در موارد ذیل جستجو کرد: الف. همجوار بودن با زبان دیگر؛ ب. سلطه سیاسی؛ ج. تجارت و داد و ستد بازرگانی؛ د. مهاجرت. [2]
اعراب نیز، مانند دیگران، برای خود تجارت و داد و ستد داشتند و کالاها را با کشورهای هم جوار، مبادله میکردند. این تجارت به این منجر شد که فرهنگ واژگان کشورهای مجاور وارد زبان عربی شود؛ همچنین مهاجرتهای اقوام دیگر در میان اعراب، موجب پدیدار شدن واژههای دخیل گردید.
اعراب به علت این که با ایرانیان داد و ستد بازرگانی داشتند و به آن جا مهاجرت میکردند، واژههای فارسی در میان آنها رواج یافت و قرآن نیز از واژههای دخیل فارسی، بهره برده است.
این تأثیر و تأثّر در تمام زبانهای دنیا وجود دارد و هیچ زبانی در دنیا وجود ندارد که از زبان اقوام همجوار یا آنانی که با آنها داد و ستد دارند، تأثیر نپذیرفته باشد، یا بر آنها تأثیر نگذاشته باشد. در میان اعراب، دولتهایی، مانند: «معین» ، «سباء»، «حمیر»، «قتبان»، «حضرالموت»، «کنده»، «لحیان»، «ثمود»، «نبط»، «تدمر» و... وجود داشت.[3] که با حاکمیت سیاسی، واژههای دیگری، را وارد کردند.
تمام این علل، سبب شده که اعراب با واژهها و اصطلاحات غیر عرب مأنوس شده و آنها را جزو زبان خود تلقّی کند؛ یعنی اگر قرآن به جای کلمه بیگانه واژهی دیگری را میگذاشت، چه بسا نمیفهمیدند.
در قرآن، استفاده از اصطلاحات رایج اعراب در وادی لغت، ضروری بود؛ چنان که قرآن میفرماید: (وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُول الاّ به لسانِ قُومِه) [4] ; «ما پیامبری نفرستادیم، مگر به زبان قوم خودش.»
در تمام نقاط جهان، یک واژه، بر اثر استعمال زیاد، مصطلح و حقیقت میشود، گونهای که پس از یک نسل، اگر به جای این واژه، واژهای دیگر، به کار میرود، فهمیده نمیشود؛ مانند: تلویزیون که لغت بیگانه است و در کشور ایران جا باز کرده و الفاظ دیگری، مانند: «سیما» نتوانست جای آن را بگیرد.
استفاده قرآن از واژهی غیر عربی به 309 [5] کلمه میرسد. با وجود این، قرآن از عربی بودن خود سخن به میان آورده است. (قرآناً عربیاً) [6] و وجود چند واژه بیگانه در قرآن، آن را غیر عربی نمیکند؛ هم چنان که وجود واژههای عربی بسیار در یک قصیده فارسی، آن را از فارسی بودن خارج نمیکند. [7]
اعراب به علت این که با ایرانیان داد و ستد بازرگانی داشتند و به آن جا مهاجرت میکردند، واژههای فارسی در میان آنها رواج یافت و قرآن نیز از واژههای دخیل فارسی، بهره برده است. واژههای فارسی در قرآن، حدود 50 [8] مورد است که برای نمونه، بعضی از آنها را ذکر میکنیم:
1. اباریق: [9] به معنای ظرف آب، یا آبریز و یا آفتابه که در توصیف بهشت به کار رفته است؛ [10]
2. زنجبیل: [11] وصف شراب بهشتی است؛ [12]
3. کافور: [13] مفسران در کلمه کافور، اختلاف دارند. بعضی آن را نام چشمهای در بهشت میدانند و بعضی، مادهای برای خوشگوار کردن؛ در هر حال این واژه، فارسی است و داخل زبان عربی شده است. [14]
4. برزخ: [15] سد یا دیوار.
5. قفل: [16] به معنای، «کلید» آمده است. [17]
اما قرآن از اصطلاحات رایج غیرعربی، تا جایی که به محتوای آن آسیب نرساند، بهره گرفته است. این استفاده نشانه تأثیر پذیری قرآن از فرهنگها نیست، بلکه بهره گیری از ابزار انتقال مطالب وحیانی است که در بین مخاطبان رایج و قابل فهم بود.
شبکه تخصصی قرآن تبیان
منبع: قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی
پینوشتها:
[1] . مجله بینات، ش 5، ص 76-75.
[2] . آرتور جفری، واژههای دخیل در قرآن، ص 6.
[3] . همان، ص 14.
[4] . ابراهیم، 4.
[5] . بینات، ش 7، ص 61، رضا نیازمند.
[6] . یوسف، 2.
[7] . اتقان، ج 1، ص 428.
[8] . البینات، ش7، ص 61، رضا نیازمند; همان، ش 5، ص 95، خرمشاهی.
[9] . «بأکواب و اَباریق وَ کَأس مِن مُعین»; با قدحها و کوزهها و جانهای از نهرهای بهشتی -شراب طهور-.»; واقعه، 18.
[10] . الاتقان، ج1، ص431. واژههای دخیل در قرآن، ص101.
[11] . «و یُسقون فیها کَأساً کانَ مزاجها زَنجَبیلا; و در آن جا از جامهای سیراب میشوند که پراز شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است;» انسان، 17
[12] . الاتقان، ج1، ص435; واژههای دخیل، ص 237.
[13] . «اِنّ الاَبرار یَشرِبُون مِن کَأس کانَ مزاجها کافُوراً; به یقین ابرار و نیکان، از جامی مینوشند که با عطر خوش آمیخته است;» دهر، 5.
[14] . واژههای دخیل، ص356; الاتقان، ج1، ص439.
[15] . «... و مِن وَرائِهم بَرزَخٌ اِلی یَوم یُبعَثُون; پشت سر آنها برزخی است، تا روزی که برانگیخته شوند;» مؤمنون، 100. [16]. (اَم عَلی قُلُوب اَقفالِها); محمّد، 24.
[17] . سیوطی، الاتقان، ج1، ص 444-427. آرتور جفری، واژههای دخیل، ترجمهی فریدون بدره ای. مجلّه البینات، ش 7-5.