تبیان، دستیار زندگی
از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بستند وفا کردند پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر در انتظارند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیام یک شهید 22ساله


از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بستند وفا کردند پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر در انتظارند

پیام یک شهید 22ساله

شهید صدرالله باقری

نام پدر:  سهراب

تاریخ تولد: 10/2/1339

تاریخ شهادت: 11/8/1361 

محل شهادت: موسیان

شهید صدرالله باقری در خانواده ای مرفه و ثروتمند و همچنین پر جمعیت در روستای ششکل از توابع شهرستان آستانه اشرفیه متولد شد او از محبوبیت خاصی درمیان خانواده  برخوردار بود تحصیلات اش را تا دبیرستان به اتمام  رسانید او دانش آموز ممتازی بود و همیشه در صرفه جوئی و پرهیز از اسراف نیز نمونه و الگو بود . صدرالله دراوقات فراغت خویش علی رغم میل باطنی افراد خانواده  به کارگر قراردادی منزل خود در باغ یا مزرعه کمک می نمود و معتقد بود که نباید به  کارگر فشار آورد و خود با  کمک کردن مایه دلگرمی او می شد  او در میان چنین خانواده ای از کودکی نماز خواندن  و روزه گرفتن را شروع کرد. رازو نیاز و مناجات عارفانه  او در نیمه شبها  نظر مادرش را به خود جلب کرد .در حالیکه پدرش یکی از علاقه مندان رژیم بود وی در روزهای پایانی رژیم در برابر دیدگان ناباورانه و خشمگین همه  تمامی آثار متعلق به رژیم را که از جمله عکس قاب گرفته شاه بود  نابود گردانید او بعد از پیروزی انقلاب یکی از پایه گذاران بسیج روستایش بود. شهید  با آغاز جنگ تحمیلی دربسیج آستانه ثبت نام نمود و به مناطق جنگی اعزام شد پس از چندی که به مرخصی آمد باز عزم رفتن نمود که این بار سخت مورد مخالفت خانواده بخصوص پدر ومادر قرار گرفت ولی او توجه ای به این مسایل ننمود و پس از اصرار فراوان  اعزام شد بطوریکه هیچ یکی از اعضای خانواده  اش او را بدرقه ننمودند. شهید که  رفتن به جبهه را تکلیف  می دانست به موسیان اعزام شد او که در  خانواده جایی برای خود نمی دید آنقدر درمنطقه ماند که بالاخره در حالیکه دوشکاچی روی تانک بود و کلی از نیروهای عراقی را  به هلاکت رسانده بود بر اثر اصابت تیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد

در حالیکه پدرش یکی از علاقه مندان رژیم بود وی در روزهای پایانی رژیم در برابر دیدگان ناباورانه و خشمگین همه  تمامی آثار متعلق به رژیم را که از جمله عکس قاب گرفته شاه بود  نابود گردانید

پیام  شهید :

من از دنیا می روم تا جوانان  زادگاهم با خون من بیشتر به قرآن بیندیشند.

خاطره ای از مادر شهید:

در شبهای آخر او می گفت که مرا بیدار کنید که می خواهم درس بخوانم ومن نیز در ساعت مقرر (نصف شب) اورا بیدارمی کردم پس از چند زمزمه ای نظرم را به خود جلب کرد آرام و بی سرو صدا به طبقه بالا رفتم چون صدا از آنجا بود وقتی سرک کشیدم متوجه شدم  که سجاده و قرآن را پیش روی خود گرفته و در حال مناجات و رازو نیاز است.

وصیت نامه  شهید صدرالله باقری :

بسم الله الرحمن الرحیم

از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بستند وفا کردند پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر در انتظارند. احزاب 23

ما برنده جنگ هستیم و هیچ تریدی در این نیست و بفرض اینکه ما هم کشته بشویم ملت ما در حال جنگ هستند و شهادت را با دل و جان می پذیرند (امام خمینی)

بسم الله القاصم الجبارین بنام خداوند و در هم کوبنده ستمگران و سلام بر مهدی (ع) که ملت ایران و شهید پرور چشم انتظار هر چه زودتر ظهور شما هستند و سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران وقلب تپنده همه مستضعفان جهان و درود بی پایان بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران و جان بر کف و ایثارگران حق و حقیقت که امام عزیزمان می فرماید اگر سپاه نبود کشور هم نبود .بلی و من صدای امام امت را لبیک گفته و عازم در جبهه جنگ زده جنوب موسیان شدم و در حال مبارزه با استکبار و کفر جهانی می باشم و تا آخرین قطره خون با مزدوران صدامی خواهم جنگید و دیگر فکر حمله به کشوری دیگر نکند و هدف من و بقیه رزمندگان رسیدن به کربلا می باشد تا اینکه به زیارت آقایمان و قبرشش گوشه سالار شهیدان حسین (ع) رفته و در پیشگاه ایشان عرض ادب کنیم.

پیام  شهید : من از دنیا می روم تا جوانان  زادگاهم با خون من بیشتر به قرن بیندیشند

من از خدا می خواهم که یا اینکه با پیروزی کربلا برویم یا اینکه شهادت را هر چه زودتر نصیب من کند بار خدایا در سال گذشته در کردستان رفته ام و سه ماه در کردستان ماندم و شهادت نصیب من نشد و این دفعه از تو می خواهم که شهادت را نصیب من کنی هر چند که من شایستگی شهید بودن را ندارم و باید بگویم که خیلی گناه کردم امیدوارم که من را به بزرگواریت ببخشی که در درگاه ایزدیت قرار گیرم. آمریکای جنایتکار و شوروی تبهکار باید بدانند که ملت ایران با تمامی قدرت و به رهبری امام امت هیچوقت اجازه نخواهد داد که متجاوزی در کشور ما دخالت کند امام گفت که صدام باید از بین برود باید برود شکی توکارنیست حتماً از بین خواهد رفت ما باید همیشه توکل بخدا کنیم و همیشه باید در فکر خدا باشیم در کار کردن کشاورزی و صنعتی و درتمام کارها به ما کمک خواهد کرد هر چند که من حقیر خیلی گناه کردم امیدوارم که خداوند من را ببخشد.

پیام یک شهید 22ساله

خطاب به پدر و مادر: بخصوص به مادرم. مادرم وقتی اطراف شهر و روستاهای اهواز و به خصوص شهر موسیان و دهکده هایش را با چشم خودم دیدم که تمامی شهر و روستا توسط مزدوران بعث عراق بمباران گشته تمامی اهالی این ده و روستا با خاک یکسان شده بودند مادر شما هی  گریه می کردید و به من قسم می دادید که به جبهه نروم مادرم من چگونه می توانم ببینم ملتی که از پای  در آمده خانه و کاشانه اش را عراقیها بمباران کرده ومن یا اینکه همکلاسهای من که در سال قبل در روی نیکمت نشسته بودیم مثل شهید محمد خوشبین و شهید حمید داداشی و دیگر شهیدها را ببینم که بخاطر اسلام و خدا شهید شدن من هم در خانه بنشینم یا اینکه در فکر کار کشاورزی بشوم و بگویم کار کشاورزی ما مهم می باشد مثلاً چکار داریم به جبهه بلی من می دانم کشاورزی خوب است و باید کار کنیم ولی همه این کارها را خدا انجام می دهد همه کارها خود بخود درست میشود والله خودت راضی نمیشوی. مادر از تو میخواهم کمی فکر کنی آنقدر که به فرزندانت فکر میکنی همان طور به این ملت ستمدیده فکر کن همانقدر فکر کن که دریک خانواده دوشهید دادن که در خانواده ارژن دربندر کیاشهر دیدم ولی مادر مهم نیست آخر ما مسلمانان پیروز می شویم ولی مادر و پدرم میدانم چقدر زحمت کشیده اید تا فرزندی با ایمان در جامعه تحویل دهی میدانم چه خون دلی خوردید که مرا به این سن 22 ساله رساندید ولی از شما میخواهم برایم دعا کنید دعا کنید که در خدمت به اسلام در خدمت به مردم خود شهید بشوم تو خودت آگاه هستی از آن اول که در کردستان نرفته بودم و بعد ازاینکه از کردستان برگشتم و به بسیج رفتم و بعد به سپاه تنها آرزویم این بود که شهید بشوم و راه حسین (ع) در راه خدا و مکتبم و بس و اما برادرانم میدانم که شما تااندازه ای به  شهید شدن من در راه الله ومکتب و امام آگاه میباشید امیدوارم که از بابت من اصلاً ناراحت نباشید و پشتیبان  ولایت فقیه و روحانیت متعهد بوده و ادامه دهنده راه من شوید خدا انشاءالله به شما اجر عزیم بدهد و اما خواهرانم شما خواهرانم که در همه کارها به من کمک می کردید در جبهه کردستان می خواستم بروم شما بودید که مادر را راضی کردید و در سپاه می خواستم بروم شما بودید و این دفعه به جبهه آمدم شما باعث شدید و شما بودید که تمام کارهای خانه را انجام می دادید و این شما بودید که هم کار مرد و هم کار زن را در خانه انجام می دادید من باید چطور رضایت شما را جلب کنم و یک خواهش دیگر از شما دارم اینست که اگر من شهید شدم هیچوقت گریه نکنید و همچون زینب کبری استوار و محکم باشید و همچنین به پدر و مادرم  و فامیل هایم و دوستان و آشنایان نباید به هیچ عنوان برایم گریه کنند اگر بخواهند برایم گریه کنند من از ایشان  راضی نیستم و خدا هم از ایشان راضی نباشد و روحم آرام نخواهد گرفت و شب در خواب به اینها خوابنماخواهد شد پس نباید اصلأ برایم گریه کنند و اما به دوستانم برادرانم ما به وعده خود وفا کردیم بعد از ماشما برادران و دوستان هستید باید راه ما که راه سربازان لشکر علی ع است ادامه دهید و همگی میدانیم مبارزان لشکر علی (ع) یکروز با دشمن خارجی یعنی کفار یکروز با دشمن داخلی یعنی خوارج می جنگیدند ما هم باید اینچنین باشیم – برادرم پرچم اسلام را آنچنان برگیر و بتاز و چنان بتاز که گویی نعره شیر و نعره آسمان در هم آمیخته و در معرکه می تازید چونکه وعده خداوند نزدیک است و از شما دوستان و برادران می خواهم که هربدی از من دیدن بخاطر من نه، بخاطر مکتب من را ببخشید.

و من از شما می خواهم  بین هم وحدت و همبستگی داشته باشید و بجان هم نیفتید و بخاطر خدا کار انجام بدهید و در فکر مقام و قدرت  نباشید همیشه به فکر خدا باشید امیدوارم بعد از شهید شدن من آن وحدت همیشگی شما بیشتر و بیشتر در فکر اسلام بوده و انشالله هستید

و اما اهالی مسلمان و غیور ششکل شما می دانید من بخاطر  مقام وبخاطر پول و بخاطر چیزهایی دیگر نیامدم هدف من فقط الله میباشد و من از شما می خواهم  بین هم وحدت و همبستگی داشته باشید و بجان هم نیفتید و بخاطر خدا کار انجام بدهید و در فکر مقام و قدرت  نباشید همیشه به فکر خدا باشید امیدوارم بعد از شهید شدن من آن وحدت همیشگی شما بیشتر و بیشتر در فکر اسلام بوده و انشالله هستید اهالی شرافتمند ششکل هی نگوئید که انجمن اسلامی کار انجام نمی دهد باور کنید هرکس  بخاطر مقام و قدرت طلبی باشند در اخر ضربه می خورند و درپیشگاه خداوند هم مسئول میباشد وشما خودتان همه انجمن اسلامی میباشید فقط در فکر خدا باشید همه در خط ولایت فقیه باشید و این هم باید بگویم گول حرفهای گروهکهای منافق را نخورید شعارهای آنها پوچ میباشد و بیخودی دم از کارگر می زنند و این حکومت جمهوری اسلامی میباشد که آینده ساز شما کشاورزان و زحمتکشان میباشد و در خاتمه باز هم از دوستان و خانواده ام تقاضا دارم که اصلأ برایم گریه نکنید و امام عزیزمان را تنها نگذارید و در خط ولایت فقیه باشید در ضمن از برادرانم تقاضا میشود که مسجد را ترک نکنند حتماً در شب های دوشنبه و پنج شنبه به انجمن رفته و نگذارید که منافقین انجمن را از هم بپاشند من دیگر ارضی ندارم و فقط از مادر مریضم می خواهم که از من راضی باشد و در خاتمه از برادران پاسدار تقاضا میشود من را در زادگاهم دفن نمایند و از کلیه برادرهای سپاهی تقاضا میشود مراسمی خیلی بزرگ نگیرند و از من راضی باشید و از خدا می خواهم که گناهان من را ببخشد و از خدامی خواهم که مرا در صف شهدا قرار دهد و از خدا میخواهم که رهبر عزیزمان رهبر انقلاب پیر جماران را تا انقلاب مهدی (عج) سلامت نگه بدارد خدایا : هر چه زودتر فرج  آقایمان را نزدیک بگردان بار خدایا هرچه زودتر پیروزی نهایی را نصیبمان عطاء بفرما بار خدایا هر چه زودتر مرگم را نزدیک  بفرما . والسلام

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: سایت جامع دفاع مقدس و شهدای استان گیلان