تبیان، دستیار زندگی
اگر در این راه پر افتخار کشته شدم، از این موضوع ناراحت نشوید؛ بلکه خوشحال باشید و جشن بگیرید و افتخار کنید که جشن شهادت فزندتان و کلیه فرزندان دلیر اسلام را می گیرید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وصیت نامه شهید عباس‌علی سلیمی


اگر در این راه پر افتخار کشته شدم، از این موضوع ناراحت نشوید؛ بلکه خوشحال باشید و جشن بگیرید و افتخار کنید که جشن شهادت فزندتان و کلیه فرزندان دلیر اسلام را می گیرید

وصیت نامه شهید عباس‌علی سلیمی

شهید عباس‌علی سلیمی ، مسئول تامین مواد اولیه کارخانجات در جهاد سازندگی (سابق) خراسان

نام پدر: غلامحسین

تاریخ تولد : 7/6/1336

تاریخ شهادت: 23/11/60

محل شهادت: نیکشهر

گلزار:  روستای نصر آباد

وصیت نامه شهید سلیمی :

به نام خداوند بخشنده مهربان

پدر و مادر، خواهران و برادرم. سلام گرم و صمیمانه ام نثارتان باد.

عزیزانم می دانم که در تمام طول عمر، همگی شما را بسیار ناراحت و اذیت و آزار نموده ام، می دانم در زندگی جز زجر و مشکلات و ناراحتی و غم و غصه برایتان چیزی نداشته ام. مرا ببخشید از این که همیشه شما را ناراحت کرده ام. عزیزانم! پیشوایان و امامان ما، همگی در طول عمرشان با زجر و ناراحتی و غم و غصه زندگی می کردند؛ بنابراین از این مسائل ناراحت نباشید؛ بلکه خوشحال باشید، چون پیرو حضرت محمد (ص) و شیعه حضرت علی (ع) هستید. در این موقعیت که دشمن غدار و شیطان بزرگ علیه جوهر اسلامی انقلابمان و رهبر عزیزمان دست به توطئه زده و در این موقعیت که اسلام و انقلاب در خطر است؛ بر همه ماست که در راه خدا پیکار کنیم؛ با هر طریق و شیوه ای که برایمان مقدور است. من هم با این قصد و به این منظور دفاع از انقلاب و اسلام و امام امت در تاریخ 9/8/1359 عازم جبهه جنگ هستم. اگر در این راه پر افتخار کشته شدم، از این موضوع ناراحت نشوید؛ بلکه خوشحال باشید و جشن بگیرید و افتخار کنید که جشن شهادت فزندتان و کلیه فرزندان دلیر اسلام را می گیرید. شما هم در این راه پر افتخار شرکت و تلاش نمایید تا همگی از اسارت آزاد شویم و اسلام پیروز شود. از قول من به تمام دوستان و رفیقان و برادران سلام برسانید و خداحافظی نمایید.

عباس علی سلیمی

گذری بر زندگی شهید عباس علی سلیمی :

در تاریخ 7/6/1336 ه ش در روستای نصر آباد شهرستان کاشمر در خانواده ای بی بضاعت و محروم به دنیا آمد. او از اوان کودکی با رنج روبه رو شد. با فرا رسیدن دوران تحصیل پا به مدرسه گذاشت و در سال 1355 دیپلم خود را گرفت و در سطح شهرستان کاشمر به عنوان شاگرد ممتاز شناخته شد. همان سال در رشته بینایی سنجی دانشگاه مشهد قبول شد؛ سپس در رشته کشاورزی به تحصیل پرداخت. در تمام این مدت مجبور بود کار کند تا خرج خود و برادر کوچکش را که با او زندگی می کرد، تامین کند و کمک خرج پدرش باشد. از جمله کارهایی که او به آنها پرداخت، کارگری ساده، انبارداری انبار روغن نباتی، کار در کارخانه شیر پاستوریزه و سردخانه رضای مشهد بود. او در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی در دانشکده، فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز کرد و در تظاهرات و راهپیمایی های دانشجویی شرکت می کرد که دو بار به دست گارد دانشگاه مجروح گردید.

اشرار راه را بر آنها می بندند و پس از پیاده کردن آنها فریاد می زنند: شما می خواهید اسلام را پیاده کنید؟ سپس می خواهند فارس ها و بلوچها را از هم جدا کنند.دانش آموز شجاعی با شهامت جلوی آنها می ایستد و فریاد می کشد که بلوچ و فارس نداریم! ما همه یکی هستیم؛ اگر می خواهید ما را ببرید، همه ما را ببرید... اشرار او را همان جا شهید می کنند و عباس علی سلیمی و دو نفر دیگر را به اسارت می گیرند

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عباس علی سلیمی به عنوان نیروی رسمی وارد جهاد سازندگی شد. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وی در تاریخ 9/8/1359 به جبهه اعزام شد و مدتی در جبهه حضور داشت. سپس در جهاد سازندگی خراسان مشغول خدمت شد و مسئولیت رسمی کلیه کارخانه های خراسان در خصوص نیاز به مواد اولیه و... را بر عهده گرفت. او در اوایل آبان ماه سال 1360 ازدواج نمود. ازدواج او ساده و به دور از تشریفات بود. وی جهت خدمت به مردم محروم، تصمیم گرفت به مناطق محروم برود. پس از برسی، با آن که تمایل داشت به جبهه برود، همراه همسرش به استان سیستان و بلوچستان رفت و در یکی از بخشهای دور افتاده آن به نام بخش نیک شهر بلوچستان، نزدیک مرز پاکستان مشغول خدمت شد. با وجود فقر و محرومیت مادی و خصوصا فقر فرهنگی و بهداشتی، او تنها به کارهای عمرانی اکتفا نمی کرد و کارهای فرهنگی هم انجام می داد و همکاری فعالانه ای با کمیته فرهنگی جهاد داشت.

عباس علی سلیمی در بهمن ماه سال 1360 طبق برنامه قرار بود ضمن یاری رساندن به روستاییان، مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را در روستاهای محروم و دور افتاده اجرا کند، گروههایی از دانش آموزان بلوچ و معلم و جهادگر به این مناطق اعزام شدند. آنها پس از اجرای برنامه، با وجود خستگی، بدون صرف ناهار قصد مراجعت می کنند؛ اما اشرار راه را بر آنها می بندند و پس از پیاده کردن آنها فریاد می زنند: شما می خواهید اسلام را پیاده کنید؟

سپس می خواهند فارس ها و بلوچها را از هم جدا کنند.

وصیت نامه شهید عباس‌علی سلیمی

دانش آموز شجاعی با شهامت جلوی آنها می ایستد و فریاد می کشد که بلوچ و فارس نداریم! ما همه یکی هستیم؛ اگر می خواهید ما را ببرید، همه ما را ببرید... اشرار او را همان جا شهید می کنند و عباس علی سلیمی و دو نفر دیگر را به اسارت می گیرند و بعد از این که مقدار زیادی آنها را در کوهستانها و دشتها همراه خود می برند، روز بعد در سحرگاه جمعه 23/11/1360 آنها را به رگبار گلوله می بندند و با شلیک یازده گلوله عباس علی سلیمی را به همراه دو نفر دیگر به شهادت می رسانند و پیکر آنها را در کوهستانها رها می کنند. بر روی پیکر آنها آثار گلوله کلت و ژ3 مشهود بود. پیکر شهید عباس علی سلیمی در روستای نصر آباد از توابع خلیل آباد شهرستان کاشمر به خاک سپرده شد.

زندگی ساده و با صفایی داشت. ساده لباس می پوشید و غذای ساده می خورد. بسیار پر شور و پر تلاش بود. اخلاق نیکو و پسندیده اش مورد تحسین همه دوستانش بود. علاقه وافری به تلاوت قرآن مجید داشت و آن را ترک نمی کرد.

پس از ازدواج تلاش او و همسرش جهت تزکیه نفس و خدمت به اسلام بیشتر شد. فرشهای اتاق او را گلیم های کهنه دست دوم تشکیل می داد و وسائل زندگی بسیار مختصر بود. هدف او در زندگی علاوه بر تکامل شخصی و فردی، تکامل اجتماعی هم بود.او خود با درد و رنج محرومین بخوبی آشنایی داشت. آرزوی او بهبود حال آنها از لحاظ مادی، فرهنگی و اعتقادی بود و تلاشش را بر این مبنا نهاده بود.

به نظم در کار بسیار اهمیت می داد. برای خود برنامه مطالعاتی منظم گذاشته بود؛ خواندن قرآن و معنا و تفسیر، کار هر روزش ورزش بود. زبان عربی را بدون اینکه کسی به او بیاموزد، فرا گرفت. برای اینکه از موضوعات روز با خبر باشد، به اخبار رادیوهای خارجی گوش می داد. مطالعه دقیق روزنامه ها در بر نامه او اصل بود. وی شخصیت خاصی در خانه داشت. در همه کارهای منزل تا جایی که می توانست کمک می کرد و حقیقتا خستگی نمی شناخت. مهربانی و صمیمیت خصوصیت ویژه او بود. در خانواده و فامیل، همه را به خوبی جذب می کرد و همه جز خوبی از او چیزی ندیده بودند. او به پدر و مادرش احترام عمیقی می گذاشت و می گفت: من هر چه دارم از فداکاریها و از خود گذشتگی های پدر و مادرم است.

گویا قبل از دیدن من گریه کرده بود؛ وقتی علت ناراحتی اش را پرسیدم گفت: امروز به کارخانه کمپوت سازی رفته بودم. در آنجا کودکان هفت ساله ای را دیدم که به جای اینکه در دبستان مشغول درس خواندن باشند، در کنار مادران خود مشغول کار بودند

ویژگی دیگر او این بود که می توانست به سرعت از وابستگی ها خود را جدا کند و در خدمت به هدفش هر کاری را که لازم بود، انجام می داد. بارها می گفت: من اگر خودم را محدود به پدر و مادرم و خانواده ام بکنم، در نهایت فقط به آنها خدمت کرده ام که البته باید به آنها هم خدمت کنم؛ ولی من می خواهم به انقلاب و اسلام هم خدمت کنم... عباس علی سلیمی در نامه ای که به هنگام رفتن به جبهه نوشته بود، خطاب به خانواده اش می گوید:

عزیزانم پیشوایان ما، همگی در طول عمرشان در زجر و ناراحتی و غم و غصه زندگی می کردند، بنابراین از مصائب و سختیها ناراحت نشوید بلکه خوشحال باشید که پیرو حضرت محمد (ص) و شیعه حضرت علی هستید.

وی عاشق انقلاب و امام بود و نهایت آرزویش پیروزی اسلام و بهبود وضع فرهنگی و اقتصادی مستضعفین بود.

وصیت نامه شهید عباس‌علی سلیمی

یکی از دوستان شهید می گوید: یک بار شهید سلیمی از بازدید کارخانه های صنایع غذایی برمی گشت و برای ما از بازدیدش صحبت می کرد. چنان از محرومیت و فقر کارگران و چپاول کارخانه داران حرف می زد که هر شنونده ای را متاثر می کرد. می گفت: صاحبان کارخانه ها اکثرا به ما دروغ می گویند؛ ولی من با کارگران صحبت می کنم و با آنها گرم می گیرم و تازه متوجه می شوم که مثلا میزان واقعی تولید و یا برخورد صاحب کارخانه و وضع کارگران چطور است. یادم هست یک روز وقتی به خانه آمد؛ دیدم خیلی ناراحت است؛ گویا قبل از دیدن من گریه کرده بود؛ وقتی علت ناراحتی اش را پرسیدم گفت: امروز به کارخانه کمپوت سازی رفته بودم. در آنجا کودکان هفت ساله ای را دیدم که به جای اینکه در دبستان مشغول درس خواندن باشند، در کنار مادران خود مشغول کار بودند.

وقتی که از مادرانشان علت کار کردن آنها را در این سن و سال جویا شدم، در جواب می گفتند: پولی که ما به همراه شوهرانمان در می آوریم، کفاف زندگی خودمان را نمی کند و از طرفی ما در تمام سال در این کارخانه کار نمی کنیم؛ بنابراین مجبوریم که کودکان خود را مثلا به مزد ده تا پانزده تومان به کارخانه بیاوریم. این زندگی خیلی شبیه زندگی خود من است. وقتی من هم کوچک بودم، پدر و مادرم رعیت یکی از خانهای اطراف گرگان بودند و روی زمین آنها کار می کردند؛ ولی خان آنقدر به رعیت ها پول می داد که هر کس به اندازه ای که از گرسنگی نمیرد، مزد می گرفت؛ مثلا مزد پدر و مادرم فقط کفاف خودشان را می داد و ما هم مجبور بودیم خودمان کار کنیم. پدرم به خاطر این که من بتوانم به مدرسه بروم، بیشتر از بقیه کار می کرد تا خرجی مرا هم در بیاورد، با این وجود بعد از مدرسه من هم در کنار او روی زمین کار می کردم. این جا بود که علت ناراحتی او را فهمیدم.

 خدایا این توده مردم شهید پرور محروم که با ایثار و صداقت و پاکی تمام؛ بر تو و با نام تو قیام کرده اند و با فریاد الله اکبر به خون کشیده شده اند و می شوند؛ این توده جوشان و پرخروش را تو خود یاری کن و اهدافشان را علیه سازشکاران و مستکبرین زمان تداوم بخش و توطئه آنان را خنثی ساز

آثار باقی مانده از شهید :

خدایا این توده مردم شهید پرور محروم که با ایثار و صداقت و پاکی تمام؛ بر تو و با نام تو قیام کرده اند و با فریاد الله اکبر به خون کشیده شده اند و می شوند؛ این توده جوشان و پرخروش را تو خود یاری کن و اهدافشان را علیه سازشکاران و مستکبرین زمان تداوم بخش و توطئه آنان را خنثی ساز و به این امت قهرمان و امام سازش ناپذیرمان، توان بیشتر بخش تا همچون بنیان مرصوص در مقابل دشمنان خدا بایستند و حافظ این انقلاب خون بار باشند. خدا یا نزدیک تر از وجودت، عشق مان را به خودت، ایمانمان را به آخرت، صرمانت را در راهت، شناختمان را به مکتب، عملمان را به حرفها، صداقتمان را در کنار مردم، تقوایمان را در عمل ایثارمان را در زندگی، انفاقمان را در رزق، ارتباطمان را با قرآن، استقبالمان را از سختی، خضوعمان را در نماز، پذیرشمان را به انتقاد، شناختمان را به خصلتهای غلط و توانمان را در رفع آن خصلتها، اندازه مان را در طعام و امکان هدایتمان را به صراط مستقیم مقرر فرما و در این راه بر توفیقاتمان بیفزا. عباس علی سلیمی

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

ساجد

وبلاگ ستارگان خاکی