تبیان، دستیار زندگی
رساله ی ضیافت، مهمانی یا سمپوزیوم که یکی از برجسته ترین آثار افلاطون است آن طور که از قراین بر می آید در سال 385 ق.م نوشته شده است. هنر افلاطون در ضیافت به ذروه ی اعلای خود رسیده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاسخ در خصوص عشق

درباره ی"رساله ی ضیافت" افلاطون


رساله ی ضیافت، مهمانی یا سمپوزیوم که یکی از برجسته ترین آثار افلاطون است آن طور که از قراین بر می آید در سال 385 ق.م نوشته شده است. هنر افلاطون در "ضیافت" به ذروه ی اعلای خود رسیده است.

رساله ی ضیافت افلاطون

ضیافت افلاطون/ ترجمه ی محمدعلی فروغی/ صدای معاصر؛ سرایش، 1388/ قیمت: 2800 تومان

رساله ی ضیافت، مهمانی یا سمپوزیوم که یکی از برجسته ترین آثار افلاطون است آن طور که از قراین بر می آید در سال 385 ق.م نوشته شده است. هنر افلاطون در "ضیافت" به ذروه ی اعلای خود رسیده است. کاری که از ما بر می آید این است که خلاصه ای هرچند کوتاه همراه با نکات تربیتی موجود در این رساله را به تشریح بیان کنیم. عنوانی که افلاطون بر این نوشته نهاده خود از این حکایت دارد که بر خلاف دیگر آثار او که همواره شخصیتی در مرکز قرار می گرفت و سمت و سوی بحث را طبق نظر خود کنترل می کرد اینک گفتگویی در باب عشق میان چند تن در یکی از مهمانی های آتن بر قرار است. البته این یک مکالمه ی عادی نیست، بلکه مسابقه ی سخنوری ست که میان مردان نامدار آتن که هر یک نماینده ی یک رشته ی فرهنگی ست، برگزار می شود. آگاتون، شاعر تراژدی نویس، روز قبل در مسابقه ی تراژدی نویسی پیروز شده و به همین مناسبت ضیافتی را تدارک دیده است.

فایدروس، یکی از حاضران این مجلس، اندیشه ی ستایش اروس (خدای عشق) را در میان نهاده و خود به عنوان اولین فرد، خطابه پردازی را آغاز می کند. فایدروس از همان ابتدا بدون اینکه ماهیت عشق و اشکال آن را بیان کند در جهت توجیه اخلاقی اروس تنها به ستایش کردنش اکتفا می کند.

سخنگوی دوم، پاوسانیاس، در مقام جبران این نقص بر می آید و سعی می کند ابهام موجود را بر طرف کند. اروس (خدای عشق) که یاور آفرودیت ( خدای زیبایی) است به علت طبیعت دوگانه ی آفرودیت به دو قسم تقسیم می شود. اروس زمینی، در جستجوی خاموش کردن شعله های شهوت است و در برابر گونه ی دوم، دون و فرومایه محسوب می شود. گونه ی دوم اروس آسمانی ست و تلاشی پایان ناپذیر در خدمت به خیر و زیبایی را در بر می گیرد. او در باب رسوم حاکم میان عاشق و معشوق در آتن می گوید: " اگر معشوقی زود رام گردد زشت می نماید و پیوند عشق اش چندان شرافتی ندارد. زیرا او باید زمان کافی داشته باشد تا عاشق را تمام و کمال بیازماید." ( رساله ی ضیافت: صفحه ی 65)

شکل سوم سنت فکری در خطابه ی آریکسیماخوس به زبان می آید. او پزشک است و سخن خود را با مشاهده ی طبیعت آغاز می کند. او در خطابه ی خود تنها به تاثیر اروس در زندگی انسان قناعت نمی کند بلکه تاثیر جهانی آن را نیز شرح می دهد. آریکسیماخوس اروس را نیروی آفرینش و تولید می نامد و آن را در آغاز جهان قرار می دهد. همان طور که حافظ می گوید: در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد. حافظ اینجا درست به مانند آریکسیماخوس، پایه و اساس دنیا و آفرینش را بر مبنای عشق قرار داده است. اروس عامل بهم پیوستگی عناصر است. آریکسیماخوس پزشک، سلامتی را جوهره ی اصلی اروس می داند. این اروس است که موجب آمیزش درست اضداد می شود.

داستان از این قرار است که آدمیان نخست کروی شکل بودند، چهار دست و پا داشتند و به سرعت پیش می رفتند. خدایان از ترس قدرت شگرف آنها چاره ای اندیشیدند و آن دو نیم کردن آدمیان بود. اروس همان تلاش انسان ها برای پیوستن به نیمه ی دیگر خود است زیرا تنها در این حالت است که به اثربخشی خاص خویشتن دست پیدا می کنند. اصطلاح نیمه ی گمشده برگرفته از همین داستان است.

سخنگوی چهارم، آریستوفانوس است که بزرگترین شاعر کمدی پرداز عصر محسوب می شده. آریستوفانوس سعی می کند تا حقیقت عشق را از طریق داستانی عجیب  بیان کند. داستان از این قرار است که آدمیان نخست کروی شکل بودند، چهار دست و پا داشتند و به سرعت پیش می رفتند. خدایان از ترس قدرت شگرف آنها چاره ای اندیشیدند و آن دو نیم کردن آدمیان بود. اروس همان تلاش انسان ها برای پیوستن به نیمه ی دیگر خود است زیرا تنها در این حالت است که به اثربخشی خاص خویشتن دست پیدا می کنند. اصطلاح نیمه ی گمشده برگرفته از همین داستان است. در حقیقت کمال ظاهری زمانی میسر می شود که دو نیمه ی جسمانی به یکدیگر بپیوندند. از طرفی کمال روحانی و تمامیت روحی که هدف حقیقی عشق است نیز به همین واسطه کسب می شود.

آخرین سخنگوی پیش از سقراط، آگاتون است که میزبانی مجلس را بر عهده داشت. سخنان پر آب و تاب و مبالغه آمیز او درباره ی اروس برخلاف دیگران بیشتر در حیطه ی وصف اروس است تا مواهب آن.

سقراط در آخر حیرت انگیز ترین خطابه را در باب عشق ایراد می کند. گویی سخنان دیگران پله هایی بودند که مخاطب می بایست برای فهم اوج زیبایی خطابه ی سقراط طی می کرد. او عشق را حد وسط زیبایی و زشتی و دانایی و جهل قرار می دهد. در حقیقت این عشق است که شکاف  میان حوزه ی زمینی و آسمانی را پر می کند و بندی است که تمام کیهان را پیوسته به هم نگاه می دارد. اینجا سخن از عشقی ست که پیوسته در تکاپو ست و هرگز سکون نمی پذیرد. داستان اسطوره ای اروس یا همان خدای عشق را سقراط به گونه ی زیبایی بیان می کند که ذکر آن در اینجا شاید خالی از فایده نباشد: "چون افرودیت تولد یافت، خدایان به افتخارش جشن گرفتند و پروس (خدای چاره جویی) پسر متیس (خدای خردمندی و دانایی) نیز در میان آنها حضور داشت. در پایان جشن پنیا ( خدای تهی دستی) هم آمد و بر در ایستاد به امید اینکه بهره ای از این سفره و جشن و سرور نصیب او شود.

پروس( خدای چاره جویی) و پنیا (خدای تهی دستی) اروس را بارور کردند. بدین گونه نطفه ی عشـــق بسته شد... عشق از پدر و مادر خود ارث می برد. میراث او از مادر این است که همیشه تهی دست بماند و از لطافت و زیبایی هم بی نصیب باشد و این درست بر خلاف آن چیزی ست که همه می پندارند. او نیز خشن است و رنگ پریده، نه کفش به پا دارد و نه برای آرمیدن مسکن و ماوایی... همانند مادرش بی نوا و تهی دست است. اما از طرف دیگر همانند پدرش شکارگر زبر دستی ست. در جستجوی خوبی و زیبایی ست. هر لحظه چاره ای می اندیشد و هر روز از راه دیگری وارد می شود." ( همان: صفحه ی 99)

این عشق همان عطش پایان ناپذیر بشر برای دست یافتن به قله ی زیبایی هاست. بنابراین مفهوم، اروس برای افلاطون همان وصول به "نیک" است. اشتیاقی برای کسب همیشگی "نیک" که کشش درونی به فرهنگ و تربیت عامل آن است. عشق عبارت است اشتیاق به تولید چیزی زیبا. این تولید از طرفی می تواند جسمانی باشد و از طرف دیگر روحانی. تولید جسمانی همان تلاش فرد برای بقای نسل است. در تولید مثل انسان و حیوان این "عشق به خود" است که برای ترس از فنا به تولید کسی شبیه به خود تمسک می جوید. از طرفی تولید روحانی وقتی ست که فرد از هنر و فضیلت برای ثبت "خود روحی" خود کمک می گیرد. صد البته شکل دوم پایدار تر خواهد بود. همان طور که افلاطون یکی از عالی ترین نمایندگان اروس در یونان است زیرا با آثار خود در آدمیان فضیلت به وجود آورد.

مریم سمیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان