تبیان، دستیار زندگی

درباره مهرداد اوستا

نقشبندانِ هنر،نادره کارند

مهرداد اوستا ،در شیوه سرایش شعر از خلاقیت و نوغ ذاتی خاصی برخوردار بود، تا جایی که می گوید: نقشبندانِ هنر،نادره کارند ولی/نقش هرکلک چنین نغز و فریبانشود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مینا بای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

 

مهرداد اوستا

 

اوستا، که در حقیقت نام اصلی او مهرداد رحمانی است، در 20 بهمن سال 1308 در بروجرد از شهرهای  استان لرستان، پا به جهان گذاشت ، او در نوجوانی با خانواده  به تهران آمد، و لیسانس  خود را در رشته معقول و منقول  گرفت، و از آن زمان با استاد بی بدیل خود  بدیع الزمان فرزوانفر آشنا شد،این آشنایی قابلیت ها ومهارت های تحقیقی و آموزشی را در او ترغیب و تشویق نموده ،وی  کارشناسی ارشد خودرا در رشته فلسفه ادامه داد،و از آنجا که  انسانی پرکار  و با نشاط  بوده، شغل وشیوه معلمی را نیز بسیار دوست می داشته ، به کار تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول شد، اوستا در  رشته‌های مختلفی  تدریس نموده،وهمین شیوه تحقیق وتدربس در  فلسفه، زبان وادبیات پارسی ، فلسفه تاریخ، تاریخ هنر، تاریخ اجتماعی هنر، زیبایی‌شناسی، روش تحقیق ، در زیبای‌شناسی و تاریخ موسیقی ، سبب  اوج مهارت در شیوه سرایش  اشعارش‌شود. مهارت های که در ادبیات وفلسفه و هنر داشته در روح مواج او ، بسیار اثر گذار بوده، و  این  تجلی در این علوم   صیقل روح و اندیشه  او را در سرایش اشعار بس نغر وشیوا   نبوغ و پشتکارش  باعث  پیشرفت او شد،وی چند سفر به خارج کشور نیز داشته و اولین بار در سال 1339  مجموعه شعرش و به نام از کاروان رفته منتشر شد. اوستا در کار و فعالیت و اشتغال روزانه بسیار پرکار و بانشاط بوده واگر عمر طولانی تری داشت قطعا اشعار دوران  ایام پیری ،سالخوردگی کهولت سن و سال  او از زیبایی خاصی برخوردار می بود.

اختصاصات شعری اوستا

تخلص شعر، او ابتدا« رعنا »بود، وسپس به اوستا تغییر داد، گویی که تغییر تخلص ،به جهت شیوه اشعار نغزش زبانزد عام وخاص شد ،و همه جا اورا به نام مهرداد اوستا می شناسند،در سرودن غزل و قصیده از خلاقیت های خاصی برخوردار است.

ظاهر کلمات شعری اوستا، کاملا ساده و بی آلایش است ، و با زبانی عادی و عامیانه شعر می گوید، اما در پس  همین سادگی، یک دنیا احساس، شیدایی، شفقت ،شهامت،گذشت ،رحم ،مروت، انسانیت وصفا موج می زند ، از سوز دل شعر می گوید ،در سرایش های پر نغزش اطناب و زیاده گویی نمی کند و ،با جملات بیهوده اتلاف وقت نمی کند،از  زمانه خود  و ستیغ گزنده روزگار، می گوید ،از  بخت برگشتگی و بخت خفته خود در ایام جوانی خویش می گوید  ،خسته از این همه بازی روزگار، و بازیچه شدن ، و ملامت زمانه و جفای یاران داد سخن می گوید ،   اما مقاوم و با گذشت  و  تحمل سختی ها،در شدت ناملایمت  ، کلماتش حالت شیدایی دارد،عارف مسلک است، انگار رنج و اندوه و سختی ها، اساسا برای روح همه آدمیان آفریده شده، اگر شکوه می کند، شکایت نیست ، رنجور می شود اما مهجور نیست ،در کار خود مانده  و رانده نیست، بلند منش و بلند نظر است ،گرچه افتاده  و خاکی مسلک است ،او می داند که سختی و رنج صیقل روح همه  آدمیان است ، بسیار زیبا و شاعرانه شرح حال  خود در قالب شعر به شیوه عروضی می گوید ، شعر شناس است ، و کلمات شعرش آهنگ محزونی دارد ، شعرش، شعر عجز و زبونی نیست، شیوه استواری و استقامت است ، یعنی علیرغم همه مشکلات و دشواری ها در مسیر اصلی انسانیت حرکت می کند، پایبند اساس اسلام، اصول  اخلاقیات است ، آن چنان در چند بیت شرح حال می گوید، و تصویر سازی می نماید، که شاهکاری در شعرش ساخته و پرداخته ، بقدری بار شیوه  شعرش از زیبایی کلمات در مفهوم و معنا برخوردار است ،که مخاطب شهر نشین هزاره سوم میلادی ، در اوج کمبود وقت و شتاب زدگی زندگی ، اگر صدها بار غزلیات وقصاید او را نیز بخواند احساس خستگی نمی کند، در شعرش ترنم وموسیقی خاصی نهفته است ، در کلامش غم هست ،اما غم نام ونان نیست ،غم تنهایی و غم بی همدلی وهمرازی است ،وبس  ، نوعی ارایه طباق ومراعات نظیر دیده می شود ، و در همین سادگی اشعار کلمات بس خردمندانه وحکمیانه می گوید، در جایی در نهایت لطافت طبع می گوید:«نقشبندانِ هنر،نادره کارند ولی/نقش هرکلک چنین نغز و فریبا نشود».

او می داند که سختی و رنج صیقل روح آدمیان است ، بسیار زیبا و شاعرانه شرح حال در قالب شعر به شیوه عروضی می گوید ، شعر شناس است و کلمات شعرش آهنگ محزونی دارد ، شعرش، شعر عجز و زبونی نیست، شیوه استواری واستقامت است ، یعنی علیرغم همه مشکلات و دشواری ها در مسیر اصلی انسانیت حرکت می کند پایبند اساس اسلام و اصول اخلاقیات است.

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت / کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت / کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب/ ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم / چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم / چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم / ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل/ ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی / چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون/ گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم/ ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

استاد اوستا نه تنها به ادبیات پارسی و عربی (ادبیات شرقی) آشنایی وسیطره کامل  داشت بلکه در ادبیات مغرب زمین نیز مطالعاتی فراوان داشته و اساسا در عشق و انس الفت به مبحث ادبیات  مرز زمینی نمی شناخت .

مرحوم استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب  که خود از شاگردان بدیع الزمان فرزوانفر است در مورد استاد اوستا چنین می گوید: «اعتدال بین لفظ معنا، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصا سعی در پیدا کردن مضامین تازه، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان، مانند آن را نمی توان یافت»

استاد اوستا اعتقادات مذهبی قوی به اسلام و ارادت وتعلق خاصی به نبی مکرم و اهل بیت رسول خدا (ص) داشت در جایی می گوید :

جلوه  روح است یاد روی محمد/ روضه حور است ،خاک کوی محمد

 تافته هر سو زملک تا ملکوت است/شعشعه طلعت نکوی محمد

در شعری  وصف مولا حضرت امیر المومنین  امام علی(ع) می گوید:   

چون دل ،در معنی از خرد سفت /عشق آمد و مدحت علی گفت 

ای جان جهان  وجان هستی / وی زنده به تو روان هستی

در مقام ومنزلت حضرت زهرای اطهر دخت والامقام رسول گرامی و همسر مولا علی و مادر امامان چنین می گوید:    

در ثنای فاطمه با چنگ زر تار سحر / می تراود نغمه ها از پرنیان آفتاب

گفت آن ذره که خود هرگز نیاید در شمار / مدح زهرا را ترنم های جان آفتاب

شادروان منوچهر آتشی درباره اوستا چنین می گوید: «اوستا شاعری است که سال هاست شعر می سراید، آن هم نه با تفنن، زیرا او در حاشیه شعر، زندگی می کند. شعر او یادآور شعر خاقانی است، با این تفاوت که شعر اوستا، استخوان دارتر و امروزی تر است»

زار می گریم و از گریه دلم وا نشود

زانکه خاموش به آب، آتشی سودا نشود

از برم رفت عزیزی که دل غمزده ام

دور از آن چهره رخشنده شکیبا نشود

تا شقایق نزند سر ز گل تربت من

محو از لوح دلم داغ اوستا نشود

آن صفای سره آن شعر مجسم که چنو

دردپرورده و دل سوخته پیدا نشود

نقشبندانِ هنر، نادره کارند ولی

نقش هر کلک چنین نغز و فریبا نشود

او نمرده است از آن رو که نمی میرد

عشق نقش او محو ز آیینه دل ها نشود

یاد او را چو گهر در صدف جان داریم

گر شد از دیده و لیکن ز دل ما نشود

آثار اوستا

تصحیح دیوان سلمان ساوجی، رساله‌ای در فلسفه، منطق، روانشناسی و اخلاق، عقل و اشراق، تصحیح رسائل خیام با مقدمه و تحقیق در زندگی وی، از کاروان رفته، پالیزبان، حماسه آرش، از امروز تا هرگز، اشک و سرنوشت، روش تحقیق در دستور زبان فارسی و شیوه نگارش، شراب خانگی ترس محتسب خورده، تیرانا ، امام حماسه ای دیگر.


شهرام ابهری

بخش ادبیات تبیان