امام در مدرسه علوی
گزارش حرکت امام از فرودگاه تا مدرسه علوی
این در حالی بود که غیبت امام، موجب نگرانی اعضای کمیتهی استقبال از امام وسایر انقلابیون شده بود. در آن هنگام که امکان وقوع هر اتفاقی میرفت، غیبت چندساعتهی امام نمیتوانست عادی تلقی شود و با توجه به بغرنج بودن اوضاع، بازارشایعات نیز داغ بود.
انقلابیون از این میهراسیدند که مبادا امام توسط عوامل رژیمپهلوی ربوده شده باشد. هاشمی رفسنجانی دراین زمینه میگوید:
«ما حدس میزدیم که رژیم اقدامی کرده است. این جزو پیشبینیهای ما بود کهرژیم بر اساس طرحی از پیش تعیین شده در نقطهای امام را برباید و به نقطهاینامشخص برده و زندانی کند... قطع برنامهی پخش مستقیم ورود امام ازتلویزیون بر این نگرانی افزود و شک و تردید ما و نگرانیهایمان را افزایشداد.»
این نگرانی پس از چند ساعت رفع شد، به این ترتیب که حاج سیداحمد آقا بهکمیتهی استقبال اطلاع دادند که امام کجاست. حجتالاسلام والمسلمین فضلالله محلاتی ـ از اعضای کمیتهی استقبال ـ در این باره میگوید:
«هلی کوپتر قرار بود بیاید جلوی مدرسهی رفاه و ما آنجا را آماده کرده بودیمبرای ورود امام. جا هم مهیا کرده بودیم برای نشستن هلی کوپتر. از طریق بیسیمبه ما گفتند که هلیکوپتر حرکت کرده، ولی ما هیچ صدایی نمیشنیدیم... ماوحشت زده و مردم در انتظار بودند. در همین حال بود که گفتند: «حاج آقا احمدپشت تلفن، شما را میخواهد». من فوراً رفتم توی مدرسهی رفاه. حاج احمد آقاگفت که امام حالش بد و خسته شده بود، دیدیم اگر با این خستگی دوباره بیاییمتوی جمعیت، ناجور است. در یک گوشهی تهران پایین آمدیم و با ماشین رفتیممنزل داماد آقای آیت الله پسندیده. حالا شما به عمو (آیت الله پسندیده)بگویید زود بیایند. ما هم جمعیت را خبر نکردیم. اول ایشان (آیت الله پسندیده)را رد کردیم رفتند و بعد هم من با بلندگو آمدم و به مردم گفتم که امام جایدیگری تشریف بردهاند و حالشان هم خیلی خوب است، شما ناراحت نشوید.فردا صبحِ اول وقت، برای ملاقات امام هر کس بخواهد بیاید آزاد است.»
عدهای از یاران امام باز هم با وجود این خبر، نگران بودند؛ از جمله اکبر هاشمیرفسنجانی که آن روز در کمیتهی استقبال از امام در مدرسهی رفاه بود، در این زمینهمیگوید:
«باور نمیکردیم. فکر کردیم دارند ما را فریب میدهند. خیلی تلاش کردیم تا بهواقعیت برسیم. فکر میکنم سرانجام صدای امام را خودمان از طریق تلفنشنیدیم تا آرام گرفتیم. البته بعضی ازهمراهان در ستاد نسبت به صحت اینموضوع هم شک کردند و گفتند که رژیم دارد ما را فریب میدهد، ولی بااطلاعاتی که به دست آوردیم همان شب مطمئن شدیم که امام کاملاً سالمهستند و خیال ما راحت شد.»
طبقهی دوم مدرسهی علوی برای استراحت و زندگی امام تعیین شد و طبقهی اولدفتر و اتاِ ملاقاتها شد
این در حالی بود که مردم در سراسر کشور از صفحهی تلویزیون مشتاقانه ورود امامرا تماشا میکردند. ناگهان پخش مستقیم تشریففرمایی امام قطع شد و مردم بلافاصلهبه خیابانها ریختند و نسبت به قطع آن برنامه تظاهرات کردند. گویا نظامیان از پخشنکردن سرود شاهنشاهی در آغاز پخش برنامه ناراضی بودند و تحت فشار آنان آن برنامهقطع شد. در هر صورت اگر 12 بهمن مردم تهران در صحنهی استقبال از امام بودند، درشهرستانها اعتراضات و راهپیماییها همچنان واکنشی به اقدام رژیم برپا بود.
حضرت امام در منزل آقای کشاورز ـ داماد آیت الله پسندیده ـ استراحت کردهبودند، تا اینکه در ساعات آخر شب عدهای از اعضای کمیتهی استقبال چون شهیدعراقی به آنجا رفته و امام را به مدرسهی رفاه برده بودند. اواخر شب بود که امام واردمدرسهی رفاه شد. مقام معظم رهبری که آن شب در کمیتهی استقبال از امام بود، درزمینهی ورود امام و احساسات اعضای کمیتهی استقبال از رؤیت امام میفرمایند:
«در ستاد استقبال، در دبستان علوی نشسته بودیم. من مشغول تنظیم روزنامهایبودم که آنروزها به مناسبت ورود امام در همان ستاد منتشر میکردیم... منمشغول نوشتن بودم که خبر آوردند کسی درِ پشت حیاط کوچک مدرسه رامیزند. آن موقع اسلحه نداشتیم. از آن در با چوپ حفاظت میشد. خلاصه در راباز کردیم، دیدیم امام هستند. یادم نیست که تنها بودند یا حاج آقا احمد نیز باایشان بود. صدای شوِانگیز «امام آمد، امام آمد» به همه رسید. ده بیست نفر ازکسانی که آن شب در مدرسهی رفاه بودند امام را دوره کردند، امام نیز با وجودخستگی زیاد با روی خوش همه را مورد مرحمت قرار دادند. من تعجبمیکردم که ایشان با وجود آن همه خستگی مسافرت و رفتن به بهشت زهرا وسخنرانی چطور میتوانستند این چنین با روی خوش با مردم مواجه شوند. منهم جلوتر رفته بودم دم در، از فاصلهی یکی دو متری مشغول تماشای ایشانشدم. سالها بود امام را ندیده بودم، البته نزدیکتر نرفتم که مزاحمتی برایایشان ایجاد نکنم. امام آمدند و به طرف پلههای سرسرا که منتهی به طبقهی دوممیشد، رفتند. حدود پنجاه تا شصت نفر پایین پله مشتاقانه رهبرشان را نگاهمیکردند، ایشان از پلهها بالا رفتند و همین که به پاگرد رسیدند، رویشان را بهطرف جمعیت چرخاندند و چهار زانو روی زمین نشستند. این حرکت بسیارجالب بود. مردم با دیدن این منظره متوقف شدند. امام با تبسم محبتآمیزی ازآنها احوالپرسی کرده و بعد شروع به صحبت کردند. آن ده ـ پانزده دقیقهای کهامام روی پلهها با آن تبسم زیبایشان برایمان صحبت کردند، از خاطرات جالبو فراموش نشدنی من است.»
حضرت امام سپس در جمعی چنین صمیمانه و پرشور بیاناتی ایراد کردند و فرمودند:
«تا ارادهی خدای تبارک و تعالی نباشد، برای بشر امکان ندارد که به یک همچووحدت کلمهای برسد. شما میدانید شما که در ایران بودید بهتر میدانید که درسراسر ایران از آن دهات تا مرکز، همه یکدل و یکصدا این خاندان را طردکردند... برادرهای من، این وحدت کلمه را حفظ کنید. رمز پیروزی شما وحدتکلمه است. اختلاف را کنار بگذارید. من بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاهو مدارس علمی میدانم. اگر ما هیچ پیروزیای پیدا نکردیم، اِلّا همین معنا کهبین دانشگاه و طبقهی روحانی نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد... این دستخیانتی که سالهای طولانی جدایی انداخته بود بین دو طبقه، قطع ]می[شد.بحمدالله هم روحانی فهمید که دانشگاهی آنچه اجانب گفته نیست و هم طبقهیجوان و دانشگاهی فهمید که روحانی آنطوری که توصیف میکردند، نبود. آنهامیخواستند ملت را از هم جدا کنند... شما ملت ایران ثابت کردید که با وحدتکلمه، دست آنها را قطع کردید. الآن هم بعضی از کسانی که با او ارتباط دارند و باصورتهای خیلی ظاهرالصلاح پیش آمدند، به اصطلاح ملی پیش آمدهاند، اینهاهم میخواهند منافع اجانب را با این صورت حفظ کنند... ملت باید بیدار باشدو بداند و این حیلهها را خنثی کند. من از خدای تبارک و تعالی سلامتی همهیشما و وحدت کلمهتان را میخواهم و امیدوارم که دست اجانب و کسانی کهمربوط به اجانب است از مملکت شما قطع شود.»
چنانچه گذشت، مدرسهی رفاه به عنوان محل اقامت و نیز دیدارهای امام تعیین شدهبود، ولی گنجایش اندک آن مدرسه و نیز کثرت مشتاقان دیدار با امام باعث شد تا کمیتهیاستقبال در تلاش برای یافتن محل دیگری برای اقامت و دیدارهای امام برآیند. سعیآنان بر این بود تا مکان مزبور در کنار مدرسهی رفاه باشد که مقر کمیتهی استقبال بود. درکنار مدرسهی رفاه، دو مدرسه با اسامی مدرسهی شمارهی یک علوی و مدرسهیشمارهی دوی علوی وجود داشت که به نسبت بزرگ بودند و تنها دیواری بین آن مدارسو مدرسهی رفاه حایل بود؛ بنابراین مسئولان کمیتهی استقبال تصمیم گرفتند آن دومدرسه را به عنوان مقر امام انتخاب کنند. مسئولیت این دو مدرسه با علامه کرباسچیان،خرازی، خواجه پیری و... بود. به محض آنکه این فکر با آنان در میان گذاشته شد،پذیرفتند و مدرسهها را در اختیار کمیتهی استقبال از امام قرار دادند. مدرسهی علویشمارهی دو که به نسبت بزرگتر بود، سرسرایی داشت که امام میتوانست از آنجا بهابراز احساسات مردم پاسخ دهند و با آنان دیدار کنند. از طرف دیگر چون آن مدرسه دودر ـ یکی ورودی و دیگری خروجی داشت ـ مردم میتوانستند بعد از استماع بیانات امامو نیز دیدار با ایشان از در خروجی خارج شوند و مناسب دیدار مردم با امام بود. به علتاین شرایط بود که صبح روز سیزدهم بهمن ماه، حضرت امام به مدرسهی علویشمارهی دو منتقل شد. علی اکبر ناطق نوری در این زمینه میگوید:
«صبح دیدیم که آقای عراقی دست امام را گرفته و برای ملاقات با مردم که درحیاط مدرسهی علوی شمارهی یک بودند، از پلهها پایین میآیند. آقای مطهریدست امام را گرفت و داخل پارکینگ آورد. همراه امام، داخل یک پیکانی که ازقبل آماده شده بود، نشستیم و از جلوی مردم رد شدیم و به این ترتیب امام را بهمدرسهی علوی شمارهی دو انتقال دادیم. آقای مطهری به من گفت: «برو به مردمبگو بیایند مدرسهی علوی شمارهی دو.» من به مدرسهی علوی شمارهی یکرفتم و پشت بلند گو اعلام کردم: «اینجا تنگ است و شما به زحمت میافتید وامام به این زحمت راضی نبودند، لذا تشریف ببرید مدرسهی شمارهی دوعلوی.» البته این اقدام شهید مطهری باعث ناراحتی شهید عراقی و بهخصوصشهید بهشتی شده بود که شهید مطهری از دل آنها در آورد.»
زنها از ساعت یازده جلوی مدرسهی علوی و خیابان ایران برای ملاقات با امامصف میکشیدند. سر تا سر خیابان ایران پر از زنان محجبه و چادر مشکیمیشد
طبقهی دوم مدرسهی علوی برای استراحت و زندگی امام تعیین شد و طبقهی اولدفتر و اتاِ ملاقاتها شد. در طبقهی اول مدرسه، جلوی دفتر سرسرایی بود که امام درآن سرسرا به ابراز احساسات مردم پاسخ میداد و برای آنان سخنرانی میکرد. یکی ازمشکلاتی که بعد از استقرار امام در مدارس علوی و رفاه وجود داشت، نظم و ترتیب آنمدارس و برنامهریزی برای دیدارهای مردم با امام بود. مردمی که بعد از سالها مبارزه،امام خود را در کشور میدیدند، خواستار ملاقات با معظم له بودند و این امر باید بابرنامهریزی توأم میشد. مسئولان کمیتهی استقبال که انتظام امور مدارس فوِق را برعهده داشتند، برای سهولت ملاقات مردم با امام مقرر کردند که صبحها آقایان و بعدازظهرها خانمها با امام دیدار کنند.
مشکلی که باز در این میان بود، نبودن مأموران زن بود تا بتوانند دیدارهای بانوان رانظم دهند. ازطرف دیگر، هجوم بانوان برای دیدار با امام به مراتب بیشتر بود. علیاکبرناطق نوری در این زمینه میگوید:
«زنها از ساعت یازده جلوی مدرسهی علوی و خیابان ایران برای ملاقات با امامصف میکشیدند. سر تا سر خیابان ایران پر از زنان محجبه و چادر مشکیمیشد. عدهای از زنان به صورت فامیلی با هم میآمدند و برای اینکه همدیگر راگم نکنند، چادرهایشان را به هم گره میزدند. در اثر فشار جمعیتچادرهایشان به پاهایشان گیر میکرد و به زمین میافتادند و شاید روزی چندصد نفر از زنان غش میکردند...از طرف دیگر، ما احتمال میدادیم که زنان]عوامل رژیم[ زیر چادرهایشان نارنجکی داشته باشند تا درملاقات به سوی امامپرتاب کنند، چون اصلاً وضع قابل کنترل نبود.»
این عوامل باعث شد تا اعضای کمیتهی استقبال به امام پیشنهاد دهند تاملاقاتخانمها تعطیل شود. ناطق نوری در این زمینه میگوید:
«به امام عرض کردم: «خانمها که به ملاقات شما میآیند در اثر فشار جمعیتغش میکنند. چادرهایشان میافتد و دست و گردنشان پیدا میشود وبیحجاب میشوند و دوم اینکه مردها باید اینها را بردارند و ببرند و چون مازنان امدادگر نداریم، جمع کردن اینها مشکل است. اگر اجازه بفرمایید ما دیدارخانمها را تعطیل کنیم».
ولی حضرت امام بااین پیشنهاد مخالفت کردند و فرمودند:
«شما فکر میکنید اعلامیههای شما شاه را بیرون کرد؟ همینها شاه را بیرونکردند.»
و سپس فرمودند:
«شماها بروید و وسیلهی رفاه و آسایش آنها را فراهم کنید.»
«وقتی این فرمان امام صادر شد، تلاشها برای تشکیل انتظامات بانوان آغاز شدو روز شانزدهم بهمنماه، انتظامات بانوان تشکیل و انتظام امور بانوان را بهدست گرفت.»
برگرفته از کتاب دهه سرنوشت ساز (22-12بهمن57) ص133تا 165نوشته داوود قاسم پور-انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی