يکي از نحلههاي «علوم انساني» و شاخه هاي آن، که بخشي از علم تاريخ و يا رکني از ارکان آن نيز بشمار ميآيد، «فن» يا «دانشي» است که اکنون در جهان فرهنگ و ادب به «شرح حال نگاري» موسوم شده است. و گاهي آن را با اندک تفاوتي در مفهوم «مواليرووفيات»، «زندگينامه نوسي»، «بيوگرافي»، «طبقات»، «جرح و تعديل»، «سيره»، «تراجم احوال»، «تذکره نويسي» و «علم رجال» نيز مينامند.در شرح حال نگاري ثبت و نگارش خصوصيات زندگي افراد برجسته جامعه، از قشرها و اصناف گوناگون اقدام ميشود. مانند تعيين و ثبت تاريخ زاد روز و مرگ افراد، ويژگيهاي اخلاقي، ميزان معلومات و درجات علمي، کارهاي اجتماعي، زندگي سياسي، مصاحبههاي مهم و سفرهاي پرنقش، هويت شخصي و خانوادگي، و بالاخره گزارش دورنمايي از زندگي فردي و اجتماعي رجال وحوادث استثنايي و ارزشمند زندگي آنها.چنانکه درضمن اين نوشته روشن خواهد شد، اين فن در تاريخ سابقه اي طولاني دارد، و همه اقوام و ملتهاي صاحب فرهنگ و تمدن در اين رشته نيز، آثارو رساله و کتابهايي پديد آوردهاند، که بعضي تا حدِ کاري خلاقه وماندگار و همسنگ رمانهاي برزگ تاريخ ادب و قلم، اوج گرفتهاند، و بعضي تنها آثاري کاملاً تحقيقي و مستند به حساب ميآيند و سرشار از مواد خامي که ميتوانند منبع خلق و الهامي باشند براي کساني چون «توآ» که بتواند زندگينامه «گوگن» نقاش را به قصه بلند و جذابي چون «ماه و شش پشيز»دربياورد و گروهي هم پنداري فقط براي آن مينويسند که با نوشتن و پرداختن به زندگي بزرگان به نوعي خودبزرگ سازي يا بزرگ نمايي دست زده باشند. منشإ پيدايش اين شاخه از معارف بشري، تحت تأثير عوامل گوناگون مذهبي، سياسي، رواني و عاطفي، اجتماعي، و اخلاقي بوده است. و به احتمال زياد نخستين زندگينامهها که آميختهاي از افسانه و واقعيت بوده است تحت تأثير عوامل عاطفي، قومي و سياسي، و مذهبي سرگذشت قهرمانان، شهدا و مقتولين، و چهرههاي حماسي واقعي و يا «سمبليک» قبايل و اقوام را شامل ميشده است. چنانکه گفته شده چينيها و سريانيان نخستين کساني بودند که «يادبودنامه» و تذکره شهدا و مقتولين خود را نوشتهاند. رزمنامه بين النهريني «گيل گمش»، و منظومه «ايلياد و اوديسهم» نيز در حقيقتنامه سرگذشت «قهرمانان سمبليک و خيالي» اقوامي ميباشند که بنا به دلايل گفته شده پيشين، پرداخته شدهاند.برخي از زندگينامه هاي تکنگاري شده و يا خانداني نيز در اثر نفوذ سياسي و اجتماعي «صاحبان ترجمة آنها پديد آمدهاند.منشاء پيدايش برخي از شاخههاي فن شرح حال نگاري، صرفاً انگيزههاي مذهبي و ديني بوده است. چنانکه پيدايش و رشد شاخهاي از زندگينامهنويسي در ميان مسلمين بنام «طبقات» و «علم رجال حديث» صرفاً داراي اين جنبه بوده است.«طبقات» که با نگارش کتاب «طبقات ابن سعد» در قرن دوم توسط ابن سعد، در عالم علم و ادبيات شکوفا گرديد، صرفاً به اين انگيزه بود که هويت فردي و خانوادگي و مذهبي و فکري ياران حضرت محمد (ص) و راويان احاديث او باقي بماند و از بين نرود.«علم رجال حديث» نيز براي اين تدوين شد که آيندگان قادر به بازشناسي هر يک از روايتگران احاديث پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) باشند، و روايتگران ضعيفالاعتقاد، مطرود و باصطلاح «مجروح» را، از روايتگران معتمد و عادل از همديگر تشخيص بدهند و به گزارشها ومنقولات «رجال ضعيف» و «مجروح» اعتماد نکنند.البته درعصر حاضر برخي از فلاسفه و دانشمندان پديد آمدند، که شخصيتها و قهرمانان، و رجال متشخص و سرآمد را سازندگان اصلي تاريخ قلمداد کرده، و درنتيجه نقش قانونمندي تاريخ، و نقش تودههاي انبوه بشري را ناديده گرفتند. شايد بتوان گفت انديشه اينان نيز در قلمرو نفوذ خود (اروپا و آمريکا) در رشد فن زندگينامهنويسي و اصالت دادن به آن و يا حداقل ارزشمند شمردن آن اندکي تأثير داشته است.لکن در جهان اسلام، بطور عمده عوامل مذهبي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي، و يا عاطفي بوده است که شرح حال نگاري و زندگينامه نويسي را پديد آورده و به اوج شکوفايي خود رسانده است، و از آن شاخههاي ادبي و علمي ديگري ر ابه گونه انشعابي آفريده است، به گونهاي که هر يک از آنها در حد خود يک «فن» و يا «دانش» نسبتاً پيشرفتهاي بشمار ميآيند . مهمترين شاخه هاي شرح حال نگاري بدين قرار است:«شرح حال نگاري افراد»، که تک نگاري نيزناميده ميشود.«شرح حال نگاري خاندانها». موضوع آن نگارش زندگينامه خانداني معين است که افراد وابسته بدان با شکل زندگي و مواضعي که انتخاب ميکنند و نقشي که در کليت خاندان و در جامعه بعهده ميگيرند، تصوير و تصوري نيک يا بد از آن خاندان - که مجموعهاي از خانوادههاي بهم وابسته است - بدست ميدهند.«شرح حال نگاري عمومي». اين را «تراجم احوال» نيز مينامند. و به طبقه و قشر اجتماعي و مذهبي وقومي خاصي تعلق ندارد. عموم چهرههاي مؤثر در فرهنگ و تمدن اسلامي موضوع آن است. «طبقات». يا شرح حال نگاري ويژه اصناف و طبقات اجتماعي. موضوع آن نگارش زندگينامه افراد برجسته مربوط به يک قشر و يا صنف اجتماعي، فرهنگي، فرقهاي، و حرفهاي خاص است، که صاحبان ترجمه از هر صنف و فرقه بگونه «دورهاي» طبقهبندي ميشوند. مانند طبقات محدثين و حفاظ، طبقات قراء و مفسرين قرآن، طبقات قضات، طبقات فقها، طبقات شعرا، طبقات اطباء و ...«شرح حال نگاري رجال سياسي». گزارش و بررسي زندگي سياسي و اجتماعي و اخلاقي دولتمردان و سياست پيشگان جامعه، موضوع اين بخش است.«شرح حال نگاري رجال حديث»: آن را بطور فشرده «علم رجال» نيز مينامند، موضوعش ارزيابي و نقد قانونمند و اصولي زندگي روايتگران احاديث پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين (ع) است.«زندگينامههاي خود نوشت» يا «خاطره نويسي»: در اين نوع از شرح حال نويسي، نويسنده و مؤلف کتاب، خودش، زندگينامه خودش را مينويسد، يا بصورت معمولي و يا بصورت خاطره و ياداشتهاي روزانه. نکتهاي که در اينجا شايان توجه و دقت ميباشد، اين است که هر کدام از اين شاخههاي شرح حال نگاري که با اصول ومباني مذهب و دين مقدس اسلام بويژه فقه احکام رابطه بيشتري داشته، روي آن کار بيشتري انجام گرفته، و رد نتيجه آن شاخه رشد و گسترش افزونتري داشته است، به گونهاي که گاهي به يک علم کامل و به بلوغ رسيده تبديل شده. مانند «علم رجال حديث» و «طبقات روات» و ....علم رجال حديث، بيش از آنچه که بعد ادبي و تاريخي صرف داشته باشد، بعدتحليلي وعلمي استوار دارد و از علوم کمکي وابزاري علم فقه است. چرا که اين شاخه از تراجم احوال دانش به بلوغ رسيدهاي است که اصول و قوانين «شخصيت شناسي» در آن بکار گرفته شده، و از حالت زندگينامه ساده، و شرح حال بدون ملاک آنها، بدر آمده و در قالب قانون و ضابطه قرار گرفته است. و اين چيزي است که ديگر شاخههاي شرح حال نگاري از آن بيبهره ماندهاند، و بايد در جهت بهرهرو ساختن آن شاخهها از اين ابعاد علمي و اصولي، کوشش بنيادين صورت بگيرد، و از اين طريق به ضابطهها و قواعدي دسترسي حاصل شود، که بتوان براساس آنها درشرح حال نگاري، «شخصيت» افراد مورد ترجمه را به گونه اصولي و علمي مورد ارزيابي و قضاوت قرار دارد در صورت تحقق چنين آرماني، ديگر نام «شرح حال نگاري» و امثال آن، براي دانش نو پرداخته شده، گويا وکافي نخواهد بود، بلکه نام «شخصيت شناسي» يا «رجال شناسي» براي آن زيبندهتر خواهد بود. لکن رسيدن به اين هدف اصيل، مستلزم آن است که ما شناخت دقيقتري از علم تاريخ و سرگذشت «شرح حال نگاري» و شاخههاي گوناگون آن داشته باشيم. چنانکه اهميت آشنايي با «دانش مادر» شرح حال نگاري، يعني «علم حديث» يا «سنت» و يا به اعتباري «علم تاريخ» در اين رابطه بسيار پرفايده خواهد بود. بنابراين، ديگر بيش از اين به توصيف خود شرح حال نگاري ادامه نميدهيم، بلکه به تبيين سرگذشت آن ميپردازيم.
2- «سابقه شرح حال نگاري در جهان»:
همانگونه که اندکي پيشتر اشاره گرديد، فن «شرح حال نگاري» با تمام پيشرفتهاي خود در دنيا و در جهان اسلام، هنوز در همه ابعاد و شاخههاي خود، به صورت يک دانش قانونمند و داراي اصول و ضوابط علمي مشخص و به بلوغ رسيده، در نيامده است، يعني رشد و گسترش عمقي آن در حدي نيست که بتوان گفت بر مبناي «شخصيتشناسي» استوار است، البته منهاي يکي از شاخههاي آن در ميان علوم اسلامي بنام «علم رجال حديث» که اين فن استثنائاً رشد فوقالعادهاي پيدا کرده و به مراحل بلوغ نسبي خود رسيده است.يعني نگارش زندگينامه افراد مورد نظر در اين علم و يا فن، تا حدودي بر مبناي اصول و قواعد شخصيتشناسي استوار است. هر چند که موارد ناپخته وخامِ اسلوبي و محتوايي نيز در آن کم نميباشد.اما در دنيا اين رشته از معارف بشري هنوز به صورت يک علم تمام عيار و بالغ در نيامده است. شرح حال نگاراني چون «استريچي» نويسنده کتاب «ملکة ويکتوريا»، و سيموئل جانسن مؤلف «زندگي شاعران»، آندره موروآ پديد آورنده«زندگي شللي و بايرون» و حتي «رومن رولان» نويسنده و متفکر و بشر دوست معاصر - لااقل با دو رمان برزگ چهار جلدي «ژان کريستف» و «جان شيفته» در صف خالقان رمانهاي بزرگ ايستاده است - که تخصص اصلي او «بيوگرافي» نويسي است و تاکنون از اين سلسله کارهايش «بتهوون»، «ميکل آنژ»، «گاندي»، «روسپير»، «کولا برونيون» و «موزار برليوز» و «واگنر»... و ديگر سرگذشتهاي ترجمه شده ونشده، گواه نيرومندي اوست در اين زمينه کارها...، و ديگر بزرگان حرکتآفرين و نوآور غربي در زمينه شرح حال نگاري و رجال، با تمام تحولات و دگرگونيهاي مثبتي که در اين رشته پديد آوردند، نتوانستند از آن دانشي بسازند، که داراي ضوابط و قواعد علمي معين و چارچوبدارِ قابل ارائه به مجامع علمي و فکري جهان باشد. آنها اثرات نيکي پديد آوردند، اما قادر نشدند فرمولي براي کنترل و هدايت فکر و قلم ديگر انديشمندان و نويسندگان پديد آورند، تا آن فرمول موجب پديد آمدن اثرات مشابه، از ديگر دانشمندان باشد.لکن «علم رجال حديث» که آيين شرح حال نگاري ويژه روايتگران اخبار و احاديث پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) ميباشد، يعني درحقيقت شاخهاي از تراجِم احوال اسلامي بشمار ميآيد، در اثر انگيزههاي مذهبي وعوامل فرهنگي ويژه، توسط مسلمانان ابتکار شده و پس از طي مرحلههاي تاريخي حساس، اکنون به بلوغ نسبي خود رسيده است، و از لحاظ مذهبي و تاريخي به گونه اصولي موجب حل بسياري از مشکلات امت اسلامي گشته است. در عصر حاضر نيز اين دانش در حوزههاي علوم ديني معمول و مورد بهرهبرداري اهل فتوي و مجتهدين ميباشد.لکن بايد توجه داشته باشيم که اين بلوغ و رشد، در اثر گذشت زمان و رنج فراوان پاسداران فرهنگ وحي و توحيد، به دست آمده و سابقه طولاني و تجربههاي گرانقدري را پشتوانه دارد. چنانکه اصل شرح حال نگاري در جهان نيز از اشکال بسيار ساده و ابتدايي آغاز شده، و بتدريج گسترش و تعميم يافته است. در ريشهيابي تاريخي اين فن در قديمترين زمانها، ميتوان از «تذکره= يادبودنامهنويسي» سريانيان براي «مقتولين» و «شهداء» خودشان نام برد، چنانکه در تاريخ سلسلهاي چين باستان نيز نوعي از تراجم احوال و شرح حال نويسي به چشم ميخورد.لکن تفاوت محسوس شرح حال نگاري چيني، با تراجم احوال رايج در ميان مسلمين «سياسي» بودن کارهاي چينيان، و مذهبي و فرهنگي و بعضاً «نيمه سياسي» بودن غالب کتابهاي تراجم رايج مسلمانها است.ويژگي مشخص ديگر شرح حال نگاري اسلامي اين است که، ملاک گزينش و معرفي چهره و شخصيت مورد ترجمه، ميزان نقش آن در پروراندن، ترويج و انتقال ارزشها، فرهنگ، و علوم و معارف اسلامي، از نسلي به نسل ديگر بوده است، رجال به ميزان و تناسب اين نقش مورد تکريم و بزرگداشت قرار ميگرفتهاند، و از اين طريق است که افراد بسيار گمنام از طبقات پايين اجتماع، به کتابهاي تراجم احوال و رجال راه يافته، و شخصيت تاريخي پيدا کردهاند.علاوه بر سريانيان و چينيها، شرح حال نگاري در ميان مردمان يونان باستان وروم نيز معمول بوده است.«پلوتارک» کتابي در شرح حال چهل و شش تن از يونانيان و روميان گردآوري و تصنيف کرد، که هم اينک پس از قرنها نيز مورد استناد اروپاييان است، پلوتارک اين کتاب را بدين اميد نوشت که نمونه و الگويي براي سياستمداران و دولتمردان باشد. چنانکه «سوئيتو نيوي» نيز کتاب «زندگي دوازده امپراطور رومي» را به همين منظور تأليف کرد.کتاب «زندگي آگريکولا» نيز که در قرن اول ميلادي توسط «تاليکتوس» مورخ رومي تأليف شد، از جمله آثار قابل ذکر جهان باستان است.لکن نوشتههاي رجالي و زندگينامههاي مسلمين، از همان آغاز پيدايش از کميت و کيفيت برتر و بالاتري برخوردار بودند، بقول «محمد عبدالغني حسن» زمانيکه مورخان اروپا به کتاب پلوتارک که در آن زندگينامه و شرح حال چهل و شش تن از يونانيان و روميان گردآمده بود، ميباليدند کتاب «وفيات الاعيان ابن خلکان» حاوي هشتصد شرح حال با کيفيتي بسيار بالا - از نظر اطلاعات - بود.البته اين تحول در عالم اسلام نسبت به همه معارف عموميت داشته است. مورخان مسلمان گاهي آنچنان به نقش شخصيتها و قهرمانان در بنياد يک تمدن، و انتقال و پويايي فرهنگ و ارزشهاي يک آيين اصيل، به نسلهاي گوناگون بعدي بها ميدادهاند، که اصولاً نگارش هر تاريخي را بدون پرداختن همه جانبه به شرح حال رجال و قهرمانان، اشتباه و نادرست تلقي ميکردهاند.روي همين اصل است که بسياري از کتابهاي تاريخ عمومي، و خصوصي مسلمين مانند «کامل» ابن اثير، و «تاريخ اسلام» ذهبي، «مرآت الزمان» ابن جوزي، و «المنتظم» او و غيره؛ و نيز تواريخ محلي مانند اخبار اصفهان، تاريخ نيشابور، تاريخ بغداد، تاريخ دمشق ابن عساکر، تاريخ بخارا و امثال اينها، به ثبت و نگارش شرح حال افراد و رجال، بيش از حوادث اجتماعي و سياسي اهميت داده، و درصد اعظم محتواي اين کتابها به نگارش زندگينامه چهرهها و رجال اختصاص يافته است.نمونه آثاري که مسلمين در فن شرح حال نگاري و رجال در طول زمان پديد آوردند، شايد بتوان گفت که در دنياي قديم و جديد، نمونه وهمتايي ندارد.براي اينکه هر چه بيشتر با عمق و عظمت کار مسلمين در اين زمينه آشنا بشويم، و ضمناً به برخي از نواقص کارشان پي ببريم، لازمست، يک سير تحقيقي در سرگذشت شرح حال نويسي در ميان مسلمين انجام بدهيم.
3- «سير شرح حال نگاري در ميان مسلمين»:
ادبيات شرح حال نگاري و فن زندگينامه نويسي در اسلام و در ميان مسلمانان، از دو عامل نيرومند مذهبي و عقيدتي مايه گرفته و نطفه بسته است، آنگاه با تأثير ديگر عوامل جنبي تعميق و گسترش يافته و به يک دانش با شاخهها و فروعات گوناگون و رشد متفاوت تبديل شده است. در بيان سرگذشت و تاريخچه اين رشته، آن دو عامل بنيادين را بايد خوب بشناسيم:
الف - «جنگها - شهداء»:
اسلام، در آغاز پيدايش و ظهور خود، با دشمنان نيرومند و متعصبي روبرو گرديده که در اثر جهالت و عناد، جنگ و تهاجم نظامي و سرکوبي مسلحانه را تنها راه نتيجهبخش و مؤثر در مقابله با اين آيين توحيدي جديد، تشخيص داده بودند، و پيدرپي نجوي مي کردند و توطئه ميچيدند، و حملات ايذايي و تسخيري خود را، متوجه مرکز اسلام، شهر کوچک «مدينه» ميساختند. جنگ معروف «احزاب» که در آن تمام معاندين و دشمنان اسلام و همه احزاب و گروههاي شبه جزيره عربستان، با همه امکانات و ساز و برگ نظاميشان در زمان و مکان واحد، براي سرکوبي مسلمين وخداپرستانِ موحد، و ريشه کن ساختن آيين جديد، دور هم گرد آمده و مدينه را محاصره کرده بودند، جلوهاي از شدت دشمني و عناد مخالفين اسلام به شمار ميآيد.در چنين شرايطي پيامبر خدا و ياران او، مجبور بودند که از حيات و موجوديت خود دفاع کنند، و به مقابله با مهاجمين مسلح بپردازند. نتيجه اين تهاجماتِ دشمن و دفاع مسلمين بوجود آمدن جنگهاي متعددي گرديد که در تمام ايام و ادوار دوران بيست و سه ساله مدينه به وقوع پيوستند، اين جنگها، انبوهي از اخبار و خاطرات تلخ و شيرين از خود بجاي گذاشته، و شهدا و مقتولين و مجروحين فراواني از دو طرف قرباني گرفتند.نخستين زندگينامه نويسي و تاريخ نگاري در اسلام، از همينجا آغاز گرديد. مسلمانان در همان ايام اوليه شروع به گردآوري و تدوين خاطرات، اخبار و گزارشهاي مربوط به جنگها نموده، و آمار غارتها و غنائم، اسراء، شهداء، مقتولين و مجروحينِ خودي و دشمن و کيفيت وقوع جنگها، و ديگر مسائل ذيربط را ضبط ميکردند؛ و چهرهها را مشخص مينمودند. در نتيجة اين ابتکار و اقدام مسلمين بود که نخستين کتابهاي تاريخي و شرح حال نگاري اسلام همچون «تَسميةُ من شهد...»، «سيره» و «مغازي = رزمنامه» و امثال آنها پديد آمد.در زمينه «سيره و مغازي پيامبر اسلام (ص)» در همان قرن اول و دوم هجري نوشتههاي فراواني به وجود آمد، که تنها برخي از آنها دست نخورده و کامل به دست ما رسيده، و از اکثر آنها جز نام و يا اقتباسهاي جزيي چيزي به جاي نمانده است.درباره «شرح حال نگاري و رجال» نيز نخستين کتابي که به وجود آمده و در قرن اول هجري بود: که توسط «عبيدالله بن ابورافع» منشي و کاتب علي (ع) و پسر خزانهدار کل حکومت آن حضرت، بنام «تسمية من شهد أميرالمؤمنين ألجمل و الصفين و النّهروان من الأصحاب» - شرح حال و اسامي کساني از اصحاب در جنگهاي صفين، جمل و نهروان علي را ياري رساندند -، نوشته شد.برخي از نويسندگان آن دوره اينهايند: ابان بن عثمان (متوفاي 105 ه.ق)، عُروة بن زبير (متوفاي 92 ه.ق)، سليم بن قيس کوفي هلالي (متوفاي 90 ه.ق)، محمد بن اسحاق (متوفاي 152 ه.ق)، محمد بن عمر واقدي(متوفاي 207ه.ق)، محمد بن سعد (متوفاق 230 ه.ق)، محمد بن اسماعيل بخاري (194-256)، ابن هشام (متوفاي 213 ه.ق)و ...اينان در معارف گوناگون اسلامي از جمله شرح حال نگاري کتاب مينوشتند. از مؤلفان اينان از جمله کتاب مغازي واقدي، کتاب سيره ابن اسحاق به روايت شاگرد او ابن هشام و نوشته و اظهارنظرهاي خود ابن هشام باقي مانده است. همچنين کتاب تاريخ بخاري و طبقات ابن سعد که بيشتر جنبه رجالي وشرح حال نگاري دارند، از آفات زمان مصون ماندهاند. کتاب السقيفة سليم ابن قيس نيز که دربردارنده احاديث و سنن از پيامبر و متضمن بيان برخي از حوادث تاريخ صدر اسلام است، بدست نسل ما رسيده است.تا آنجا که ما ميدانيم بعد از «عبيدالله بن ابورافع»، ابن جبله،ابن فضال، ابن مجنون، بخاري، و ابن سعد نخستين کساني هستند که بخش رجال و شرح حال نگاري را از متن کتب سيره و مغازي استخراج کرده و به گونه مستقل و با سبکي مشخص ارائه نمودند.ابن سعد بخشي از کتاب «طبقات» خود را به تشريح سيره و زندگي فردي و اجتماعي و سياسي پيامبر خدا اختصاص داده، بقيه آن را به شرح حال نگاري ياران آن حضرت از زن و مرد، ويژه قرار داده و زندگينامه بسياري از اصحاب پيامبر و مجاهدان و شهداء جنگها را در آن مندرج ساخته است. کتاب او به عنوان نخستين کتاب باقيمانده شرح حال نگاري در ميان مسلمين و نيز بعنوان مأخذ زندگينامه اصحاب پيامبر (ص) داراي ارزش فوقالعادهاي است. و نقاط ضعف موجود در آن، با بکارگرفتن، شيوههاي تحليل گرانه و انتقاد علمي، قابل جبران ميباشد. کتاب تاريخ بخاري نيز با شيوه «تنظيم الفبايي» و «سنوي» به طور جداگانه، يادگار المي از آثار قرن سوم ميباشد.يادآوري اين نکته نيز ضروري است، که شيوه ابتکاري «ابن سعد» در پديد آوردن کتاب طبقات که آن را در پيش استاد بزرگ خود واقدي فرا گرفته بود، و ارزش دادن به تعيين طبقه رجال، موجب آن گرديد که ديگر انديشمندان مسلمان نيز، همين رويه را در مورد ديگر اصناف و قشرهاي جامعه بکار بگيرند و بدين ترتيب «طبقات نويسي» را تعميم بدهند، و از آن طريق دانش رجال و شرح حال نگاري را بيافرينند.از جمله «محمدبن سلاح جمحي» - متوفاي 231 ه. ق، با پيروزي از اين ابتکار بود که کتاب ارزشمند خود موسوم به «طبقات الشعراء» را پديد آورد، و در آن زندگينامه و گزيده اشعار شاعران دوران جاهليت عرب، همراه با شاعران دوران اسلام را، به رشتةنگارش درآورد. و از اين طريق «طبقات نويسي» به طور کلي به ديگر اصناف و اهل حرف اجتماعي تعميم يافت.
ب- «راويان حديث»:
يکي ديگر از دو عامل بنيادين پيدايش و گسترش «هنر» يا «علم» زندگينامه نويسي در ميان مسلمين مسئله «روايتگران حديث» پيامبر خدا و ائمه معصومين اسلام ميباشد. چنانکه ميدانيم «سنّت پيامبر» و ائمه اسلام از ديدگاه شريعت و قانونگذاري اسلامي «حجيّت» دارد. يعني معيار، ملاک، و الگوي صحت و بطلان اعمال و روش زندگي مسلمين ميباشد. سنت آن حضرت و جانشينان معصومش عبارتست از مجموعه افعال و کردار و اقوال و گفتار آنان که در زندگي فردي و اجتماعي خود داشتهاند. عمل و سخن آنان و الگو و راهنماي ما براي در پيش گرفتن يک زندگي اسلامي خداپسندانه و دوست ميباشد.مجموعه کردار و گفتار پيامبر و عترت او که «سنت» ناميده ميشود، توسط جمع کثيري از ياران او در طول بيست و سه رسالت ونبوت و ايام امامت بعد از آن بدست نسلهاي بعد رسيده،که «راوي حديث» و يا «حفّاظ حديث» ناميده ميشدند.به دليل کثرت راويان حديث، و پيدايش فاصله زماني و مکاني ميان پيامبر و مسلمين که روز بروز بعد از رحلت آن بزرگوار افزونتر ميگشت، دروغگويان و اشخاص ناشناخته نيز زمينه ورود به جمع روايتگران حديث را پيدا ميکردند، و با توجه به موقعيت اجتماعي محترمانهتري که راويان احاديث پيامبر اسلام از آن برخوردار بودند، افراد ناخالص و ضعيف الايمان و بيسابقه نيز به طمع «راوي» شدن و کسب موقعيت اجتماعي ميافتادند. و چون اين قبيل افراد نادر که ممکن بود به دروغ خود را وارد جمع اصحاب حديث و روايت بنمايند، اخبار و احاديثي از رسول خدا نديده و نشنيده بودند، يا مجبور بودند به نام پيامبر حديث جعل کنند و بسازند، و يا اينکه در احاديث درست دست ببرند و يا درنقل به تحريف و تغيير بپردازند، تا موجب گرمي بازارشان گردد.در اين ميان اگر کسي انگيزههاي سياسي ويژهاي نيز داشت که ميخواست حديثي از پيامبر اسلام مؤيد آنها باشد، ميتوانست از اين موقعيت استفاده کند. چنانکه معاوية ابن ابي سفيان و «اصحاب سفره» او به چنين اعمال زشت و ننگيني دست ميزدند، و به اصطلاح حديثهايي را در جهت تثبيت و توجيه منافع و مقاصد سياسي خود، به نام پيامبر جعل کرده و در ميان مردم شايع ميساختند.در اينجا بود که امت اسلامي به طور طبيعي، ضرورت وجود دانشي را احساس کردند که بدان واسطه بتوان از اين قبيل هرج و مرجهاي احتمالي در مورد احاديث پيشگيري کرد.شيوع احاديث جعلي از همان ابتداء تاريخ اسلام و حتي دوره حيات خود پيامبر اسلام، مطرح و مسلم بوده است. شخص پيامبر حديث متواتر «تکذيب» را در همين مورد بيان داشته است: مَن کَذِبَ عَلَيّ فَليَتَبَوَّاَ مَقعَدُهُ مِنَ النّار. يعني هر کس بر من دروغ ببندد جايگاه او در آتش خواهد بود.چنانکه امام علي (ع) نيز در يک گفتار مستدل و پايهدار اين مسئله را تجزيه و تحليل کرده و دروغ سازي و دروغ پردازي و جعل را درباره احاديث منسوب به پيامبر (ص) يادآور شده است. آن حضرت فرمود:«روايتگران حديث در چهار گروه منحصر ميباشند:منافقان: عدهاي که مؤمن و مسلمان نيستند لکن طبق مقتضاي منافعشان اظهار ايمان و اسلام ميکنند. اينان با سوء استفاده از عنوان مصاحبت و صحابي پيغمبر بودن هر دروغ و بهتاني را به آن حضرت نسبت ميدهند. در حالي که خودشان با استفاده از ناآگاهي و بياطلاعي مردم و ناشناس ماندن براي مردم در استخدام قدرتهاي نيرنگ و جور درآمدهاند و با فريب خلق و ايجاد اعتماد کاذب بر گرده مردم سوار شدهاند.فراموشکاران: گروهي نيز در عين مؤمن بودن و داشتن صداقت، به دليل کم حافظگيشان احاديث را خلط و تحريف کردهاند و ميکنند. اينان نيز متوجه انحراف خود نيستند، همچنان که مردم از اين نقص آنان آگاه نيستند. آنها اگر متوجه عيب خودشان بشوند البته که برميگردند.بيتفحصان: بسيار اتفاق ميافتاد که پيامبر به چيزي امر و يا از چيزي نهي ميکرد و پس از گذشت مدت زماني عکس آن را دستور ميداد. بعضيها که از دستور پيشين خبرداشتند، بيخبر از دستور بعدي و حديث ناسخ، منسوخ را به عنوان حديث نقل ميکردند.راستان هوشمند: اينان حديث را هر طوري که از پيامبر شنيده بودند، با توجه به ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محکم و متشابه بودن کم و کاست نقل ميکردند. از دروغ بستن به خدا و پيامبرش سخت ترسناک بودند. و هرگز خلط نميکردند.»بر اين اساس بود که مسلمانها شروع به شناسايي و دستهبندي روايتگران احاديث نبوي و مصاحبين آن حضرت نمودند، و زندگي ياران او را با ذکر مشخصات کامل مانند تاريخ زادروز و مرگ، پدر و مادر، قبيله، نام و لقب و کنيه، ميزان تقرب و محبوبيت افراد پيش رسول خدا، صفات عاليه اخلاقي و اوصاف پست و ...، ضبط و تدوين کردند. از اين طريق بود که نخست کتابهاي موسوم به «طبقات» و سپس تراجم احوال علماء، حفاظ، فقهاء و به طور کلي هنر شرح حال نگاري عمومي پديد آمد.يعني ابتدا مسلمانان به اين فکر افتادند که، روايات و احاديث منقول هر کسي را به عنوان سخنِ «شخص پيامبر خدا» نپذيرند، بلکه پس از شناسايي کامل هويت فکري، ايماني و عقيدتي، و سيره عملي او و اطمينان از صداقت و درستي منقولاتش، به او اعتماد کنند، و او را به عنوان يک «راوي» و محدث بپذيرند. امر شناسايي دقيق ضبط و تنقيح تراجم و شرح حال روايتگران و اصحاب نيز بتدريج و در طول زمان انجام ميگرفت، چون نياز به مطالعه و ضبط و نگارش شرح حال آنان به گونه درست و انتقادي داشت.ضمن اين مطالعه و نگارش، علاوه بر «طبقهبندي» راويان و نگارش زندگينامههايشان، يک سري ملاکها و ضابطهها و قواعد کلي علمي نيز استخراج و جمع بندي ميگرديد، و هويت اجتماعي و صنفي صاحبان تراجم هر چه بيشتر و دقيقتر معلوم ميگشت. در نتيجه همين مشخص شدن مرزهاي هويتي بود که شاخههاي گوناگون شرح حال نگاري پديد آمدند، که از جمله آنها شاخه پيشرفته و بلوغ يافته «علم رجال حديث»ميباشد.پيدايش اين تنوع در زندگينامه نويسي مسلمين ناشي از اين مسأله بود که آنها به ارزشهاي مذهبي و اصول اعتقادي و اجتماعي و فرهنگي خود، سخت پايبند و علاقهمند بودند.بنابراين احساس ميکردند تمامي کساني که به گونهاي در پاسداري و حراست اين ارزشها و فرهنگ اجتماعي اسلامي، و انتقال آنها به نسلهاي پسين، نقش دارند، شايسته شناسايي و معرفي بوده و هويتشان براي نگارش و نگهداري لازمست، تا از اين طريق هم سپاسگزاري از رنجهاي آنان به عمل آمده و هم ضمن حفظ حلقاتِ تاريخي فرهنگ اسلامي، نمونههايي براي خودسازي، تحرک و تلاش و خلوص و ايمان پيدا کنند.روي اين اصل، مسلمين شروع به گسترش قلمرو و حوزه شرح حال نگاري نموده،و در اين رشته «معجمهاي» عمومي و يا صنفي ارزشمند و بزرگي را پديد آوردند.به گونهاي اين مسئله اهميت يافت، که زندگينامه افراد شاخص و برجسته هر صنف و گروهي از اقشار اجتماع،از روايتگران حديث و مفسرين و قراء قرآن گرفته تا شهداء و شجاعان، حکماء، فقهاء، نسّابان، مورّخين، پزشکان، نحويون وادبا، عرفاءِ و صوفيان، شاعران و هنرمندان و حتي کريمان، خسيسان و لئيمان، نابينايان و ...، به طور جداگانه و منظم تأليف و تصنيف يافت، بطوريکه فقط در زمينه زندگينامه شاعران، موسيقيدانها و اُدباء، کتاب دقيق، حجيم و پر محتوا و بزرگي چون «ألأغاني» ابوالفرج اصفهاني پديد آمد.خاورشناس،ه . آ.ر. گيب، در زمينه تحول شرح حال نگاري در عالم اسلام گسترش تدريجي آن، گفتار نسبتاً قابل توجهي دارد که دراينجا تناسب با موضوع عيناً نقل ميکنيم:«خصوصيت اساسي براي ورود به روند عمومي معاجم تراجم احوال، کمکي بوده که توسط افراد به يک يا ساير جنبههاي فرهنگ سنتي جامعه اسلامي انجام ميشده، و گزينش شرح حال نويس، توسط جنبههاي ويژه، يا يک جنبه فرهنگ اسلامي، که شخص انجامش ميداده، تعيين ميگشته است. و مسئله توجه خود شرح حال نويس هم بنوبه خود معمولاً با علايق و علم او تعيين ميشده است. ازآنجا که علوم سامان يافته متقدم اسلامي، بررسي مذهبي و قانوني حديث بوده، لهذا آثار متقدم تراجم احوال، هم در آثار عمومي وهم در «تواريخ» ويژه شهرها و ايالات، متضمن ملزومات آن رشته بوده است.»به محض اينکه کار شرح حال نويسي توسعه يافت، محدوديتهاي منطبق با آن نيز رخ نمود، در حاليکه محققين مذهبي در معاجم تراجم احوال خود به حديثشناسان، علماء و ساير طبقات مذهبي ميپرداختند، ادباء معجمهايي درباره شعرا و نويسندگان؛ و مأمورين اداري معاجمي در خصوص وزراء و دبيران مينوشتند، و معاجم ويژه دانشمندان و فيلسوفان نيز از همين افراد صحبت ميکرد.اولين معجم تراجم احوال که داراي ديد وسيعي است، تاريخ بغداد خطيب بغدادي (قرن 5/11) است، هرچند که مسئله حديثگرايي شديداً بر اين اثر سنگيني ميکند. طولي نکشيد که معجم معروف ابن خلکان (قرن 7/13) در صدد گزينش جامعي از (هر چند به صورت نسبتاً کم) شخصيتهاي معتبر در همه زمينههايي که در سرتاسر دنياي اسلامي به فعاليت مشغول بودند برآمد، مع الوصف مأخذ اين اثر نوع جديدي از سالشماري و تاريخچه بود، که قبلاً توسط ابن جوزي تأليف يافته بود و بيشتر از يک معجم سالشماري تراجم احوال يعني وفيات تشکيل شده بود، که تحت عنوان هر سال قسمتي هم به مسائل و رويدادهاي سياسي اختصاص يافته بود. از اين زمان به بعد، تقريباً تمام سالشماريها همان شيوه را پيگيري کردند که تا حدي هم به مسائل سياسي و شخصيتهاي متعدد بذل توجه کردند، تا آنجا که «تاريخ عمومي» در آن زمان به صورت «معجم عمومي تراجم احوال» درآمد که نقطه اوج و توسعه آن، تاريخ عظيم اسلامي ذهبي (قرن 8/14) است، که در آن وقايع سياسي و تراجم احوال در خلال ده سال عرضه شده است.بنابراين گرچه هنوز معجمي درباره طبقات ويژه (دبيران، نحويون، فقهاء، اطباء، علماء و غيره) تأليف مييافت، معذلک تراجم احوال حالا ديگر در خطه يادآوري جامعي از برجستگان تمام زمينهها افتاده بود.پس از ذهبي کار کردن براساس سالها براي شرح حال نويسان، شيوه متداولي شده بود. اين کار، در قرن 8/14 به وسيله ابن حجر شروع شد و بوسيله سخاوي غزي، محبي، مرادي و ساير مؤلفان منطقهاي ادامه يافت.بدون شک اسم علماءِ در اين نوع معاجم بيش ازساير افراد بوده، که البته همراه آنها گزينشي از تراجم احوال شخصيتهاي سياسي،سلاطين، وزراء، مأمورين، ادباء و شعراء، تجار، اطباء، زنان برجسته و گاهگداري اشخاصي که هديه ويژهاي دريافت ميکردند، نظير رؤساي مدارس، يا شطرنجبازان وجود داشته است.ادبيات شرح حال نگاري در ميان مسلمين آنچنان گل کرده و اوج گرفته بود، که طبق آمار آرايي همان خاورشناس (هـ.آ.ر. گيب) به استثناي نسل اول مسلمين، کلاً 826 پژوهشگر شرحِ حال نويس، در شاخههاي گوناگون اين فن پديد آمدند، که تقسيمبندي تقريبي آنها از اين قرار است:«درباره خلفا، شاهان، حکام و فاتحان 145 شرح حال نويس، وزراء 41 شرح حال نويس، فقهاء 161 شرح حال نويس،حديث شناسان 87 شرح حال نويس، مفسرين قرآن 21 شرح حال نويس، نحويان 95 شرح حال نويس، وعاظ و زهاد 42 شرح حال نويس، الهيون 17 شرح حال نويس، فيلسوفان و اطباء 19 شرح حال نويس، موسيقيدانان 3 شرح حال نويس، (بايد توجه داشت که بعضي دو بار به حساب آمدهاند)»چنانکه ملاحظه گرديد اين خاورشناس غربي به طور نسبي به اهميت، ارزش و ميزان رشد و گسترش فن شرح حال نگاري در عالم اسلام، آگاهي وقوف يافته است، و از لحاظ کمّي و ظاهري تاريخ تکامل و تنوع آن را مورد توجه قرار داده است.لکن هرگز قادر نشده است، رمز تکامل و نقطههاي عطف آن را مشخص ساخته و مميزات برجسته و اصيل آن را به نمايش بگذارد.بويژه آنکه هيچگونه توجهي به کاملترين و بالغترين نوع و شاخه فن شرح حال نگاري اسلامي، که از حالت يک هنر ادبي خارج شده و به صوت يک دانش ضابطهدار و قانونمند تمام عيار و بالغ در آمده، نکرده است.يعني «علم رجال حديث» که در حقيقت گل سرسبد فن شرح حال نگاري اسلامي است، مورد بيتوجهي مطلق او قرار گرفته، و هيچگونه ذکري از آن به ميان نيامده است. در حاليکه شايستهترين موضوع براي نقد و بررسي و تعرض و يادآوري، در اين رشته از معارف، همانا علم رجال حديث ميباشد. چون شرح حال نگاري و زندگينامهنويسي علمي است، و براساس شخصيتشناسي استوار است.بنابراين سخن گفتن از تاريخ و سرگذشت شرح حال نگاري، بدون پرداختن به علم رجال حديث، يک نقص بزرگ و غيرقابل چشمپوشي است. خط سير بحث و تحقيق در اين مقوله بايد به گونهاي باشد که به سرانجام برسد، يعني به علم رجال حديث ختم شود، تا از اين رهگذر بتوان يک شرح حال نگاري علمي، براساس اصول و قواعد شخصيتشناسي در همه شاخهها و انواع زندگينامه نويسي پديد آورد. روي اين اصل است که ما اين بحث را در زمينه «علم رجال حديث» و کيفيت پيدايش آن ادامه ميدهيم.
4-«سير تاريخي علم رجال حديث»:
«علم رجال حديث» چنانکه گفته شد، زندگينامه نويسي ويژه روايتگران احاديث رسول خدا و عترت اوست. با اين تفاوت که ديگر زندگينامهها و کتب تراجم احوال، جنبه اصولي و تثبيت شده ندارند، در حاليکه رجال حديث يک نوع زندگينامه نويسي علمي و اصولي براي استفادههاي عملي است.در اين شاخه از شرح حال نگاري، رد و قبول افراد، و داوري در مورد خط مشي، عقايد و خصوصيات فردي و اجتماعي چهرهها، که اصطلاحاً «جرحِ و تعديل» ناميده ميشود، تابع يک سري قواعد و اصول استاندارد و ثابتي ميباشد، و نه ذوف و استحان شخص تحليلگر و نويسنده. بنابراين چيزي بالاتر از يک «فن» و هنر صرف ميباشد، و در حقيقت يک «علم» است.لکن بايد در نظر داشته باشيم که اين «علم» و اصول و ضوابط مدونه آن از آغاز، بدينگونه وجود نداشته است، بلکه بتدريج و در اثر گذشت زمان و حصول تجارب، بدست آمده است. لذا براي خود سرگذشت و تاريخچه جداگانه و خاصي دارد. آگاهي هر چه بيشتر ما از سرگذشت اين دانش و نقاط عطف و مقاطع تحول آن، علاوه بر اينکه معلومات تاريخي ما را افزايش داده و توان تحليلمان را بالا ميبرد، در عين حال ميتواند در ارزيابي کيفيتِ «امکان علميکردن شرححالنويسي» و تدوين يک دانش اصيل و پرشمولتر در زمينه «شخصيتشناسي» و شرح حال نگاري، بسيار مؤثر باشد. بعد از آنکه در سال 93 هجري، سياست «حديث سوزاني» نظام خلافتي و سلطنتي حاکم، توسط خليفه حاکم و «روشنفکر!» اموي وقت، يعني «عمر بن عبدالعزيز» شکسته شد، برادران اهل سنت به سردمداري محدث معروف «زُهَري» شروع به گردآوري احاديث پيامبر اسلام (ص) نمودند.پيروان عترت و اهليت پيامبر (تشيع) نيز که تا آن موقع در زمينه گردآوري و نقل حديث در پوشش «تقيه» سخت فعال و پرتلاش بودند،کار خود را علني ساخته و از زير سپر «تقيه» بيرون آمدند، و نسبت به تشکيل محافل حديثي و در پيش گرفتن مسافرتهاي علمي و حديث شناسانهاي موسوم به «طلب الحديث»، اقدام جديتر و دامنهدارتري را آغاز نمودند، و با رهبري و هدايت اهل بيت و امام معصومِ آن وقت، در نشر احاديث نبوي و معارف خاندان رسالت، با تمام وجود به کوشش پرداختند.بويژه آنکه با تشکيل دانشگاه بزرگ امام باقر و امام صادق (ع) و پيدايش نشاط فرهنگي، نهضت فکري و فرهنگي اسلام به اوج شکوفايي خود رسيد، که يکي از مهمترين شاخههاي پرجذبه و اصيل آن «حديث شناسي» و حديثگويي بود.در اين ميان آفتهاي ويژه «نقل و نشر احاديث» نيز بتدريج در جامعه رخ نمود، که هر کدام از اين آفتها معالجه و درمان ميطلبيدند.وجود عوامل گوناگوني مانند ممنوعيت يک قرنه حديث براي اکثريت مسلمانان، حاکميت جو تقيه و مخفيکاري براي پيروان اهل بيت، اعتبارآور بودن نقل احاديث بکر و تازه - از نظر افکار عمومي - اختلاط و آميزش فرهنگي مسلمين با ملتهاي اسلام پذيرفته، رخنه معاندين و دشمنان فکري و فرهنگي اسلام و توحيد در جامعه مسلمين که در تاريخ به عنوان «زِنديق»، «دهري» و «مناطق» مشهورند، و پيدايش بعضي از فرقهها و اشخاص مسلماني که از شدت حماقت و سادهلوحي و کوتهنظري خود، با توسل به نوعي از استحسان و قياس، حمايت و ترويج اسلام و قرآن را در سايه «جعل ونشر» احاديث دروغ به نفع مراسم و شعائر اسلامي و قرآن ميدانستند. مانند فرقه «کراميّه» و «حَشوِيّه» و ...، مجموعه اين عوامل موجب پيدايش برخي از اخبار مجعول و يا دستکاري شدن در ميان مسلمين گرديد، ودر نتيجه جمعاً دست به دست هم داده و اقتضاء اعمال احتياط در مورد اخبار و احاديث منقول و منسوب به «معصومين (ع)» را مينمود.بنابراين مسلمانان علاوه بر اعمال احتياط در پذيرش و نقل احاديث نامسلم، اقدام به تأسيس و تدوين يک سري ضوابط و قواعد «پيشگيريکننده»و «علاجي» و درمانگر زدند. به فکر افتادند مجموعهاي از آداب، قواعد و ضوابطي را براي نقل حديث و حمل و پذيرش آن، دسته بندي احاديث و ارزيابي مقدار ارزش هر دسته و ...، تدوين کنند، نتيجه مجموع اين تلاشها که نخست ناپخته،خام، کم ارتباط، و ابتدايي مينمود، بتدريج تصفيه و تهذيب شده و سمت تکامل بخود گرفت، و حالت علمي و مدون پيدا کرد. حاصل آن پديد آمدن دو «فن پيشرفته» و يا دو «رشته علمي» حديثي - رجالي هم پيوند و برادر بنامهاي «علوم الحديث» يا «درايةالحديث» و يا «علمالرّواية» و ديگري بنام «علم الرّجال» بود، که در هر يک از اين دو رشته مهم علمي تأليفات و آثار بسياري ظاهر گرديد. از اين دو رشته، اولي (علوم الحديث) چندان ارتباط عميقي با موضوع بحث ما ندارد، در حاليکه پيوند دومي بسيار استوارتر است. بنابراين، ضمن طرح و بررسي گذرايي از «دراية الحديث و علوم الحديث»، رجال حديث را به گونه گستردهتري بحث و بررسي خواهيم کرد:
الف - «علوم الحديث»:
«دراية» يا «علوم الحديث» دانشي است که صرفاً به جهان اسلام اختصاص دارد، و از مقدمات و شرايط اجتهاد در فقه و احکام اسلام به شمار ميرود. موضوع دانش دراية تسهيل شناسايي احاديث از ديدگاه محتوا و سند ميباشد، و در حقيقت خود آن مقدمهاي است براي علم رجال و نوشتن معاجم و فرهنگنامههاي رجال حديث.علم درايه متکفل دسته بندي دقيق وعلمي احاديث براساس نوع زنجيره سند حديث و اوصاف راويان آن، و نيز تفسير و تشريح اصطلاحاتي است که به امر حديثشناسي کمک ميکند. در اين رشته مسلمانان آثار و کتابهاي فراواني پديد آوردند، لکن تا آنجا که ما آگاهي داريم از اين قبيل نوشتهها، کتابي که به جلوتر از قرن سوم يا دوم هجري تعلق داشته باشد باقي نمانده است. کتاب «تأويلُ مختلفُ الحديث» نوشته«ابن قُتيبه دينوري» (متوفاي 226 ه.ق) از آثار باقيمانده آن دوره است.همچنين کتاب «ألعِلل» و کتاب «المراسيل في الحديث» تصنيف «حافظ عبدالرحمن حنظلي» معروف به «ابن أبي حاتم»، از يادگاريهاي آن عصرها در زمينهياد شده ميباشد «احمد بن سعيد فزاري» معروف به «ابو يحيي جرجاني» نيز از جمله نويسندگان زبردست علوم حديث در قرن 2 و 3 بوده است و از جمله کتابهاي او در اين دانش، نوشتههاي ذيل ميباشد: «محنه النّائبة»، «الرّد علي الأخبار الکاذبة»، «فضائح الحشويّة»بعد از آن تاريخ نيز کتابهاي فراواني در اين زمينه نوشته شد، از جمله کتابهاي:«ألکفاية، في علم الرواية» خطيب بغدادي (قرن 5 ه.ق)، «معرفةُ علوم الحديث» نوشته محمد بن عبدالله بن حَمدويه معروف به «حاکم نيشابوري» (متولد 321)، «کتاب الموضوعات» عبدالرحمان ابن جوزي (متوفاي 597)، «ألثّالي المصنوعة في احاديث الموضوعة» و «الفيه» در تشريح مصطلحات حديثي از علامه سيوطي (قرن 8 ه .ق)، کتاب «التّقريب في أصول الحديث» از «يحيي بن شرف نووي»، «قانون الموضوعات» و «تذکرةُ الموضوعات» از «محمد بن طاهر هندي» معروف به «قُتني» (متوفاي 986 ه .) و بالاخره «قواعد التحديث قاسمي»، «نُخبَةُ الفِکَرِ في مُصطَلَحِ أهلِ الأثَرِ» از ابن حجر عسقلاني (قرن 8 ه .ق)، و در نهايت کتابهايي از قبيل، «کتاب الدّراية» و «البداية في شرح الدراية» زين الدين العاملي معروف به «شهيد ثاني» (متولد و متشهد 911-965 ه .)؛ «وصول الأثر» از ابن حجر عسقلاني (قرن 8 ه .ق)، ودر نهايت کتابهايي از قبيل، «کتاب الدراية» و «البداية في شرح الدّراية» زين الدين العاملي معروف به «شهيد الاخيار إلي معرفة الاخبار» عبدالصمد عاملي (پدر شيخ بهايي معروف)، «کتاب الوجيزه» شيخ بهايي (متوفاي 1030 ه .ق)، «جامع المقال فيما نتعلق باحوال الحديث و الرّجال» فخرالدين طريحي، «هداية الابرار إلي طريق الأئمة الاطهار»، متدرک وسائل الشيعه از حاج ميرزا حسين نوري - ج 3-، «نهاية الدراية في شرح الوجيزه» از علامه سيد حسن صدر، و ...اين کتابها و بسياري ديگر مشابه اينها، در دانش درايه وعلوم حديث تأليف و تصنيف يافتهاند، که بخشهاي مهمي از محتواي آنها به زنجيرة سند احاديث و رجال تشکيل دهنده آن مربوط ميشود.در اين کتابها بسياري از «مراتب» و درجات علمي و القاب رجال روايتگر و ناشر و ناقل حديث، ثبت و تدوين شده، و بارعلمي و فرهنگي هر يک از القاب نيز تفسير شده است.
ب- «علم رجال حديث»:
رشته علمي مستقل و استوار ديگري که، قبلاً در نيمة دوم از قرن اول هجري توسط «عبيدالله بن ابورافع» منشي حضرت علي (ع) و فرزند خانهدار، و در واقع وزيرماليه و اقتصاد حکومت آن حضرت، ابداع و ابتکار شده ولکن ناقص مانده بود، «علم رجال حديث» يا بطور خلاصه «علم رجال» ميباشد، که بعدها در اثر رواج احاديث نبوي (ص)، رشد و شکوفايي پيدا کرد.کاري که «ابن ابورافع» به عنوان نخستين مبتکر شرح حال نگاري درکتاب «تسمية من شهد اميرالمؤمنين الجمل و الصّفين و النهروان من الصحابة»، انجام داده بود، بيشتر سمت گيري سياسي داشت، زيرا که او کوشش کرده بود، با اين شرح حال نگاري و يا به قول خودش «تسميه رجال»، چهره کساني از اصحاب پيامبر را مشخص و متمايز نمايد که در عصر علي (ع) در خط سياسي اصيل اسلام قرار گرفته، و از نظر سياسي و نظامي از اميرالمؤمنين علي (ع) در دوران حکومت پنج سالهاش، در برابر «شورشيان ياغي و قانونشکن»، حمايت عملي کرده، و در آن سه جنگ معروف جزءِ سپاهيان آن حضرت قرار گرفتند، هر چند که اين کار في نفسه از نظر حديثشناسي نيز داراي ارزشي بسيار ميباشد.لکن کتابهاي رجالي و شرح حال نگاري بعدي که توسط دانشمندان و علماءشيعه و اهل سنت نوشته شد، تقريبا« تغيير جهت داده و انگيزه حديث شناسي به خود گرفتند و جنبهتاريخي و يا سياسي در آنها حدود نود درصد ناديده گرفته شد. (فهرست ابن نديم در تاريخ علوم و شرح حال مؤلفين در علوم، در اين ميان يک استثناء ميباشد.)از اين قبيل است «کتاب الرجال» حسن بن علي ابن فضالنها حدود نود درصد ناديده گرفته شد. (فهرست ابن نديم درتاريخ ، (متوفاي 224ه .ق)، «کتاب المشيخه»حسن ابن محبوب از اصحاب امام موسي کاظم(ع) (متوفاي 224 در 65 سالگي)، «کتاب الرجال» تأليف احمد بن محمد بن خالد برقي (متوفاي 274 يا 280ه .ق) که از اصحاب امام موسي کاظم، امام رضا و امام جواد عليهمالسلام ميباشد.کتاب «طبقات» محمد بن سعد زهري (168-230ه .ق) منشي محمد بن عمرواقدي (130-270ه .ق)، «رزمنامه = مغازي» نويسنده نامدار شيعي،« تاريخ بخاري »تأليف محمد بن مسلم بخاري نويسنده کتاب حديثي معروف «صيحيح بخاري» و امثال اينها. با همه تغيير جهتي که در تأليفات رجالي شده در اين فن (يعني کتاب تسمية ابن ابورافع) پديد آمد، کتب بعدي اين امتياز را داشتند که، بيشتر از پيش از کتب تاريخي منفک و متمايز شده و بصورت يک کتاب کاملاً خالص و تخصصي در باب رجال و زندگينامهها درآمدند.بطور دقيق با گسترش و تعميق کتابهاي شرح حال نگاري روايتگران حديث بود که زندگينامه نويسي جنبه تخصصي پيدا کرد و در شاخه رجال حديث، بر اصول علمي معين و شناخته شدهاي استوار گرديد.در ميان شيعه، بعد از «عبيدالله ابن ابورافع»، شايد بتوان «حسن بن محبوب» را که از جمله «اصحاب اجماع» در فن حديث و روايت ميباشد، نخستين شرح حالنويس شناخته شده به شمار آورد. او «کتاب المشيخه» خود را درباره رجال روايتگر حديث نگارش نموده است.در معاصرت «ابن محبوب» و بعد از او در قرن سوم نيز شمار زيادي از دانشمندان در فن رجال حديث، دست به تأليف زدند، که تنها معدودي از کتابهاي رجالي آنان «بعينه»باقي مانده است، محتواي بسياري از آنها بگونه اقتباس شده و منقول در کتابهاي متأخرتر مانند رجال نجاشي، رجال کشّي، رجال شيخ طوسي و غيره، بجاي مانده، و عين آنها دچار دست خيانت مهاجمين و غارتگران خارجي و يا سهلانگاري و کمحفاظتي مسلمين در اثر جهل و بيفرهنگي و حاکميت رژيمهاي ضد فرهنگ گرديده و از بين رفته است. از جمله کتابهايي که تا اين عصر و يا قرون متأخر، باقي ماندهاند، «کتاب الرجال» برقي کتاب «الفهرست» «ابن نديم» و کتاب «المشيخه» «حسن بن محبوب» بوده است از مؤلفين رجالي شيعه مذهب آن دوره ميتوان از اين دانشمندان نام برد، که شماري از آنها نيز از معاصرين ائمه معصومين (ع) بودهاند:حسن بن محبوب (متولد 179ه .ق).حسن بن علي بن فضال (متوفاي 224ه .ق).پسر حسن بن علي بن فضال مذکور.احمد بن علي عقيقي، صاحب کتاب «تاريخ الرجال«. (کتاب عقيقي تا زمان ما از بين نرفته است: الذريعه ج 10/81).احمد بن محمد بن عمار.احمد بن حسين، صاحب کتاب المشيخه.احمد بن محمد زيدي (متوفاي 333ه .ق)، نويسنده هفت کتاب درباره رجال حديث.محمد بن عمر بن عبدالعزيز کشّي.سعدبن عبد بن (متوفاي 301 يا 299ه .ق) مؤلف کتابهاي«مناقب الروات» و«مثالب الروات».و ... در قرن چهارم هجري نيز با وجود منابع و متون رجالي معتبر و متعدد، حرکت شرح حال نگاري رجال (بويژه رجال حديث) همچنان ادامه داشت. در اين قرن بود که چهار کتاب معتبر و مورد وثوق شيعه درعلم رجال حديث، براساس کتاب رجالي اصحاب و ياران امامان معصوم تأليف و تدوين يافت. اين چهار کتاب متقدم و مورد وثوق شيعه - در رجال - اينهايند:«اختيار معرفة الرجال» اين کتاب، تصحيح و تلخيصي است از کتاب «معرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين (ع)»، که يکي از هم طبقهها و معاصرين شيخ کليني بنام «أبو عمرو، محمد بن عمرو بن عبدالعزيز کشي»، از شاگردان رجالي معروف محمد بن مسعود سمرقندي اين کتاب که درعصر ما به نام «رجال کشي» شهرت يافته است، توسط فقيه اصولي رجالي، مفسر و نابغه بزرگ قرن چهارم هجري، مؤسس حوزه علميه نجف اشرف، «شيخ ابوجعفر طوسي»، تلخيص و تصحيح شده . شيخ طوسي ضمن تدريس اين کتاب براي شاگردان خود در حوزة نجف، به تلخيص و گزينش آن دست زده است. (385-460ه .ق) چنانکه از نام کتاب پيداست (رجال شناسي از زبان ائمه معصومين)، شيوه اين کتاب اين است که در مدح و ذم افراد فقط به احاديث و اقوال امامان معصوم و يا اصحاب آنها (احيانا«) استناد ميکند، درباره هر شخصيتي يک و يا چندين حديث نقل ميکند، و از اينطريق مورد تأييد و يا مورد تکذيب بودن يک شخصيت از نظر ائمه (ع) مشخص ميشود، و امر داوري کردن از رد و قبول (جرح و تعديل) براي ما آسان ميگردد. در واقع احاديث و نصوص اين کتاب، بخشي از قواعد و ضوابط علم رجال حديث را ثمر داده است.«الفهرست»: نيز يکي از چهار کتاب مورد وثوق قديمي شيعه، و از تأليفات شيخ طوسي است.«الفهرست» چنانکه از نام آن پيداست، بسيار مختصر، فشرده و فهرستوار است ضمن ذکر اسامي رجال و شخصيتهاي شيعه، نام تأليفات آنها در علوم گوناگون را نيز يادآوري کرده است.«کتاب الأبواب يا رجال طوسي»: سومين کتاب رجالي اقدمِ شيعه که تاکنون باقي مانده است کتاب «الابواب» ميباشد که در ميان علماء و دانشمندان به «رجال شيخ طوسي» معروف است. اين کتاب نيز از آثار گرانقدر، فقيه و دانشمند مجاهد و پرتلاش اسلام شيخ ابوجعفر طوسي ميباشد. سبک اين کتاب با الفهرست و رجال کشي متفاوت است، و در واقع از نوعي تکامل فني و تخصصي برخوردار است. اين کتاب با شيوه «طبقاتي» يا «ردهاي» تنظيم يافته و ياران و راويان هر يک از پيامبر اسلام و ائمه معصومين شيعه تا امام حسن عسکري (ع) را يک «طبقه» ناميده و فصل فصل و با شيوه الفايي، اسامي رجال و شخصيتها را آورده است. اين کتاب نيز با شيوه جديد توسط يکي از فضلاء نجف مورد پژوهش قرار گرفته و با اسلوبي دلپذير نشر يافته است.«رجال نجاشي»: يکي ديگر از کتب اقدم و مورد وثوق کامل شيعه در مسائل زندگينامهها و رجال حديث، کتاب بسيار ارزشمند «فهرست اسماء مصنفي الشيعه» مشهور به «رجال نجاشي» ميباشد. اين کتاب توسط شيخ ابوالعباس احمد نجاشي از چهرههاي قرن چهارم هجري و معاصر شيخ طوسي، نگارش يافته است. (متوفاي 450ه .ق).کتاب نجاشي از ديدگاه اسلوب و دقتنظر، در واقع يک نقطه عطف و تحول در تاريخ رجال و شرح حال نگاري اسلامي محسوب ميشود، و مزيت زيادي نسبت به کتابهاي ديگر که در آن عصر و يا قبل از آن نگارش يافتهاند دارد. بسياري از صاحبنظران، رجال نجاشي را نه تنها از ديدگاه اسلوب نگارش و شيوه تنظيم، بلکه از نظر دقت نظر و ريزهکاريهاي فني و تخصصي نيز به کتاب رجال و فهرست شيخ طوسي، ترجيح و برتري ميدهند.بالاخره درباره کتاب گرانقدر «رجال نجاشي» ميتوان چنين گفت: کتابي است فشرده، جامع، دقيق، مرتب، مستند و پرمطالب و اشباع کننده. ارزش اين چهار کتاب مهم، بيشتر ناشي از سه عامل است، که در اين چنين مباحثي نميتوان آنها را ناديده گرفت:1-اول اينکه اين کتابها از نظر قدمت زماني ارزش دارند. چونکه از جمله کتابهاي رجالي مي باشند که از خطرات گذشتهاند و قرنهاي متوالي را پشت سر گذاشته و سالم و کامل به دست نسل کنوني بشر رسيدهاند (از قرن سوم و چهارم هجري تا قرن پانزدهم هجري). البته غير از اينها نيز برخي از کتب رجالي ديگر هستند که از آن زمانها، و حتي جلوتر از آن زمانها، باقي مانده، مانند رجال برقي، الفهرست ابن نديم، که شيعه مذهب بودهاند؛ لکن ارزش استنادي و جامعيت اين کتابها را ندارد، علت آن را اندکي بعد بيان ميکنيم.2-عامل دوم ارزشمندي اين چهار کتاب رجالي شيعه، در جامعيت و نيز اختصاص آنها به رجال شيعه است، که کتبي از نوع «رجال برقي» ناقد آن ميباشند، چونکه اين چهار کتاب براساس کتابهاي رجالي و حديثي بسيار ارزشمند و متعدد ديگري نوشته شدهاند که اينک از خود آنها اثري نيست. اين چهار کتاب، در حقيقت فشرده تهذيب يافته تمام کتابهاي رجالي شيعه از زمان عبيدالله بن ابي رافع تا قرن سوم و چهارم ميباشند، و در انتقال معارف رجالي و شرح حال نويسي اسلامي و شيعي قرنهاي اول و دوم به قرن سوم و چهارم و سدههاي بعداز آن، شبيه همان نقش مهمي را دارند که ترجمههاي عربي کتب يوناني در حراست و انتقال ميراث فرهنگي و علمي يونان باستان، به فرهنگ و تمدن نوين غربي را ايفا کردند. اما فهرست ابن نديم، با اينکه از نوعي «جامعيت» درمورد رجال شيعه برخوردار است، يک کتاب عمومي است که علاوه بر رجال شيعه، رجال فرقههاي ديگر مسلمان، و رجال غير مسلمان مؤثر در رشد علوم را نيز در آن درج کرده است.3-عالم سوم در ارزشمندي «کتابهاي رجالي چهارگانه» شيعه، شخصيت بسيار ممتاز مؤلفين آنهاست. نويسندگان اين کتابها هم از ديدگاه تبحر و توانايي علمي در حد بالايي قرار داشتند، (بويژه شيخ طوسي که نابغه بزرگ عصر خود و همچون ارسطو در يونان باستان جامع علوم عقلي و شرعي زمان خود در عالم اسلام بود، و در اثر همين توانايي علمي شکوهمند بود که حوزه علميه نجف اشرف، و اصولاً حوزههاي علميه نوين تشيع را پايهريزي کرد.) علاوه بر تبحر و توانايي علمي، نويسندگان اين کتابها، شخصيت اسلامي و مذهبي کامل، و ايمان استوار آنان به دين اسلام و آيين تشيع و صداقت و تقواي شبهه ناپذيرشان در زندگي خود عامل بسيار مهم و مؤثر ديگري است که اين کتابها را ارزش صد چندان ميبخشد، و بويژه از ديدگاه حديث شناسي و مسائل مذهبي مورد اعتماد و اطمينان قرار ميدهد.مطلب ديگري که در اينجا بايسته يادآوري ميباشد، اينستکه روند تکامل و تحولات شرح حال نگاري و علم رجال تا عصر تأليف اين کتابهاي چهارگانه مورد وثوق، بدست بيايد.از آغاز پيدايش فن وهنر زندگينامه نويسي و ابتکار آن بدست «ابن ابورافع» در قرن نخستين، تا تأليف و نگارش اين کتابها در قرن چهارم، علم رجال دو نوع تحول و تکامل و يک نوع ضايعه و افت داشته است. افت علم رجال در اين بود که تا اين زمان «تنوع» پيدا نکرد و عليرغم سمت گيري کاملاً سياسي مبتکر اين فن، که کتاب خود را درباره شخصيت و زندگينامه «رجال سياسي ونظامي» نگاشته بود، رجال نويسي فقط به «رجال و مشايخ حديث» اختصاص پيدا کرد.در حاليکه معقولتر اين بود، شرح حال نويسي سرداران و رجال سياسي نيز، دوشادوش رجال حديث و مشايخ و به موازات رشد و تکامل پيدا کند. اين بيتوجهي اصحاب به زمينههاي «غير رجال و مشايخ حديث»موجب آن گرديد، که کتاب ابن ابورافع به عنوان نخستين اثر در زمينه زندگينامهها و رجال در عالم اسلام، به بوته فراموشي سپرده شده و بتدريج از بين برود.در توجيه اين «يکسو نگري» اصحاب رجال، شايد بتوان جو اختناق و تقيه را به عنوان عامل مؤثر ذکر نمود. چونکه در حاکميت ظالمانه امويان و عباسيان، استراتژي شيعه بر «تقيه» و مخفيکاري استوار بود، بنابراين در زمينههاي سياسي به طول علني نه تنها چهرهسازي نميکردند، بلکه چهره سياسي فعال، اصيل و پرانرژي تشيع را ميکوشيدند که هر چه بيشتر ناشناختهتر و مجهول نگهدارند. براي اينکه حکومتهاي طاغوتي زمانه، به محض يک سوء ظن جزيي به شخصيت سياسي يک شيعه و امکان فعاليت يا داشتن شم و موضع سياسي او، به خانه و کاشانهاش ريخته و دستگيرش ميکردند. و اين دستگيريها در بسياري از مواقع به شهادت افراد زيادي منجر ميگرديد، ودر برخي از موارد نيز با مقاومت پولادين و شکوهمند زندانيان اسير در زير شکنجهها، دشمن مأيوسانه آنها را رها ميکرد چنانکه در مورد شخصيت و چهره «سياسي - حديثي» قهرمان شيعه «محمد ابن ابي عمير» چنين اتفاقي افتاد.بديهي است در چنين شرايطي، شرح حال نگاري سياسي يا نظامي از نوع کتاب «تسمية رجال» ابن ابورافع، ناممکن و بسيار خطرناک تلقي ميشده است. بنابراين شايد دليل عمده از بين رفتن کتاب «تسمية من شهد أميرالمؤمنين، الجمل و الصّفّين و النّهروان من الصّحابة» از «ابن ابورافع»، کوتاهي علماء شيعه نبوده، بلکه وحشيگري و طغيان غيرقابل تصور دستگاههاي ظلم اموي و عباسي بوده است. بنابراين اصحاب رجال و زندگينامهنويسان شيعه در آن مقطع در پيدايش اين افت و ضايعه عامل اصلي نبودهاند.بلکه اين از آثار عوارض درازمدت تقيه بوده که نمونههاي ديگر چون سياست گريزي نيز از آن جمله است.گفتيم که از قرن اول تا قرن چهارم هجري در روند زندگينامه نويسي و علم رجال شيعه يک ضايعه و آفت، و دو نوع تحول و تکامل وجود داشته است. از اين دو نوع تکامل نوع اول آن به محتواي کتابهاي رجالي برميگردد.يک نمونه باقيمانده از کتب رجالي آن عصر که همان گزينش کتاب «معرفة الناقلين» کشي توسط شيخ طوسي باشد، نشان ميدهد که کتب رجالي آن زمان از ديدگاه محتوا و مطلب، با تمام اصالت و ارزشمندي خود در سطح پاييني بودهاند، چونکه در آن کتابها رجال «به گونة کاملاً فردي» و با استناد به احاديث و نصوص معين مورد داوري قرار ميگرفتند، نويسندگان کوشش نميکردند که از احاديث و نصوص رجالي موجود در مورد تک تک افراد، «قواعد» فراگير و کلي بسازند، بنابراين ميتوان گفت، کتابهاي زندگينامه و رجال وجود داشتند، اما «علم رجال» وجود نداشت. چون «علم» شدن هر چيزي مرادف با «قاعدهدار» و ا صولي شدن آن ميباشد، و اين کاري بود که بعدها، و ابتداءً در قرن چهارم و با نوشته شدن کتاب رجال شيخ طوسي و نجاشي پديد آمده و در سدههاي بعدي به اوج و ترقي بيشتري نائل آمد.چنانکه از قرائن برميآيد «کتاب مشيخة» حسن بن محبوب که دومين رجالي شيعه بعد از ابن ابورافع ميباشد، نيز تقريباً از ديدگاه محتوا سبکي مشابه کتاب «معرفة الناقلين» «کشي» داشته است. چونکه اين کتاب تا زمان شهيد ثاني (734-786ه .ق)، در دسترس همگان بوده و شهيد ثاني نيز مانند شيخ طوسي، گزيده و منتخبي از کتاب حسن بن محبوب را، نوشته است اين گزيده شامل هزار حديث (ظاهراً) درباره مشايخ و رجال بوده است.اين گزينش و نوع کار شهيد ثاني نشان ميدهد که کتاب مشيخه حسن ابن محبوب نيز شکل حديثي درباره رجال داشته است، و «قواعد کلي رجالي» از آن استخراج نشده بوده است.لکن اين کار تقريباً به گونةابتدايي و ناقص در زمان شيخ طوسي و نجاشي و توسط اين دو بزرگ مرد مبتکر، تحقق پيدا کرد، و کتابهاي آنها گواه اين مطلب ميباشد. روند و شيوه ضابطه سازي رجالي و استخراج قواعد کلي از بطن احاديث بدينگونه بوده که دانشمندان رجال شناس و حديث شناس، با مطالعه در احاديث و اخبار وارد شده درباره چهرهها و رجال، که بگونهاي متضمن و بيانگر نوع عقايد، باورها، موضعگيريها، قضاوتها، و بالاخره شيوه زندگي فردي و يا اجتماعي و سياسيشان بود؛ قواعد و قالبهاي عمومي براي قضاوت در مورد رجال و «جرح و تعديل» يعني رد و يا قبول آنها بدست ميآوردند. مثلاً وقتي که ميديدند در چند مورد چند شخص متفاوت، صرفاً به دليل «دروغگو و کذاب»بودن، مورد انکار و جرح ائمه معصومين قرار گرفتهاند، با شيوه معمول علمي آن را به صورت يک «قاعده رجالي» درميآوردند و ميگفتند: «از هيچ شخص کذاب و دروغگويي نبايد حديثي را قبول کرد.» همچنين وقتي که ميديدند اشخاص متعددي به دليل «بياحتياطي در تحمل و نقل حديث» و يا «کم حافظگي» و يا عدم توانايي ذهني بر ضبط و از برداشتن احاديث، مورد طعن و انکار ائمه قرار گرفتهاند، آنها نيز چنين نتيجه ميگرفتند که «ضابط بودن يکي از شرايط رجال حديث ميباشد و هر کس ضابط نباشد، هر چند که عادل و موثق باشد، بايد حديث منقول او را با احتياط تلقي کرد.» و ...تحول و تکامل ديگري که در زندگينامهنويسي و علم رجال از قرن اول تا قرن چهارم به مرور صورت گرفت، تکامل در شکل، قالب، و اسلوب بيان بود.از شيوه تنظيم نخستين کتاب رجال اسلامي يعني کتاب «تسميه رجال» ابن ابورافع، آگاهي دقيق نداريم که آيا داراي چه نظم و ترتيبي بوده است؟ لکن کتاب «معرفة الناقلين» هيچ نظم و اسلوبِ بيان قابل تکيهاي ندارد. هرچند که در مجموع چنين به نظر ميرسد که شرح حال افراد مورد نظر خود را از اصحاب پيامبر شروع کرده و به ترتيب ائمه پيش آمده باشد لکن با دقت و تأمل در کتاب، معلوم ميگردد که اين رويه نيز کاملاً رعايت نشده باشد. بويژه بخش آخر کتاب (جزء ششم) داراي اضطراب بسيار محسوسي در شيوه تنظيم ميباشد، که به نظر ميرسد، عمده اين اشکال متوجه ناسخين باشد و نه مؤلف.در هر حال يک نظم و شيوه تنظيم علمي در آن مشاهده نميشود، داراي سبک تنظيمي بسيار خام و ابتدايي است. واين در حالي است که کتاب «طبقات ابن سعد» (168-230ه . ق) و «تاريخ بخاري» (194-256ه .ق) داراي نظم و اسلوبي تقريبآً دلپذير و علميتري هستند، بويژه «تاريخ بخاري» که در تنظيم کتاب خود از دو شيوه متفاوت «الفبايي» و «سال به سال» بهره برده است.بهر حال در قرن چهارم هجري علماء شيعه اين نقيصه را جبران کردند، و تنوعي در «شيوه تنظيم» همراه با تکامل قالب بوجود آوردند، و کتابهاي نجاشي و شيخ طوسي از مصاديق نخستينِ اين تحول و تکامل شکلي و قالبي علم رجال ميباشند.کتاب رجال شيخ طوسي براساس «شيوه تنظيم طبقهاي» يا «ردهاي» نگارش يافته، و در داخل هر طبقه فصل به فصل براساس حرف اول نام افراد، تقسيم بندي شده، آنگاه اعلام و رجال هر فصلي نيز با شيوه الفبايي تنظيم يافته است.لکن کتاب رجال نجاشي شيوه عموم پسندتر و سهلالوصولتري را در پيش گرفته و با شيوه الفبايي (بدون تفکيک طبقات)، کتاب خود را نوشته است. و اين در حالي است که کتاب الفهرست شيخ طوسي نيز با همين شيوه نگاشته شده است.تا اينجا به طور فشرده سير تاريخي علم رجال وزندگينامه نويسي از سده اول تا اواخر سده چهارم و اوايل سده پنجم هجري بررسي شد، و درباره نخستين مؤلف و يا مؤلفين شرح حال نگاري، مطالبي را ارائه داديم، و يک نقد و ارزيابي اجمالي و شتابزدهاي نيز از رشد، و تکامل علم رجال و نقاط قوت و ضعف آن، در اين مقطع زماني، ارائه داده شد، لذا در اينجا ادامه مطلب را از قرن پنجم به بعد پيگيري ميکنيم.چنانکه ملاحظه گرديد، روند رشد و تکامل شرح حال نگاري در ميان دانشمندان شيعه، از سده نخستينِ هجرت تا سده چهارم و آغاز سده پنجم، حالت و جنبه «تک بعدي» داشته است و تقريباً عاري از «تنوع» وشاخه شاخهشدن بوده است. فقط در يک بعد، يعني «علم رجال حديث» جريان داشته است، که در نهايت به تدوين و تأليف کتب چهارگانه رجالي شيعه منجر گرديد. اين روند رشد آميز و حرکت تکاملي در سده پنجم و سدههاي بعد از آن نيز همچنان ادامه داشته است. و تلاشگران خستگيناپذير اين راه، از مسلمانان مخلص و دوستداران خاندان نبوت، اين رسالت سنگين علمي و فرهنگي را، به دوش ميکشيدهاند.در قرن پنجم و ششم نيز، از ميان «قلمداران» و نويسندگان جهان اسلام در علم رجال و شرح حال نگاري، دو چهره رجلي مبتکر بيش از ديگران، جلب توجه ميکنند. اينها عبارتند از:«علي بن عبيدالله بن بابويه رازي» که بيشتر «شيخ منتخب الدين» شهرت يافته است و ديگري «محمد بن شهرآشوب مازندراني».البته در آن مقطع زماني شرح حال نويسان ديگري نيز از شيعه و سني بودهاند، که هر کدامشان در جاي خود داراي مقام و ارزش خاص خود ميباشند، و احياناً داراي يک نوع نوآوري و ابتکاري نيز در اين رشته بودهاند. مانند «ابوالقاسم رافعي قزويني» مؤلف کتاب ابتکاري «التدوين في ذکر اهلِ العلم بقزوين» - متوفاي 623ه .ق - که يکي از شاگردان سني مذهب «شيخ منتخب الدين» ياد شده ميباشد.لکن «ابن بابويه رازي» و «ابن شهر آشوب» درمجموع ارزيابي و محاسبه، از جهات گوناگون نسبت به اقران خود برتري دارند.در واقع «شيخ منتخبالدين» در تاريخ علم رجال حديث شيعه، بعد از شيخ طوسي و نجاشي آغازگر و مبتکر جسورِ يک تحول بوده است. تا زمان او محسور کتاب رجال عمدتاً فشرده زندگي اصحاب و راويان حديث از «قدما» بوده، و به نظر ميرسد که براي ثبت و گزارش زندگي رجال اعصار بعد، يا ضرورت آنچناني نميديدند، و يا اينکه اقدام به اين کار، يک عمل علمي و پژوهشي کم زحمت محسوب شده و درنتيجه موجب «وهن علمي» نويسنده ميگرديد. و او را در نظر عموم کوچکشان ميکرد.لکن شيخ منتخبالدين جسورانه به اين کار ابتکاري اقدام نمود و کتاب ارزشمند خود به نام «فهرست منتخبالدين» يا ابن بابويه، که مشهور است نوشت.پژوهشگر سترگ معاصر مرحوم حاج آغا بزرگ تهراني در اين باره ميفرمايد:«نگارش زندگينامه دانشمندان متأخراز قدما نيز، که در هر سدهاي يکي بعد از ديگري به وجود ميآيند، لازم و ضروري است، حال يا به گونه مستقل انجام پذيرد و يا اينکه در ضمن شرح حال قدما. و نخستين کسي که خود را دراين باب وارد ساخت «شيخ منتخبالدين» ابن بابويه ميباشد که در سال 585ه .ق زنده بوده است. او کتاب جداگانه و مستقلي را درباره علماء، فقهاء، و روايتگران بعد از شيخ طوسي (متوفاي 460ه .ق) و يا آن جمله از معاصرين شيخ طوسي که از قلم او افتاده بودند، نگارش نمود، و در آن کتاب زندگينامه معاصرين خود تا اوايل سدههفتم هجري را نيز گنجانيد.»حسن ديگر کتاب ابن بابويه رازي در اين بود که او با مسائل رجال به گونه انتقادي و اجتهادي برخورد ميکرده، و خودش در وثاقت و عدم وثاقت رجال نظر ميداده است، و توثيقات او نيز مانند گذشتگان و پيشينيان براي فقهاء ارزش دارد.اگر کتابهاي ابن بابويه و ابن شهر آشوب نوشته نميشدند، تاريخ فرهنگ وعلوم شيعه از ديدگاه تسلسل و پيوستگي، يکي از حلقاتِ مهم خود را از دست ميداد و دچار نوعي گسيختگي تاريخي و «خلقه مفقوده« ميگرديد.با اينحال عيب کتاب ابن بابويه، مانند اکثر کتب رجال پيش از آن، در اختصار و فشردگي بيش از حد و به اصطلاح «فهرستي» بودن آن است. در حاليکه در نگارش چنين کتابي رعايت اين مسئله و جبران اين کمبود هم ضروري و هم علمي و ممکن به نظر ميرسد.بعد از ابن بابويه، شيخ رشيدالدين محمد ابن شهر آشوب مازندراني (متوفاي 588ه .ق)، کتاب رجالي خود به نام «معالم العلماء» را با شيوه ابن بابويه رازي در زندگينامه متأخرين از شيخ طوسي و به عنوان «تتمه و تکلمه» کتاب فهرست شيخ طوسي نوشت.بعد از آن بود که نگارش زندگينامه رجال هر عصر به گونه معجمي کاملا« عادي و رايج گرديد. ابتکار ويژه ابن شهر آشوب در اين بود، که بخش ويژهاي از کتاب خود را در پايان، مخصوص طبقهبندي شعراء شيعه و مداحان اهل بيت و ذکر نامهاي آنان قرار داد.اين کار ابن شهر آشوب از چند نظر قابل توجه است:اولا«: اينکه او با اين کار به آغاز تصميم بيشتر زندگينامه نويسي رجال در زمينههاي غيرحديثي در ميان شيعه کمک فراوان نمود، و به اصطلاح کار او يک نوع «فتح الباب» و سنگ زيرين بناء «تنوع در شرح حال نگاري شيعي» است.ثانياً: کار ابن شهر آشوب در مورد شعراء شيعه و طبقهبندي آنها با اين سبک خاص، در عين فشردگي بسيار، داراي ارزش فوقالعاده ميباشد. او شعراء شيعه را از آغاز تا زمان خودش به چهار گروه عمده ردهبندي کرده است:1-«مجاهدين»: ذيل اين عنوان از نوزده شاعر نامدار شيعي و مداح خاندان نبوت نام برده است. مانند سيد ابوهاشمِ خميري، ابوالبرکات بصري، محمد تنوخي و علي بن محمد بن عمار برقي (که حاکمان ظالم ديوانش را سوزانده و زبانش را بريدند!)2-«مقتصدين»: ذيل اين عنوان نيز هشتاد و پنج شاعر از دوستداران خاندان نبوت فهرست گونه معرفي شدهاند. مانند شهيد زيدبن علي بن حسين (ع)، فرزدق، ابوفراس، ابوطالب قمي، کميب اسدي، ابوالعلاء رازي، سديف بن ميمون مهران و ...3-«متقين»: زيرا اين عنوان نيز از سي شاعر نام برده شده است. از قبيل کثير عزت (از ياران امام باقر ع)، ابوذهيل جمجي، ابوتمام حبيب بن اوس طايي، ابوالغوث طهوي، عبدان اصفهاني، ابوهريره آبار، و مالک جهني و ...4-«متکلّفين»: تحت اين عنوان هم از هشت شاعر از شعراي ستايشگر خاندان وحي و نبوت نام برده شده است. از قبيل حسّان بن ثابت، اشجع سلمي، منصور فقيه و ... (ر.ک: معالم العلماءِ / 164) «ابن شهر آشوب» هيچگونه توضيحي راجع به اين تقسيمبندي، و وجه تسميه هر يک از اين طبقات و اصناف چهارگانه شعرا نداده است؛ و لکن در مجموع نشان دهنده توجه ويژه او به اين مسئله است و امتياز محسوب ميشود. با اينحال از لحاظ فشرده بودن، کتاب ابن شهر آشوب داراي همان نقص کتاب ابن بابويه است؛ علاوه بر اينکه در مورد شعراء بجز طبقهبندي و ذکر نامهاي وابسته به هر طبقه، هيچ توضيحي نداده است، و اين نقصي غيرقابل چشم پوشي به شمار ميآيد.قرن هفتم و هشتم هجري از يک لحاظ تاريخ و سير تکامل علم رجال شيعه، شاهد يک تحول بزرگ و محسوستري بوده است. در اين قرن علم رجال حديث از نظر گاه اسلوب و شيوه تنظيم تقريباً به يک کمال نسبي مطلوب دست يافت، و در عين حال نوعي انشعاب و تنوع در آن صورت گرفت. عامل اين تحول بيشتر، سه چهره بزرگ به نامهاي «علي بن موسي بنطاوس» مشهور به «سيدبن طاوس» صاحب کتابهاي «فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم» و «اللّهوف في قتلي الطَّفوُف» و «احمد بن موسي بن طاوس» معروف به «ابن طاوس حلي»، نويسندة کتاب مهم «حَلُّ الأشکال في معرفة الرّجال»، «حسن بن علي بن داود حلي» صاحب کتاب معروف «رجال» صورت گرفت.«سيد بن طاوس» (585-664ه .ق)، با نوشتن دو کتاب ياد شده در بالا، دست به يک نوآوري بايسته زده و دو شاخه نوين را در شرح حال نگاري اسلامي پديد آورد. او کتاب «فرج المهموم في تاريخ علماء النُّجوم» را که نام ديگر آن «فرج المهموم في بيان الحلال من النّجوم» ميباشد، در شرح حال دانشمندان نجوم و فلک، به منظور اثبات حليت علم نجوم و بازشناساندن ابعاد خرافه و نامشروع آن، از ابعاد مشروع آن، نگارش نمود.«سيد ابن طاوس« «فرج المهموم» را در ده باب و هر باب مشتمل بر فصول متعدد نگاشته است، که از آن ميان باب اول درباره اثبات حلال بودن علوم نجوم از ديدگاه اسلام و احاديث اسلامي ميباشد، لکن بقيه کتاب را شرح حال دانشمندان نجوم وبيان افعال و کتابها و آثار و عقايد آنان تشکيل ميدهد، و در اين ميان نيز بابهاي مربوط به دانشمندان شيعه،دانشمندانِ مسلمانِ غير شيعه، و دانشمندان پيش از اسلام و ...، هر کدام بطور جداگانه تنظيم يافتهاند. و درآن از علماء و حکماء يونان وهند باستان گرفته تا دانشمندان و فقهاء نجومي شيعه و سني، همه و همه، در حدي که نويسنده آگاهي داشته است، مورد ذکر، اشاره و بحث قرار گرفتهاند. (بعنوان مثال مراجعه شود به صفحات 29، 187، 188، 189، درباره برخي از منجمين هند قديم).چنانکه ملاحظه ميکنيد، اين کتاب شرح حال نگاري را از اختصاص وحصار «رجال حديث» بيرون آورده، و نسبت به دانشمندان يک دانش خاصي که آن زمان چندان هم مشروع به نظر نميرسيده و برخي از فقهاء بزرگ آن را مورد ترديد، قرار ميدادند، تعميم داد. اقدام به اين عمل در آن جوِّ، همانا مايه علمي استوار و هم نامآوري و اصالت شخصيتي ممتاز ميخواست. «سيد بن ابن طاوس» که از نوادگان دختري، فقيه سترگ شيعه «شيخ طوسي (ره)، بود، و خود نيز از فقيهان و محدثين و مفسّرين نامآور به شمار ميآمد، جسورانه به اين کار اقدام نموده، و يک زندگينامه موضوعي را پديد آورد.لکن با اينحال عيب کار او در عدم تمييز دقيق جايگاه مسائل نظري و فقهي، از متن زندگينامههاست. و ديگر اينکه براي يک مراجعه کننده، دسترس به زندگي و عقايد فرد مورد نظر بسيار مشکل است، چرا که داراي اسلوب تنظيمي شايسته اين بحث و اين کتاب نميباشد. کار تازه ديگر سيد بن طاووس در زمينه شرح حالنگاري، نگارش کتاب لهوف مي باشد.کتاب لهوف درباره حادثه شکوهمند و پر حماسه کربلا و زندگينامه شهداء آن است، که در اصطلاح تاريخنگاري اسلامي اين قبيل کتابها را «مقتل» مينامند. هرچند که مقتل نويسي (زندگينامه شهداء)در قرن اول هجري توسط يکي از ياران صديق اميرالمؤمنين علي (ع) بنام «اصبغ بن نباته» ابداع و ابتکار شد، و بعد از او نيز مقتل نويسان و مورخين برجستهاي مانند «لوط بن يحيي» مشهور به «ابي مخنف» (متوفاي 205ه .ق) «ابن واضح يعقوبي»، صاحب و مؤلف کتاب معروف «تاريخ يعقوبي» (متوفاي 292 يا 294ه .ق)، و ديگران، اين هنر مقدس و متعهد و جهتدار را ادامه داده و تأليفاتي در آن زمينه پديد آوردهاند، لکن ظاهراً در معاصرت سيد بن طاوس (قرن هفتم) و سده پيش از آن (قرن ششم) کسي در اين زمينه تأليف نکرده است.سنّتِ «مقتل نويسي» در سدههاي متأخر اوج و گسترش بيشتر گرفته و ادبيات متعهد و پرحجمي را در تاريخ ادبيات شيعه پديد آورد.از ديگر شرح حال نويسان و رجاليون برجسته قرن هفتم هجري، «احمد بن موسي بن طاوس» مشهور به «ابن طاوس حلي» را ميتوان نام برد، که با کنيه خود «ابوالفضائل» شهرت دارد.ابوالفضائل ابن طاوس حلي (متوفاي 763ه .ق) که استاد فقيه بزرگ علامه حلي، و رجالي نامدار «ابن داود حلي» نيز ميباشد، کتاب «حلّ الاشکال في معرفة الرجال» را با اسلوبي نو و تحقيقي ژرف و استوار، به رشته نگارش درآورد. اين کتاب بسيار مورد توجه علماء و دانشمندان بوده، و در قرن دهم يا، يازدهم «صاحب معالم» بخشهاي عمدهاي از آن کتاب را بازنويسي و اقتباس نموده و با اضافاتي کتاب «تحرير طاوسي» يعني «بازنويسي رجال ابن طاوس» را پديد آورد. که تاکنون باقيمانده است. آنگاه تملک اصلِ نسخه آن بدست «ملاعبدالله بن حسين شوشتري اصفهاني» (متوفاي 1021ه .ق) افتاد، بعد از آن ظاهراً بدست علامه مجلسي مؤلف «بحارالانوار» رسيده و جزء منابع بحار ذکر شده است (ج 1/7 بحار)، سپس از اصل نسخه آن تا اين زمان خبري نيست.چنانکه گفته شد، تحول آفريني «ابن طاوس حلي» در علم رجال فقط با نوشتن کتاب «حل الاشکال» نبوده، بلکه او مکتب و شيوه رجالي خود را، براي جمعي از دانشپژوهان زمان خود تدريس ميکرده است، و از اين طريق موفق شد موج فزاينده تهذيب و تکامل علم رجال را بيشتر طنيناندار کند و شاگردان نامدار و برجستهاي چون علامه حلي و ابن داود حلي و امثال آنها را به جامعه اسلامي تحويل دهد. در اين ميان ابن داود حلي در فن رجال از تمام اقران خود، حتي علامه حلي فقيه پرآوازه و سترگ شيعه نيز جلوه زده است.«ابن داود حلي» که خود در قرن هفتم با نوشتن کتاب «رجال»اش تکامل اسلوبي و متديک عظيمي به علم رجال حديث بخشيد، متواضعانه ميگويد که: «بسياري از مطالب مهم و نکات کتاب رجال خود را از استاد بزرگوارم ابن طاوس حلي برگرفتهام.»«تقديالدين محمد بن داود حلي» بدون ترديد مجدد و پايهگذار علم رجال نوين به شمار ميآيد. (متولد و متوفاي 647-707ه .ق). درکتاب «ابن داود»انسان با صرف کمترين وقت، بيشترين بهره را ميبرد. نوآوري و ابتکار «ابن داود» را ميتوان در چند موردِ مشخص نمايان ساخت: 1-«ابداع سبک معجمي کامل»: او در کتاب خود اسامي رجال را براي اولين بار به شيوه صد درصد و کاملاً معجمي جاي داد، به گونهاي که پيشرفتهترين کتابهاي ويراستاري شده عصر ما در زمينه فرهنگنامهها و معاجم، از لحاظ شيوه تنظيم هيچ چيزي افزون بر آن ندارند.2-«تفکيک موضوعي رجال»: دومين ابتکار «ابن داود حلي» اين بود که رجال روايتگرِ حديث را با توجه به شخصيت و ضعف و عدالت آنان تقسيمبندي موضوعي کرد. بدينوسيله رجال «تعديل و توثيق شده» و نيز «رجال مهمل: يعني مسکوت ماندهها» را در بخش نخست کتاب خود قرار داده،سپس در ايان اين بخش ضمن ذکر فوائدِ مهم رجالي، اسامي رجالي را که با کنيه خود مشهور ميباشند، آورده است.آنگاه در بخش دوم کتاب راويان ضعيف، مجروح و ناشناخته را باز براساس حروف الفباء بگونه دقيق ثبت نموده،و در پايان همين بخش از کتابش، عوامل و انگيزههاي تضعيف و جرح اين راويان در فصول جداگانه و زير عناوين مستقل مطرح ساخته، و سپس فوائد مهمي را در آداب «راويگري»و نقل حديث بيان داشته و کتاب خود را پايان داده است.اين تفکيک موضوعي رجال براساس وثاقت و ضعف تا آن زمان صورت نگرفته بوده است. هر چند که کتابي به نام «الضُّعَفاءِ» به رجالي نامدار سدههاي نخستين يعني «احمد ابن غضائري» منسوب بوده و ميباشد، کاشف نخستين آن نيز استادِ ابن داود «ابن طاوس حلي» بوده که محتواي آن را با سلب مسئوليت از خود در کتاب «حل الاشکال» آورده بود. لکن آن کتاب در صورت الهام بخش بودن براي ابن داود نيز، يک «نمونه» نبوده است. دست کم اينکه ابن داود مکمل اين شيوه در علم رجال بوده است. 3-«بحث قاعدهاي درباره رجال»: پيشينيان،بويژه شيخ طوسي و نجاشي، هر چند که در جرح و تعديل رجال حديث براي خود قواعد و اصولي داشتند لکن، اين قواعد و اصول را هرگز در کتابهاي خود بطور کلاسيک در معرض بحث و بررسي قرار نداده و به دست خوانندگان خود ارائه نداده بودند، لکن ابن داود حلي هر چند بسيارناقص و نه پخته - اينکار را انجام داد.چنانکه در بالا اشاره شد، او در پايان هر بخش از کتاب خود يک سري «فوائد» و قواعد رجالي و حديثي نيز آورده است، که در حقيقت آغاز پيدايش يک مرحله نوين ديگري در علم رجال حديث ميباشد، و آن عبارت است از تدوين کتابهاي موسوم به «فوائد رجاليه» که بسيار باارزش هستند.4-«کاربرد رموز حرفي براي ذکر منابع»: ابن داود براي اينکه حجم کتاب خود را هر چه بيشتر کاهش بدهد، و در عين حال نيز بتواند نام کتابهاي مرجع و مأخذ خود را در مورد تک تک رجال ذکرکند، دچار مضيقه بود. او اين تنگنا را با يک ابتکار هوشمندانه ديگري حل کرد.«رموز حرفي» را براي نشان دادن نام منابع مورد بهره برداري و استناد خود بکار گرفته و بدين ترتيب حجم کتاب خود را تا حدود سيدرصد کاهش داد.البته ابن داود حلي، اين کارهاي ارزشمند را ناآگاهانه انجام نميداد، بلکه به ابتکارات وارزش و اصالت کار خود آگاهي و ايمان داشت، روي همين اصل در مقدمه کتاب خود، ضمن ذکر شيوه نگارش و انگيزه تأليفاش مينويسد:«... اين دريايي است که پيش از من احدي از اصحاب رضيالله عنهم،به اعمال آن دست نيافته، و قاعدهاي است که من مبتکر و ابداعکننده آن هستم، خداوند ياري دهد تا به پايان برسانم، و به خاطر محمد و آل محمد (ص)، آن را وسيلهاي براي روز بازپسين من قرار دهد.»يکي ديگر از رجاليون نامدار سده هفتم هجري، «حسن بن يوسف بن مطهر حلي» مشهور به «علامه حلي»(648-726ه .ق) ميباشد، که در عين حال همشاگردي ابن داود حلي در محضر استادشان «ابوالفضائل»بوده است. لکن کتاب او در رجال قابل مقايسه با اثر «ابن داود» نميباشد. و اين در حالي است که کتب فقهي او بسيار ممتاز هستند.از ديگر کتابهاي برجسته علم رجال و زندگينامهنويسي در سدههاي هفتم و هشتم هجري ميتوان «کتاب الرجال» سيد علي فرزند عبدالحميد نيلي (متوفا 841)، «کشف الغمّه في معرفة الأئمة»نوشته امير بهاءالدين علي ابن ابيالفتح اربلي يکي از چهرههاي آگاه و مبارز، شيعه در قرن هفتم (متوفاي 692ه .ق)، و کتاب «تذکرةالاولياء» نگارش عارف بزرگ شيعي در سده هفتم فريدالدين عطار (متولفاي 627ه .ق) را نام برد.ابن عبدالحميد نيلي نيز در رجال خود، از لحاظ روش نوعي از ابتکار را در پيش گرفته است. «نيلي» نسبت به کتاب ابن داود حلي داراي يک موضع ايرادطلبانه و انتقادي سخت بوده است. بعد از بيان جملهاي از ايرادات بر رجال ابن داود حلي، ميگويد:«من اين مطالب را ذکر کردم تا کسي با شنيدن نام آن کتاب، به سوي آن تشويق و علاقهمند نشود.»براي ما معلوم نيست که اين موضع بسيار منفي «نيلي« نسبت به کتاب ارزشمند ابن داود حلي ناشي از چه انگيزهاي بوده است، چونکه در مقابل ضعفهاي جزيي کتاب ابن داود از ابتکارات و نوآوريهاي بسيار ارزشمند و تحول آفرين او نميتوان چشم پوشي کرد. بر «نيلي» بايسته بوده، که ضمن بيان کاستي هاي کار ابن داود، ارزشها و برتريهاي آن را نيز شمارش کند.نگارش کتابهاي بسيار سودمند «کشف الغمه» و «تذکرة الاولياء» را ميتوان نشانه اي از گسترش و تعميق «تنوع» در شرح حال نگاري اسلامي در سده هفتم تلقي کرد. موضوع کشف الغمّه زندگينامه پيامبر و ائمه معصومين (ع) شيعه به اضافه فاطمه زهرا ميباشد، و بسيار تازگي و اصالت دارد.. «تذکرة الولياء» عطار زندگينامه ويژه عارفان، زاهدان و اولياء خداست. اين کتاب ارزشمند با شرح حال امام جعفر صادق (ع) آغازشده، و پس از ذکر و تشريح زندگينامه بسياري از عرفاء و اولياء، با درج زندگينامه امام باقر (ع) پايان پذيرفته است. «عطار» ميگويد:«زندگينامه امام صادق و باقر (ع) را در آغاز و انجام اين کتاب به عنوان تبرک و تيمن درج کرده است.»در زندگينامه و شرح حال عرفاء و اولياء، پيش از عطار، عارف بزرگ سده پنجم «خواجه عبدالله انصاري» - يکي از عارفان سني مذهب اسلام -، کتاب «طبقات الصوفيه» را نگاشته بود، لکن تا آنجا که ما ميدانيم، از علماء و عرفاء شيعه کسي مستقلاً در اين موضوع کتاب ننوشته بوده است. بنابراين کتاب تذکرةالاولياء عطار نيشابوري، از ديدگاه ايجاد و گسترش تنوع و تعميم در شرح حال نگاري شيعي، يک کار تازه و ابتکاري به شمار ميآيد. چنانکه «کشفُ الغُمَّة» داراي همين ويژگي است.در مجموع سدههاي هفتم و هشتم را ميتوان از ديدگاه گسترش مسئله تنوع وشاخه شاخه شدن علم رجال و تراجم اشخاص و تکامل قالب بيان و اسلوب نگارش آن، يک نقطه عطف به حساب آورد.تأليف و تصنيف در زمينههاي گوناگون «تراجم» زندگينامه نويسي - و علم رجال - زندگينامهنويسي خاص روايتگران حديث - بعد از سده هشتم نيز همچنان پر رونق و ادامهدار بود، و مراحل تحول و شکوفايي مهمي را پشت سر گذاشته و دستآوردهاي ارزنده و نيکي به همراه داشته است. ما در اينجا به علت عدم گنجايش مقاله، از بحث تفصيلي در جزئيات اين آثار ارزشمند به گونه قرن به قرن چشم پوشي نموده، و تنها به نمايش برخي از عمدهترين دستآوردهاي مهم، اين فن در اين سدهها - يعني از سده نهم تا سده چهاردهم هجري ميپردازيم. در سدههاي نهم تا چهاردهم هجري نيز مانند سابق، و حتي بيشتر از آن، چهرههاي فعال و درخشان کثيري از دانشمندان و فقهاء شيعه در اين رشته از معارف اسلامي - تراجم و رجال - سربرافراشته و کوششهاي اصلاح طلبانه و آميخته با ابتکار ارزشمندي را بر خود هموار ساخته، و ميراث رجالي و تراجي بس گرانبهايي بر جاي گذاشتند. نام برخي از چهرههاي نامدار تراجم و رجال در اين سدهها از اين قرار است:شهيد ثاني، ميرداماد، علامه مجلسي، (مؤلف کتاب اجازات ضميمه بحارالانوار در چهار جلد)، ملا عبدالله افندي صاحب رياض العلماء، علم الهدي ابن فيض کاشاني صاحب کتاب« نَضدُ الايضاح»، مقدس اردبيلي صاحب «جامع الروات»، محمد امين کاظمي صاحب «مشترکات»، محمد استرآبادي صاحب «کتاب رجال»، تفرشي مؤلف «نقدالرجال»، خوانساري صاحب «روضات الجنات»، شيخ يوسف بحراتي،شيخ حر عاملي،حاج ميرزا حسين نوري، وحيد بهبهاني، شيخ محمد حرزالدين،شيخ عباس قمي، شيخ علي خاققاني، و بالاخره سيد محسن امين، سيد حسن صدر،و علامه آغا بزرگ تهراني و چهرههاي نامدار معاصر که هر کدام داراي آثار و تأليفات مشهور و متقني در علم رجال و تراجم اشخاص ميباشند.عمدهترين نتايج کوششهاي خستگي ناپذير اين قبيل رادمردان جهان معرفت و دانش را، علاوه بر پديد آمدن حجم انبوهي از کتب ارزشمند در زمينه تراجم و رجال اسلامي در ابعاد گوناگون آن، شايد بتوان به گونه زير جمعبندي، و فشرده سازي نموده و بر جويندگان معرفت تاريخي عرضه داشت:1-«ابتکار علم دراية الحديث»: اين دانش هر چند که در ميان برادران اهل سنت رواج داشته است، لکن شيعه تأليف مستقلي دراين باره نداشته است. اگر «حاکم نيشابوري» را که مشهور به تشيع بوده و نظر علما برادران اهل سنت درباره تسنن و تشيع او مختلف ميباشد، شيعه به حساب بياوريم، در آن صورت بايد گفت علوم الحديث و دراية الحديث که تقريباً پنجاه درصد محتواي رجالي دارد،در قرن چهارم توسط حاکم نيشابوري در ميان شيعه ابتکار شده است، (حاکم متولد: 321ه . ق) در غير اينصورت، شهيد ثاني در قرن نهم هجري مبتکر و مروج اين شاخه از معارف اسلامي که محتواي آن مشترک بين فن حديث شناسي و فن رجال شناسي ميباشد، بوده است. البته برخي از علماء او را بطور قطع نخستين مبتکر اين فن در ميان شيعه معرفي کردهاند.2-«گسترش مباحث قواعدي»: چنانکه قبلاً گفته شد ابن داود حلي براي نخستين بار يک دسته از قواعد رجال را در کتاب خود ارائه داده است. لکن گسترش و ژرفنايي آن در طول سدههاي نهم تا چهاردهم صورت گرفته و شکل کاملاً مهذب و علمي يافته است. رجاليون دراين دوره بيشتر به بحث از «قواعد و فوائد رجالي»علاقهمند بودند، و معمولاًکتابهاي رجالي يعني «فرهنگنامه معجمي رجال» خودشان را با يک دسته مباحث اصولي و قاعدتي درباره رجال همراه مينمودند. و يا اينکه برخي از آنان مباحث قواعدي و اصولي علم رجال به طور جداگانه و به گونه گسترده بحث و بررسي کرده و بنام «فوائد رجاليه» منتشر ميساختند.البته بحث «اصولي و قواعدي رجال» فقط در علم رجال حديث رايج بوده، و هرگز به ديگر فنون و شاخههاي شرح حال نگاري اسلامي تعميم داده نشد. در مقدمه هيچ کتاب شرح حال نگاري معمولي (يعني غير رجال حديث) نميتوان مباحث «اصولي و قواعدي» ولو بسيار کوتاه را ملاحظه کرد. و اين نقص تا زمان ما هنوز همچنان حل نشده باقي مانده است. چنانکه بزرگترين شرح حال نويس عصر ما مرحوم علامه سيد محسن امين نويسنده کتاب پر ارج و افتخارآفرين «اعيان الشيعه» با تمام شکوه و ارجي که کتاب او دارد، کوچکترين اشارهاي به اين مسائل نکرده است. در حاليکه در علم رجال حديث از اين قبيل مباحث و کتابها بسيار زياد ديده ميشود، مانند فوائد رجاليه مامقاني، فوائد رجاليه وحيد بهبهاني، رجال خاقاني در شرح فوائد وحيد بهبهاني و امثال آنها.3-«پيدايش تنوع و شاخههاي مستقل»: يکي ديگر از دست آوردهاي ارزشمند در زمينه شرح حال نگاري اسلامي در سدههاي نهم به بعد، گسترش محسوس، و روز افزون دامنه زندگينامه نويسي در ميان شيعه،و پيدايش شاخههاي متعدد آن ميباشد، چنانکه در اول اين مقاله گفته شد، شرح حال نگاري اسلامي بيش از 7 شاخه و شعبه مستقل دارد که برخي از آنها به تنهايي به چند شاخه ديگر و چند نوع ديگر تقسيم و تجريه ميشوند، و اينها از لحاظ ادبيات، اسلوب نگارش، منابع اطلاعاتي و استنادي، اهداف و ...، با علم رجال حديث متفاوت ميباشند. مانند شرح حال نگاري ويژه دولتمردان و سياسيون شرححالنگاري ويژه دولتمردان و سياسيون شرححالنگاري ويژه خاندانها، شرح حال نگاري ويژه طبقات فرهنگي و صنفي اجتماعي، شرح حال شهداء، شرح حال نگاري خود نوشت (خاطرهگونه)،و ...اين تنوع که ادبيات ارزشمند، غني و هدفداري را در ميان شيعه پديد آورده است، بيشتر بعد از قرن نهم گسترش و ژرفنايي پيدا کرده و قبل از آن تنها برخي از شاخه هاي آن، آنهم به گونه بسيار ابتدايي و خام وجود داشته است. مبتکرين اوليه اين شيوه، يعني ضرورت گسترش شرح حال نويسي به تمام زمينه هاي فرهنگ و معارف جامعه اسلامي،و در انحصار رجال حديث نگه نداشتن آن، منتجبالدين و رضيالدين سعد بن طاوس بودهاند. هر چند که پيش از آنها افرادي مانند ابن ابي رافع و لوط ابن يحيي (ابومخفف) و ابن نديم، اقدامات ابتکارآميزي به خرج داده بودند، لکن شيوه آنها تقريباً عقيم مانده و پيگيري نشده بود. اکنون «زندگينامهها» حجم انبوهي از ميراث تاريخي شيعه را تشکيل ميدهد که عمدهترين آنها بعد از قرن نهم نگارش يافتهاند و اين فن همچنان در حال گسترش، ژرفنايي و شکوفايي است.4-«تجربه شيوهها و تکامل در قالب»: در اين شش قرن، دانشمندان شيعه،شيوههاي تنظيمِ گوناگون و متفاوتي را در زمينه تدوين فرهنگنامههاي رجالي تجربه کرده و در نهايت کاملترين شيوههاي مناسب هر شاخه را شناسايي کرده و در برخي موارد عملاً بکار گرفتند. اکنون فرهنگنامههاي رجالي داراي شيوه شناخته شده و واحدي ميباشند، و همه از سبک ابن داود حلي (شيوه تنظيم الفبايي) استفاده ميکنند و از اين نظر تقريباً داراي مراتبي از بلوغ و کمال ادبي و شکلي ميباشند، هر چند که هنوز هم کاستيهايي در اين زمينه ديده ميشود. لکن به موازات رشد و تکامل برخي از شاخههاي شرح حال نگاري، قالب ادبي و شيوه تنظيم مناسب آن نيز به دست آمده است، اکنون از باب مثال، قالب خاطرهنويسي که زندگينامه خود نوشت به شمار ميآيد تقريباً شناخته شده است. چنانکه زيباترين و مؤثرترين ادبيات در زمينه شرح حال نگاري خانداني،و شرح حال نگاري افراد تک تک شناخته شده است. و نيز مشخص گرديده است که وقتي اين قبيل زندگينامهها به منظور تربيتي نوشته ميشود، از لحاظ قالب ادبي بايد چه تفاوتهايي را با زندگينامههاي کلاسيک و رسمي بدون هدف خاص داشته باشد و ...5-«مردمي شدن زندگينامهها»: اکنون برخلاف سابق، که تعداد کمي از نسلِ امت اسلامي توانِ خواندن و نوشتن داشتند، بسياري از فرزندان جامعه اسلامي باسوادند، اين عامل به همراه عوامل ديگر،از جمله رواج ساده نويسي، موجب شده است که شرح حال نويسي و کتب شرح حال، طالبان بيشتري داشته باشد. يعني در واقع از انحصار قشر خاصي بيرون آمده و جنبه همگاني و مردمي به خود گرفته است. و به همين دليل که زندگينامه نويسي درصورتي که با اهداف الهي و درست و ادبيات نيرومند و صحيح به کار گرفته شود، يکي از نيرومندترين ابزارهاي تربيتي جهان اسلام به شمار ميآيد. درستي اين سخن بويژه وقتي روشنتر ميشود که انبوه چهرههاي نمونه و الگو را در تاريخ پرحماسه و خونبار اسلام در نظر بگيريم.6-«اشاره و تأکيد برکاستي بزرگ»: در پايان اين مقاله بايسته ميدانيم که دوباره نکته مهمي را که چندين بار با اشاره مورد بحث قرار داده و گذشتهايم، بطور مؤکد مورد توجه قرار بدهيم. و آن اينکه شرح حال نگاري اسلامي بزرگترين نقصش اين است که در زمينههاي «غير از رجال حديث» داراي اصول و ضوابط مدون و علمي نميباشد. البته اين کاستي ويژه عالم اسلامي نيست، در تمام جهان بصورت يک علم با اصول و قواعد شناخته شده و معين در نيامده است.چنانکه ادبياتِ شرح حال نگاري اسلامي - اعم از متون فارسي و عربي و غيره - هنوز ارزيابي و نقد ادبي اصولي نشده ومراحل تکامل و تحول آن مشخص نگرديده است.بنابراين کاري که بايد در زمينه شرح حال نگاري اسلامي در عصر حاضر صورت بگيرد، «علمي کردن» آن ميباشد. لذا از هم اکنون بايد امکان عملي کردن اين هدف را مورد بررسي قرار داد. يکي از شيوهها و مباني بحث در «امکان علمي کردن شرح حال نگاري اسلامي»، بحث از تاريخ ادبيات شرح حال نگاري و ارزيابي و نقد نقاط قوت و ضعف آن در طول زمان ميباشد. و اين کاري است که در اين زمينه بس ضروري داراي اولويت. روي همين اصل است که ما نيز در حد توان خود در اين مسير گام برميداريم، و ميکوشيم که در آينده، نقد و ارزيابي هاي ويژهاي از ادبيات شرح حال نگاري اسلامي در اختيار خوانندگان محترم قرار بدهيم،تا بدينوسيله گامي در حل اين مشکل برداشته شود، و قلمداران عصر انقلاب اسلامي،کارهاي ارزشمندتر و بزرگتري را آغاز کنند.پي نوشتها:. پايان ص 37.. پايان ص 38.. پايان ص 39.. پايان ص 40.. پايان ص 41.. پايان ص 42.. پايان ص 43.. پايان ص 44.. پايان ص 45.. پايان ص 46.. پايان ص 47.. پايان ص 48.. پايان ص 49.. پايان ص 50.. پايان ص 51.. پايان ص 52.. پايان ص 53.. پايان ص 54.. پايان ص 55.. پايان ص 56.. پايان ص 57.. پايان ص 58.. پايان ص 59.. پايان ص 60.1. «تاريخنگاري در اسلام» /217، برگردان يعقوب آژند، نشر گستره، چاپ اول، تابستان 1361ه .ش.. «پهلوان نامه گيل گمش»، پژوهش و برگردان دكتر حسن صفوي، انتشارات اميركبير، 1356.. محمد بن سعد زهري 168-230ه .ق. محمد بن سعدمنشي «واقدي» مورخ و مغازينويس نامدارِ شيعه بود (130-270ه .ق) چنانكه از گزارش «ابن نديم» صاحب «الفهرست» معلوم ميشود، «واقدي» علاوه بر سير و مغازي، كتابي نيز بنام «طبقات« در رجال نوشته بوده است، و منشي او «ابن سعد» كتاب معروف خود بنام «طبقات كبري» را از روي كتابهاي واقدي، كلبي، هيثم بن عدي و مدائني، تأليف كرده است. براي آگاهي بيشتر ر.ك: الفهرست ابن نديم / 111، 112، متن عربي چاپ ايران با پژوهش رضا تجدد، و نيز الذريعه ج 15/146 و ج 1/10 براي تكميل ديده شود. . ر.ك: «زندگينامه ها» /14، نوشته محمد عبدالغني حسن، برگردان فارسي اميره ضميري، انتشارات اميركبير 1362.. ر.ك: «تاريخنگاري در اسلام» /217.. ر.ك: همان مدرك / 218.. هنر « شرح حال نگاري» قبل از «پلوتارك» در يونان وجود داشته، و براي حكماء و دانشمندان شناخته شده بوده است. چنانكه خود «پلوتارك» در شرح حال يكي از قهرمانان خود اشاره مي كند، كه وي شرح حال نويسي را از شخصي به نام «آريستوسن» Aristusene آموخته، و اين نويسنده اخير شرح حال چند تن از رجال معروف را نگاشته بوده، اما از اين كتاب اثري در دست نيست. ضمناً گفته شده است كه قبل از پلوتارك، نويسنده ديگري بنام «پوليبي» Polybe با اين شيوه اثري داشته است؛ اما آنچه مسلم است، اين است كه هيچيك ازاين نويسندگان زندگاني قهرمانان را (مانند پلوتارك) اين چنين با هم مقايسه نكرده است:مقدمه «حيات مردان نامي» به قلم حسن شهباز صفحه چهار.. «تنقيح المقال في علم الرجال»ج 2/237، باب العين، از محقق مامقاني، چاپ سنگي نجف اشرف، 1350ه .ق، به خط احمد بن شيخ محمد حسين زنجاني.. چنانكه در زيرنويس شماره 4 اين مقاله گفته شد، به نظر ميرسد كه ابن سعد «رجال نويسي» و «طبقات نويسي» را، از نخستين مبتكر اين فن در اسلام يعني «عبيدالله بن ابورافع» منشي امام علي (ع) و فرزند خزانهدار آن حضرت (ابورافع)، و نيز استاد بزرگ و پرتأليف خود «واقدي» فرا گرفته باشد. با اين تفاوت كه كتاب ابن ابورافع به نام «تسمية من شهد اميرالمؤمنين الجمل و الصّفّين و النّهروان من الصّحابة » مخصوص رجال سياسي و سرداران نظامي از اصحاب پيامبر و علي (ع) بوده، ولي كتاب «طبقات كبري» ابن سعد و «طبقات» استاد او «واقدي» زندگاني اصحاب رسول خدا به طور عموم بوده، كه با شيوه «ردهاي = طبقهاي» نوشته شده است.. براي آگاهي بيشتر ر.ك: كتاب «سنت» بخش پنجم (تحليل تاريخي سنت) به قلم نگارنده، چاپ نشر حرّ قم، 1359.. «تاريخنگاري در اسلام» /219، تهران نشر گستره. لازم به يادآوري ميباشد كه ظاهراً اين خاورشناس محترم روند رشد و تكامل علم رجال و تراجم احوال شيعي را در نظر نداشته است، لذا هيچگونه استنادي به منابع شيعي ندارد، و اين عيبي است كه خاورشناسان به طور عموم در معارف ديگر نيز دچار آن هستند.. همان مدرك / 224.. «تأويل مختلف الحديث»، چاپ بيروت، دارالكتاب العربي.. «المراسيل في الحديث» ، چاپ بغداد، مكتبة المثني، 1368ه .ق.. «الفهرست شيخ طوسي» / 38، منشورات الرضي - قم افست از چاپ نجف، مكتبة المرتضويه.. «الكفاية...» چاپ حيدرآباد هند، «دائرة المعارف العثمانيه»، 1385ه .ق - 1966 م.. ««معرفة علوم الحديث»، چاپ حيدرآباد هند، 1385ه .ق.. واژه «موضوع» كه جمع آن «موضوعات» ميباشد، در اصطلاحِ درايه و حديث شناسي به معناي احاديث جعلي و دروغ ميباشد كه جاعلان بناحق آنها را به پيامبر يا ائمه معصومين، ممكن است نسبت داده باشند، در اين زمينه مسلمين از روزگاران ديرين تاكنون تأليفات زيادي داشتهاند، كه در مجموع گنجي بس گرانبها بشمار ميآيد. ر.ك. كتاب «سنت» نشر حر قم صفحات 198-135.. «الدرايه في علم مصطلح الحديث» چاپ نجف مطبعه نعمان، «شرح البداية في علم الدّراية» چاپ قم، با پژوهش محمدعلي بقال.. «وصول الاخيار...»، قم مجمع الذخائر الاسلامية،1401ه .ق. با پژوهش س. ع. كوه كمري.. «وجيزه شيخ بهايي» چاپ تهران كتابخانه بزرگ اسلامي، 1396ه .ق.. براي آگاهي بيشتر از زندگي «عبيدالله ابن ابورافع» و چگونگي كتاب او، منابع ذيل ديده شود: تنقيح المقال في علم الرجال ج 2/237 باباب العين، جامع الروات اردبيلي ج 1=527، الذريعه الي تصانيف الشيعه ج 10/80 و 83،تأسيس الشيعه العلوم الاسلام 232؛ ضمناً برخي از معاصرين (ص 62) نام او را به جاي عبيدالله، «عبدالله« ثبت كردهاند: معجم رجال الحديث ج 1-ر 5.. الذريعه الي تصانيف الشيعه ج 10/89،چاپ بيروت دارالاضواء، طبع دوم.. ر.ك: تنقيح المقال في علم الرجال ج 1/304، جامع الروات ج1/، الذريعه ج 21/69، الفهرست شيخ طوسي /47 باب الحاء، با تحقيق محمد صادق آل بحر العلوم، افست منشورات الرضي، قم، از چاپ نجف اشرف. و نيز براي تكميل زيرنويس شماره 30 اين مقاله ديده شود.. ر.ك: الذريعه ج 10/99.. الفهرست ابن نديم /111، الذريعه ج 1/10 و ج 15/164، و نيز زيرنويس شماره 4 همين مقاله ديده شود. . «هيجده نفر» از راويان كه از اصحاب امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهمالسلام بودهاند، توسط رجال نويس نامدار شيعه «عمر بن عبدالعزيز كشي» وثاقت كامل آنها و اينكه تمام منقولاتشان صحيح است، ادعا شده است، اين هيجده تن اصطلاحا» «اصحاب اجماع»، ناميده شدهاند، يعني كساني كه اصحاب ما به صحت مرويات آنان اتفاق و اجماع كردهاند، و ترديدي در مورد شخصيت آنان ندارند. «حسن بن محبوب» كه درمتن مورد اشاره ميباشد از جمله اين هيجده نفر ميباشد و داراي مقامي بس بلند در نزد محدثين شيعه و پيروان اهل بيت رسول خدا (ص) ميباشد. ر.ك: رجال كشي و «قواعد الحديث» / 38-76، از محيالدين موسوي غريفي، منشورات مكتبة المقدي - قم- ايران.. «احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقي» داراي دو كتاب در علم رجال به نامهاي «رجال صغير» و «رجال كبير»بوده كه اولي را درالفهرست شيخ طوسي و نجاشي «كتاب الطبقات» ناميدهاند. اين كتاب كه تا زمان ما باقيمانده است «شيوه تنظيم طبقهاي و ردهاي» دارد،يعني از اصحاب رسول خدا به عنوان طبقه اول محدثين آغازكرده و به ترتيب ائمه معصومين (ع) پيش آمده است. كتاب رجال كبير برقي در اثر حوادث از بين رفته است. الذريقه ج 10/99.. كتاب مشيخه«حسن ابن محبوب» تا زمان زين الدين الجبعي معروف به شهيد ثاني (مستشهد و مقتول در سال 1966ه .ق در قسطنطنيه)ف باقيمانده و شهيد بزرگوار، ماند شيخ طوسي كه كتاب رجال كشي را «اختيار و گزينش» كرده بود، «هزار حديث» از كتاب مشيخه را «اختيار و گزينش» نموده و كتاب جالب نويني ترتيب داد. و اين كتاب، بين علماء باقي و رايج بوده است لكن اكنون از عين آن خبري نداريم. براي آگاهي بيشتر ر. ك: «امل الامل» ج 1/87، 88، از شيخ حر عاملي: چاپ بغداد مكتبة الاندلس، با پژوهش سيد احمد حسيني، و افست ايران از روي آن چاپ، الذريعه ج 19/57، ج 22/435. از املالآمل با پژوهش سيد احمد حسيني چنين استفاده ميشود كه نوه شهيد ثاني، يعني مؤلف «الدّر المنثور من المأثور و غير الماثور. گرديده مشيخه را نيز در جمله آثار جدش ثبت و گزارش كرده (ج 1/88 امل) لكن با مراجعه به «الدّرالمنثور» چاپِ كتابخانه آية ا... نجفي مرعشي، باتصحيح سيد احمد حسيني، اينجانب آن را نيافتم.. ر. ك: الفهرست شيخ طوسي صفحات 45، 46، 47، 52، 57، 61، 67، 72، 101، 118، 223، و كتاب رجال نجاشي صفحات 74، 62، 59، 196، 286، 134، 102، 160، 257 و كتاب «بحوث في علم الرجال 133-30 چاپ دوم، الذريعه ج 10/103، 90، 80، 89، (ج 1/365)..«كتاب معرفة الناقلين كشي» كه در ماه صفر سال 456ه .ق توسط شيخ ضمن تدريس و املاء براي شاگردان خود، تصحيح، غلط گيري و گزينش شده و اكنون بنام «اختيار معرفة الرجال» يا «رجال كشي» معروف ميباشد، از جمله كتبي است كه در طول زمان علماء در تهذيب و تنظيم مجدد آن كوشيدهاند. چونكه اصل اين كتاب ترتيب و نظم خاصي ندارد. از جمله كساني كه در تنظيم مجدد آن كوشيدهاند و آن را به ترتيب نويني تدوين كرده، عبارتند از سيديوسف فرزند زينالدين حسيني شامي، ملاعنايت قهپائي (كوهپايهاي)،شيخ داود جزائري، و يكي نيز علي الظاهر شخصي بنام «شيخ نجيبالدين» از شاگردان صاحب معالم بوده، كه مرحوم آغابزرگ تهراني نسخه او را «احسن و اصحّ» از همه نسخ و كارهاي انجام شده ديگر تلقي كرده است: ر.ك: الذريعه ج 1/465.لكن بهترين كاري كه اين اواخر روي كتاب رجال كشي صورت گرفته، پژوهش ژرف و تنظيم علمي و زيباي جناب اقاي حسن مصطفوي ميباشد. ايشان ضمن حفظ نظم اصلي كتاب به عنوان قسم اول، در قسم دوم كتاب تمامي اسامي ياد شده در قسم اصلي كتاب را به گونه الفبائي و معجمي دقيق ضبط كردهاند. اين كتاب به مناسبت هزاره شيخ طوسي توسط دانشكده الهيات و معارف اسلامي مشهد در سال 1348ه .ش چاپ و منتشر شده است.. شيخ ابوجعفر «محمد بن حسن طوسي» ملقب به «شيخ الطائفه» ، و اخيراً در كنگره هزاره شيخ طوسي ملقب به «شيخ الاسلام»، درسال 385 ه.ق در توس از مادر زاده شد، و در خدمت دو شخصيت برجسته تشيع يعني «شيخ مفيد» و «سيد مرتضي علم الهدي» و نيز فقيه و رجالي معروف «شيخ غضائري»به تلمّذ و شاگردي پرداخته و به مراتب عاليه اجتهاد رسيد و پس از سيد مرتضي زعامت، مرجعيت و رهبري عامه جهان تشيع را به دست گرفته و حوزه علميه نجف اشرف را تأسيس نمود، و به پرورش صدها فقيه و مجتهد پرداخت. او چهره بسيار برجسته و مورد قبول ميباشد و از چهار كتاب مورد وثوق اقدم شيعه در علم رجال حديث، دو كتاب را او تأليف كرده است و سومين كتاب (رجال كشي) نيز به بركت تصحيح و گزينش او از گزند حوادث زمان مصون مانده است؛ چنانكه از چهار كتاب معتبر شيعه در حديث نيز دو كتاب به نامهاي «تهذيب الاحکام» و «استبصار» از تأليفات اوست. مراتب تقوائي و علمي شيخ طوسي ره بيش از آن است كه بتوانيم در اين اندك از عهده تعريف سزاوار آن برآييم، براي آگاهي بيشتر ر.ك: «اعيان الشيعه» ج 9/164، روضات الجنات ج 6/216، «نمونه بينات در شأن نزول آيات» مقدمه، صفحه ب.. الفهرست (شيخ طوسي) با پژوهش محمدصادق آل بحرالعلوم، چاپ مكتبة المرتضويه نجف - افست ايران: منشورات الشريف رضي - قم. . مفهوم و ارزش علمي «شيوه تنظيم طبقهاي كتاب رجال و تراجم» در ضمن مقاله جداگانهاي به گونه گسترده، مورد ارزيابي نقد و بررسي قرار گرفته است، كه طي همين سلسله مقالات منتشر خواهد شد. «رجال شيخ طوسي»، چاپ نجف، مطبعه حيدريه، با پژوهش محمدصادق آل بحر العلوم 1380ه .ق.. چنانكه از آية العظمي مرحوم بروجردي نقل شده، و محتواي كتاب نجاشي نيز مؤيد آن است،نجاشي كتاب خود را بعد از «فهرست» شيخ طوسي و بيشتر به منظور تصحيح اغلاط و اشتباهات و اسقاطهاي سهوي آن نوشته است؛ روي همين اصل كتاب او برتري خاصي نسبت به فهرست و رجال شيخ طوسي دارد. ر.ك: «اختيار معرفة الرجال» چاپ دانشگاه مشهد، مقدمه صفحه 5.يكي از اساتيد ما «آيةالله فاضل لنکراني» ضمن مباحث فقهي خود گفتند: شيخ طوسي ذويالفنون بوده و در رشتههاي مختلف اسلامي تبحر و تخصص داشته،لكن نجاشي فقط نيروي خود را مصروف علم رجال ساخته است، لذا كتاب نجاشي دقيقتر از كتابهاي رجال شيخ ره ميباشد. . «رجال نجاشي»، مكتبة الداوري - قم - ايران 1397ه . ق از روي چاپ سنگي اين كتاب ارزشمند تاكنون به صورت مستقل مورد پژوهش قرار نگرفته و با طرز دلپذير و فني، و سبك پيشرفته امروز - چاپ نشده است. (البته تا آنجا كه ما اطلاع داريم). لكن در اين اواخر توسط يكي از فضلاء قم ضمن شرح مبسوطي بر آن بنام «تهذيب المقال» بتدريج چاپ ميشود.. «محمد بن ابي عمير»يكي از رجال برجسته حديث است كه محضر مبارك 3 امام معصوم يعني امام كاظم، امام رضا، و امام جواد عليهم السلام را درك كرده و از آنان حديث نقل نموده است. او يكي از اصحاب اجماع در حديث ميباشد. و رنج و شكنجههاي فراواني در زندانهاي هولناك بنيعباس در راه اسلام و تشيع متحمل شده است. نقل شده آنگاه كه محمد بن ابي عمير در زندان هارونالرشيد زير شكنجه شديد قرار داشت، نزديك بود طاقت او تمام شود و به برخي از اسرار مخفي مبارزه شيعه و پيروان موسي بن جعفر (ع) اقرار و اعتراف كند، آنگاه صداي زنداني قهرمان ديگري از شيعهها بنام «محمدبن يونس بن عبدالرحمن» را شنيد كه ميگفت: «اتق الله يا محمد بن ابي عمير» يعني از خداوند پروا داشته باش اي پسر ابي عمير!« بعد از آن مقاومتش بيشتر شد و صبر پيشه نمود. ر.ك: «تنقيح المقال في علم الرجال» ج 2/61 باب ميم؛ مرحوم شهيد بزرگ محمد باقر صدر در كتاب «المحسنة» اين مبارزه و استقامت او را بسي ارج نهاده است. ر.ك: «المحسنة» /34، قم انتشارات ذوالفقار. . در رابطه با كتاب مشيخه ابن محبوب و گزينش هزار حديث توسط شهيد ثاني از روي آن به زيرنويس شماره 30 همين مقاله مراجعه شود. . جهت ملاحظه سير تاريخي كتاب «رجال كشي» و تهذيبهاي مختلف آن زيرنويس شماره 10 از همين مقاله ديده شود. . ر. ك: «زندگينامهها» /19. . الفهرست منجّبالدين» /10، منشورات المكية المرتضوية لاحياء الاثار الجعفريه + مجمع الذخائر الاسلاميه (مقدمه ناشر). . در زمان ما نيز متأسفانه در فرهنگ به اصطلاح «فضلائي»! برخيها، اقدام مردان شايسته به برخي از كارهاي مفيد و عامالمنفعة نوعي «حقارت«،«كم سوادي»، و «وهن علمي» محسوب ميشده و ميشود، روي اين بينش به اصطلاح «خيلي باسوادها» نبايد منبر و خطابه داشته باشند و به كارهاي ادبي وعلمي در غير «فقه و اصول و حكمت عاليه» بپردازند. نمونه آن را در متوقف و تعطيل شده ادامه بحث تفسيري «البيان» در نجف، و نيز در مورد بيمهري قرار گرفتن شهيد مرتضي مطهري به خاطر نوشتن كتاب ارزشمند و سازنده «داستان راستان»، ميتوان ديد و دريافت. ر.ك: «داستان راستان»، ج 1/پانزده مقدمه.. الذريعه ج 10/81080.. «توثيقات» منجّب الدين براي علماء رجال و فقيهان امامية مانند توثيقات قدماء ارزش استنادي و حجيّت دارد. چنانكه توثيقات ابن شهر آشوب مازندراني معاصر او نيز همين گونه است، ر.ك: «معجم الرجال الحديث» ج 1/56، چاپ اول، 1390ه .ق، مطبعه الآداب في النجف الاشرف. . «فهرست اسماء علماء الشيعه و مصنفيهم» منجبالدين،از انتشارات «مجمع الذخائر الاسلامية» + منشورات المكية المرتضويه تهران 1404ه .ق. با پژوهش سيد عبدالعزيز طباطبايي، 1404ه .ق.. «معالم العلماء» ابن شهر آشوب چاپ مطبعه حيدريه نجف، 1380ه .ق. .«معالم العلماء» /153-146. . «فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم» /9، رضي الدين سيّد ابن طاوس، قم منشورات الرضي - افست از چاپ نجف 1368ه .ق.. به عنوان نمونه صفحات 41-55 «فرج المهموم» در مورد عقايد و فتاوي سيد مرتضي علم الهدي در تحريم علم نجوم ديده شود. . «اصبغ بن نباته مجاشعي» يكي از ياران باوفاي اميرالمؤمنين علي (ع) ميباشد كه عمري طولاني داشت و تا قرن دوم هجري زنده بود. او نخستين مبتكر «مقتل نويسي = زندگينامه شهداء و مقتولين» در جهان اسلام ميباشد، كه اولين كتاب را در اين باره بنام «مقتل الحسين (ع)» نوشته است. الذريعه ج 22/23. . ر.ك: «كتاب الرجال» /6، 46 از ابن داود حلي، الذريعه ج 7/64. . «كتاب الرجال»ابن داود / 46 چاپ مطبعه حيدريه نجف، با پژوهش محمدصادق بحرالعلوم، 1392ه .ق. .كتاب رجال منسوب به شيخ بزرگوار «ابن الغضائري» از ديدگاه صحت و عدم صحت انتساب مورد اختلاف دانشمندان ميباشد، و دستهاي انتساب آن را صحيح نميدانند، بويژه آنكه در آن كتاب نسبت به برخي از چهرههاي شناخته شده و مورد قبول حديثي، اظهار نظرهاي ناخشنود كنندهاي وجود دارد. ر.ك: «معجم رجال الحديث» ج 1/114، الذريعه ج 10/88. . «كتاب الرجال» ابن داود حلي/26.. كتاب «رجال العلامة الحلي»، چاپ مطبعه حيدريه نجف، 1381 ه، با پژوهش م. ص بحرالعلوم، افست منشورات الرضي، قم، 1402ه . .ر.ك: الذريعه ج 10/157. . «كشف الغمة في معرفة الائمة»، در 3 مجلّد توسط دارالكتاب الاسلامي در بيروت چاپ و منتشر شده است. . «تذكرة الاولياء» با پژوهش خاورشناس «رنالد آلن نيكلسون» در لندن چاپ شده،آنگاه در تهران توسط انتشارات مولي، از روي آن افست شده است.. «طبقات الصّوفيه» با تحقيقات گسترده و ارزشمند دكتر محمد سرور مولائي در سال 1362 ه ش از طرف انتشارات توس (تهران) چاپ و منتشر شده است. . برخي از اين علماء به «رجالي» بودن مشهور نيستند در حالي كه آثار رجالي بسيار ارزشمندي دارند. مانند ميرداماد؛ ميرداماد بيشتر به عنوان يك فيلسوف مشهور است، درحاليكه كتابهاي ارزشمند و مهمي مانند «الرواشح السماويه»، «شرح اختيار معرفة الرجال = رجال كشي» در علم رجال دارد. و اين در حالي است كه اين بزرگمرد ضمن شرح اصول كافي كليني، فوائد رجالي مهمي را ارائه داده است. «الرواشح» اخيراً درقم توسط كتابخانه آيةالله نجفي مرعشي افست شده و شرح رجال كشي نيز با پژوهش سيد مهدي رجايي در دو مجلد، توسط مؤسسه آل البيت (ع) در قم چاپ شده است.همچنين است شهيد ثاني و علامه مجلسي، چهار مجلد از مجلدات بحارالانوار او را «اجازات» تشكيل ميدهند كه مربوط به علم رجال ميباشد (مجلدات 104،105،106،107)، و شهيد ثاني نيز علاوه بر كتب اجازات مفصّل و مختصري كه براي شاگردانش نوشته، به گونة مستقل نيز كتاب رجال داشته است. ر.ك: اللمعة الدمشفيه - پژوهش كلانتر - ج 1/179، 180، الدّرّامنثور من المأثور و غير المأثور ج 2/188.. در مورد «تشيع» حاكم نيشابوري و اختلاف مورخين در اين مورد، و نيز نخستين مبتكر بودن شهيد ثاني ر.ك: «معرفة علوم الحديث» / صفحهه . يا (مقدمه)، الذريعه ج 21/259، الدر المنثور ج 2/188 چاپ مكتبة آيةالله مرعشي قم، با تحقيق و تصحيح سيد احمد حسيني.. «رجال خاقاني» با پژوهش محمد صادق بحرالعلوم چاپ نجف - افست دفتر تبليغات اسلامي قم - 1404ه .ق. «فوائد وحيد بهبهاني» نيز در پايان، ضميمه آن شده است. «اعيان الشيعه»چاپ بيروت، دارالمعارف للمطبوعات، قطع رحلي، سال 1403ه .ق. 1983 م.. «شاخه رجال» بنياد تاريخ دستاندر كار بررسيها و مطالعاتي جهت تدوين ضوابط علمي براي شخصيت شناسي رجال و «شرح حال نگاري» ميباشد، لذا از هر گونه همكاري و راهنمايي و پيشنهادات صاحبنظران محترم دراين زمينه استقبال ميكند.