زندگي و آراي آيت اللّه سيد محمود طالقاني
تولد
7-1- در پشت قرآني كه پدر ايشان نوشتهاند: «سيد محمود طالقاني (1) روز شنبه 4 شهر ربيع الاول 1329 به دنيا آمد» (ولي در شناسنامه روز تولد دوم جدي 1282 ذكر شده است ). پدر
7-2- مرحوم آيت اللّه سيد ابوالحسن طالقاني از مبارزين عليه سلطنت رضاخان و همكار مرحوم مدرس است. آن مرحوم (سيد ابوالحسن طالقاني) مدتي در قزوين درس خواند، سپس به تهران آمد و دورهي سطح را پيش شيخي ميخواند به اسم شيخ علي. بعد از طهران به اصفهان منتقل ميشود و در نزد آقاي شيخ محمد حسين اصفهاني برادر آقانجفي درس ميخواند . سپس به كربلا و بعد به سامره ميرود و در زمرهي شاگردان ميرازي شيرازي قرار ميگيرد. يك دورهي شش ماهه در نزد مرحوم صدر، مرجع تقليد زمان خود، درس خواند . دوران كودكي
7-3- از خاطراتي كه آن مرحوم از دوران كودكي خود كه حدود 10-12 سال داشت نقل ميكرد، جلساتي بود كه در زمان اواخر سردار سپهي رضاخان در منزل پدر ايشان عليه رضاخان تشكيل ميشد و مرحوم مدرس نيز از گردانندگان اصلي اين مجلس بود و با شركت روحانيون برقرار ميگرديد. ايشان ناظر بر آن جلسات پرشور و از طرف پدر درِمنزل ايستاده بود كه اگر مأمورين آمدند آنان را باخبر كند. در يكي از جلسات، آقاي طالقاني خبر ميآورند كه آژانها آمدند، آنها جلسه را تبديل به ختم «امن يجيب» ميكنند و بعد كه مأمور ميآيد ميبينند كه آنها مشغول ختم «امن يجيب» هستند، هرچه مأمور به آقا (منظور آيت اللّه سيد ابوالحسن طالقاني) ميگويد كه با شما كار دارم، ايشان بدون اينكه اعتنايي بكنند مرتب ذكر «امن يجيب» ميگويد و مأمور كه اين وضع را ميبيند ناچار به ترك جلسه ميشود . بالاخره رضاخان اين جلسه را تعطيل ميكند و مدتي آقاي سيد ابوالحسن طالقاني به اتفاق فرزند گراميشان در باغهاي اطراف شميران مخفي بودند. سرانجام مدرس تبعيد شد، ولي در مدت تبعيد تماس آن مرحوم با ايشان قطع نشد. و پيامهاي او در كاغذ سيگارهاي قديم به وسيلهي بعضي از ژاندارمها به ايشان ميرسيد تا سرانجام مدرس شهيد ميشود. رحمة اللّه عليه . از خصايص مرحوم آقاي سيدابوالحسن طالقاني نيز يكي اين بود كه از سهم امام ارتزاق نميكرد، بلكه از ساعتسازي روزگار ميگذراند. بعد از فوت ايشان تشييع جنازهي باشكوهي از وي به عمل ميآيد و سكوت خفقانآميز رضاخاني با فوت آن مرحوم شكسته ميشود. زيرا تا آن موقع از جمله كارهايي كه ممنوع بود تشييع جنازه بود كه در آن روز مردم تهران با وجود اين ممنوعيت حركت عظيمي در فقدان آن مرد بزرگ نشان دادند . تحصيلات
7-4- در اوايلي كه حوزهي علميهي قوم توسط مرحوم آقا شيخ عبدالكريم تأسيس شده بود توسط مرحوم آيت اللّه سيد محي الدين طالقاني شوهر همشيرهي ايشان به حضور آقا شيخ عبدالكريم معرفي و ايشان در آنجا مشغول درس خواندن ميشود. اساتيد ايشان مرحوم سيد محمد حجت، مرحوم آيت اللّه سيد محمد تقي خوانساري بودند و نيز درجهي اجتهاد را از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ميگيرد . آغاز فعاليت سياسي و اجتماعي
* اولين زندان: در سالهاي 1317 و 1318 هنگامي كه ايشان گاهي به تهران ميآمدند، عدهاي از جوانها كه فكرشان باز شده بود از او به اصرار ميخواهند كه جلسات تفسيري براي آنان برقرار كند و ايشان جلسات تفسيري در آن سالهاي خفقان رضاخاني مخفيانه در منزل داشتند . تا اينكه در سال 1318 در چهارراه گلوبندك مأموري به زني توهين ميكند و ميخواهد چادر از سر او بردارد، و او به دفاع از آن زن برمي خيزد و موسي وار در شب فرعونيان با مأمور رضاخاني گلاويز ميشود. او را به اتهام اهانت به مقامات عاليهي مملكت بازداشت و محكوم ميكنند (طي مدركي كه ادارهي آمار در اسفند 1318 سرشماري ميكرد، نشان ميدهد كه ايشان در آن موقع در زندان بودهاند). بعد از آزادي نيز جلسات تفسير ادامه پيدا ميكند، تا شهريور 1320 . * بعد از شهريور 1320، كانون اسلام: بعد از جريان شهريور 1320 ايشان دست به تشكيل كانون اسلام ميزند، محل اين كانون در خيابان اميريه بود. در اين كانون يك سلسله سخنرانيهايي در جهت ارشاد مردم ايراد ميگرديد. همچنين مجلهاي از طرف كانون به نام دانشآموز منتشر ميشد. از جمله همكاران اين مجله آقاي مهندس مهدي بازرگان بود كه شالودهي دوستي ايشان با آقاي طالقاني و همچنين آقاي دكتر سحابي از همين جا ريخته ميشود كه تا پايان زندگي ادامه داشت. (البته اين آشنايي ريشهاي بود، و در زمان رضاخان مجلس تبليغي توسط پدر آقاي طالقاني و پدر آقاي مهندس بازرگان، مرحوم حاج عباسقلي بازرگان در مدرسهي مروي جهت ارشاد و تبليغ اهل كتاب و همچنين فرقهي ضالهي بهائيت تشكيل و از مبلغين اديان دعوت ميشد كه به آنجا بيايند و به بحث و گفتگو بپردازند، و جوانهايي را كه دچار شبهاتي در اين مورد شده بودند هدايت و ارشاد ميكردند . مذاكرات اين جلسه در مجلهاي به نام «البلاغ» منتشر ميشد ولي يك شماره بيشتر منتشر نشد و از طرف دستگاه جلوگيري گرديد و محل جلسه تعطيل ولي جلسات به منزل مرحوم حاج عباسقلي بازرگان منتقل شد ). در اين دوره است ( يعني پس از شهريور 1320) كه انجمن اسلامي دانشجويان با همكاري آقاي مهندس بازرگان و دكتر سحابي و بعضي از دانشجويان متدين و فعّال آن روز تأسيس ميشود، و همچنين اتحاديهي مسلمين به سرپرستي مرحوم حاج سراج انصاري پا به عرصهي وجود ميگذارد و مرحوم طالقاني در تشكيل و تأسيس آنها نقش اساسي و فعالي داشتند . * تفسير قرآن: از جمله فعاليتهاي ايشان در اين دوره تفسير قرآن است (كه براي اولين بار قرآن از گوشهي قبرستانها، بازوي پهلوانان و مراسم عقد و عروسي و غيره وارد صحنهي زندگي ميشود. و حقايق آن به طور عريان بيان ميگردد و نشان داده ميشود كه قرآن راهنماي زندگي است نه قرائت براي اموات و گورستانها.) و همچنين تعليم نهج البلاغه . علاوه بر اين، ايشان در ترجمه و تدوين موضوعي نهج البلاغه با آقاي حاج ميراز خليل كمرهاي همكاري نزديك داشت و چند جلد آن مانند نهج البلاغه و جنگ . نهج البلاغه و... نيز منتشر شد ولي ادامه پيدا نكرد . آقاي كمرهاي در مقدمهي كتاب «نهج البلاغه يا دايرة المعارف علوي» بخش جنگ، چاپ سال 1324 ، ميگويد: «و از معاضدت فكري جناب علامه آقاي سيد محمود طالقاني كثراللّه امئاله كه جز تقوي و خدمت در سريره ندارند سپاسگزاريم. (جزاه اللّه عني و عن اجداده المكرمين خيرالجزاء ).» در آن روز كه سياست جهاني جهان خوران و عمال دست نشاندهي داخلي آنان از ترويج و نفوذ افكار انقلابي و انساني همچون تعاليم قرآن و اسلام جلوگيري ميكرد، ايشان قرآن را به ميان جوانها ميبرد، در جلسات تفسير و درسهاي قرآني او جوانان پرشوري شركت ميكردند كه يكي از آنها مرحوم نواب صفوي رهبر فداييان اسلام بود . * مسافرت به آذربايجان: ايشان بعد از واقعهي آذربايجان در سال 1325 ، از طرف اتحاديهي مسلمين و جامعهي روحانيت آن روز براي سركشي به حوادث آذربايجان به آنجا سفر ميكند و گزارش سفر را آن طور كه بايد و شايد ميدهد كه خوشايند برخي از روحانيون قرار نميگيرد . * نهضت ملي ايران: در دورهي ملي شدن نفت و زمان حكومت ملي و قانوني دكتر مصدق به طور فعال در مبارازت نهضت آزاديبخش ملي ايران شركت داشت و در انتخابات دورهي هفدهم مجلس از طرف مردم شمال كانديداي نمايندگي مجلس شد كه مورد پشتيباني و حمايت و تأييد قاطع مردم و مورد تأييد و پيشنهاد مرحوم آيت اللّه كاشاني قرار گرفت. ولي انتخابات آن ناحيه مانند بعضي از نواحي ديگر به علت تحريكات مخالفان نهضت انجام نگرفت و به دستور دولت ملي براي جلوگيري از اخلالگرايي انتخابات آنجا تعطيل شد . ايشان در همان مواقع در مسجد هدايت ضمن تأييد دولت ملي هميشه به صورت آگاهانه و مشتاقانه از دولت انتقاد سازنده ميكرد. بارها گفته بودند اگر من آن روز با مصدق تماس داشتم دست نواب را ميگذاشتم در دست مصدق و به اين اختلافها پايان ميدادم . بعد از كودتاي 28 مرداد مبارزه را به صورت پنهاني در نهضت مقاومت ملي ادامه ميدهد. و هميشه در اقدامات ملي پيشگام و پيشرو بودند. و در همان ضمن منبر و جلسات مسجد هدايت به عنوان پايگاهي در جهت روشنگري ادامه داشت، و به قول دكتر شريعتي «همچون منارهاي در كوير نمايان بود» و باز ميگفت : « هر وقت به تهران ميآمدم در آن سالهاي خفقان و ظلماني تنها مسجد هدايت و آقاي طالقاني بودند كه ميدرخشيدند ». * مخفي كردن نواب صفوي: بعد از ترور نافرجام حسين علاء به وسيلهي فداييان اسلام، نخست وزير شاه كه در سال 1334 ميخواست به بغداد برود و پيمان شوم معروف به پيمان بغداد را كه سند اسارت ايران بود، امضا كند، فداييان اسلام غيرقانوني اعلام شد و شهيد نواب صفوي و دوستانش مورد تعقيب قرار گرفتند، بدين جهت به زندگي مخفي روي آورده مدتي را در منزل آقاي طالقاني پنهان شدند و ايشان در منزل خويش از آنها پذيرايي ميكرد. (2) تا اينكه مأمورين ظنين ميشوند، ولي چند ساعت قبل از اينكه مأمورين به خانه بريزند، نواب و دوستانش از منزل آقاي طالقاني خارج ميشوند و بعد از آن مأمورين ميريزند و آقاي طالقاني را دستگير ميكنند كه مدتي ايشان بازداشت بودند ولي چون برگهاي از او به دست نميآورند بالاخره ايشان را آزاد ميكنند، حفاظت از نواب به وسيلهي او سابقه داشت و آقاي طالقاني در سال 24 و 25 نيز شهيد نواب را در اطراف دهات طالقان مخفي ميكنند، همچنين طبق مدركي كه روزنامهي جمهوري اسلامي به مناسبت سالگرد ايشان انتشار داد آقاي طالقاني از جمله كساني است كه درجهي اجتهاد نواب صفوي را تأييد ميكند . * تشكيل جبههي ملي: در تابستان سال 1339 كه قرار بود انتخابات دورهي بيستم مجلس انجام بگيرد، ايشان به مخالفت برخاست و با عدهاي ديگر كه بعداً جبهه ملي دوم را تشكيل دادند در اين زمينه همكاري داشت. مسجد هدايت در آن روزها شاهد مبارازت پرشوري بود كه عليه استبداد و خفقان بعد از كودتاي 28 مرداد ايجاد شده بود. اين جلسات توسط حكومت تعطيل ميشود، و بعد از مدت كوتاهي آن جلسات در منزل آقاي احمدعليبابايي به مدت ده شب در دههي آخر ماه صفر ادامه پيدا ميكند و ايشان و مرحوم مطهري به تحليل مسائل اجتماعي و سياسي و روشنگري و افشاگري حقايق ميپردازند . * ماجراي نيمه شعبان: اين مبارزه همچنان ادامه داشت و مِنجمله در زمستان همان سال كه تظاهرات دانشجويي شروع شده بود، مجلس جشني در نيمهي شعبان از طرف هيئت علميه به مناسبت ميلاد ولي عصر(عج) تشكيل ميگردد. و قرار بود آيت اللّه طالقاني در اين مجلس سخنراني كنند. دَرِ مسجد از طرف ساواك بسته ميشود ولي مردم در كنار مسجد و در ميدان اَرك جمع ميشوند. و ايشان بدون توجه به اخطار مأمورين پليس و ساواك جلو مسجد سخنراني را شروع ميكنند و بعد از خطبه اين آيه را ميخوانند: «وَ نُرِيدُ اَنّ نُمِنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضعِفُوا فِي الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» و ما اراده كردهايم كه... در اين هنگام مأمورين حمله ميكنند و با شدت جمعيت را متفرق ميكنند، ولي بار ديگر جمعيت گرد ميآيند و آقاي طالقاني صحبت را دوباره شروع ميكنند كه اين بار مأمورين با شدت بيشتري حمله ميكنند و مردم را با باتون به باد كتك ميگيرند و با تلاش زيادي بالاخره جمعيت را متفرق و عدهي زيادي را دستگير ميكنند . * تشكيل نهضت آزادي: در ارديبهشت سال 1340 همراه با بازرگان و آقاي دكتر سحابي نهضت آزادي ايران را تشكيل ميدهند كه اولين جمعيت سياسي با ايدئولوژي اسلامي بود و اين جمعيت تا سالها به طور مستمر نقش پيشرو و مترقي خود را عليه استبداد ادامه ميدهد . در تيرماه سال 1340 قرار ميشود كه بعد از سالها خفقان، نهمين سالگرد شهداي 30 تير سال 1331 برگزار گردد كه تبليغات مخالفتآميز دولت شروع ميشود و ميخواهد جريان برگزاري را به عوامل خارجي منسوب كند ولي با شركت فعال آقاي طالقاني در مراسم شب سال شهداء در ابن بابويه اين تبليغات نقش بر آب شد و جمعيت كثيري در آنجا گرد آمد، لذا پليس به دستگيري و جلب شركت كنندگان دست زد و موقعي كه پليس خواست جوانان را دستگير كند، ايشان سخت اعتراض كردند، ولي پليس كه از برخورد با آيت اللّه طالقاني اجتناب و دستور داشتند با ايشان كاري نداشته باشند، دربارهي آيت اللّه طالقاني عكس العملي نشان نميدهند . وقتي پليس جوانان را در كاميون سوار ميكند، آقا خود را به زور داخل كاميون مياندازد و پليس او را به اتفاق بقيهي دوستان به زندان شهرباني ميبرد . در آنجا هم نميخواستند كه او را زنداني كنند. ولي ايشان باز هم خود را به داخل زندان مياندازد كه پس از دو روز با حيله و نيرنگ ايشان را از زندان بيرون ميكنند .* مؤتمر اسلامي: از جمله فعاليتهاي ايشان شركت در كنفرانسهاي اسلامي است. از جمله در سال 1331 در مؤتمر شعوب المسلمين در كراچي، در 27 رجب 1379 (1338 هجري شمسي) در مؤتمر اسلامي قدس و در 27 رجب 1381 ( دي 1340 شمسي) نيز در مؤتمر اسلامي قدس شركت نمودهاند و براي اولين بار به جهان اسلام آن روز اين حقايق را اعلام ميكند كه ملت ايران مخالف صهيونيسم است و حساب ملت از دولتهاي دست نشانده جدا است. همچنين در كشورهاي اسلامي آن روز مثل مصر و سوريه و... اين واقعيت را روشن ساخت كه تشيع همان اسلام راستين است، به طوري كه بعداً برخي از علماي اسلامي در يك روز بعد از نماز جمعه در قاهره كه با ايشان ديدار ميكنند، ميگويند: ما فكر ميكرديم كه شيعه مخلوطي از اسلام، مجوس و يهود ميباشد . * فعاليتهاي ديگر: ايشان علاوه بر آوردن قرآن در صحنه و راهنماي عمل قراردادن آن، بر روي چند مسئله نيز تأكيد داشت : - عدم جدايي دين از سياست - شناساندن استبداد و نظام شاهنشاهي به عنوان ريشهي همهي فسادها. اين امر از فعاليتهاي سياسي ساليان متمادي و نيز از مقدمه و توضيحاتي كه بر كتاب «تنبيه الامة و تنزيه الملة» مرحوم نائيني نوشته است به خوبي پيدا است . - معرفي صهيونيسم به عنوان يك عامل استعمار كه در منطقه عمل ميكند و شناساندن حقوق از دست رفتهي ملت فلسطين و بيان ماهيت حكومت اسرائيل كه حتي براي روشنفكران زمان ما چه در ايران و چه در خارج ايران شناخته نبود. ايشان با درك كامل از آن براي اولين بار ماهيت اسرائيل و صهيونيسم را چنان كه بايد و شايد بيان ميكند و سالها بعد تازه روشنفكران و ديگران ميفهمند كه دارو دستهي صهيونيستهاي اسرائيل براي چه منظورهايي به صورت يك دولت و كشور درآمده است . - ايجاد پل ارتباطي ميان نسل روشنفكر با روحانيت و با تودهي مردم. (3 ) * امام خميني : در سال 1341 كه مبارزهي روحانيت مبارز و مترقي به رهبري امام خميني شروع ميشود و مبارازت ملت ايران ابعاد وسيعتري به خود ميگيرد. آيت اللّه طالقاني در جريان مبارزه ضمن تأييد آن هميشه شاهد و حاضر و ناظر فعال اين مبارزه بودند . * زندان: در بهمن سال 1341 در جريان رفراندوم كذايي شاه به اتفاق سران جبههي ملي و نهضت آزادي ايران دستگير و در قزل قلعه زنداني ميشود . پيش از محرم سال 42 كه مبارزهي روحانيت به اوج ميرسد و معلوم است كه ماه محرم امسال حاكي از حوادث تعيين كننده ايست، ساواك و موساد كه پروندهي آيت اللّه طالقاني را تشكيل داده بودند، براي تكميل توطئهي خود در اول محرم او را آزاد ميكنند. وي كه از هر فرصتي براي افشاي جنايات رژيم آمريكايي شاه و صهيونيستها استفاده ميكرد، در ايام عاشورا در مسجد هدايت، سنگر هميشه پابرجاي خود، به منبر ميرود و به بيان جنايات دستگاه و وابستگي او به آمريكا و اسرائيل و برنامههاي آمريكايي انقلاب سفيد و ستمهايي كه بر مردم روا ميدارد و جناياتي كه اعمال ميكند ميپردازد . انجمن اسلامي دانشجويان نيز براي افشاي ماهيت رژيم جلسات سخنراني خود را در عصر تاسورعا و عاشورا با موافقت آيت اللّه طالقاني در مسجد هدايت تشكيل ميدهد . علاوه بر اين، آيت اللّه طالقاني به نوشتن و نشر اعلاميهاي خطاب به افسران ارتش و ترجمه و نشر خطبهي معروف امام حسين كه مفهومش تغيير رژيم بود دست ميزند، چون با هشياري و واقع بيني درمي يابد كه پليس درصدد طرح توطئهاي عليه او است، شب دوازدهم از رفتن به مسجد خودداري ميكند و بعد از چند روز مخفي شدن در منزل نزديكان به لواسانات ميرود . بعد از 15 خرداد، اعلاميهاي تحت عنوان «ديكتاتور خون ميريزد» از طرف نهضت آزادي ايران منتشر ميشود كه دستگاه وابسته و ترسان از هر حركتي، آيت اللّه طالقاني را مسئول نشر اين اعلاميه ميداند و با تمام قوا براي گرفتاري ايشان بسيج ميشود و به طرف لواسانات لشكركشي ميكند. آيت اللّه طالقاني خود در زندان تعريف ميكرد كه صداي غرش خودروهاي ارتشي در كوهستان پيچيد و من نگران آن شدم كه اين جنايتكاران براي پيدا كردن من نسبت به روستاييان بيگناه به هر جنايتي دست بزنند، لذا بر فراز تپهاي رفتم و دست تكان دادم و صدايشان زدم، همگي شگفت زده به طرف من آمدند و گفتند چند روز است دنبال شما ميگرديم. به آنان گفتم من اينجا بودم، شما بيخود اين طرف و آن طرف ميگرديد. به هر حال در 22 خرداد همراه آنان به زندان قصر آمد و در زندان شمارهي 2 قصر، جدا از ديگر ياران زنداني شد. تا اينكه دستگاه پروندهاي سراپا دروغ و بياساس ساخت و در ضمن محاكماتي طولاني و جنجالي با هشت نفر ديگر از همراهان در سال 1342 و 1343 در بيدادگاههاي نظامي به 10 سال زندان محكوم شد . آيت اللّه طالقاني در بيدادگاه نظامي از بيان هرگونه سخن و دفاعي به دليل اينكه دادگاه غيرقانوني و غيرشرعي است خودداري كرد ولي در آن دل شب كه در حضور متهمان و مأمورين حكم محكوميت از طرف بيدادگاه قرائت شد، ناگهان با لحني آمرانه و محكم خطاب به بيدادرسان كه ميخواستند به دنبال كار خود بروند و دستشان را بشويند گفت بايستيد! همه بر سر جاي خود ايستادند و او چنين خواند : بِسْم اللّهِ الرَّحْم''''نِ الرَّحيم وَ الْفَجْرِ. وَلَيالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَاللَّيْلِ اِذَا يَسْرِ. هَلْ فِي ذالِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ. اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ. اِرَمَذَاتِ العِمَادِ، اَلَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبَلادِ، وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جَابُواالصَّخْرِ بِالوَادِ. وَ فِرْعَوْنِ ذِي الاَْوتادِ. الَّذِينَ طَغَوْا فِي البَلادِ، فَاَكْثَرُو فِيهَا الفَسادِ، فَصَبَّ عَلِيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابِ، اِنَّ رَبُّكَ لَبِاالْمِرْصَادِ . بعد از تلاوت اين آيات، آيت اللّه طالقاني خطاب به افسران كرد و گفت برويد به اربابتان بگوييد كه شما محكوم هستيد نه ما . كه افسران منتظر بقيهي سخنان آيت اللّه طالقاني نميشوند و ترسان و هراسان جلسهي دادگاه را با عجله ترك ميكنند و در موقع ترك كردن حتي راه را نيز گم كردند . * دوران زندان: دوران زندان از سازندهترين دوران ايشان است، زندان تبديل به دانشگاه ميگردد و درس تفسير قرآن وي در هفتهاي سه شب و ساير سخنرانيها و دروس ديگر وي هرگز از خاطرهي كساني كه با ايشان همبند بودند نميرود . تدوين چند جلد تفسير پرتوي از قرآن و تكميل كتاب اسلام و مالكيت، گذشته از ساير اقدامات سازندهاي كه ايشان انجام دادند، از آثار آن سالها است، و خلاصه درس تفسير قرآن و نهج البلاغهي او در زندان از خاطرات فراموش نانشدني است . سرانجام رژيم بر اثر فشار افكار عمومي ايران و جهان او را به اتفاق آقاي مهندس بازرگان در سال 46 آزاد ميكند . * بعد از زندان و قبل از تبعيد: بعد از زندان نيز درس تفسير و همچنين مبارزهي آن مجاهد ادامه پيدا ميكند. اما باردگر مجلس تفسير ايشان از طرف دستگاه تعطيل ميشود. آري استبداد نميتواند وجود او را تحمل كند . از جمله فعاليتهاي چشمگير او در بين سالهاي 1346 تا سال 1350 عبارتست از : الف - در عيد فطر سال 1389 هجري قمري مطابق با آذر ماه 1348، در خطبهي نماز عيد در ضمن يك سخنراني پر شور نظر مردم را به شدت به مسئله فلسطين جلب كرد و از مردم خواست كه فطريههاي خود را براي كمك به مردم فلسطين بدهند. استقبال و شور مردم، از زن و مرد، در آن روز بينظير بود و بارديگر بر جهانيان ثابت شد و براي مردم مبارز فلسطين يادآوري شد كه حساب ملت مسلمان ايران از حساب شاه دست نشاندهي آمريكا و همپيمان با اسرائيل و بهترين دوست صهيونيستها جدا است. (متن سخنراني آن روز در اين يادنامه در صفحهي 164 چاپ شده است ). جمع آوري فطريهي مردم براي مردم فلسطين در سال 49 نيز از طرف ايشان در مسجد هدايت و از طرف مرحوم مطهري و دكتر شريعتي و ساير بانيان حسينيهي ارشاد در آنجا و در ساير مساجد و مراكز مذهبي انجام ميگيرد. دستگاه حاكم وحشت زده از گسترش اين اقدام روشنگرانه و سرايت بيشتر آن به زمينههاي ديگر بود كه در عيد فطر سال 1350 خانهي آيت اللّه طالقاني را به محاصره درمي آورد و مانع ورود او به مسجد ميشود و يك ماه بعد او را به ازبل تبعيد ميكنند كه جريان امر در جاي خود خواهد آمد . ب - در سالهاي سياه زمينهسازي براي نفوذ و دخالت هر چه بيشتر امپرياليسم جهاني به سركردگي آمريكا در ايران و بازكردن درهاي ايران براي سرمايه گذاران آمريكايي و اروپايي و ژاپني، و سالهاي مقدمه چيني براي برگزاري جنشهاي منحوس دو هزار و پانصد سالهي ستم شاهي، و سالهاي نوميدي و بازگشت و توبه و سازش سياست باازن متكي به بيگانگان از درون و بيرون زندان، رادمردي از سلالهي حسين، حجة السلام سيد محمد رضا سعيدي عليه سرمايهگذاري خارجي و نفوذ روز افزون آمريكاييان در ايران اعلاميه ميدهد و ميداند كه اين كار چه عاقبتي دارد. رژيم هم كه نميخواهد آرامش و ثبات قبرستانيش حتي با صداي خواندن اعلاميهاي به هم بخورد و سازشكاران ترديدي در قدرت جهنمي ساواك متكي به سيا و موساد به خود دهند، آن سيد بزرگوار را دستگير ميكند و در شكنجه گاه قزل قلعه به زير شكنجه ميكشد. حجةالاسلام سعيدي حسرت آه كشيدن در زير شكنجهها را به دل دژخيمان مينهد و شهادت را انتخاب ميكند. بعد از اينكه ساواك به خانوادهاش تلفن كرد كه بياييد جسد او را تحويل بگيريد، آيت اللّه طالقاني به خانهي آن شهيد شتافت، مبادا زن و فرزندانش همگام با شهيد نشده باشند، چون خاطرش از اين جهت مطمئن شد و خانواده را همانند آن شهيد پابرجا يافت به مسجد آيت اللّه سعيدي (مسجد موسي بن جعفر) در خيابان غياثي رفت و مسجد را بسته و در محاصرهي پليس ديد. تني چند از مردم در پشت سرش بودند و او حسين وار به طرف مسجد ميرفت. پليس خائن خائف كه او را ميشناخت از هيبت پرصلابت او و از خوف قيام مردم بيمناك شده پس از اندكي مقاومت تسليم شد و در مسجد را باز كرد. آيت اللّه طالقاني و مردم همراهش در مسجد نه به سوگ سعيدي كه به جشن بس سعيد و قيام آفرين شهيدي نشستند و با سكوت پرمعني و پرخروش خود به خواندن قرآن كمر بستند و پرواضح است كه اين چنين نشست و به قرآن روي آوردن و از هرچه غير خدا است گسستن دستگاه را به لرزه در ميآورد. بالاخره آن مجلس با حملهي پليس براي گرفتن دكتر شيباني كه لب به سخن گشوده بود و فرورفتن دكتر شيباني در درياي مردم و شكست مفتضحانهي پليس و مقاومت آيت اللّه طالقاني در برابر پليس و نرفتن به زندان تمام شد. اما آغازي بود براي كساني كه راه استقامت و شهادت را برگزيدند . فرداي آن روز آيت اللّه طالقاني را گرفتند، اما از ترس قيام مردم پس از دو روز آزادش كردند . ج- با اطلاع از درگذشت جمال عبدالناصر مبارز بزرگ عليه صهيونيسم و رهبر فقيد مصر در 6 مهر 1349 در آن شرايط خفقان آور تنها كسي بود كه در مسجد هدايت مجلس يادبودي براي او برپا داشت و دستگاه حكومتي كه غافلگير شده بود از برقراري مجلس ديگري كه قرار بود چند روز بعد به دعوت ايشان و مرحوم مطهري انجام شود جلوگيري و در مسجد ارك ( محل برقراري مجلس يادبود) را ميبندند . د- در اين سالها مبارزهي مسلحانه در حال شكلگرفتن بود و ايشان با سازمانهاي مسلحانهي مسلمان ارتباط و همكاري داشت و راهنماييهاي لازم را چه از جنبهي فكري و چه از جنبهي علمي بدانان ميكرد و در هر موقعيتي كه آنان به موانعي برخورد ميكردند در رفع آن موانع ميكوشيد. مجاهد شهيد محمد حنيف نژاد و ديگر برادران مجاهدش (از بنيادگذاران سازمان مجاهدين خلق) هميشه اين افتخار را داشتند كه خود را شاگرد و دست پروردهي طالقاني ميدانستند و رهنمودهاي لازم را در تمام زمينهها از وي ميگرفتند .
تأثير قرآن در مبارازت مسلّحانه
7-5- نكتهي قابل توجه اين است كه اولين اقدام مسلحانهاي كه بعد از شهريور 1320 توسط مرحوم نواب صفوي و ياران انجام گرفت نيز تحت تأثير جلسات تفسير قرآن آيت اللّه طالقاني است، زيرا مرحوم نواب صفوي از جمله شركت كنندگان درس تفسير آيت اللّه طالقاني بود. ولذا به جرئت ميتوان گفت تفسير قرآن او شالودهي مبارز مسلحانه را ريخت و همين تعاليم ناب اسلامي و قرآني بوده كه همراه با ديگر عوامل به فروريختن بنياد رژيم سلطنتي منجر شد. و نيز به گفتهي آقاي هاشمي رفسنجاني «تأييد ايشان از مبارازت مسلحانه تأثير بسياري در جامعهي مذهبي داشت ». تبعيد
7-6- دستگاه ديكتاتوري پليسي دست نشانده كه از وجود او احساس خطر ميكرد و به ارتباطش با سازمانهاي مسلحانهاي كه اقدامات خود را در سال 50 شروع كرده بودند پي برده بود، چنان كه گفته شد، در عيد فطر خانهاش را به محاصره درآورد و پس از يك ماه او را به سه سال تبعيد در ازبل محكوم كردند و به ازبل فرستادند . در ازبل مبارازن مخفيانه با او تماس ميگرفتند و از طرفي پروندهاش را براي تجديدنظر در دادگستري مطرح ساختند، قضات شريف و فروخته نشده و مستقل دادگستري با وجود فشار شديد ساواك حكم او را به يك سال و نيم تبعيد در بافت كرمان تبديل كردند. او را ناچار به بافت ميبرند ولي آنجا نيز مركزي براي روشن كردن مستضعفان و مرجعي جهت راه جويان ميشود. بالاخره پس از هجده ماه دوري از تهران در خردادماه 1352 به تهران باز ميگردد . * بازگشت از تبعيد: پس از بازگشت از تبعيد، همچنان خانهي او مرجع و مهبط دلهاي پرجوش و خروش و وجدانهاي به حركت درآمده است، او باز هم ارتباط خود را با سازمانهاي مخفي مسلحانه برقرار ميكند و از جهت فكري و مادي به ياريشان ميشتابد . در همين دورهي دو ساله و نيمه (از خرداد 52 تا آذر 54)، علاوه بر رهبري مستقيم و غيرمستقيم مبارازت مسلحانه، با دانشجويان مبارز مسلمان خارج از كشور در اروپا و آمريكا نيز تماس داشت و آنان را نيز از رهنمودها و ياريهاي بيدريغ مادي و معنوي خود برخوردار ميكرد. او كه از منبر رفتن و تفسير در مسجد ممنوع بود، درس تفسيري براي افراد خانوادهاش ترتيب داد (كه ان شاءاللّه به زودي جمع آوري و منتشر خواهد شد ). و سورهي آل عمران را نيز تفسير كرد (تفسير اين سوره از تبعيدگاه ازبل شروع شده بود و سپس در بافت و بعد از آن در تهران ادامه يافت). و نوشت، كه همان جلد پنجم پرتوي از قرآن است . * آخرين زندان...: رژيم امريكايي چنان از دست او ناراحت بود كه نميدانست چه تدبيري در برابر او اتخاذ كند و گفته بودند كه ما ميبايستي پانزده سال پيش او را سر به نيست ميكرديم. استاد سيد غلام رضا سعيدي نقل ميكند كه محمد رضاي مقبور گفته بوده است پدرم را سيد حسن مدرس بيچاره كرد و خودم از دست سيد محمود طالقاني نميدانم چه كار كنم . بالاخره به شيوهي هميشگي خود دست زدند و در پاييز سال 1354 او را به زندان بردند. در زندان با انواع شكنجههاي روحي مواجه است. دستگاه ميخواهد او را به ازنو درآورد، غافل از آنكه براي مردان خدا شكنجه و زندان برپادارنده است، نه خوردكننده. براي تسليم و ساكت كردن او دخترش را به زندان مياندازند (4) و پس از مدتي به حبس ابد محكوم ميكنند. شكنجه شدگان را به نزدش ميآورند، اعتراف كردگان، سست عنصران، منحرف شدگان، وسواسان خنّاس، دمندگان در گرههاي نوميدي و بدبيني و انواع توطئههاي ديگر عليه او ساز ميكنند، ولي روز به روز بر ايمانش به قدرت خدا و طلوع فجر و نزديكتر شدن انقلاب و تهي بودن دستگاه طاغوت و ضرورت مبارزهي همه جانبه با آن ميافزايد. تا دو سال در زندان بلاتكليف است. در سال 56 توطئه و دروغ بزرگ قرن، سياست حقوق بشري كارتر براي نجات بحران اقتصادي و سرمايه داران جهاني، به اوج ميرسد، در اين بازي ايران هم مورد توجه قرار ميگيرد، رژيم براي اينكه در برابر خواست بازيگران حقوق بشر مبني بر رفع بلاتكليفي گرفتار نشده باشد كه مجبور شود اقدامي در جهت آزادي او به عمل آورد، آيت اللّه طالقاني را به ده سال زندان محكوم ميكند . خلاصه اين زندان نيز براي او كورهي آزمايش مردان خدا بود. وقتي اندك فرصتي مييافت نگران ناتمام ماندن و چاپ و منتشر نشدن تفسير قرآن ميشد، لذا يادداشتهايي در مورد برخي از آيات سورهي آل عمران برمي دارد و در فرصتهاي مناسبي مخفيانه به وسيلهي افراد خانوادهاش به خارج ميفرستد. (اين يادداشتهاي پيش از زندان در مورد تفسير سورهي آل عمران در جلد پنجم تلفيق شد ). * آزادي: بالاخره مبارازت مردم مسلمان ايران اوج ميگيرد و تبديل به انقلابي شكوهمند ميگردد و وجههي شهادت و آزاديبخشي به خود ميگيرد كه نخستين وجهه در 17 شهريور 57 به اوج ميرسد و دومين وجهه در آبان 57 به بعد به آزادشدن فرزندان زنداني امت ميانجامد . پدر پير اين امت نيز پس از 40 سال مبارزه، تبعيد و زندان در شامگاه هشتم آبانماه 1357 بر اثر قيام خونين و حماسه آفرين ملت ايران درهاي زندان قصر به روي او باز ميشود . پدر ميگويد: «همين كه در آن وقت شب از زندان بيرون آمدم آنچه را دربارهي تولد تازه و حركت خروشان مردم در روزنامهها خوانده بودم و به وسيلهي اشخاصي كه به زندان ميآمدند شنيده بودم، به چشم خود ديدم. در همان لحظه احساس كردم با مردمي ديگر روبه رو هستم. مردمي به حركت درآمده، لباس غفلت و سستي قرون از تن به دركرده و عازم به سوي هدف، از مبدأ اللّه در مسير لااله الا اللّه، و در پشت سرسالك آگاه به راه روح اللّه. قصد داشتم در همان شب به ديدن آقاي منتظري بروم، زيرا از راديو شنيدم كه ايشان هم از زندان اوين آزاد شدهاند، اما موج جمعيت اختيار را از من سلب كرد. مرا با خود برد، آرزوي چهل سالهام براي به ميدان آمدن مردم، بيش از حد انتظارم، تحقق مييافت، به آقاي منتظري تلفن كردم و از اينكه نتوانستهام خدمتشان برسم عذر خواستم، ديدم ايشان هم همان نظر و احساس مرا داشتهاند . در زندان كه شنيدم مرا آزاد كردهاند، پيش خودم گفتم يكي دو ماه در يك بيمارستان استراحت ميكنم، شايد بيماريهاي جسميم كمتر شوند، اما همين كه اين مردم را با چنين جوش و خروش ديدم همهي خستگيها و دردها و رنجها از تنم رخت بربست، خود را شاداب و با نشاط يافتم ...» با چنين نظر و احساسي از زندان بيرون آمد و به فعاليت ادامه داد، هنوز به پايان خط نرسيده بود، تازه نتايج مبارازت و رنجهاي چهل سالهاش را- كه قبلاً اميد داشت از پروردگارش دريافت دارد- در همين دنيا و در درياي پرتلاطم مردمي محقّق ميديد . مصاحبهها، اعلاميهها، بيانيهها، سخنرانيها، پيامها شروع شد. در آن روزها كه رهبر مردم امام خميني به پاريس هجرت كرده بود، خود را موظف ميديد كه بال پدري خود را بر سر همهي فرزندان اين آب و خاك بگستراند . * راهپيمايي تاسوعا و عاشورا: در همان هنگام كه عروسك خيمه شب بازي آمريكا هر روز بازي تازهاي آغاز ميكرد و چنان گيج و منگ شده بود كه نميدانست به كدام ساز آمريكا برقصد، و هر روز انديشهي تازهاي براي تحكيم و اثبات خود به خرج ميداد، او عليرغم حكومت نظامي و حكومت نظاميان در تاسوعاي حسيني اعلام راهپيمايي كرد، دستگاه فشار آورد كه آن را پس بگيرد ولي او كسي نبود كه به حرف دستگاه گوش فرا دهد. اين اعلام راهپيمايي از طرف عموم افراد ملت و همهي مبارازن مورد تأييد قرار گرفت و در عاشورا نيز ادامه يافت و درياي آدمها در آن دو روز ايران را به حركت، جهان را به شگفتي و آمريكا را به وحشت دچار كرد ... منزل كوچكش در پيچ شميران به يك دفتر و ملجأ و مأمن و ستاد انقلاب تبديل شده بود. تلفن اين منزل كوچك با تلفن منزل كوچك ديگري در نوفل لوشاتو پيوسته در ارتباط بود. دو پيرمرد با هم تماس ميگرفتند و دنياي قدرت از همين دو پيرمرد به وحشت افتاده بود . شرح اين ماجرا و كارنامهي چند ماههي اين دفتر بگذار تا وقت دگر ... بالاخره انقلاب شكوهمند اسلامي به پيروزي رسيد و وظايف اين دو پيرمرد سنگينتر، اميدها به شكوفه نشست و ايران تولدي تازه يافت و اسلام به تجربهاي تازه افتاد. اين بار نه به دست خلفاء و سلاطين و زورمندان و زرپرستان و تزويرگران كه به دست خميني و طالقاني و ياران ... * نماز جمعه: نماز جمعه جوهر اسلام است، لذا شيعه كه پوستي بيشتر از اسلام نميديد اقامهاش را واجب نميدانست، اما اكنون كه جوهر به پوست بازگشته چطور؟ امام خميني نخستين امام جمعه را در نخستين جمهوري اسلامي نصب ميكند و ميليونها مردم به جمعهاش ميشتابند، سوار جمعه 7 بار بيش پا در ركاب نگذاشت و ... * سرانجام...: بعد از پنجاه سال تلاش مدام براي احياي اسلام و به صحنه آوردن قرآن و عمل به سنت . خوشحال از تحقق عيني آرمانش و نگران نسبت به آيندهي مردم در استمرار و عمل به انقلاب اسلامي از جنبههاي عميق و اصيل آن و اميدوار به رشد مردم براي حفظ و تداوم انقلاب با كار شورايي و به دست گرفتن سرنوشت خويش، در ساعت 45/1 دقيقهي بامداد روز دوشنبه 19 شهريور به پروردگارش پيوست . آثار و تأليفات مرحوم طالقاني
11-7- آثاري كه از ايشان مانده است در كارنامهاي به وسيلهي دو تا ثبت شده كه بي هيچ كم و كاستي به وسيلهي يك تا به دست راست او داده خواهد شد. اما آنچه كه تاكنون به صورت كتاب درآمده است، به جز آنچه بعداً درخواهد آمد عبارتنداز : 1- گفتارهاي راديويي ايشان مربوط به سال 1325 و 1326 . 2- ترجمه و توضيح بخشي از نهج البلاغه در سال 1325 و 1326 . 3- اسلام و مالكيت . 4- به سوي خدا ميرويم (خاطرات سفر حج ) 5- مقدمه و خلاصه و توضيح و پاورقي كتاب «تنبيه الامة و تنزيه الملة » نوشتهي آيت اللّه شيخ محمد حسين نائيني . 6- ترجمهي جلد اول امام علي بن ابي طالب، تأليف عبدالفتاح عبدالمقصود . 7 تا 12- تفسير پرتوي از قرآن در 6 جلد: تفسير سورهي فاتحة الكتاب، بقره، سورهي آل عمران و 24 آيه از سورهي نساء در چهار مجلد، تفسير جزء سي ام قرآن در دو مجلد . 13 به بعد، سخنرانيها و مقالات و نوشتههاي متعدد ديگري كه برخي از آنها به نامهاي مختلف چاپ شده است. (5 ) 1. مطالب اين بيوگرافي خاطراتي است كه توسط خود «طالقاني» در عصر روز جمعه 4 خرداد 1358 بيان شد و توسط اينجانب محمد بسته نگار يادداشت گرديد. مطالب بيوگرافي تا سال 1334 عيناً از زبان خود ايشان شنيده شده است و بقيه برخي از آن به طور مستقيم و برخي غيرمستقيم از قول و قلم ديگران و يا از مشاهدات نويسنده است كه يادداشت گرديده، ولي همهي مطالب به شكل غايب و دربارهي ايشان نقل ميشود، مبادا كه بر اثر فراموشي اشتباهي به قلم آيد و به حساب آن بزرگوار گذاشته شود . 2. آقاي مهندس سحابي خاطرات آن روز را چنين نقل ميكند : «... در روزگاري كه نواب و برادرانش تحت تعقيب بودند، واقعاً در اين شهر تهران و كشور ايران بيكس بودند، هيچ يك از كساني كه امروز سنگ فداييان اسلام را به سينه ميزنند به آنان پناه ندادند و تنها كسي كه به آنان پناه داد مرحوم طالقاني بود. طالقاني خانه كوچكي در خيابان اميريه، قلعه وزير داشت، كه خيلي شلوغ بود و از دهات طالقان دائماً به آنجا رفت و آمد ميشد، چون روحاني بود خانهاش شلوغ بود، نواب و برادرانش به آنجا رفتند، پس از چند روز مرحوم طالقاني مرا خواست. من تازه از زندان درآمده بودم. صبح زود به آنجا رفتم، تا اينكه ايشان صحبت را به فداييان كشاند و اينكه: «وضعشان خيلي بد و جانشان در خطر است». مرحوم طالقاني وقتي اين حرف را ميزد گريه ميكرد. طالقاني ميگفت: «من از يك طرف نگران جان اينها هستم، از طرف ديگر نميدانم چرا هيچ كس به فكر اينها نيست» (اطلاعات 27 دي ماه 1359 شمارهي 16337 - ويژه نامهي نواب صفوي ). 3. در سال 1354 در محفلي كه مرحوم شهيد مطهري و مرحوم شهيد شريعتي حضور داشتند، گروهي ميگفتند كسي كه نسل جوان را با دين آشنا كرد و معرف اسلام واقعي شد شريعتي است، گروه ديگري ميگفتند كه خير بلكه آقاي مطهري است . در اين ميان مرحوم مطهري صريحاً ميگويد پايه گذار آشنايي نسل جوان به دين و اسلام نه من هستم و نه شريعتي، بلكه پايه گذار طالقاني و بازرگان هستند كه اين راه را باز كردند و ما بعدها به دنبال آنها حركت كرديم. راقم اين سطور اين سخن را شخصاً از مرحوم مطهري پرسيد و ايشان تأييد كردند كه چنين بياني را در آن مجلس ايراد كردهاند . 4. آيت اللّه منتظري در اين مورد چنين ميگويد : « آقاي طالقاني مرد مقاومي در مقابل طاغوتيها و ظالمين بود. تسليم نميشد، صفت بسيار برجستهاي است. ترس و وحشت از اينكه به شهادت برسد نداشت، از شكنجه هيچ هراسي نداشت، مخصوصاً در اين دوره كه ما با هم بوديم حتي براي اينكه ايشان را خيلي ناراحت كنند دختر ايشان را با اينكه جرمي نداشت، اعظم خانم را، زندان ابد دادند به خيال اينكه بتوانند از آقاي طالقاني امتيازي بگيرند و او را تحت فشار قرار دهند، مع ذلك ايشان هيچ زير بار نرفت و ناچار چون ديدند برايشان خيلي بد شد بين دو دادگاه هم فاصلهي زياد دادند و آخر به 5 سال محكوم كردند، از اول فكر ميكردند ميتوانند با اين روش آقاي طالقاني را تسليم كنند ولي هرگز نتوانستند، بالاخره اين روح مقاومت كه سمبل «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا» بود در ايشان وجود داشت. از صفات برجستهي ديگر ايشان سر و كار دائمي او با قرآن بود، او دائماً قرآن مطالعه ميكرد، تفسير مطالعه ميكرد و تفسير مينوشت، از جهات معنوي هم خيلي خوب بود، من بالاخره 3 سال با ايشان زير يك سقف زندگي كردهام در زندان. ايشان اهل راز و نياز با خدا بود. بالاخره مردي بود مجاهد و مقاوم و عابد... گرچه حضرت آيت اللّه امام خميني در رأس همه مقاوم بود و رهبري مبارزه را داشت ولي در درجهي دوم آيت اللّه طالقاني طالب اللّه ثراه در مبارزهي ملت ايران نقش حساس و تعيين كنندهاي داشت » ( از مصاحبهي آيت اللّه منتظري، نقل از سروش، شمارهي 66، شنبه 16 شهريور 1359 ص 109 ). 5. بسته نگار، يادنامه ابوذر زمان ، مجموعه مقالات، انتشار، 1360 ، صص 29-15 .