موانع نهى از منكر از منظر شهيد رمضان - موانع نهی از منکر از منظر شهید رمضان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

موانع نهی از منکر از منظر شهید رمضان - نسخه متنی

محمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موانع نهى از منكر از منظر شهيد رمضان

محمد عابدى

اهل بيت ـ امام علي (ع) ـ‌ انديشه هاي معارفي

مقدمه:

اقدام به امور ناپسند و منكرات به خاطر تصور منافع و مزيت‏هايى است كه شخص يا نهادى مدنى دارد. از اين رو ايستادن در مقابل اعمال و برنامه‏هاى آنان به قصد بازدارى از منكرات و خلاف‏ها، در تعارض مستقيم با منافع متصوره يا تخيلى آنان قرار دارد و ممكن است مخاطبان را به واكنش جهت دفاع از منافع و به تبع آن توجيه كردار خود وادار سازد. از سوى ديگر شهروندان مكلف به اعمال امر به معروف و نهى از منكر نيز به دلايل متعدد مانند احساس ضرر و ... اين فريضه را ترك مى‏كنندو سرانجام با متروك ماندن امر به معروف و نهى از منكر، آموزه‏هاى دينى به مرور از متن جامعه دينى رخت‏بر مى‏بندد. در اين مقاله به مناسبت 21 رمضان سال روز شهادت امام على عليه السلام به بازخوانى علل مهجور ماندن اين فريضه از ديدگاه امام على عليه السلام مى‏نشينيم.

1 - جو سازى و جو زدگى

علاقمندان به اجراى اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگيزه‏اى كه باشد، در صدد فضاسازى برمى‏آيند تا پوششى امن براى خلافكارى‏هاى خود بيابند، از مزاحمت وجدان عمومى در امان باشند، زمينه پذيرش اعمال و كردار خود را فراهم آورند و هرگونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهيان از منكر را خنثى و يا به حداقل كاربرد برسانند.

فرآيند طبيعى پديده جوسازى نيز جوزدگى است كه معمولا توده‏هاى عمومى را گرفتار و مشغول مى‏سازد و آنان را به سكوت عملى وا مى‏دارد. لذا آنان از ترس رسوايى، تمسخر، ملامت و ... در مقابل منكرات و ترك واجبات سكوت مى‏كنند.

امام على عليه السلام آمران و ناهيان را به هوشيارى در مقابل اين پديده ناپيدا و در عين حال مخرب فرا مى‏خواند. از جمله در سفارشى به امام حسن عليه السلام مى‏فرمايد:

«و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك و جاهد فى الله حق جهاده و لا تاخذك فى الله لومة لائم و خض الغمرات للحق حيث كان و تفقه فى الدين و عود نفسك التصبر على المكروه

امر به معروف كن تا اهل آن شوى و با دست و زبان در نهى از منكر بكوش و با سعى تمام از هر كسى كه به آن دست زند، فاصله بگير، در راه خدا چنان جهاد كن كه شايسته اوست و مبادا در اين راه از جوسازى و ملامت‏گران تاثيرپذيرى و براى حق هر جا كه لازم بود در موج‏هاى خطر فرو برو. شناخت‏خود را از دين ژرفتر كن و مقاومت در برابر ناملايمات را خوى خويش ساز.»

امام در اين سخن علاوه بر هشدار دادن پيرامون تاثيرپذيرى از فضاسازى و جوزدگى‏ها، به موضوع شناخت معروف‏ها و منكرها، پايدارى در برابر عكس‏العمل‏ها و در نهايت پناه به خداوند اشاره مى‏كند و در حقيقت ابزارهاى مبارزه با اين پديده شوم را يادآور مى‏شود و طبيعى است در عصر ما كه اين پديده به مراتب پيچيده‏تر شده و متخصصين و مهندسان روان‏شناسى و جامعه‏شناسى به شيوه‏اى تخصصى وظيفه دستكارى افكار عمومى، قلب حقايق، واژگون سازى باورها و ... را بر عهده گرفته‏اند و طبق منافع قدرتمندان، باورها و ارزش‏هاى جوامع را جابه جا مى‏كنند، شهروندان جامعه دينى، نهادهاى نگاهبان و مبلغان وظيفه‏اى حساس‏تر و ظريف‏تر بر دوش دارند.

2 - نگرانى‏هاى فكرى (ترس از ضرر و ...)

اصولا امر به معروف و نهى از منكر نقطه تقاطع حق و باطل و مركز تعارض صالحان و منكرگرايان است و هر چند آمر و ناهى وظيفه دارند با استفاده از شگردهاى مختلف، عكس‏العمل منفى و مقاومت مخاطب را به حداقل برسانند، ولى اساس اين تعارض منافع همچنان باقى است و در مواردى مى‏تواند مخاطب را به عكس‏العمل وا دارد. لذا اين ذهنيت همواره در آمر و ناهى وجود دارد كه مبادا خطرى از سوى مخاطب، جان، مال و حيثيت و موقعيت او را به خطر اندازد. اين احساس خطرها كه معمولا در مواجهه با قدرتمندان و طبقه‏هاى حاكم بيشتر است، اساس متروك ماندن و تعطيلى اين فريضه مى‏باشد. در مواجهه با چنين احساسى است كه اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏كوشد زمينه اعتماد به نفس را در پاسداران معروف و شهروندان احيا كند و مى‏فرمايد:

«اعلموا ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقربان من اجل ولاينقصان من رزق. فان الامر ينزل من السماء الى الارض كقطر المطر الى كل نفس بما قدر الله لها من زيادة او نقصان فى نفس او اهل او مال

بدانيد امر به معروف و نهى از منكر اجلى (حادثه‏اى) را نزديك و روزى‏اى را ناقص نمى‏كند. زيرا اين امر (اجل و روزى) مانند قطره‏هاى باران، به هر شخص به همان اندازه كه خداوند در نظر گرفته زياد يا كم، در جان يا اهل يا مالش از آسمان فرود مى‏آيد.»

3 - سوء استفاده از موقعيت‏ها

به تناسب جايگاه‏هايى كه اشخاص در يك نظام اجتماعى دارند، موقعيت‏هايى نيز مى‏يابند كه شامل دسترسى به امكانات، در امان ماندن از آسيب‏ها و ... است. اما اين موقعيت‏ها كه در حقيقت پوشش و بسترى براى انجام بهينه وظايف است، گاه در معرض استفاده‏هاى شخصى و گروهى قرار مى‏گيرد و در نهايت‏به جاى خدمت‏به نظام اجتماعى، پايه‏هاى تبعيض و ظلم را پى مى‏ريزد.

امام على عليه السلام نه تنها خود اين موقعيت را در اختيار ايجاد عدالت قرار مى‏داد كه منسوبانش را نيز در سوء استفاده از موقعيت‏ها ناكام مى‏گذاشت. ابى رافع نمونه‏اى از اين رفتار علوى را اين گونه به تصوير مى‏كشد:

گردن‏بندى از مرواريد در بيت‏المال بود كه از بصره آورده بودند، دختر على بن ابى طالب شخصى را فرستاد و از من خواست گردن‏بند را به عنوان عاريه به او بدهم تا در عيد قربان از آن استفاده كند. من هم به شرط اين كه ضامن نقص يا تلف باشد، پذيرفتم.

چند روزى نگذشته بود كه على عليه السلام مرا احضار كرد و فرمود: ابو رافع به مسلمانان خيانت مى‏كنى؟ با شگفتى پاسخ دادم: از خيانت‏به خدا پناه مى‏برم! معلوم شد گردن‏بند را نزد دخترش ديده و فهميده بود من به او دادم. امام از من پرسيد: پس چگونه بدون اجازه من و رضايت مردم، گردن‏بندى را از بيت‏المال به دخترم عاريه داده‏اى؟! گفتم: يا اميرالمؤمنين او دختر شماست، و من هم با ضمانت‏به او داده‏ام.

فرمود: همين امروز آن را پس بگير و به بيت‏المال باز گردان و ديگر چنين كارى نكن و گرنه مجازات خواهى شد. موضوع برخورد امام در اندك زمانى دهان به دهان گشت و به گوش دختر امام رسيد. او پرسيد: پدر! من دختر شما هستم، چه كسى از من شايسته‏تر است كه از اين گردن‏بند استفاده كند؟ حضرت فرمود: دخترم! از راه حق خارج نشو! آيا همه زنان در روز عيد با چنين زيورى خود را مى‏آرايند؟

4 - مداراى درون گروهى

شرط بقاى ارزش‏ها، برخورد فراگروهى و خارج از منفعت‏طلبى‏ها با متعرضان به آن هاست، در غير اين صورت عناوين مختلف از كوچك‏ترين عنوان «هم محله‏اى‏» گرفته تا عناوين فراگير گروه، قبيله، حزب و ... محل امنى براى هنجارشكنان و وقوع بى‏دغدغه منكرات خواهد شد كه فرآيند نهايى آن انباشت منكرها در جامعه است.

در اين نوع از رفتار، اصالت‏به گروه و حزب داده مى‏شود و براى حفظ آن با تمام ناهنجارى‏ها به ديده اغماض و مدارا نگريسته مى‏شود. اين نگرش و آفت‏يكى از مشخصه‏هاى اصلى دوره خلفاى سه‏گانه بود و آنان نه تنها در بكارگيرى اشخاص براى مشاغل، ديدگاه كاملا حزبى و جناحى و نژادى داشتند، كه در برابر خلاف‏هاى آنان نيز چشم بر هم مى‏نهادند. همين سياست عامل اساسى شيوع فساد در اركان حكومتى بود تا آن جا كه در سال 34 ه . ق مهاجران و انصار گرد على عليه السلام جمع شدند و از او خواستند عثمان را نسبت‏به خلاف‏كارى‏هاى كارگزارانش كه عموما از قبيله و نژاد او و بدون در نظر گرفتن شايستگى انتخاب شده بودند، به اطلاع او برساند.

امام نزد خليفه رفت و نسبت‏به وضعيت موجود اعتراض كرد. اما خليفه پاسخ داد:

خليفه‏هاى قبلى نيز بستگانشان را بر مسند مى‏نشاندند. چرا به آنان اعتراض نكرديد؟

امام پاسخ داد: خليفه قبل اگر كسى را حاكم مى‏كرد، او را توبيخ هم مى‏نمود و مى‏فهماند كه در صورت تخلف عزل خواهد شد ولى تو با خويشانت مدارا مى‏كنى.

عثمان گفت: مگر همين معاويه استاندار خليفه قبل نبود؟ امام فرمود: معاويه از غلام عمر، بيشتر از عمر مى‏ترسيد. ولى اكنون معاويه به جاى تو فرمان صادر مى‏كند و با اين كه گزارش آن به تو مى‏رسد، او را مؤاخذه نمى‏كنى.»

نمونه‏اى ديگر مربوط به طايفه بنى اسد است كه به رغم علم به گناهكار بودن فردى از طايفه خود، همچنان به رهايى او از مجازات پاى مى‏فشرد، اما امام زير بار نمى‏رفت.

نقل شده است كه وقتى مى‏فهميدند امام حد او را جارى خواهد كرد، نزد امام حسين عليه السلام آمدند و درخواست كردند با اميرمؤمنان گفت و گو كند تا از اجراى حد صرف نظر نمايد. اما او نپذيرفت و به ناچار همگى نزد امام على عليه السلام آمدند و تقاضاى خود را مطرح كردند. امام فرمود: تا آن جا كه در اختيار من باشد، خواسته شما را اجابت‏خواهم كرد. بنى اسد خوشحال از اين موفقيت از محضر امام خارج شدند و در مسير امام حسين عليه السلام را ديده و ماجرا را به ايشان گفتند.

امام حسين عليه السلام فرمود: اگر نيازى به رفيقتان داريد زود برگرديد شايد تا حالا حد بر او جارى شده است! طايفه بنى اسد شگفت‏زده از اين سخن، سراسيمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جارى شده است. رو به امام كردند و پرسيدند: مگر شما به ما قول نداده بوديد! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چيزى در اختيار من بود، كوتاهى نخواهم كرد، اما حد، تكليفى الهى است و در اختيار من نيست. «لقد وعدتكم بما املكه و هذا شى‏ء لله لست املكه.»

5 - امتياز طلبى‏ها

هرگاه سخن از امتيازدهى و امتيازطلبى به ميان آيد، بساط ارزش‏گرايى برچيده شده، معروف‏ها قربانى بده و بستان‏ها خواهند شد. حقيقت اين است كه برخى مديران و زمامداران به دلايل متعدد مانند اداى دين، ساكت كردن يا همراه ساختن، امتيازهايى به برخى اشخاص مى‏دهند و گروهى نيز با اطلاع از اين نقطه ضعف همواره به اميد طعمه‏اى چرب مى‏كوشند مديران را وامدار خود سازند.

اميرمؤمنان بر خلاف زمامداران متعارف، جايى براى امتيازخواهان نمى‏گذاشت و هرگز شايستگى‏ها را فداى امتيازها نمى‏كرد تا روزهاى بعد ناچار شود در مقابل منكرات و بى‏عدالتى‏هايى كه به دليل نالايقى مرتكب شده‏اند، سكوت كند. از اين منظر يكى از راه‏هاى ممانعت از مرگ ارزش‏ها، پيشگيرى از نفوذ نالايق‏هايى است كه در سايه امتيازطلبى‏ها به بدنه نظام اجتماعى وارد و به دليل طبيعت پليد خود معروف‏ها را نابود و پليدى‏ها را احيا مى‏كنند.

حكايت طلحه و زبير در اين باره خواندنى است. آن دو كه هنگام بيعت‏با على عليه السلام اولين و دومين بيعت‏كننده بودند (به طمع دستيابى به موقعيت) نزد امام آمدند و بعد از چيدن مقدماتى چند گفتند: ستمگرى‏هاى عثمان را در امور حكومتى مشاهده كردى، و ديدى كه او جز بنى‏اميه را بر مصدر امور نمى‏نشاند، حال كه خداوند خلافت را به شما عنايت كرده است، ما را به فرمانروايى بصره و كوفه نصب بفرماييد.

آن دو كه فكر مى‏كردند مى‏توانند اينك ثمره موقعيت‏سازى خود را بچشند با اين جملات امام رو به رو شدند: «به آن چه خداوند نصيب شما كرده راضى باشيد تا من در اين باره فكر كنم. البته بدانيد من اشخاصى را به حكومت مى‏گمارم كه به دين و امانت آنان اطمينان داشته باشم و روحياتشان را بشناسم.»

6 - حاشيه امن، وابستگى به قدرت

حاشيه امنيتى از دلايل اصلى مهجور ماندن امر به معروف و نهى از منكر در هر مقطع زمانى بوده است. مردم نيز به طور طبيعى با مشاهده اطرافيان قدرتمند منكرگرايان اعم از امكانات قانونى و فراقانونى، دست از انجام اين فريضه مى‏شويند و مى‏كوشند خود را از گزند آنان حفظ كنند. ماجراى شراب‏خوارى وليد بن عقبه، برادر مادرى عثمان كه در قرآن با لفظ فاسق «يا ايها الذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا» از وى ياد شده، از اين نمونه است.

او به رغم ناشايستگى‏ها، چون از منسوبين خليفه بود به استاندارى كوفه منصوب شد. وى چنان فسق و فجورى از خود بروز داد كه يك روز ازشدت مستى، نماز صبح را چهار ركعت‏خواند و به دليل زياده‏روى در مشروب خوارى، محراب را آلوده ساخت. او حتى رو به مردم كرد و گفت: اگر بخواهيد مى‏توانم نماز صبح را بيشتر هم بخوانم.

گروهى از مردم، خشمگين از اين فضاحت، خود را به مدينه رساندند و خليفه را متوجه ساختند، ولى خليفه مسلمين نه تنها به سخن آنان ترتيب اثر نداد، حتى آنان را تهديد كرد و گفت: مگر شما ديديد كه او شراب خورد؟!

گفتند: اگر شراب خوردنش را نديديم، مستى‏اش را ديديم، محرابى را كه به خاطر زياده‏روى در مستى آلوده كرد، ديديم. حتى انگشترش را درآورديم و او نفهميد. آيا اين‏ها كافى نيست؟

معلوم بود كه خليفه به دليل ملاحظات خاص حاضر نيست اقدامى كند، به ناچار على عليه السلام و عايشه را خبردار كردند. عايشه كه نفرت عميقى از عثمان داشت، گفت: عثمان احكام خدا را تعطيل مى‏كند. على عليه السلام بعد از شنيدن سخنان گواهان و اطمينان به آن چه روى داده بود، نزد عثمان رفت و فرمود: فرزندان اميه را بر مردم مسلط نكن، بايد وليد را عزل و حد الهى را بر او جارى سازى.

در هر صورت خليفه به دليل سيل فشارهاى افكار عمومى و اعتراض رهبران مردمى، ناچار شد او را عزل و سعيد بن عاص را كه او هم از بنى‏اميه بود به جاى او نصب كند. اما عزل او براى فرو نشاندن خشم عمومى كافى نبودو مردم خواستار اجراى حد الهى بودند. خليفه مسلمانان هم چاره‏اى انديشيد و ساعتى بعد لباسى فاخر بر وليد پوشاند و او را در اطاقى مجلل نشاند. آن گاه اعلام كرد هر كس مى‏خواهد بيايد و بر وليد حد جارى كند. شگرد خليفه كار خودش را كرد و وليد در آن لباس و خانه چنان هيبتى يافت كه كسى جرات حد زدن بر او نيافت و اگر هم كسى وارد مى‏شد به خاطر تهديدهاى وليد بى‏درنگ برمى‏گشت. حتى طلحه كه از مردان شجاع بود، به ناچار برگشت.

در آن لحظات حساس كه مى‏رفت‏حاشيه امنيتى وليد او را از طعم تلخ اجراى حد الهى برهاند و به تعطيلى حدود الهى بينجامد، تنها امام على عليه السلام بود كه تازيانه‏اى به دست گرفت و با فرزندش حسن عليه السلام وارد اطاق شد. وليد امام را قسم داد كه از حد زدن صرف نظر كند ولى امام قبول نكرد و لباس وليد را درآورد و فرمود: «اسكت‏يا ابا وهب فانما هلك بنواسرائيل بتعطيلهم الحدود; ساكت‏باش اى ابا وهب! بنى‏اسرائيل چون حدود را تعطيل كردند، نابود شدند.»

آن گاه بى‏محابا با تازيانه بر پيكرش كوبيد و فرمود: «بعد از اين قريش مرا شلاق‏زن [و خشونت‏گرا ]خواهند ناميد.»

7 - بى‏تفاوتى توده‏ها

بى‏تفاوتى توده‏ها در مقابل وقوع ضد ارزش‏ها و از سوى منكرگرايان و مهجور ماندن معروف‏ها، و سلب مسؤوليت اجتماعى از خود فرآيندى جز سرايت گناهان به لايه‏هاى وسيع‏تر اجتماع ندارد و در صورت تداوم بى‏تفاوتى‏ها، فضاى جامعه دينى مسموم خواهد شد، زيرا هر گناهى زمينه پيدايش تعدادى از گناهان و گناهكاران مى‏شود و سرانجام نظام اجتماعى و دينى را از توازن خارج و به ناعدالتى‏ها و ناهنجارى در تمام بخش‏ها دامن خواهد زد و روزى فرا خواهد رسيد كه كشتى سوراخ شده اجتماع با تمام سرنشينان گناهكار و بى‏گناه بى‏تفاوت به قعر نابودى فرو خواهد رفت. از اين رو اميرمومنان به بروز چنين وضعيتى هشدار مى‏دهد و مى‏فرمايد:

«اذا عملت الخاصة بالمنكر جهارا فلم يغير لذلك العامة استوجب الفريقان العقوبة من الله تعالى

وقتى خواص آشكارا گناه كنند و عامه مردم آن را اصلاح نكنند، هر دو گروه شايسته عقاب از سوى خداوند خواهند شد.»

جايگاه سكوت

تا كنون از مواردى سخن گفتيم كه امام موانع ايجاد شده را رفع مى‏كرد و براى مبارزه با مرگ ارزش‏ها تلاش مى‏كرد. اما مواردى نيز در زندگى آن حضرت سراغ داريم كه امكان اجراى امر و نهى نبود و يا در صورت اجرا، فلسفه مورد انتظار از امر و نهى تامين نمى‏شد. اين وضعيت گاه به دليل مصالح مهم‏تر پيش مى‏آيد كه امرى منطقى است و ترك امر و نهى به دليل حفظ يا احياى ارزشى والاتر صورت مى‏گيرد. اما زمانى هم نداشتن توان لازم، نبود پذيرش عمومى و ... عامل مهجور ماندن امر و نهى و مرگ ارزش‏هاست كه امام تمام تلاش خود را براى تغيير شرايط انجام مى‏داد و در صورت ناتوانى تن به سكوت مى‏داد. ما در اين بخش پيرامون هر دو قسم سخن خواهيم گفت.

الف - مصالح مهم‏تر

1 - حفظ اساس اسلام

امام على عليه السلام 25 سال مهر سكوت بر لب زد. راز اين سكوت چيزى جز آن چه خود مى‏فرمايد نيست. او مى‏گويد:

«فلما رايت راجعة من الناس قد رجعت عن الاسلام تدعوا الى محو دين محمد و ملة ابراهيم خشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ارى فيه ثلما و هدما. تلك المصيبة على فيه اعظم من فوت ولاية اموركم اللتى انما هى متاع ايام قلائل ثم تزول و تنقشع كما يزول و ينقشع السحاب فنهضت مع القوم فى تلك الاحداث حتى زهق الباطل و كانت كلمة الله هى العليا

وقتى ديدم گروهى از دين اسلام روى برگردانده‏اند و مردم را به نابودى دين محمد و كيش ابراهيم فرا مى‏خوانند،ترسيدم اگر من به اسلام و مسلمانان يارى نرسانم، در بنيان دين رخنه و ويرانى پديد آيد [ و اين بناى عظيم فرو بريزد.] اين مصيبت نزد من بزرگ‏تر از آن بود كه زمامدارى شما از دستم برود كه متاع اندك و چند روزه دنياست و مانند ابر از ميان مى‏رود و از هم مى‏پاشد. پس در اين هنگام با مردم همراه و با مسلمانان همگام شدم تا باطل از ميان رفت و بلندى كلام خدا آشكار شد.»

البته در اين مرحله امام ابتدا امكان اجراى مراحل قبل را بررسى و حتى آزمايش كرد مانند فراخوانى 44 نفر براى مبارزه با حكومت ناصالحان، و زمانى كه در اجراى آن مراحل نتيجه‏اى حاصل نشد، براى حفظ اساس اسلام، از اقدام شديدتر مانند آن چه امام حسين عليه السلام انجام داد، پرهيز كرد.

2 - حفظ حكومت اسلامى

زمانى كه اميرمؤمنان احساس كرد امر و نهى او موجب از هم پاشيدن سپاه اسلام و از بين رفتن اصل اسلام است، از اين كار ست‏برداشت و فرمود: «والله لو ناديت فى عسكرى هذا بالحق الذى انزل على نبيه و اظهرته و دعوت اليه و شرحته و فسرته على ما سمعت من نبى الله ما بقى فيه الا اقله و اذله و ارذله و لاستوحشوا منه و لتفرقوا عنى و لو لا ما عهده رسول الله الى و سمعته منه و تقدم الى فيه لفعلت و لكن رسول الله قد قال: كلما اضطر اليه العبد فقد احله الله و اباحه اياه و سمعته يقول ان التقية من دين الله و لا دين لمن لا تقية له سوگند به خدا! اگر در بين لشگرم فرياد برآورم و بخواهم حقى را كه خدا بر پيامبر فرستاد، بيان كنم، مردم را به آن فرا بخوانم و شرح و تفسيرش را آن گونه كه از رسول خدا شنيدم بيان كنم، از لشكرم جز كمترين پست‏ترين و خوارترين آنها باقى نخواهد ماند. همه از آن بيمناك شده از اطرافم دور خواهند شد و اگر پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سخنى كه از او شنيدم نبود، اين كار را مى‏كردم ولى رسول خدا فرمود: آن چه را بنده به آن ناچار شود، خدا حلال كرده است و شنيدم كه فرمود: تقيه از دين خداست و كسى كه تقيه ندارد، دين ندارد.»

ب - نداشتن توان و كارآيى

گاهى هم امام از باب نداشتن توان لازم يا نبود كارآيى لازم در امر و نهى، اين دو فريضه را انجام نمى‏داد و اساسا به دليل نقص شرايط اين دو به مرحله اجرا نمى‏رسيد.

1 - كارآيى نداشتن امر و نهى

پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله عده‏اى نمازهاى مستحبى را به جماعت مى‏خواندند. وقتى امام على عليه السلام به كوفه آمد، از امام حسن خواست‏به مردم اطلاع دهد كه در ماه رمضان نمازهاى مستحبى را به جماعت نخوانند.

امام حسن عليه السلام نيز دستور پدر را رساند ولى مردم فرياد واعمراه سردادند، وقتى امام از اين واقعه مطلع شد، فرمود: برو به آنان بگو هرگونه مى‏خواهند نماز بخوانند.

2 - نداشتن قدرت لازم

وقتى با انتخاب خليفه اول، امام در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، به اعتراض پرداخت و زمانى كه اين عمل تاثيرى نبخشيد به سراغ مردم رفت و به روشنگرى آنان پرداخت. سلمان مى‏گفت: على عليه السلام، فاطمه عليها السلام را سوار بر الاغى كرد و دست دو فرزندش حسن وحسين را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خود را يادآورى و طلب يارى كرد. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام دستور داد صبح هنگام با سرهاى تراشيده و سلاح بر دوش براى بيعت‏با ايشان تا حد مرگ آماده شوند.

صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبير حاضر بوديم. امام سه بار اين كار را كرد و هر بار تنها ما حاضر شديم.

بنابراين امام در برابر اين منكر، به اقدامات متعددى حتى اقدام نظامى متوسل شد و بر خلاف گمان عده‏اى كه فكر مى‏كنند حضرت بدون طى مراحل قبلى، به سكوت و همكارى (در راستاى حفظ اسلام) روى آورد، تنها بعد از آزمودن تمام راه‏ها و نداشتن قدرت لازم براى مبارزه، به سكوت روى آورد، به اين اميد كه اين سكوت حداقل موجب بقاى اساس اسلام باشد و البته در مسير دستيابى به اين هدف حداقلى نيز از هيچ كوششى از جمله راهنمايى، مشاوره و ... كوتاهى نكرد.

/ 1