گزارش سخنراني شب قدر
شرحي بر سورهي قدر داشتم*، مي خواستم اين را هم بگويم كه ميان «منِ اكنون» و «منِ ايدهآل» فاصله اي هست و فرصت آدمي از تولد تا مرگ شايد براي همين است تا اين فاصله طي شود. از نگاه ديني انسان تنها براي «بودن» به اين جهان نيامده بلكه امكاني هست براي «شدن». در اسارت زاده ميشويم تا به آزادي برسيم، در ظلمت دست و پا ميزنيم تا به روشنايي برسيم، با «من اكنون» ناسازگاري ميكنيم تا به «من ايدهآل» و آرماني برسيم. از «قدر» خويش با خبر ميشويم تا خود را «تقدير» كنيم. اين را در سخنرانيام گفته بودم كه دانستن «قدر» خويش منشاء قدرت ما براي تغيير خواهد بود.بذر ما در اين شولاي ظلمت كه هستيم اين «قدر» امكان و توانمدي در خود تعبيه دارد تا «مخلوق خلاق» شويم. اين همه نامهاي بلند خداوند كه در افق انديشگي ما تعبيه است، همه «قدر» ما هستند، معيارهايي هستند كه ميتوانيم خود را با آن معيارها اندازه كنيم. خداوند قادر است، عالم است، عزيز است، رحيم است، خالق است، و بسياري نامهاي ديگر كه همه بهگونهاي نسبي قابل تجربه براي انسان است، همه آرزوها و آرمان هاي انسان است، همه به همان «منايدآل» راه ميبرند. احتمالاشب قدر هم همان است كه اين نامها، يا تصوير اين من ايدهآل بر آدمي آشكار شود، نازل شود، چه فرقي مي كند كه كدام شب باشد؟ مهم اين است كه مقدمات فهم عميق و درك مناسب را براي خويش فراهم كرده باشيم.برترين چيزي كه به آفرينشي تازه ميتواند در آيد خودمان هستيم. «قدر» يا همان اندازهي نهفته در خويش را كه بدانيم ميتوانيم خود را تقدير كنيم، ميتوانيم مقدرات خود را رقم زنيم. «قدر» ما را او رقم زده، با نامهاي خودش، قدر ما نامهاي اوست، اما تقدير ما يعني به ثمر رسانيدن اين نامها در خودمان.پس در اينجا، يا در اين شب قدر، در اين غار مقدس انديشيدن كه نزول در آن معنا مييابد، در اين طور بينام كه كمتر از طور سينا نمينمايد، دو لوح نهادهاند، يكي لوح محفوظ، لوحي نوشته شده، كه قدر ما بر آن نگاشته شده و در آن تعبيه است، و ديگر لوحي نانوشته، خام، اين لوح نانوشته من خود هستم، تو هستي، ما هستيم، كه ميتوانيم قلم تقدير برداريم و مقدارت خود رقم زنيم.قدر خود را كه بدانيم، معناي «شدن» را نيز ميآموزيم. تا کجا؟ تا کدام سقف؟ براي يک فرد از تولد تا مرگ، براي يک ملت از آغاز يک دوره ي تمدني تا فرجام آن، براي بشريت از جنگل هاي دور اسطوره تا قيامتي که نمي دانيم در کجاي زمان تقويمي واقع خواهد شد. و هركسي را انگار در اين هستي «تماميتي»، «كمالي»، و تقديري ويژه خود او هست. لوح وجود هركسي انگار ظرفيتي ويژهي خود او را دارد، و هركسي چون به تماميت خود رسيده باشد، چون قدر خويش را به تقدير در آورده باشد، هنگام رفتنش هم فرا ميرسد.محمد رسول هنگامي كه «اليوم اكملت لكم دينكم» را براي خلق ميگفت بسا كه خلق نميدانستند اين خبر مرگ خود محمد هم هست، چرا كه در حساب تولد و مرگ، او براي همين آمده بود تا رسالت ابلاغ را به درستي انجام دهد و با كامل كردن رسالت خويش به كمال خود نيز رسيده باشد، پس ديگر چه جاي ماندن؟در نگاه آييني، «مرگ» هم در قلمرو «خلق و آفرينش» است[1]. مرگ هنگامي تلف شدن است كه فرصت تقدير خويش از دست رفته باشد. و ببين چه بسيار تلف ميشويم ما مردم، چه هراسناك هستيم از مرگ از آن رو كه ناتمامان هستيم، از اين جهت که وامدار روزهاي بيهودگي خويش هستيم. يعني که در اين ايام که بر ماگذشت زندگي نکرده ايم، و بسا که نارسيده از شاخه ي زندگي بريده مي شويم، چه فرقي مي کند که هشتاد ساله باشيم يا کمتر و يا بيشتر. شايد عالم پس از مرگ هم هنگامي قابل فهم باشد که آدمي به اين تماميت رسيده باشد.سوره قدر با اشاره به شب آغاز مي شود و با مطلع روشنايي و فجر به فرجام مي رسد، انگار اين آغاز و فرجام بايد نمادي از آمدن و رفتن ما باشد.* اصل سخنراني در دو فايل صوتي به نام تاويلي بر سوره ي قدر در همين سايت آمده است