حوادث تاريخ در ماه رمضان - حوادث تاریخ در ماه رمضان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حوادث تاریخ در ماه رمضان - نسخه متنی

سید حسین موسوی راد لاهیجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حوادث تاريخ در ماه رمضان

منابع مقاله:

روزه درمان بيماريهاي روح و جسم، موسوي راد لاهيجي،سيد حسين؛

روز اول ماه مسجد النبي (ص) دچار آتش سوزي شد

روز اول ماه رمضان بنا به نقل «سمهودي مورخ عامه‏» در سال 654 هجري، مسجد النبي (صلي الله عليه و آله) و حجرات مقدسه آن دچار آتش سوزي شد، و به قدري شعله‏هاي آتش دامنه‏دار شد، که سقف و ديوارها را فرا گرفته و فرو ريخت اين زمان مصادف با حکومت معتصم عباسي بود، وي دستور داد، بنيان مسجد را دوباره به پاي داشتند (1).

ولايتعهدي امام رضا (ع) در اول ماه رمضان

ايضا از وقايع روز اول ماه رمضان «بنا به نقل شيخ مفيد در مسار الشيعه‏» روز بيعت- به ولايتعهدي حضرت رضا عليه‏السلام است، و اين عمل از طرف مامون عباسي فقط يک نقشه سياسي براي فرو نشاندن انقلابات داخلي مخصوصا جلوگيري از خروج و قيام شيعيان ايران (که در اوائل خلافت مامون گرداننده خلافت او بودند) انجام گرفت. و ديگر ترس قيام اولاد علي ( عليه‏السلام) از جمله عوامل ولايتعهدي حضرت رضا ( عليه‏السلام) از طرف مامون به شمار مي‏آيد. (2)

غزوه تبوک يا فاضحه در روز سوم ماه رمضان

غزوه تبوک يا فاضحه از جنگهاي حساس بين مسلمانان و روميان که در سال نهم هجري بر پا شد و به صلح انجاميد نيز در روز سوم ماه مبارک رمضان واقع گشت، و علت ايجاد اين جنگ چنين بود که جاسوسان، به دربار امپراطور روم (هراقليوس) (هرقل) گزارش دادند، که پيامبر اسلام از دار دنيا رفت، امپراطور شوراي نظامي تشکيل داد، و تمامي حاضران موقع را مناسب بسيج لشکر روم عليه حجاز ديدند و به سرپرستي مردي به نام يوحنا، يا (باغباد) ، به سوي حجاز رهسپار، و در تبوک (محلي ميان حجر و شام) با سپاه اسلام تلاقي کردند، و سپاه اسلام در تبوک کناره چشمه آبي تمرکز يافتند، و اينکه چرا اين جنگ را فاضحه مي‏نامند بدان علت است که منافقان از حضور در جنگ تخلف ورزيدند، و رسوا شدند، و اين جنگ را «ذو العسره‏» نامند زيرا که مسلمانان از نظر آذوقه و مرکب و مهمات بسيار در عسرت و سختي بسر بردند. (3)

وفات حضرت ابو طالب (ع) در روز هفتم

روز هفتم ماه رمضان بنا به نقل شيخ مفيد قدس سره سال دهم بعثت‏حضرت ابو طالب عم و يار با وفاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) وفات يافت.

همان مرد بزرگواري که در تمام نشيب و فرازهاي دوران رسالت و قبل از سالت‏برادر زاده عزيزش را ياري کرد و شر قريش را از او بازداشت و قلب نازنين پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در تبليغات و رسالت الهي خوشحال و مسرور نمود، و با کلماتي نظير: «اذهب يابن اخي فقل ما احببت فو الله لا اسلمک لشي‏ء ابدا» اي پسر برادرم برو و هر چه دوست مي‏داري بگو (با مشرکين و قريش) به خدا سوگند تو را در هيچ پيش آمدي وا نمي‏گذارم، (نوازش مي‏نمود) و از او پشتيباني مي‏کرد.

کفه ايمان ابو طالب از کفه ايمان همه خلق سنگين‏تر است

آري به اين بزرگوار تهمت‏بي ايماني مي‏زنند، حضرت باقر ( عليه‏السلام) فرمود: اگر ايمان ابي طالب را در يک کفه ترازو بگذارند و ايمان اين خلق را در کفه ديگر، ايمان او سنگين‏تر است. (4) آري ابو طالب چهل و دو سال، در نهايت وفا و صميميت و فداکاري به کفالت و حمايت پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرداخت، که او مانند پدري مهربان و همسرش فاطمه بنت اسد همچون مادري او را خدمت و حفاظت و پرستاري نمودند. و مرگ ابو طالب پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به شدت متاثر ساخت، چرا که حضرت يگانه حامي و پناه‏گاه خود را بعد از خدا از دست داد، که دشمن پس از او بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) جري و گستاخ گشتند. و مدفن آن حضرت در مکه قبرستان ابو طالب که به نام آنجناب ناميده شده قرار گرفت، «تغمده الله ببحبوحات جنانه‏» (5)

وفات حضرت خديجه ماه رمضان سال دهم بعثت

در ماه مبارک رمضان سال دهم بعثت‏خديجه بانوي فداکار و همسر بي نهايت مهربان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنج‏سالگي از دنيا رفت، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را با دست مبارک خويش در حجون مکه (قبرستان ابو طالب) به خاک سپرد، و حزن در گذشت او پيامبر (صلي الله عليه و آله) را بسيار محزون ساخت که پيامبر (صلي الله عليه و آله) سال درگذشت‏حضرت خديجه را «عام الحزن‏» سال اندوه نام نهاده، بلي خديجه همسر بي همتاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بانوئي که از ثروت او اسلام رونق يافت و پشت پيامبر (صلي الله عليه و آله) راست‏شد، بايد سال درگذشتش را «عام الحزن‏» نام نهاد و مصيبت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شدت گرفت، زيرا که پيامبر (صلي الله عليه و آله) مادر شايسته دخترش زهراي مرضيه را از دست داده و ياري همچون خديجه را هرگز به دست نخواهد آورد. (6)

به خدا سوگند بهتر از خديجه را خدا به من عوض نداده

عايشه گفت پيامبر (صلي الله عليه و آله) از خانه بيرون نمي‏رفت مگر آنکه خديجه سلام الله عليها را ياد مي‏کرد، و بر او به خوبي و نيکي مدح و ثنا مي‏نمود، روزي از روزها غيرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پيره زني بيش نبود، و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است، پيامبر (صلي الله عليه و آله) غضبناک شد، به طوري که موي جلوي سرش از غضب تکان مي‏خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من ايمان آورد هنگامي که مردم کافر بودند، و تصديق کرد مرا، هنگامي که مردم مرا تکذيب مي‏کردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتي مردم مرا محروم ساختند، و از او فرزنداني خدا روزي من کرد که از زنان ديگر محروم فرمود، «يعني خدا فاطمه را از او به من عنايت فرمود» (7)

دوازدهم حديث مواخاة و عقد برادري در اسلام

در دوازدهم رمضان، پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين اصحاب عقد برادري خواند، و بين خود و علي ( عليه‏السلام) نيز برادري قرار داد، و با اين عقد اخوت، برادري و مساوات و برابري را در اسلام بنيان گذاشت اهل جهان را يک عائله و افراد بشر را عضو يک خانواده شمرد، و براي هميشه نژاد پرستي و امتيازات مادي و قبيلگي و رنگ و پوست را از ساخت مقدس اسلام پاک نموده وا اسف از استعمار و استثمار فرهنگي و سياسي دنياي استکبار که مانع از اجراي اين اصل در روي زمين است.

ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون (8)

اين آئين شما آئين يگانه‏اي است «مشترک همه اديان من است‏» و من پروردگار شمايم، پس مرا بندگي کنيد» .

قل يا ايها الناس اني رسول الله اليکم جميعا (9)

بگو: اي مردم من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم، ولي اين بينات و براهين ساطعات براي يهود و نصاراي آن روز همچنين براي صهيونيست و امپرياليست اين زمان خوش آيند نبوده و نيست، چون آنان با اين مساواتها و برابريها نمي‏توانند تفوق و برتري خود را بر جهان مستضعفين محکم سازند و جلو استحمارشان از خلق، گرفته مي‏شود!!.

بجرم سخن ناروايم چهره‏ام را پايمال کن

وقتي ابوذر غفاري در محضر رسول الله (صلي الله عليه و آله) با «غلام سياهي‏» در محاکمه‏اي مي‏گويد: «يابن السوداء» اي پسر سياهپوست، پيامبر عزيز اسلام ناراحت و خشمگين شده فرمود: «طف الصاع طف الصاع ليس لابني البيضاء علي ابن السوداء فضل الا بالتقوي او بعمل صالح‏» همانند هم هستيد و هيچ برتري بر يکديگر نداريد مگر به تقوي يا عمل صالح، «فوضع ابوذر خده علي الارض و قال للاسود قم فطا علي خدي تکفيرا له عن قوله‏» ابوذر به کفاره اين سخني که گفت چهره خود را به روي زمين گذارد، و به آن سياهپوست گفت: بر خد و چهره من به کفاره گناهم پاي به مال (و عفوم کن) (10) اين مکتب مکتبي مترقي و قابل رشد در جهان است اگر دشمن بگذارد.

اين است مفهوم مساوات و برابري

و اين سخن رئيس مذهب تشيع حضرت صادق ( عليه‏السلام) است که فرمود: «المسلم اخ المسلم، و حق المسلم علي اخيه المسلم ان لا يشبع و يجوع اخوه، و لا يروي و يعطش اخوه، و لا يکتسي و يعري اخوه فما اعظم حق المسلم علي اخيه المسلم‏» (11) مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادرش اين است که او سير نگردد و برادرش گرسنه باشد و او سيراب نگردد، در حالي که برادرش تشنه است، و او پوشيده نباشد که برادرش عريان باشد آنگاه حضرت فرمود چه بزرگ است‏حق مسلمان بر برادر مسلمانش، (سياه باد روي آن دولتهاي مسلماني که حقوق مسلمين مستضعف را به جيب اربابان خود و کارتلهاي نفتي در جهان مي‏ريزند در حالي که برادران و خواهران مسلمان آنان در کشورهاي خود و قاره آفريقا و ساير بلاد، گرسنه و فرزندانشان از سوء تغذيه و کمبود مواد غذائي مي‏ميرند و لباس به تن ندارند و خانه و کاشانه ندارند و زير آسمان زندگي مي‏کنند که سقفي بر آنان سايه نمي‏افکند)

چه کسي جز علي (ع) لياقت‏برادري پيامبر (ص) را داشت؟

آري پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين افراد صحابه با قرين و همرتبه خود، برادري ايجاد کرد، و بر اين اساس هم بايد براي خويش برادري انتخاب کند لذا کسي را لايق بر اين مقام جز علي ( عليه‏السلام) نديد او را به برادري برگزيد، که خداوند ضمن وحي که به جبرئيل و ميکائيل کرد فرمود:

افلا کنتما مثل علي بن ابيطالب آخيت‏بينه و بين محمد (12)

آيا شما مانند علي بن ابي طالب نيستيد؟ (و از فداکاري او درس نمي‏گيريد؟) به اين دليل من بين او و محمد (صلي الله عليهما) برادري برقرار کردم و اين سخن در شان حضرت به مناسبت ليلة المبيت «که علي ( عليه‏السلام) در جاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوابيد» آمده است.

تعريف اخوت و برادري از پيامبر (ص)

درباره اخوت و برادري مؤمنين با يکديگر، پيامبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «انما المؤمنون في تراحمهم و تعاطفهم بمنزلة الجسد الواحد اذا اشتکي منه عضو واحد تداعي له سائر الجسد بالحمي و السهر» (سفينة البحار، جلد 1، ص 13) .

مؤمنين در ترحم و عواطف انساني البته به منزله يک جسد هستند، به هنگام احساس درد از يک عضو بدن سائر اعضاء و جوارح بدن به سبب تب و بيداري تداعي نموده و به درد مي‏آيد.

يعني اگر يک انسان مسلمان و مؤمن در قاره آفريقا و يا آسيا و ديگر نقاط جهان از گرسنگي و درد فقر، به جان آيد و يا از بين برود، ما مسلمانان بايد احساس مسؤوليت نموده و آن درد را به جان احساس کنيم، واي بر ما که اگر در کشور خود افراد گرسنه و محروم داشته باشيم و خم به ابرو نياوريم، زيرا که اسلام مرز نمي‏شناسد، تمامي مسلمين در جهان به منزله يک پيکر و يک جسد هستند که بايد شريک دردهاي همديگر بوده و غمخوار هم باشيم.

ولادت امام مجتبي سبط اکبر (ع) در روز پانزدهم

پانزدهم ماه رمضان (بنا به نقل شيخ مفيد و شيخ بهائي در توضيح المقاصد) روز ولادت موفور السعادت حضرت سبط اکبر، امام حسن مجتبي ( عليه‏السلام) است، و اين در سال سوم هجرت واقع شده است، وقتي مژده ولادت اين نور پاک را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) دادند، امواج سرور و شادماني دل مبارک حضرت را فرا گرفت و مشتاقانه و با شتاب به خانه دخترش و محبوبه‏اش سيده زنان عالم رفت، فرمود: «يا اسماء هاتيني ابني‏» ، پسرم را به من بده اسماء نوزاد مبارک را به جد بزرگوارش داد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه فرمود: (که نخستين صدائي که گوش نوزاد با او آشنا شد، صداي حق جدش خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) بود، صداي توحيد، صداي تکبير، صداي تهليل، و صداي تصديق به نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) جد گرامش. که خداي توفيق اين سنت‏سنيه را به امتش و به شيعيان حضرت مجتبي ( عليه‏السلام) در مورد نوزادان عنايت فرمايد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «يا علي هل سميت الوليد المبارک؟» آيا اين نوزاد مبارک را نام گذارده‏اي؟عرض کرد: «ما کنت لاسبقک يا رسول الله؟» بر شما سبقت نمي‏گيرم، هنوز لحظاتي نگذشته بود که بشير وحي جبرئيل نازل شد، و فرمان خدا را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسانيد، يا رسول الله «سمه حسنا» او را حسن نام گذار، پيامبر (صلي الله عليه و آله) شخصا براي حسن ( عليه‏السلام) عقيقه کرد، و بسم الله گفت و دعا کرد.

صلح امام حسن (ع) يک تکليف الهي بود

بسياري از مردم شخصيت‏حضرت مجتبي ( عليه‏السلام) و تاثير بسيار حساس و فوق العاده صلح آن حضرت را در حفظ اسلام آن طور که بايد نمي‏شناسند، و قدر و ارزش روش و سيره آن حضرت نزد بسياري مجهول مانده است، در حالي که صلح امام حسن ( عليه‏السلام) يک تکليف خدائي و وظيفه شرعي بود که در آن شرائط و احوال، امام ( عليه‏السلام) ناگزير از تحمل آن شد، يا به عبارت ديگر اوضاع، آن را بر آن حضرت تحميل کرد، و بر حسب حديث مشهور و مسلم از طريق اهل سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن را خبر داده و او را بسيادت و آقائي و اصلاح طلبي معرفي فرمود، ولي آنچه مورد وفاق همه هست (در بين روايات در اين رابطه) اين مضمون است «ان ابني هذا سيد يصلح الله به بين فئتين (او بين فئتين عظيمتين) » پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: براستي اين فرزندم (امام حسن عليه‏السلام) آقائي است که خداوند به سبب او بين دو گروه عظيم صلح ايجاد مي‏کند، که در بعضي از نقلها «من المسلمين‏» دارد، که مورد اتفاق نيست، و به احتمال قوي جعل طرفداران بني اميه و معاويه است، زيرا به عقيده اماميه کسي که با امام زمان خود اعلان جنگ نمايد، و زير بار بيعت‏با او نرود کافر است، و اين درست نيست که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده باشد که به وسيله فرزندم بين دو گروه مسلمان صلح برقرار مي‏گردد، معنايش اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) معاويه را مسلمان و خروج او عليه فرزندش امام مجتبي ( عليه‏السلام) را مشروع مي‏داند. (13)

به روايتي ولادت امام جواد (ع) در پانزدهم واقع شد

بنا به نقل شيخ مفيد (رضوان الله عليه) در «مسار الشيعه‏» ولادت با سعادت حضرت امام محمد تقي ( عليه‏السلام) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجري اتفاق افتاده، که شيخ کليني در کافي تولد آن حضرت را در ماه رمضان 195 مي‏داند، و بعضي معتقدند در هفدهم و نوزدهم اين ماه واقع شده.

محدثان بزرگ و علماء عاليقدر، افتخار کسب علوم از آن حضرت را داشته و در غامض‏ترين مسائل علمي او را حلال مشکلات مي‏يافتند، که پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر حسب روايات متواتره حضرت جواد ( عليه‏السلام) را به امامت معرفي و امت را به رهبري وجود مبارک امام جواد ( عليه‏السلام) بشارت داده است. (14)

دلائل امامت‏حضرت جواد (ع) در حال صغرسن

مساله مهم از امام جواد ( عليه‏السلام) امامت آن حضرت در سنين صباوت و صغرسن است، که در اينجا لازم به تذکر است امامت و پيشوائي پيش از سن بلوغ اگر چه تا آن زمان بطور رسمي سابقه نداشت، و در بين امامان پيش از آن حضرت کسي در چنين سني بر مسند امامت ننشسته بود.

حضرات عيسي و يحيي در سنين کودکي پيامبر شدند

ولي اين موضوع در بين سائر حجج‏خدا و انبياء و پيغمبران سابقه‏دار است، و حضرت عيسي و حضرت يحيي (ع) در کودکي به مقام نبوت رسيدند و قرآن درباره حضرت عيسي ( عليه‏السلام) مي‏گويد، که در گهواره گفت:

اني عبد الله آتاني الکتاب و جعلني نبيا» (15) من بنده خدا هستم، که خداوند به من کتاب داد (انجيل) و مرا نبي و پيامبر قرار داد، و در مورد حضرت يحيي خدا مي‏فرمايد:

و آتيناه الحکم صبيا (16)

و فرمان (نبوت) را در حالي که کودکي بيش نبود به او داديم.

اين مساله که علوم و دانشهاي امامان و قوت فهم و کثرت معارف آن به تعلم و آموختني و رشد جسماني نيست، همواره مقبول خواص و عوام بوده است. ابو حنيفه از حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) وقتي در سن هفت‏سالگي بود مسائل فقهي مي‏پرسيد و پاسخ مي‏شنيد.

خداوند مي‏فرمايد:

ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا (17)

پس کتاب (قرآن) را به بندگاني که آنها را برگزيديم به ارث داديم، امامان هر يک بنده برگزيده خدا بودند، که خدا کتاب و علم کتاب را به ايشان عطا فرمود، بنابر اين امام جواد ( عليه‏السلام) با اين دلائل و هزارها دليل ديگر مي‏تواند در صغر سن امام و پيشواي شيعيان باشد. زيرا يکي از دلائل محکم و قابل قبول همه اين است که علم اوصياء پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ناحيه خدا و به ارث از جدشان پيامبر (صلي الله عليه و آله) بوده و در نزد استادي غير خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) تلمذ و تعلم نکردند.

وقوع غزوه بدر در 17 يا 19 ماه رمضان

در هفدهم يا نوزدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، غزوه بدر واقع شد، (18) اين غزوه، نخستين مقابله سپاه اسلام با کفر، و نبرد اهل توحيد با اهل شرک بود، در اين غزوه مشرکان از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمات بر مسلمانان برتري داشتند، و نفرات و افراد آنها تقريبا سه برابر سپاه اسلام بود. همچون جنگ ايران با صدام ملعون که از حيث‏ساز و برگ بر ملت ايران برتري دارد، زيرا که از نظر سلاحهاي مدرن و از نظر اقتصادي و تبليغاتي و تمام جهات، زير پوشش حامياني چون آمريکاي خون آشام و شوروي پليد و فرانسه و انگليس، حتي کشورهاي اسلامي چون مصر و عربستان و کويت و مراکش و اردن و بسياري از کشورهاي ديگر قرار گرفته و با ايران جنگ و ستيز دارد، در حقيقت کفر محض با ايمان محض به جنگ و ستيز مشغول است که ايران فقط زير پوشش ايمان به خدا و در کنف رحمت‏حضرت بقية الله امام زمان ( عليه‏السلام) و با رهبري خردمند و آگاه و نستوه و سازش ناپذيري چون امام خميني جنگ با جهان استکبار پيروزي چشمگيري به دست آورده و با ملتي به پا خواسته که با اراده پولادين خويش به جنگ مشغول و پوزه استکبار ابر جنايتکاران را تا به حال به خاک ماليده و ازين پس نيز به مدد الهي به زباله داني تاريخ خواهد سپرد.

اثرات جهاني جنگ بدر براي اسلام و مسلمين

جنگ بدر براي توحيد کلمه و کلمه توحيد و آئين جهاني اسلام ارزش حياتي داشت، و فتحي که در آن نصيب مسلمانان شد، پايه و اساس تمام فتوحات آينده اسلام شد، اهميت آن از اينجا معلوم مي‏گردد، که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به درگاه الهي دست‏به دعا برداشته و عرض مي‏نمايد:

«اللهم هذه قريش قد اقبلت‏بخيلائها و فخرها تحادک و تکذب رسولک، اللهم فنصرک الذي وعدتني اللهم احسنهم الغداة‏» (19)

خدايا اين قبيله قريشند که به علت تکبر و تفاخر با تو به مبارزه برخاسته و پيامبرت را تکذيب مي‏نمايند. خدايا نصري را که به من وعده فرموده بودي کجا است؟ خدايا صبحگاهان نيکي و هدايت‏خويش را به آنان برسان.

خدايا اگر اين امت هلاک گردند تو ديگر پرستش نخواهي شد

حضرت کثرت عدد مشرکين، و قلت عدد مسلمانان را ديد، روي به قبله کرد و عرض کرد:

«اللهم انجز لي ما وعدتني، اللهم ان تهلک هذه العصابة لا تعبد في الارض‏»

خدايا آنچه را که به من وعده فرمودي به انجام رسان، که اگر اين گروه هلاک شوند، ديگر در روي زمين پرستش نخواهي شد، آن قدر پيامبر اکرم دستهايش را به دعا بلند نگاهداشت که ردايش از دوش مبارک افتاد، در اين غزوه مسلمانان با صبر و استقامت جهاد کردند، و صدق نيات و راستي ايمان و اسلام خود را آشکار ساختند و خدا آنان را ياري کرد، و در جنگ بر دشمنان پيروز شدند و دين خدا را ياري نمودند و معلوم شد که مي‏توانند دعوت اسلام را به جهانيان برسانند و در هنگام فداکاري و جانبازي، اسلام را از اموال و اولاد و جانهاي خود گرامي‏تر مي‏دارند. (20)

شما برتريد اگر مؤمن باشيد

خداوند هم مي‏فرمايد:

و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين (21)

سست نشويد و غمگين نباشيد، که اگر ايمان داشته باشيد برتر و والاتر از همه خواهيد بود.

فتح مکه در سال هشتم هجري و بيستم ماه رمضان

انا فتحنا لک فتحا مبينا (22)

براستي ما براي تو پيروزي روشن و آشکاري ايجاد و مقرر نموديم، طبق نقل کتابهاي (23) معتبر فتح مکه در بيستم ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت اتفاق افتاد.

تا سال هشتم هجرت با فتوحات پي در پي و پيروزيهائي که نصيب اسلام شد شهر مکه، مرکز شبه جزيره و معبد همگان، و مسجد الحرام، و کعبه معظمه و قبله اسلام و مسلمين، همچنان در تصرف بت پرستان و مشرکان باقيمانده و بت پرستي و فساد و انحطاط اخلاقي و استثمار و استعباد انسانها در آنجا رائج‏بود، و سيصد و شصت‏بت‏بر کعبه نصب بود که مورد پرستش بت پرستان و قريش قرار مي‏گرفت، که وقتي مکه را پيامبر (صلي الله عليه و آله) فتح کرد و در کنار خانه خدا پياده شد، و بي امان به شکستن بتها پرداخت، بزرگ بتها، «هبل‏» بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله) با چوبي به آنها اشاره مي‏کرد، يا گوشه کمان در چشم آنها مي‏خلانيد، و اين آيه را مي‏خواند،

قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا (24)

(پيامبر) بگو که حق آمد و باطل نابود شد که هر آينه باطل نابود شدني است، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از علي (عليه‏السلام) مشتي سنگريزه گرفت و بر آنها زد، و آيه

قل جاء الحق. . .

را قرائت نمود همه بتها برو افتادند سپس همه را از مسجد بيرون بردند و شکستند.

پاي علي (ع) بر دوش پيامبر (ص) جهت‏شکستن بتها

براي انداختن چند بت‏بزرگ از فراز ديوار کعبه، به فرمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) امير المؤمنين علي ( عليه‏السلام) پا بر کتف مبارک پيامبر (صلي الله عليه و آله) گذاشت و بتها را بزير افکند، و با پيامبر (صلي الله عليه و آله) با اين وضع شکوهمند و افتخار آميز همکاري کرد. و شعراي عجم و عرب اين را به نظم درآورده‏اند.

محبت علي (ع) آتش سوزان را خاموش مي‏کند




  • ابر دوش پيغمبر پاک راي
    قيل لي قل لعلي مدحا
    قلت هل امدح من في فضله
    و النبي المصطفي قال لنا
    وضع الله علي ظهري يدا
    و علي واضع رجليه لي
    بمکان وضع الله يده



  • خدا دست‏سود و خداوند پاي
    حبه (25) يخمد نارا مؤصدة
    صار ذو اللب الي ان اعبده
    ليلة المعراج لما صعده
    فاراني القلب ان قد برده
    بمکان وضع الله يده
    بمکان وضع الله يده



شاعر مي‏گويد به من گفتند در مدح علي ( عليه‏السلام) شعري بگو، زيرا که محبت علي ( عليه‏السلام) آتش سوزان بي سابقه را خاموش مي‏کند، گفتم که آيا مدح کسي را بگويم که صاحبان عقل از زيادي فضلش به پرستش او رسيده و پيامبر (صلي الله عليه و آله) برگزيده، به ما گفت که در شب معراج وقتي به آسمان رفتم خداوند بر پشت من دستي گذاشت که در اثر آن قلب من خنک شده و علي ( عليه‏السلام) دو پايش را در همان مکان گذاشت که خداوند دستش را در همانجا گذارده بود. (26)

عفو تاريخي و بي نظير پيامبر (ص) در فتح مکه

بر همه مردم جهان پيداست، که مردم مکه تا چه حد پيامبر و يارانش را آزار دادند، و از استهزاء و تمسخر، و تکذيب و جسارت و از بي ادبيهاي فراوان کوتاهي نکردند، او را با يارانش در شعب ابي طالب محصور، و در فشار اقتصادي و منع آذوقه گذاردند، و گروهي از مؤمنان ناچار هجرت کردند و به حبشه رفتند، و در ليلة المبيت تصميم قتل پيامبر (صلي الله عليه و آله) گرفته و به حضرت حمله نمودند، که حضرت علي ( عليه‏السلام) آن شب به جاي رسول الله (صلي الله عليه و آله) خوابيده، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مکه به مدينه فرار کرد، و ترک وطن نمود و به يثرب هجرت فرمود، باز هم دست از اذيت آن حضرت برنداشتند، و لشگر به سوي او کشيدند، اينک پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين شهر را فتح مي‏کند، خانه و ديار و همه چيزشان در اختيار سپاه اسلام درآمده هر فرماني درباره آنها بدهد فورا بدون چون و چرا اجرا مي‏شود.

امروز، روز مرحمت است نه روز ملحمة

اگر بفرمايد «القتل‏» همه اهل مکه کشته مي‏شوند، اگر بفرمايد: «النهب‏» تمام- اموالشان به غارت مي‏رود، و اگر بفرمايد «الاسر» همه را اسير مي‏سازند، ولي آن معدن حلم و گذشت و عفو و رحمت وقتي شنيد «سعد» مي‏گويد: «اليوم يوم الملحمة اليوم تستحل الحرمة‏» امروز روز خون ريختن و کشتار است، امروز حرمت اهل مکه حلال مي‏گردد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:

«بل اليوم يوم المرحمة‏»:

امروز روز مهر و رحمت و ملاطفت است‏به علي ( عليه‏السلام) فرمود: سعد را درياب و پرچم و لواء را از او بگير، و با رفق و مدارا وارد مکه شو. هنگامي که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وارد مکه شد، بزرگان قريش گمان مي‏کردند شمشير از آنها برداشته نخواهد شد، و همه قتل عام مي‏شوند. ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر در خانه کعبه معظمه ايستاد، و گفت: «لا اله الا الله وحده وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و اعز جنده و هزم الاحزاب وحده‏» نيست معبودي جز خداي يکتاي يگانه، آنکه وعده‏اش را انجام داد، و بنده‏اش را ياري کرد، و سپاهش را عزت بخشيد، و ديگر گروهها را نابود ساخت. سپس خطاب به آنها فرمود: «ماذا تقولون، و ماذا تظنون؟چه مي‏گوئيد و چه گمان مي‏بريد؟» سهيل بن عمر عرض کرد: «نقول خيرا و نظن خيرا، اخ کريم و ابن اخ کريم قد قدرت‏» .

سخن به خير مي‏گوئيم، و گمان خير و نيکوئي مي‏بريم، برادري کريم و پسر برادر کريمي، که بر ما قدرت يافته‏اي، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از اين سخنان رقت فرمود. و ديدگانش اشک آلود شد مردم مکه که پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به اين حال ديدند صدايشان به گريه بلند شد و زار زار مي‏گريستند.

کلمه تاريخي «انتم الطلقاء» از پيامبر بود

آنگاه حضرت فرمود: من آن گويم، که برادرم حضرت يوسف گفت: «لا تثريب عليکم اليوم يغفر الله لکم و هو ارحم الراحمين، اذهبوا و انتم الطلقاء» امروز بر شما ملامتي نيست، خدا شما را بيامرزد، او رحم کننده‏ترين رحم کنندگان است، برويد همه‏تان آزاديد. (27)

شهادت حضرت امير المؤمنين (ع) در بيست و يکم ماه رمضان

يکي از حوادث بزرگ ماه رمضان شهادت مولاي متقيان علي ( عليه‏السلام) است، او از ياران با وفاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) و وصي و وزير و ابن عم و دامان آن حضرت بوده که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در حق پسر عمش فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و وزيري و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوا» ، همانا علي ( عليه‏السلام) برادر و وصي و وزير و خليفه من است در ميان شما از او بشنويد و او را اطاعت کنيد. (28)

مطلب جالب و قابل تذکر اين است که آن حضرت مساله شهادت خويش را خبر داد، صاحب کشف الغمه از کرامات حضرت علي ( عليه‏السلام) نقل مي‏نمايد: وقتي حضرت از قتال خوارج نهروان به کوفه برگشت، در ماه مبارک رمضان داخل مسجد شد، پس از دو رکعت نماز به منبر تشريف برد، خطبه بسيار زيبائي قرائت فرمود: «فخطب خطبة حسناء» آنگاه رو به فرزندش حضرت مجتبي ( عليه‏السلام) کرد، فرمود يا ابا محمد چقدر از ماه رمضان رفته؟عرض کرد سيزده روز يا امير المؤمنين، سپس از امام حسين ( عليه‏السلام) پرسيد يا ابا عبد الله چقدر از اين ماه مانده، عرض کرد هفده روز يا امير المؤمنين، آنگاه امام ( عليه‏السلام) دست مبارک خويش را به محاسن شريف خويش گذاشت که در آن حال سفيد بود فرمود: اين محاسنم به خونم خضاب خواهد شد، سپس اين بيت را در مورد قاتلش فرمود:




  • اريد حياته و يريد قتلي
    خليلي من عذيري من مراد (29)



  • خليلي من عذيري من مراد (29)
    خليلي من عذيري من مراد (29)



من خواستار حيات و زندگي او هستم و او قصد جانم مي‏کند، کسي که مورد علاقه من بود و او ابن ملجم مرادي است.

«ثم قال: هذا و الله قاتلي‏» ، سپس اشاره به او فرمود: اين قاتلم مي‏باشد، گفتند يا امير المؤمنين آيا او را نمي‏کشي، فرمود: او که هنوز با من کاري نکرده است. (30)

عبد الرحمان بن ملجم مرادي لعنة الله عليه وقتي اين کلمات را شنيد سخت ترسيد و خاموش نشست تا آن حضرت از منبر فرود آمد، پس آن ملعون برخاست‏به عجله در برابر آن حضرت بايستاد و عرض کرد يا امير المؤمنين من حاضرم و در خدمت‏شما هستم، اين دست راست و چپ من است که در مقابل شما است، قطع کن دستهايم را و يا من را به قتل برسان، امام فرمود: چگونه تو را بکشم و حال آنکه جرمي از تو بر من واقع نشده است و اگر هم بدانم تو قاتل من هستي تو را نخواهم کشت، لکن بگو آيا از جهودان زني حاضنه داشتي؟و روزي از روزها به تو خطاب کرد: «اي برادر کشنده شتر ثمود؟» عرض کرد چنين بود يا امير المؤمنين، حضرت ديگر سخن نگفت (31)

جنگ نهروان جنگ با مقدس مآبهاي خوارج

جنگ نهروان: عاملين جنگ نهروان يک عده مقدس مآب و متظاهر به اسلام بودند، «که در زمان جمهوري اسلامي هم زياد به چشم مي‏خورند» از نظر ظاهر آنان به همه دستورات اسلامي عمل مي‏کردند، و ظاهر آراسته و عوام پسندي داشتند، ولي متاسفانه گرفتار يک نوع انحراف در مساله رهبري شده بودند، و مي‏خواستند فهم انحرافي خود را به مقام رهبري و امام معصوم تحميل کنند، امام علي ( عليه‏السلام) در مقابل آشوبهاي آنان تحمل و بردباري نشان داد، نصيحت و ارشاد نمود، ولي آنها از اين بردباري و عطوفت علي ( عليه‏السلام) سوء استفاده کردند، وقتي که امام ( عليه‏السلام) از هدايت و ارشاد آنها مايوس شد، با قاطعيت مخصوص به خود براي سرکوبي اين انگلهاي مزاحم نيروي خود را بسيج کرد، و چندين هزار نفر از آنان را در سرزمين نهروان به هلاکت رسانيد. امام علي ( عليه‏السلام) با اين عمل شجاعانه خود خط اسلام را مشخص کرد که هر کس تحت هر عنوان گرفتار انحراف شود بايد هلاک گردد، خواه طلحه و زبير دو صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خواه معاويه و خواه مقدس مآبهاي خوارج، انحراف از خط مستقيم اسلام راستين گمراه کننده و اختلاف آفرين است و بايد سرکوب شود، آنها را عفو نکرد، تا بمانند و متشکل شوند، و بيشتر فتنه کنند. (32)




  • و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة
    و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)



  • و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)
    و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)



بکشيد آنان را تا آنکه فتنه‏اي نباشد و دين مال خدا باشد.

شب بيست و سوم از وقايع مهم ماه رمضان و ليلة القدر است

از اسحاق بن عمار روايت است، گفت‏شنيدم از حضرت صادق ( عليه‏السلام) که فرمود: بعد از آنکه مردم پرسيدند ارزاق در نيمه شعبان قسمت مي‏شود، فرمود سوگند به خدا که اين گونه نيست، مگر در شب نوزدهم از ماه رمضان و بيست و يکم و بيست و سيم، که در شب نوزدهم، «يلتقي الجمعان‏» ، و در شب بيست و يکم «يفرق کل امر حکيم‏» و در بيست و سوم «يمضي ما اراد الله جل جلاله ذلک و هي ليلة القدر التي قال الله تعالي خير من الف شهر» .

اسحاق بن عمار گفت عرض کردم، معني «يلتقي الجمعان‏» چيست، فرمود: «يجمع الله فيها ما اراد من تقديمه و تاخيره و ارادته و قضائه‏» ، جمع مي‏فرمايد در اين شب (نوزدهم) آنچه اراده فرموده از تقديم و تاخير ليلة القدر و مشيت و قضاء الهي تعلق گرفته، عرض کردم معني «يمضيه في ليلة ثلث و عشرين‏» چه چيز است، فرمود: خداوند در شب بيست و يکم تفريق مي‏فرمايد،

و يکون له فيه البداء

که ممکن است‏براي ذات اقدس احديت‏بداء حاصل شود «که تغيير و تحولي در زمان ليلة القدر برايش به وجود آيد» و چون شب بيست و سيم مي‏شود. «امضاه فيکون من المحتوم الذي لا يبدوله فيه تبارک و تعالي ليلة القدر» و محتوميت او را امضاء مي‏فرمايد، و ديگر بدائي از جانب حق جل و علا در آن امر از براي بندگان ظاهر نمي‏شود. (34)

نزول قرآن در شب قدر واقع شد

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن (35)

ماه رمضان ماهي است که قرآن در آن نازل گرديده است.

قال الصادق ( عليه‏السلام) : «نزل القرآن في اول ليلة من شهر رمضان و استقبل الشهر بالقرآن‏» (36) امام فرمود: قرآن در اول شب ماه رمضان نازل گرديده است، و ماه رمضان را با قرآن استقبال کن «که در حين رؤيت هلال رمضان، مستحب است نگريستن به قرآن مجيد» روايت‏بالا حاکي از اين است که قرآن در اول شب رمضان نازل شده، يعني ابتداي شب نه شب اول رمضان، و لذا در نص صريح قرآن است که خدا مي‏فرمايد:

حم، و الکتاب المبين انا انزلناه في ليلة مبارکة انا کنا منذرين فيها يفرق کل امر حکيم (37)

و در سوره قدر مي‏فرمايد:

انا انزلناه في ليلة القدر (38)

روز قدر از نظر منزلت چون شب قدر است

براستي ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم، آيا روز قدر همچنان شب قدر است؟هشام بن حکم روايت مي‏کند از ابي عبد الله ( عليه‏السلام) قال: «ليلة القدر في کل سنة و يومها مثل ليلتها» (39) فرمود: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شبش مي‏باشد.

آنچه از آيات سوره بقره و دخان، و قدر و بعضي ديگر از سور قرآن استفاده مي‏گردد، قرآن در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است، و دفعة واحده آن هم در شب بيست و سوم ماه رمضان طبق روايات موجوده نازل شده است، و مؤيد نزول دفعي و يک جاي قرآن، کلمه انزل است که دلالت‏بر نزول دفعي دارد، و فرق بين انزال و تنزيل همان نزول دفعي و نزول تدريجي است، که انزال نزول دفعي و تنزيل نزول تدريجي را گويند، گروهي از مفسرين همين قول را تاييد کرده‏اند، (40) بنابر اين هر جا آيه انزال در قرآن بچشم مي‏خورد نزول دفعي است، و هر جا تنزيل به چشم مي‏خورد، نزول تدريجي را مي‏رساند، و اين هر دو به جا و منافاتي با هم ندارد، زيرا قرآن ابتدا در شب قدر يکجا به بيت المعمور نازل شد، و در طول سالهاي بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به طور تدريجي به آن حضرت نازل گشت و روايت‏حضرت صادق ( عليه‏السلام) هم شاهد و مؤيد همين معني است که مفسرين مي‏گويند و بلکه بيان امام برهان مفسرين است.

نزول قرآن از نظر دفعي يا تدريجي

از امام صادق ( عليه‏السلام) سؤال شد در ماه رمضان قرآن چگونه نازل شد؟در حالي که قرآن در طول بيست‏سال به تدريج نازل شده است، فقال ( عليه‏السلام) : «نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت المعمور، ثم انزل من البيت المعمور في طول عشرين سنة‏» امام فرمود: قرآن به طور يک جا در ماه رمضان به بيت المعمور نازل گرديد، سپس از بيت المعمور در طول بيست‏سال به تدريج‏بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است. مرحوم علامه طباطبائي مي‏فرمايد: که قرآن يک نزول اجمالي داشته و يک نزول تدريجي و تفصيلي، و نزول اجمالي حقيقتي است متعالي که از دسترس افکار بشري خارج است که قبلا بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است، اما تفصيل آن به طور تدريج‏بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرضه گرديده است. (41)

نظر مبارک امام صادق (ع) در کيفيت نزول قرآن

در تفسير برهان از حضرت صادق ( عليه‏السلام) آمده است که فرمود:

«ان الشهور عند الله اثنا عشر شهرا في کتاب الله يوم خلق السموات و الارض، فعزة الشهور شهر الله عز ذکره و هو شهر رمضان، و قلب شهر رمضان ليلة القدر و نزل القرآن في اول ليلة من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن‏» (42)

براستي ماهها در نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است از روزي که آسمان و زمين آفريده شد، پس عزيزترين ماه نزد خدا ماه رمضان است گرامي باد يادش، و قلب ماه رمضان، شب قدر است، که قرآن اول شب ماه رمضان نازل گرديده پس ديدن ماه شب اول رمضان را با قرآن آغاز کنيد که مستلزم ثواب است.

نزول کتب آسماني در ماه رمضان

مرحوم کليني رحمة الله عليه در کافي از جعفر بن غياث روايت مي‏کند، که گفت از ابي عبد الله ( عليه‏السلام) از قول خداي تعالي:

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن

و اينکه به طور حتم قرآن در بيست‏سال از اولش تا آخرش نازل شده است، پرسيدم؟ فقال ( عليه‏السلام) :

«نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت المعمور، ثم نزل في طول عشرين سنة ثم قال: قال النبي صلي الله عليه و آله نزلت صحف ابراهيم في اول ليلة من شهر رمضان، و انزلت التورية لست مضين من شهر رمضان، و انزل الانجيل لثلث عشرة خلت من شهر رمضان، و انزل الزبور لثمان عشرة خلون من شهر رمضان، و انزل القرآن في ليلة ثلث و عشرين من شهر رمضان‏» (43).

امام فرمود: قرآن جمله واحده و يکجا در ماه رمضان، به بيت المعمور نازل شد، از آن پس در طول بيست‏سال به تدريج نازل گشت، سپس فرمود: که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: صحف ابراهيم در شب اول رمضان نازل گرديد، و تورات، در ششم، و انجيل سيزدهم، و زبور داود ( عليه‏السلام) در هجدهم ماه مبارک رمضان و قرآن در بيست و سوم رمضان المبارک نازل گرديده است.

فتح اندلس توسط طارق بن زياد

در رمضان سنه 92 فتح اندلس به دست مسلمين به رهبري طارق بن زياد صورت گرفت و خداوند او را بر «ملک لذريق‏» در کنار نهر (لکة) به پيروزي رسانيد. (44) مسلمانان عرب و بربرهاي شمال آفريقا در سال 92 هجري تحت فرماندهي سردار نامي طارق بن زياد که خود از قوم سلحشور بربر و يکي از افسران لايق موسي بن نضير فرمانرواي آفريقا بود با 12 هزار سپاهي از تنگه ميان مراکش، و اسپانيا، (که امروز به نام اين سردار نامي جبل الطارق ناميده شده) گذشت، و در اندک زماني سراسر اسپانيا که شامل کشور پرتقال کنوني هم بود فتح کرد، دکتر گوستاولوبون مي‏نويسد: اين فتح با نهايت‏سرعت انجام گرفت، تمام شهرهاي بزرگ دروازه‏ها را به روي اين سپاه گشودند، و مانند قرطبه، مالقه، غرناطه، طليطله، و شهرهائي ديگر بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمين درآمد و در طليطله که پايتخت مسيحيان بود، بيست و پنج تاج از سلاطين «گت‏» به دست مسلمانان افتاد. (45)

اشعار اديب الممالک فراهاني در ولادت رسول خدا (ص)




  • برخيز شتر بانا بربند کجاوه
    در شاخ شجر برخاست آواي چکاوه (46)
    بگذر به شتاب اندر از رود سماوه (47)
    و ز سينه‏ام آتشکده پارس نمودار (49)
    بشتاب و گذر کن به سوي ارض تهامه (51)
    اين واقعه را زود نما نقش به نامه
    تا جمله ز سرگيرند دستار عمامه
    بنويس يکي نامه به شاپور ذو الاکتاف
    هشدار که سلطان عرب داور انصاف
    بگرفته همه دهر ز قاف اندر تا قاف
    آن را که درد نامه‏اش از عجب و ز پندار
    و ز طاق ايا صوفيه آثار بجوئيد
    کز نامه انگليون اوراق بشوئيد (56)
    و ز باغ نبوت گل توحيد ببوئيد
    در چين و ختن و لوله از هيبت ما بود
    در اندلس و روم عيان قدرت ما بود
    صقليه نهان در کنف رايت ما بود
    جاري به زمين و فلک و ثابت و سيار
    و ز ناحيه غرب به افريقيه رانديم
    و ز بحر جنوبي به فلک گرد فشانديم
    مائيم که از خاک بر افلاک رسانديم
    اي مقصد ايجاد سر از خاک بدر کن
    از مغز خرد نشئه ترياک به در کن
    و ز گله اغنام بران گرگ ستمکار
    از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن
    از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن



  • کز چرخ همي گشت عيان رايت کاوه
    و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه
    در ديده من بنگر درياچه ساوه (48)
    از رود سماوه زره نجد و يمامه (50)
    بردار پس آنگه گهر افشان سر خامه
    در ملک عجم بفرست‏با پرحمامه (52)
    جوشند چو بلبل به چمن، کبک به کهسار
    کز اين عربان دست مبرنايژه (53) مشکاف
    گسترده به پهناي زمين دامن الطاف
    اينک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
    زي کشور قسطنطين (54) يک راه بپوئيد
    با پطرک و مطران به قسيس بگوئيد (55)
    مانند گيا بر سر هر خاک مروئيد
    چونان که ببوئيد مسيحي به سردار
    در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
    غرناطه و اشبيليه در طاعت ما بود
    فرمان همايون قضا آيت ما بود
    خاک عرب از مشرق اقصي گذرانديم
    درياي شمالي را بر شرق نشانديم
    هند از کف هندو و ختن از ترک ستانديم
    نام هنر و رسم کرم را بسزاوار
    و ز مزرع دين اين خس و خاشاک به در کن
    اين جوق شغالان را از تاک به در کن
    زين پاک زمين مردم نا پاک بدر کن
    از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن



روز قدس روز مقابله مستضعفين عليه مستکبرين آخرين جمعه ماه رمضان

يکي از وقايع تاريخي که بسيار حائز اهميت است در اوائل پيروزي انقلاب اسلامي ايران که به دست زعيم و رهبر کبير مسلمين جهان حضرت امام خميني مد ظله العالي دائر شده، «روز جهاني قدس است‏» که از روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان 1399 قمري (1358 شمسي) شروع و مقرر گشت و هر ساله در چنين روزي تمام مسلمين جهان راهپيمايي کنند.

اينک قسمتي از پيام امام خميني دامت‏برکاته به مناسبت روز جهاني قدس از نظر- خوانندگان گرامي مي‏گذرد: روز قدس، جهاني است، و روزي نيست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفين با مستکبرين است، روز مقابله ملتهائي است که در زير فشار ظلم آمريکا و غير آمريکا بودند، روزي است که بايد مستضعفين مجهز بشوند، در مقابل مستکبرين، و دماغ مستکبرين را به خاک بمالند، روزي است که بين منافقين و متعهدين امتياز خواهد شد، متعهدين امروز را روز قدس مي‏دانند و عمل مي‏کنند به آنچه که بايد بکنند، و منافقين و آنهائي که با ابر قدرتها در زير پرده آشنائي دارند، و با اسرائيل دوستي دارند در اين روز بي تفاوت نيستند، و يا ملتها را نمي‏گذارند که تظاهرات کنند.

روز قدس، روزي است که بايد سرنوشت ملتهاي مستضعف معلوم شود، بايد ملتهاي مستضعف در مقابل مستکبرين اعلان وجود بکنند، بايد همانطوري که ايران قيام کرد، و دماغ مستکبرين را به خاک ماليد، و خواهد ماليد، تمام ملتها قيام کنند، و اين جرثومه‏هاي فساد را به زباله‏دانها بريزند.

روز قدس، روزي است که بايد همت کنند و همت کنيم که قدس را نجات بدهيم، روز قدس روزي است، که بايد به اين روشنفکراني، که در زير پرده با آمريکا و عمال آمريکا روابط دارند هشدار داد، هشدار به اينکه اگر از فضولي دست‏برندارند سرکوب خواهند شد.

روز قدس فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، و روز حکومت اسلامي است. (57)

سخنراني امام خميني مدظله العالي در روز قدس با محتوي و ابعاد وسيعي که دارد، اهم نکاتش بر تجمع و اتحاد مسلمين براي سرکوبي دشمنان اسلام تکيه شده، و اگر مسلمانان نيرومند جهان يد واحده شوند و اختلاف عقيده و اختلاف مذهب را کنار بگذارند، و براي دفاع از حريم اسلام، و قرآن، و کعبه، که مشترک بين همه اقشار مسلمين عالم است‏بکوشند، هرگز اجازه تجاوز کفار و منافقين را به حريم اسلام و مقدسات آن نخواهند داد، تا جائي که چند ميليون صهيونيست قبله اول مسلمين (بيت المقدس) را اشغال نموده، و در بين مسلمين تفرقه و جدائي بيندازند، و اينها هستند که شيعه را از سني، و سني را از شيعه جدا مي‏نمايند، وحدت مسلمين را به هم مي‏زنند، تا کمر مسلمين را بشکنند و از تفرقه آنان بهره‏هاي خود را ببرند. در اين رابطه که دشمن بين مسلمانان تفرقه‏اندازي مي‏کند تا بر آنان مسلط شود و اتحاد مسلمين را به دسيسه‏اي شکسته که تا مسلمين را جداي از همديگر متلاشي نمايند، مولوي مي‏گويد:

جدا کردن باغبان، صوفي و فقيه و علوي را از هم




  • باغباني چون نظر در باغ کرد
    يک فقيه و يک شريف و صوفئي
    گفت‏با اينها مرا صد حجت است
    بر نيايم يک تنه با سه نفر
    هر يکي را من بسوئي افکنم
    حيله کرد و کرد صوفي را به راه
    گفت صوفي را برو سوي وثاق (59)
    رفت صوفي گفت‏خلوت با دو يار
    ما بفتواي تو ناني مي‏خوريم
    وين دگر شهزاده سلطان ما است
    کيست آن صوفي شکمخوار خسيس
    چون بيايد مرو را پينه کنيد
    باغ چبود جان من آن شما است
    وسوسه کرد و مر ايشان را فريفت
    چون بره کردند صوفي را و رفت
    گفت اي سگ صوفئي کو از ستيز
    اين جنيدت ره نمود و با يزيد
    کوفت صوفي را چو تنها يافتش
    گفت صوفي آن من بگذشت ليک
    مر مرا اغيار دانستيد هان
    آنچه من خوردم شما را خورد نيست
    رفت‏بر من بر شما هم رفتني است
    چون ز صوفي گشت فارغ، باغبان
    کاي شريف من برو سوي وثاق (60)
    بر در خانه بگو قيماز را (62)
    چون بره کردش بگفت اي مرد دين
    او شريفي مي‏کند دعوي سرد
    بر زن و بر فعل زن دل مي‏نهيد
    خويشتن را بر علي و بر نبي
    آنچه گفت آن باغبان بو الفضول (63)
    گر نبودي او نتيجه مرتدان
    خواند افسونها شنيد آنرا فقيه
    گفت اي خر اندرين باغت که خواند
    شير را بچه همي ماند بدو
    با شريف آن کرد آن دون از کجي
    شد شريف از ظلم آنظالم خراب
    پايدار اکنون که ماندي فرد و کم
    مر مرا دادي بدين صاحب غرض
    شد از و فارغ بيامد کاي فقيه
    فتويت اين است که اي ببريده دست
    بو حنيفه داد اين فتوي ترا
    اين بگفت و دست‏بروي برگشاد
    گفت‏حقست‏بزن دستت رسيد
    من سزاوارم به اين و صد چنين
    گوش کردم خدعه و افسوس تو
    زد و را لقصه بسيار و بخست
    هر که تنها ماند از ياران خود
    اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)



  • ديد چون دزدان بباغ خود سه مرد
    هر يکي شوخي فضولي يوفئي (58)
    لبک جمعند و جماعت رحمت است
    پس ببرم شان نخست از يکديگر
    چونکه شد تنها سبالش بر کنم
    تا کند يارانش را با او تباه
    يک گليم آور براي اين رفاق
    توفقيهي وين شريف نامدار
    ما بپر دانش تو مي‏پريم
    سيد است و خاندان مصطفا است
    تا بود با چون شما شاهان جليس
    هفته‏اي بر باغ و راغ من تنيد
    اي شما بوده مرا چون چشم راست
    آه کز ياران نمي‏بايد شگيفت
    خصم شد اندر پيش با چوب زفت
    اندر آيد باغ مردم تيز تيز
    از کدامين شيخ و پيرت اين رسيد
    نيم کشتش کرد سر بشکافتش
    اي رفيقان پاس خود داريد نيک
    نيستم اغيارتر زين قلتبان
    اين چنين ضربت جزاي هر دنيست
    چوب قهرش مر شما را خوردني است
    يک بهانه کرد ز آن پس جنس آن
    که ز بهر چاشت پختستم رقاق (61)
    تا بيارد آن رقاق و قاز را
    تو فقيهي ظاهر است و اين يقين
    مادر او را که داند تا چه کرد
    عقل ناقص و آنگهاني اعتميد
    بسته است اندر زمانه هر غبي
    حال او بد دور ز اولاد رسول
    کي چنين گفتي براي خاندان
    در پيش رفت آن ستمکار سفيه
    دزدي از پيغمبرت ميراث ماند
    تو به پيغمبر چه ميماني بگو
    که کند با آل يس خارجي
    با فقيه او گفت‏با چشم پر آب
    چون دهل شو ز خم مي‏خور بر شکم
    احمقي کردي ترا بئس العوض
    چه فقيهي اي تو ننگ هر سفيه
    کاندر آئي و نگوئي امر هست
    شافعي گفته است اين اي ناسزا
    دست او کين دلش را داد داد
    اين سزاي آنکه از ياران بريد
    تا چرا ببريدم از ياران بکين
    مي‏زنم بر سر که شد ناموس تو
    کرد بيرونش ز باغ و در ببست
    اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)
    اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)



سخنان امام خميني مد ظله العالي در وحدت مسلمين

با حلول ماه مبارک رمضان، ماه عبادت و سازندگي، ماه تجديد قواي معنوي، شهر الله الاعظم، که در آن عموم مسلمانان در صف واحد متوجه به موضع قدرت لا يزال و تجهيز در مقابل قواي طاغوتي هستند، لازم است‏با توحيد قدرت، و قدرت واحده در مقابل طاغوتهاي زمان، و چپاولگران بين المللي بپاخيزند، و از ممالک اسلامي دفاع کنند، دست‏خائنان را کوتاه، و اميد آنان را قطع نمايند.

اکنون عموم مسلمانان، و مستضعفان، خصوصا ايران عزيز و لبنان و فلسطين مغصوب، مراحل حساسي را در پيش دارند، ايران با اخلالگران وابسته به رژيم، و منحرفين و صهيونيسم جهاني و لبنان و فلسطين با اسرائيل دشمن اسلام و مسلمين و مفسد و آدمخوار، رو برو است، اکنون برادران مسلمان ما در فلسطين و لبنان گرفتار تجاوزات غير انساني اسرائيل‏اند، و اگر خداي ناکرده در آن ميدان پيروز شود، دامنه تجاوزاتش به ساير کشورها نيز خواهد کشيد، مقتضي است در اجتماعات ماه مبارک به برادران فلسطيني و لبناني دستجمعي دعا شود، و لازم است در آستانه فرا رسيدن ماه مبارک رمضان مطالبي را تذکر دهم.

در اين موقع حساس که بيش از هر وقت ديگر احتياج به اجتماعات اسلامي داريم، لازم است ملت مسلمان ما در تمام بلاد به مساجد روي آورند، و نهضت را از راه مساجد که جبهه محکم اسلام است زنده نگهدارند، خطباي محترم و اهل منبر، مردم را به وحدت کلمه و ادامه نهضت و تقوي و صبر انقلابي دعوت کنند، و از اختلاف و تفرقه که اساس شرک است‏بترسانند و با يادآوري جهاد سيد مظلومان و مصيبات وارده به آن حضرت، ملت را به مجاهده تا پيروزي نهائي و رسيدن به حکومت اسلامي در تمامي ابعادش فرا خوانند، و ذکر فداکاري‏ها و مجاهدات مجاهدين صدر اسلام، نه تنها امروز، بلکه تا ابد اسلام را زنده نگه مي‏دارد.

قسمتي از سخنان امام خميني 30 شعبان 1399- 3 / 5 / 58.



1- الوقايع و الحوادث، ص 13.

2- از همين کتاب و کتاب رمضان در تاريخ ص 11.

3- الوقايع و الحوادث ص 19 جهت اطلاع بيشتر از غائله جنگ تبوک به آدرس نامبرده مراجعه فرمائيد.

4- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، نقل از رمضان در تاريخ، ص 48.

5- رمضان در تاريخ نوشته آيت الله صافي، ص 57.

6- اسد الغابه، مسار الشيعه مفيد- نقل از رمضان در تاريخ.

7- اسد الغابه، مسار الشيعه مفيد- نقل از رمضان در تاريخ.

8- سوره انبياء، آيه 92.

9- سوره اعراف، آيه 157.

10- روح الدين الاسلامي، ص 289، رمضان در تاريخ.

11- سفينة البحار، ج 1، ص 13.

12- الغدير، ص 48، ج 2، و خصائص الوحي المبين (نقل از رمضان در تاريخ) .

13- اقتباس از کتاب رمضان در تاريخ، آية الله صافي و براي اطلاع بيشتر از صلح امام حسن مجتبي ( عليه‏السلام) به اين کتاب مراجعه گردد.

14- رمضان در تاريخ.

15 و 16- سوره مريم، آيه 12.

17- سوره فاطر، آيه 32.

18- توضيح المقاصد، ص 16- مسار الشيعه، ص 29- نقل از رمضان در تاريخ.

19- سيره ابن هشام، ج 2، ص 260 و 261.

20- رمضان در تاريخ.

21- سوره آل عمران، آيه 139.

22- سوره فتح، آيه 1.

23- مسار الشيعه، ص 30 و توضيح المقاصد، ص 7.

24- سوره اسري، آيه 18.

25- علامه اميني مي‏نويسد: حافظ گنجي به اسناد خود از «حافظ ابي فضل سلامي‏» اين حديث را گفته که در نزد اهل نقل مشهور است، و ابن عساکر در تاريخش اين حديث مسند را از جابر بن عبد الله آورده است، که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي: اگر امت من آن قدر روزه بگيرد، تا کوژ پشت‏شود، و آن قدر نماز بخواند تا چون زه کمان لاغر شود، ولي تو را دشمن دارد، خداوند به آتشش دراندازد.

و همچنين از ام سلمه روايت‏شده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: اي ام سلمه!آيا وي را مي‏شناسي؟گفتم آري، اين علي بن ابي طالب است، فرمود خوي او با خوي من، و خون او با خون من يکسان است، و او گنجينه دانش من است، بشنو و گواه باش که اگر بنده‏اي از بندگان هزار سال خدا را در بين رکن و مقام عبادت کند، آنگاه با کينه علي و عترتم به ملاقات خداي عز و جل رود، خداي او را در روز رستاخيز به رو در آتش دوزخ اندازد.

الغدير، جلد 4 ص 179، مترجم

26- رمضان در تاريخ، نوشته آيت الله صافي، ص 233.

27- رمضان در تاريخ، ص 237.

28- رمضان در تاريخ، ص 254.

29 و 30- کشف الغمه، ص 414.

31- وقايع الايام خياباني تبريزي، ص 555- سپس اين شعر را انشاء کرد، و خطاب به نفس خويش و چنين فرمود:

اشدد حيازيمک للموت فان الموت لاقيکا

و لا تجزع عن الموت اذا حل بناديکا

اي علي: کمر همتت را براي مرگ محکم ببند، زيرا بالاخره مرگ به ملاقات تو خواهد آمد، و اظهار عجز مکن از مرگ، آن هنگام که به سراغ تو آمد و تو را در بر گرفت.

32- روز شمار انقلاب، 24 رمضان.

33- سوره بقره، آيه 193.

34- وقايع الايام خياباني، ص 460.

35- سوره بقره، آيه 185.

36- تفسير الميزان.

37- سوره دخان، آيه 1- سوگند به کتاب مبين (قرآن) که فرو فرستاديمش در شبي مبارک و ما بيم دهندگانيم، در آن شب هر کار با حکمتي تعيين و تقدير مي‏گردد.

38- سوره قدر، آيه 1.

39- وسائل کتاب صوم.

40- تفسير الميزان.

41- تفسير الميزان، جلد 2 (روزه و رمضان) .

42- وقايع الايام خياباني، ص 143.

43- وقايع الايام تبريزي، ص 143.

44- ارکان الاسلام، ص 18.

45- تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، پيشگفتار.

46- مرغکي چون گنجشک.

47 و 48 و 49- شب ميلاد پيامبر (صلي الله عليه و آله) علائمي و غرائبي اتفاق افتاد، از آنجمله درياچه ساوه پرستش مي‏شد فرو رفت و خشک شد، و رود سماوه سالها خشک بود پر از آب شد و آتشکده فارس که سالها خاموش نشده بود خاموش گشت، و هر بتي به رو به زمين افتاد.

50- تجد فلاتي است کوهستاني در عربستان، يمامه قسمتي از عربستان است.

51- تهامه دشت‏ساحل و باريکي از شبه جزيره سينا تا عدن و در کنار بحر احمر ممتد است.

52- حمامه کبوتر.

53- نايژه: ناي کوچک گلوگاه.

54- کشور قسطنطين مقصود امپراطوري روم است که پايتخت روم بود.

55- پطرک: سردار مجوس بود، مطران: يکي از درجات روحانيت کليساي رومي بود.

56- انجيل که به کتاب ماني نيز انگليون گويند.

57- سخنراني امام خميني مدظله العالي در روز جهاني قدس، سنه 1358 تفصيل اين سخنراني در کتاب رهنمودهاي امام، ص 96 موجود است.

58- ياوه‏گوي، بيهوده‏گوي.

59- خانه.

60- خانه.

61- نان تنگ.

62- کنيز و خدمتکار.

63- ناداني که خود را دانا نمايد.

64- مولوي مثنوي، ص 167.


/ 1