حوادث تاريخ در ماه رمضان
منابع مقاله:
روزه درمان بيماريهاي روح و جسم، موسوي راد لاهيجي،سيد حسين؛ روز اول ماه مسجد النبي (ص) دچار آتش سوزي شد
روز اول ماه رمضان بنا به نقل «سمهودي مورخ عامه» در سال 654 هجري، مسجد النبي (صلي الله عليه و آله) و حجرات مقدسه آن دچار آتش سوزي شد، و به قدري شعلههاي آتش دامنهدار شد، که سقف و ديوارها را فرا گرفته و فرو ريخت اين زمان مصادف با حکومت معتصم عباسي بود، وي دستور داد، بنيان مسجد را دوباره به پاي داشتند (1). ولايتعهدي امام رضا (ع) در اول ماه رمضان
ايضا از وقايع روز اول ماه رمضان «بنا به نقل شيخ مفيد در مسار الشيعه» روز بيعت- به ولايتعهدي حضرت رضا عليهالسلام است، و اين عمل از طرف مامون عباسي فقط يک نقشه سياسي براي فرو نشاندن انقلابات داخلي مخصوصا جلوگيري از خروج و قيام شيعيان ايران (که در اوائل خلافت مامون گرداننده خلافت او بودند) انجام گرفت. و ديگر ترس قيام اولاد علي ( عليهالسلام) از جمله عوامل ولايتعهدي حضرت رضا ( عليهالسلام) از طرف مامون به شمار ميآيد. (2) غزوه تبوک يا فاضحه در روز سوم ماه رمضان
غزوه تبوک يا فاضحه از جنگهاي حساس بين مسلمانان و روميان که در سال نهم هجري بر پا شد و به صلح انجاميد نيز در روز سوم ماه مبارک رمضان واقع گشت، و علت ايجاد اين جنگ چنين بود که جاسوسان، به دربار امپراطور روم (هراقليوس) (هرقل) گزارش دادند، که پيامبر اسلام از دار دنيا رفت، امپراطور شوراي نظامي تشکيل داد، و تمامي حاضران موقع را مناسب بسيج لشکر روم عليه حجاز ديدند و به سرپرستي مردي به نام يوحنا، يا (باغباد) ، به سوي حجاز رهسپار، و در تبوک (محلي ميان حجر و شام) با سپاه اسلام تلاقي کردند، و سپاه اسلام در تبوک کناره چشمه آبي تمرکز يافتند، و اينکه چرا اين جنگ را فاضحه مينامند بدان علت است که منافقان از حضور در جنگ تخلف ورزيدند، و رسوا شدند، و اين جنگ را «ذو العسره» نامند زيرا که مسلمانان از نظر آذوقه و مرکب و مهمات بسيار در عسرت و سختي بسر بردند. (3) وفات حضرت ابو طالب (ع) در روز هفتم
روز هفتم ماه رمضان بنا به نقل شيخ مفيد قدس سره سال دهم بعثتحضرت ابو طالب عم و يار با وفاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) وفات يافت. همان مرد بزرگواري که در تمام نشيب و فرازهاي دوران رسالت و قبل از سالتبرادر زاده عزيزش را ياري کرد و شر قريش را از او بازداشت و قلب نازنين پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در تبليغات و رسالت الهي خوشحال و مسرور نمود، و با کلماتي نظير: «اذهب يابن اخي فقل ما احببت فو الله لا اسلمک لشيء ابدا» اي پسر برادرم برو و هر چه دوست ميداري بگو (با مشرکين و قريش) به خدا سوگند تو را در هيچ پيش آمدي وا نميگذارم، (نوازش مينمود) و از او پشتيباني ميکرد. کفه ايمان ابو طالب از کفه ايمان همه خلق سنگينتر است
آري به اين بزرگوار تهمتبي ايماني ميزنند، حضرت باقر ( عليهالسلام) فرمود: اگر ايمان ابي طالب را در يک کفه ترازو بگذارند و ايمان اين خلق را در کفه ديگر، ايمان او سنگينتر است. (4) آري ابو طالب چهل و دو سال، در نهايت وفا و صميميت و فداکاري به کفالت و حمايت پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرداخت، که او مانند پدري مهربان و همسرش فاطمه بنت اسد همچون مادري او را خدمت و حفاظت و پرستاري نمودند. و مرگ ابو طالب پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به شدت متاثر ساخت، چرا که حضرت يگانه حامي و پناهگاه خود را بعد از خدا از دست داد، که دشمن پس از او بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) جري و گستاخ گشتند. و مدفن آن حضرت در مکه قبرستان ابو طالب که به نام آنجناب ناميده شده قرار گرفت، «تغمده الله ببحبوحات جنانه» (5) وفات حضرت خديجه ماه رمضان سال دهم بعثت
در ماه مبارک رمضان سال دهم بعثتخديجه بانوي فداکار و همسر بي نهايت مهربان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنجسالگي از دنيا رفت، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را با دست مبارک خويش در حجون مکه (قبرستان ابو طالب) به خاک سپرد، و حزن در گذشت او پيامبر (صلي الله عليه و آله) را بسيار محزون ساخت که پيامبر (صلي الله عليه و آله) سال درگذشتحضرت خديجه را «عام الحزن» سال اندوه نام نهاده، بلي خديجه همسر بي همتاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بانوئي که از ثروت او اسلام رونق يافت و پشت پيامبر (صلي الله عليه و آله) راستشد، بايد سال درگذشتش را «عام الحزن» نام نهاد و مصيبت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شدت گرفت، زيرا که پيامبر (صلي الله عليه و آله) مادر شايسته دخترش زهراي مرضيه را از دست داده و ياري همچون خديجه را هرگز به دست نخواهد آورد. (6) به خدا سوگند بهتر از خديجه را خدا به من عوض نداده
عايشه گفت پيامبر (صلي الله عليه و آله) از خانه بيرون نميرفت مگر آنکه خديجه سلام الله عليها را ياد ميکرد، و بر او به خوبي و نيکي مدح و ثنا مينمود، روزي از روزها غيرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پيره زني بيش نبود، و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است، پيامبر (صلي الله عليه و آله) غضبناک شد، به طوري که موي جلوي سرش از غضب تکان ميخورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من ايمان آورد هنگامي که مردم کافر بودند، و تصديق کرد مرا، هنگامي که مردم مرا تکذيب ميکردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتي مردم مرا محروم ساختند، و از او فرزنداني خدا روزي من کرد که از زنان ديگر محروم فرمود، «يعني خدا فاطمه را از او به من عنايت فرمود» (7) دوازدهم حديث مواخاة و عقد برادري در اسلام
در دوازدهم رمضان، پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين اصحاب عقد برادري خواند، و بين خود و علي ( عليهالسلام) نيز برادري قرار داد، و با اين عقد اخوت، برادري و مساوات و برابري را در اسلام بنيان گذاشت اهل جهان را يک عائله و افراد بشر را عضو يک خانواده شمرد، و براي هميشه نژاد پرستي و امتيازات مادي و قبيلگي و رنگ و پوست را از ساخت مقدس اسلام پاک نموده وا اسف از استعمار و استثمار فرهنگي و سياسي دنياي استکبار که مانع از اجراي اين اصل در روي زمين است. ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون (8) اين آئين شما آئين يگانهاي است «مشترک همه اديان من است» و من پروردگار شمايم، پس مرا بندگي کنيد» . قل يا ايها الناس اني رسول الله اليکم جميعا (9) بگو: اي مردم من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم، ولي اين بينات و براهين ساطعات براي يهود و نصاراي آن روز همچنين براي صهيونيست و امپرياليست اين زمان خوش آيند نبوده و نيست، چون آنان با اين مساواتها و برابريها نميتوانند تفوق و برتري خود را بر جهان مستضعفين محکم سازند و جلو استحمارشان از خلق، گرفته ميشود!!. بجرم سخن ناروايم چهرهام را پايمال کن
وقتي ابوذر غفاري در محضر رسول الله (صلي الله عليه و آله) با «غلام سياهي» در محاکمهاي ميگويد: «يابن السوداء» اي پسر سياهپوست، پيامبر عزيز اسلام ناراحت و خشمگين شده فرمود: «طف الصاع طف الصاع ليس لابني البيضاء علي ابن السوداء فضل الا بالتقوي او بعمل صالح» همانند هم هستيد و هيچ برتري بر يکديگر نداريد مگر به تقوي يا عمل صالح، «فوضع ابوذر خده علي الارض و قال للاسود قم فطا علي خدي تکفيرا له عن قوله» ابوذر به کفاره اين سخني که گفت چهره خود را به روي زمين گذارد، و به آن سياهپوست گفت: بر خد و چهره من به کفاره گناهم پاي به مال (و عفوم کن) (10) اين مکتب مکتبي مترقي و قابل رشد در جهان است اگر دشمن بگذارد. اين است مفهوم مساوات و برابري
و اين سخن رئيس مذهب تشيع حضرت صادق ( عليهالسلام) است که فرمود: «المسلم اخ المسلم، و حق المسلم علي اخيه المسلم ان لا يشبع و يجوع اخوه، و لا يروي و يعطش اخوه، و لا يکتسي و يعري اخوه فما اعظم حق المسلم علي اخيه المسلم» (11) مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادرش اين است که او سير نگردد و برادرش گرسنه باشد و او سيراب نگردد، در حالي که برادرش تشنه است، و او پوشيده نباشد که برادرش عريان باشد آنگاه حضرت فرمود چه بزرگ استحق مسلمان بر برادر مسلمانش، (سياه باد روي آن دولتهاي مسلماني که حقوق مسلمين مستضعف را به جيب اربابان خود و کارتلهاي نفتي در جهان ميريزند در حالي که برادران و خواهران مسلمان آنان در کشورهاي خود و قاره آفريقا و ساير بلاد، گرسنه و فرزندانشان از سوء تغذيه و کمبود مواد غذائي ميميرند و لباس به تن ندارند و خانه و کاشانه ندارند و زير آسمان زندگي ميکنند که سقفي بر آنان سايه نميافکند) چه کسي جز علي (ع) لياقتبرادري پيامبر (ص) را داشت؟
آري پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين افراد صحابه با قرين و همرتبه خود، برادري ايجاد کرد، و بر اين اساس هم بايد براي خويش برادري انتخاب کند لذا کسي را لايق بر اين مقام جز علي ( عليهالسلام) نديد او را به برادري برگزيد، که خداوند ضمن وحي که به جبرئيل و ميکائيل کرد فرمود: افلا کنتما مثل علي بن ابيطالب آخيتبينه و بين محمد (12) آيا شما مانند علي بن ابي طالب نيستيد؟ (و از فداکاري او درس نميگيريد؟) به اين دليل من بين او و محمد (صلي الله عليهما) برادري برقرار کردم و اين سخن در شان حضرت به مناسبت ليلة المبيت «که علي ( عليهالسلام) در جاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوابيد» آمده است. تعريف اخوت و برادري از پيامبر (ص)
درباره اخوت و برادري مؤمنين با يکديگر، پيامبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «انما المؤمنون في تراحمهم و تعاطفهم بمنزلة الجسد الواحد اذا اشتکي منه عضو واحد تداعي له سائر الجسد بالحمي و السهر» (سفينة البحار، جلد 1، ص 13) . مؤمنين در ترحم و عواطف انساني البته به منزله يک جسد هستند، به هنگام احساس درد از يک عضو بدن سائر اعضاء و جوارح بدن به سبب تب و بيداري تداعي نموده و به درد ميآيد. يعني اگر يک انسان مسلمان و مؤمن در قاره آفريقا و يا آسيا و ديگر نقاط جهان از گرسنگي و درد فقر، به جان آيد و يا از بين برود، ما مسلمانان بايد احساس مسؤوليت نموده و آن درد را به جان احساس کنيم، واي بر ما که اگر در کشور خود افراد گرسنه و محروم داشته باشيم و خم به ابرو نياوريم، زيرا که اسلام مرز نميشناسد، تمامي مسلمين در جهان به منزله يک پيکر و يک جسد هستند که بايد شريک دردهاي همديگر بوده و غمخوار هم باشيم. ولادت امام مجتبي سبط اکبر (ع) در روز پانزدهم
پانزدهم ماه رمضان (بنا به نقل شيخ مفيد و شيخ بهائي در توضيح المقاصد) روز ولادت موفور السعادت حضرت سبط اکبر، امام حسن مجتبي ( عليهالسلام) است، و اين در سال سوم هجرت واقع شده است، وقتي مژده ولادت اين نور پاک را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) دادند، امواج سرور و شادماني دل مبارک حضرت را فرا گرفت و مشتاقانه و با شتاب به خانه دخترش و محبوبهاش سيده زنان عالم رفت، فرمود: «يا اسماء هاتيني ابني» ، پسرم را به من بده اسماء نوزاد مبارک را به جد بزرگوارش داد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه فرمود: (که نخستين صدائي که گوش نوزاد با او آشنا شد، صداي حق جدش خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) بود، صداي توحيد، صداي تکبير، صداي تهليل، و صداي تصديق به نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) جد گرامش. که خداي توفيق اين سنتسنيه را به امتش و به شيعيان حضرت مجتبي ( عليهالسلام) در مورد نوزادان عنايت فرمايد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «يا علي هل سميت الوليد المبارک؟» آيا اين نوزاد مبارک را نام گذاردهاي؟عرض کرد: «ما کنت لاسبقک يا رسول الله؟» بر شما سبقت نميگيرم، هنوز لحظاتي نگذشته بود که بشير وحي جبرئيل نازل شد، و فرمان خدا را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسانيد، يا رسول الله «سمه حسنا» او را حسن نام گذار، پيامبر (صلي الله عليه و آله) شخصا براي حسن ( عليهالسلام) عقيقه کرد، و بسم الله گفت و دعا کرد. صلح امام حسن (ع) يک تکليف الهي بود
بسياري از مردم شخصيتحضرت مجتبي ( عليهالسلام) و تاثير بسيار حساس و فوق العاده صلح آن حضرت را در حفظ اسلام آن طور که بايد نميشناسند، و قدر و ارزش روش و سيره آن حضرت نزد بسياري مجهول مانده است، در حالي که صلح امام حسن ( عليهالسلام) يک تکليف خدائي و وظيفه شرعي بود که در آن شرائط و احوال، امام ( عليهالسلام) ناگزير از تحمل آن شد، يا به عبارت ديگر اوضاع، آن را بر آن حضرت تحميل کرد، و بر حسب حديث مشهور و مسلم از طريق اهل سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن را خبر داده و او را بسيادت و آقائي و اصلاح طلبي معرفي فرمود، ولي آنچه مورد وفاق همه هست (در بين روايات در اين رابطه) اين مضمون است «ان ابني هذا سيد يصلح الله به بين فئتين (او بين فئتين عظيمتين) » پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: براستي اين فرزندم (امام حسن عليهالسلام) آقائي است که خداوند به سبب او بين دو گروه عظيم صلح ايجاد ميکند، که در بعضي از نقلها «من المسلمين» دارد، که مورد اتفاق نيست، و به احتمال قوي جعل طرفداران بني اميه و معاويه است، زيرا به عقيده اماميه کسي که با امام زمان خود اعلان جنگ نمايد، و زير بار بيعتبا او نرود کافر است، و اين درست نيست که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده باشد که به وسيله فرزندم بين دو گروه مسلمان صلح برقرار ميگردد، معنايش اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) معاويه را مسلمان و خروج او عليه فرزندش امام مجتبي ( عليهالسلام) را مشروع ميداند. (13) به روايتي ولادت امام جواد (ع) در پانزدهم واقع شد
بنا به نقل شيخ مفيد (رضوان الله عليه) در «مسار الشيعه» ولادت با سعادت حضرت امام محمد تقي ( عليهالسلام) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجري اتفاق افتاده، که شيخ کليني در کافي تولد آن حضرت را در ماه رمضان 195 ميداند، و بعضي معتقدند در هفدهم و نوزدهم اين ماه واقع شده. محدثان بزرگ و علماء عاليقدر، افتخار کسب علوم از آن حضرت را داشته و در غامضترين مسائل علمي او را حلال مشکلات مييافتند، که پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر حسب روايات متواتره حضرت جواد ( عليهالسلام) را به امامت معرفي و امت را به رهبري وجود مبارک امام جواد ( عليهالسلام) بشارت داده است. (14) دلائل امامتحضرت جواد (ع) در حال صغرسن
مساله مهم از امام جواد ( عليهالسلام) امامت آن حضرت در سنين صباوت و صغرسن است، که در اينجا لازم به تذکر است امامت و پيشوائي پيش از سن بلوغ اگر چه تا آن زمان بطور رسمي سابقه نداشت، و در بين امامان پيش از آن حضرت کسي در چنين سني بر مسند امامت ننشسته بود. حضرات عيسي و يحيي در سنين کودکي پيامبر شدند
ولي اين موضوع در بين سائر حججخدا و انبياء و پيغمبران سابقهدار است، و حضرت عيسي و حضرت يحيي (ع) در کودکي به مقام نبوت رسيدند و قرآن درباره حضرت عيسي ( عليهالسلام) ميگويد، که در گهواره گفت: اني عبد الله آتاني الکتاب و جعلني نبيا» (15) من بنده خدا هستم، که خداوند به من کتاب داد (انجيل) و مرا نبي و پيامبر قرار داد، و در مورد حضرت يحيي خدا ميفرمايد: و آتيناه الحکم صبيا (16) و فرمان (نبوت) را در حالي که کودکي بيش نبود به او داديم. اين مساله که علوم و دانشهاي امامان و قوت فهم و کثرت معارف آن به تعلم و آموختني و رشد جسماني نيست، همواره مقبول خواص و عوام بوده است. ابو حنيفه از حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) وقتي در سن هفتسالگي بود مسائل فقهي ميپرسيد و پاسخ ميشنيد. خداوند ميفرمايد: ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا (17) پس کتاب (قرآن) را به بندگاني که آنها را برگزيديم به ارث داديم، امامان هر يک بنده برگزيده خدا بودند، که خدا کتاب و علم کتاب را به ايشان عطا فرمود، بنابر اين امام جواد ( عليهالسلام) با اين دلائل و هزارها دليل ديگر ميتواند در صغر سن امام و پيشواي شيعيان باشد. زيرا يکي از دلائل محکم و قابل قبول همه اين است که علم اوصياء پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ناحيه خدا و به ارث از جدشان پيامبر (صلي الله عليه و آله) بوده و در نزد استادي غير خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) تلمذ و تعلم نکردند. وقوع غزوه بدر در 17 يا 19 ماه رمضان
در هفدهم يا نوزدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، غزوه بدر واقع شد، (18) اين غزوه، نخستين مقابله سپاه اسلام با کفر، و نبرد اهل توحيد با اهل شرک بود، در اين غزوه مشرکان از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمات بر مسلمانان برتري داشتند، و نفرات و افراد آنها تقريبا سه برابر سپاه اسلام بود. همچون جنگ ايران با صدام ملعون که از حيثساز و برگ بر ملت ايران برتري دارد، زيرا که از نظر سلاحهاي مدرن و از نظر اقتصادي و تبليغاتي و تمام جهات، زير پوشش حامياني چون آمريکاي خون آشام و شوروي پليد و فرانسه و انگليس، حتي کشورهاي اسلامي چون مصر و عربستان و کويت و مراکش و اردن و بسياري از کشورهاي ديگر قرار گرفته و با ايران جنگ و ستيز دارد، در حقيقت کفر محض با ايمان محض به جنگ و ستيز مشغول است که ايران فقط زير پوشش ايمان به خدا و در کنف رحمتحضرت بقية الله امام زمان ( عليهالسلام) و با رهبري خردمند و آگاه و نستوه و سازش ناپذيري چون امام خميني جنگ با جهان استکبار پيروزي چشمگيري به دست آورده و با ملتي به پا خواسته که با اراده پولادين خويش به جنگ مشغول و پوزه استکبار ابر جنايتکاران را تا به حال به خاک ماليده و ازين پس نيز به مدد الهي به زباله داني تاريخ خواهد سپرد. اثرات جهاني جنگ بدر براي اسلام و مسلمين
جنگ بدر براي توحيد کلمه و کلمه توحيد و آئين جهاني اسلام ارزش حياتي داشت، و فتحي که در آن نصيب مسلمانان شد، پايه و اساس تمام فتوحات آينده اسلام شد، اهميت آن از اينجا معلوم ميگردد، که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به درگاه الهي دستبه دعا برداشته و عرض مينمايد: «اللهم هذه قريش قد اقبلتبخيلائها و فخرها تحادک و تکذب رسولک، اللهم فنصرک الذي وعدتني اللهم احسنهم الغداة» (19) خدايا اين قبيله قريشند که به علت تکبر و تفاخر با تو به مبارزه برخاسته و پيامبرت را تکذيب مينمايند. خدايا نصري را که به من وعده فرموده بودي کجا است؟ خدايا صبحگاهان نيکي و هدايتخويش را به آنان برسان. خدايا اگر اين امت هلاک گردند تو ديگر پرستش نخواهي شد
حضرت کثرت عدد مشرکين، و قلت عدد مسلمانان را ديد، روي به قبله کرد و عرض کرد: «اللهم انجز لي ما وعدتني، اللهم ان تهلک هذه العصابة لا تعبد في الارض» خدايا آنچه را که به من وعده فرمودي به انجام رسان، که اگر اين گروه هلاک شوند، ديگر در روي زمين پرستش نخواهي شد، آن قدر پيامبر اکرم دستهايش را به دعا بلند نگاهداشت که ردايش از دوش مبارک افتاد، در اين غزوه مسلمانان با صبر و استقامت جهاد کردند، و صدق نيات و راستي ايمان و اسلام خود را آشکار ساختند و خدا آنان را ياري کرد، و در جنگ بر دشمنان پيروز شدند و دين خدا را ياري نمودند و معلوم شد که ميتوانند دعوت اسلام را به جهانيان برسانند و در هنگام فداکاري و جانبازي، اسلام را از اموال و اولاد و جانهاي خود گراميتر ميدارند. (20) شما برتريد اگر مؤمن باشيد
خداوند هم ميفرمايد: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين (21) سست نشويد و غمگين نباشيد، که اگر ايمان داشته باشيد برتر و والاتر از همه خواهيد بود. فتح مکه در سال هشتم هجري و بيستم ماه رمضان
انا فتحنا لک فتحا مبينا (22) براستي ما براي تو پيروزي روشن و آشکاري ايجاد و مقرر نموديم، طبق نقل کتابهاي (23) معتبر فتح مکه در بيستم ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت اتفاق افتاد. تا سال هشتم هجرت با فتوحات پي در پي و پيروزيهائي که نصيب اسلام شد شهر مکه، مرکز شبه جزيره و معبد همگان، و مسجد الحرام، و کعبه معظمه و قبله اسلام و مسلمين، همچنان در تصرف بت پرستان و مشرکان باقيمانده و بت پرستي و فساد و انحطاط اخلاقي و استثمار و استعباد انسانها در آنجا رائجبود، و سيصد و شصتبتبر کعبه نصب بود که مورد پرستش بت پرستان و قريش قرار ميگرفت، که وقتي مکه را پيامبر (صلي الله عليه و آله) فتح کرد و در کنار خانه خدا پياده شد، و بي امان به شکستن بتها پرداخت، بزرگ بتها، «هبل» بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله) با چوبي به آنها اشاره ميکرد، يا گوشه کمان در چشم آنها ميخلانيد، و اين آيه را ميخواند، قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا (24) (پيامبر) بگو که حق آمد و باطل نابود شد که هر آينه باطل نابود شدني است، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از علي (عليهالسلام) مشتي سنگريزه گرفت و بر آنها زد، و آيه قل جاء الحق. . . را قرائت نمود همه بتها برو افتادند سپس همه را از مسجد بيرون بردند و شکستند. پاي علي (ع) بر دوش پيامبر (ص) جهتشکستن بتها
براي انداختن چند بتبزرگ از فراز ديوار کعبه، به فرمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) امير المؤمنين علي ( عليهالسلام) پا بر کتف مبارک پيامبر (صلي الله عليه و آله) گذاشت و بتها را بزير افکند، و با پيامبر (صلي الله عليه و آله) با اين وضع شکوهمند و افتخار آميز همکاري کرد. و شعراي عجم و عرب اين را به نظم درآوردهاند. محبت علي (ع) آتش سوزان را خاموش ميکند
ابر دوش پيغمبر پاک راي
قيل لي قل لعلي مدحا
قلت هل امدح من في فضله
و النبي المصطفي قال لنا
وضع الله علي ظهري يدا
و علي واضع رجليه لي
بمکان وضع الله يده
خدا دستسود و خداوند پاي
حبه (25) يخمد نارا مؤصدة
صار ذو اللب الي ان اعبده
ليلة المعراج لما صعده
فاراني القلب ان قد برده
بمکان وضع الله يده
بمکان وضع الله يده
عفو تاريخي و بي نظير پيامبر (ص) در فتح مکه
بر همه مردم جهان پيداست، که مردم مکه تا چه حد پيامبر و يارانش را آزار دادند، و از استهزاء و تمسخر، و تکذيب و جسارت و از بي ادبيهاي فراوان کوتاهي نکردند، او را با يارانش در شعب ابي طالب محصور، و در فشار اقتصادي و منع آذوقه گذاردند، و گروهي از مؤمنان ناچار هجرت کردند و به حبشه رفتند، و در ليلة المبيت تصميم قتل پيامبر (صلي الله عليه و آله) گرفته و به حضرت حمله نمودند، که حضرت علي ( عليهالسلام) آن شب به جاي رسول الله (صلي الله عليه و آله) خوابيده، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مکه به مدينه فرار کرد، و ترک وطن نمود و به يثرب هجرت فرمود، باز هم دست از اذيت آن حضرت برنداشتند، و لشگر به سوي او کشيدند، اينک پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين شهر را فتح ميکند، خانه و ديار و همه چيزشان در اختيار سپاه اسلام درآمده هر فرماني درباره آنها بدهد فورا بدون چون و چرا اجرا ميشود. امروز، روز مرحمت است نه روز ملحمة
اگر بفرمايد «القتل» همه اهل مکه کشته ميشوند، اگر بفرمايد: «النهب» تمام- اموالشان به غارت ميرود، و اگر بفرمايد «الاسر» همه را اسير ميسازند، ولي آن معدن حلم و گذشت و عفو و رحمت وقتي شنيد «سعد» ميگويد: «اليوم يوم الملحمة اليوم تستحل الحرمة» امروز روز خون ريختن و کشتار است، امروز حرمت اهل مکه حلال ميگردد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «بل اليوم يوم المرحمة»: امروز روز مهر و رحمت و ملاطفت استبه علي ( عليهالسلام) فرمود: سعد را درياب و پرچم و لواء را از او بگير، و با رفق و مدارا وارد مکه شو. هنگامي که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وارد مکه شد، بزرگان قريش گمان ميکردند شمشير از آنها برداشته نخواهد شد، و همه قتل عام ميشوند. ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر در خانه کعبه معظمه ايستاد، و گفت: «لا اله الا الله وحده وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و اعز جنده و هزم الاحزاب وحده» نيست معبودي جز خداي يکتاي يگانه، آنکه وعدهاش را انجام داد، و بندهاش را ياري کرد، و سپاهش را عزت بخشيد، و ديگر گروهها را نابود ساخت. سپس خطاب به آنها فرمود: «ماذا تقولون، و ماذا تظنون؟چه ميگوئيد و چه گمان ميبريد؟» سهيل بن عمر عرض کرد: «نقول خيرا و نظن خيرا، اخ کريم و ابن اخ کريم قد قدرت» . سخن به خير ميگوئيم، و گمان خير و نيکوئي ميبريم، برادري کريم و پسر برادر کريمي، که بر ما قدرت يافتهاي، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از اين سخنان رقت فرمود. و ديدگانش اشک آلود شد مردم مکه که پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به اين حال ديدند صدايشان به گريه بلند شد و زار زار ميگريستند. کلمه تاريخي «انتم الطلقاء» از پيامبر بود
آنگاه حضرت فرمود: من آن گويم، که برادرم حضرت يوسف گفت: «لا تثريب عليکم اليوم يغفر الله لکم و هو ارحم الراحمين، اذهبوا و انتم الطلقاء» امروز بر شما ملامتي نيست، خدا شما را بيامرزد، او رحم کنندهترين رحم کنندگان است، برويد همهتان آزاديد. (27) شهادت حضرت امير المؤمنين (ع) در بيست و يکم ماه رمضان
يکي از حوادث بزرگ ماه رمضان شهادت مولاي متقيان علي ( عليهالسلام) است، او از ياران با وفاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) و وصي و وزير و ابن عم و دامان آن حضرت بوده که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در حق پسر عمش فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و وزيري و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوا» ، همانا علي ( عليهالسلام) برادر و وصي و وزير و خليفه من است در ميان شما از او بشنويد و او را اطاعت کنيد. (28) مطلب جالب و قابل تذکر اين است که آن حضرت مساله شهادت خويش را خبر داد، صاحب کشف الغمه از کرامات حضرت علي ( عليهالسلام) نقل مينمايد: وقتي حضرت از قتال خوارج نهروان به کوفه برگشت، در ماه مبارک رمضان داخل مسجد شد، پس از دو رکعت نماز به منبر تشريف برد، خطبه بسيار زيبائي قرائت فرمود: «فخطب خطبة حسناء» آنگاه رو به فرزندش حضرت مجتبي ( عليهالسلام) کرد، فرمود يا ابا محمد چقدر از ماه رمضان رفته؟عرض کرد سيزده روز يا امير المؤمنين، سپس از امام حسين ( عليهالسلام) پرسيد يا ابا عبد الله چقدر از اين ماه مانده، عرض کرد هفده روز يا امير المؤمنين، آنگاه امام ( عليهالسلام) دست مبارک خويش را به محاسن شريف خويش گذاشت که در آن حال سفيد بود فرمود: اين محاسنم به خونم خضاب خواهد شد، سپس اين بيت را در مورد قاتلش فرمود:
اريد حياته و يريد قتلي
خليلي من عذيري من مراد (29)
خليلي من عذيري من مراد (29)
خليلي من عذيري من مراد (29)
جنگ نهروان جنگ با مقدس مآبهاي خوارج
جنگ نهروان: عاملين جنگ نهروان يک عده مقدس مآب و متظاهر به اسلام بودند، «که در زمان جمهوري اسلامي هم زياد به چشم ميخورند» از نظر ظاهر آنان به همه دستورات اسلامي عمل ميکردند، و ظاهر آراسته و عوام پسندي داشتند، ولي متاسفانه گرفتار يک نوع انحراف در مساله رهبري شده بودند، و ميخواستند فهم انحرافي خود را به مقام رهبري و امام معصوم تحميل کنند، امام علي ( عليهالسلام) در مقابل آشوبهاي آنان تحمل و بردباري نشان داد، نصيحت و ارشاد نمود، ولي آنها از اين بردباري و عطوفت علي ( عليهالسلام) سوء استفاده کردند، وقتي که امام ( عليهالسلام) از هدايت و ارشاد آنها مايوس شد، با قاطعيت مخصوص به خود براي سرکوبي اين انگلهاي مزاحم نيروي خود را بسيج کرد، و چندين هزار نفر از آنان را در سرزمين نهروان به هلاکت رسانيد. امام علي ( عليهالسلام) با اين عمل شجاعانه خود خط اسلام را مشخص کرد که هر کس تحت هر عنوان گرفتار انحراف شود بايد هلاک گردد، خواه طلحه و زبير دو صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خواه معاويه و خواه مقدس مآبهاي خوارج، انحراف از خط مستقيم اسلام راستين گمراه کننده و اختلاف آفرين است و بايد سرکوب شود، آنها را عفو نکرد، تا بمانند و متشکل شوند، و بيشتر فتنه کنند. (32)
و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة
و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)
و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)
و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين لله (33)
شب بيست و سوم از وقايع مهم ماه رمضان و ليلة القدر است
از اسحاق بن عمار روايت است، گفتشنيدم از حضرت صادق ( عليهالسلام) که فرمود: بعد از آنکه مردم پرسيدند ارزاق در نيمه شعبان قسمت ميشود، فرمود سوگند به خدا که اين گونه نيست، مگر در شب نوزدهم از ماه رمضان و بيست و يکم و بيست و سيم، که در شب نوزدهم، «يلتقي الجمعان» ، و در شب بيست و يکم «يفرق کل امر حکيم» و در بيست و سوم «يمضي ما اراد الله جل جلاله ذلک و هي ليلة القدر التي قال الله تعالي خير من الف شهر» . اسحاق بن عمار گفت عرض کردم، معني «يلتقي الجمعان» چيست، فرمود: «يجمع الله فيها ما اراد من تقديمه و تاخيره و ارادته و قضائه» ، جمع ميفرمايد در اين شب (نوزدهم) آنچه اراده فرموده از تقديم و تاخير ليلة القدر و مشيت و قضاء الهي تعلق گرفته، عرض کردم معني «يمضيه في ليلة ثلث و عشرين» چه چيز است، فرمود: خداوند در شب بيست و يکم تفريق ميفرمايد، و يکون له فيه البداء
که ممکن استبراي ذات اقدس احديتبداء حاصل شود «که تغيير و تحولي در زمان ليلة القدر برايش به وجود آيد» و چون شب بيست و سيم ميشود. «امضاه فيکون من المحتوم الذي لا يبدوله فيه تبارک و تعالي ليلة القدر» و محتوميت او را امضاء ميفرمايد، و ديگر بدائي از جانب حق جل و علا در آن امر از براي بندگان ظاهر نميشود. (34) نزول قرآن در شب قدر واقع شد
شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن (35) ماه رمضان ماهي است که قرآن در آن نازل گرديده است. قال الصادق ( عليهالسلام) : «نزل القرآن في اول ليلة من شهر رمضان و استقبل الشهر بالقرآن» (36) امام فرمود: قرآن در اول شب ماه رمضان نازل گرديده است، و ماه رمضان را با قرآن استقبال کن «که در حين رؤيت هلال رمضان، مستحب است نگريستن به قرآن مجيد» روايتبالا حاکي از اين است که قرآن در اول شب رمضان نازل شده، يعني ابتداي شب نه شب اول رمضان، و لذا در نص صريح قرآن است که خدا ميفرمايد: حم، و الکتاب المبين انا انزلناه في ليلة مبارکة انا کنا منذرين فيها يفرق کل امر حکيم (37) و در سوره قدر ميفرمايد: انا انزلناه في ليلة القدر (38) روز قدر از نظر منزلت چون شب قدر است براستي ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم، آيا روز قدر همچنان شب قدر است؟هشام بن حکم روايت ميکند از ابي عبد الله ( عليهالسلام) قال: «ليلة القدر في کل سنة و يومها مثل ليلتها» (39) فرمود: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شبش ميباشد. آنچه از آيات سوره بقره و دخان، و قدر و بعضي ديگر از سور قرآن استفاده ميگردد، قرآن در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است، و دفعة واحده آن هم در شب بيست و سوم ماه رمضان طبق روايات موجوده نازل شده است، و مؤيد نزول دفعي و يک جاي قرآن، کلمه انزل است که دلالتبر نزول دفعي دارد، و فرق بين انزال و تنزيل همان نزول دفعي و نزول تدريجي است، که انزال نزول دفعي و تنزيل نزول تدريجي را گويند، گروهي از مفسرين همين قول را تاييد کردهاند، (40) بنابر اين هر جا آيه انزال در قرآن بچشم ميخورد نزول دفعي است، و هر جا تنزيل به چشم ميخورد، نزول تدريجي را ميرساند، و اين هر دو به جا و منافاتي با هم ندارد، زيرا قرآن ابتدا در شب قدر يکجا به بيت المعمور نازل شد، و در طول سالهاي بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به طور تدريجي به آن حضرت نازل گشت و روايتحضرت صادق ( عليهالسلام) هم شاهد و مؤيد همين معني است که مفسرين ميگويند و بلکه بيان امام برهان مفسرين است. نزول قرآن از نظر دفعي يا تدريجي
از امام صادق ( عليهالسلام) سؤال شد در ماه رمضان قرآن چگونه نازل شد؟در حالي که قرآن در طول بيستسال به تدريج نازل شده است، فقال ( عليهالسلام) : «نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت المعمور، ثم انزل من البيت المعمور في طول عشرين سنة» امام فرمود: قرآن به طور يک جا در ماه رمضان به بيت المعمور نازل گرديد، سپس از بيت المعمور در طول بيستسال به تدريجبر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است. مرحوم علامه طباطبائي ميفرمايد: که قرآن يک نزول اجمالي داشته و يک نزول تدريجي و تفصيلي، و نزول اجمالي حقيقتي است متعالي که از دسترس افکار بشري خارج است که قبلا بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است، اما تفصيل آن به طور تدريجبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرضه گرديده است. (41) نظر مبارک امام صادق (ع) در کيفيت نزول قرآن
در تفسير برهان از حضرت صادق ( عليهالسلام) آمده است که فرمود: «ان الشهور عند الله اثنا عشر شهرا في کتاب الله يوم خلق السموات و الارض، فعزة الشهور شهر الله عز ذکره و هو شهر رمضان، و قلب شهر رمضان ليلة القدر و نزل القرآن في اول ليلة من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن» (42) براستي ماهها در نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است از روزي که آسمان و زمين آفريده شد، پس عزيزترين ماه نزد خدا ماه رمضان است گرامي باد يادش، و قلب ماه رمضان، شب قدر است، که قرآن اول شب ماه رمضان نازل گرديده پس ديدن ماه شب اول رمضان را با قرآن آغاز کنيد که مستلزم ثواب است. نزول کتب آسماني در ماه رمضان
مرحوم کليني رحمة الله عليه در کافي از جعفر بن غياث روايت ميکند، که گفت از ابي عبد الله ( عليهالسلام) از قول خداي تعالي: شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن
و اينکه به طور حتم قرآن در بيستسال از اولش تا آخرش نازل شده است، پرسيدم؟ فقال ( عليهالسلام) : «نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت المعمور، ثم نزل في طول عشرين سنة ثم قال: قال النبي صلي الله عليه و آله نزلت صحف ابراهيم في اول ليلة من شهر رمضان، و انزلت التورية لست مضين من شهر رمضان، و انزل الانجيل لثلث عشرة خلت من شهر رمضان، و انزل الزبور لثمان عشرة خلون من شهر رمضان، و انزل القرآن في ليلة ثلث و عشرين من شهر رمضان» (43). امام فرمود: قرآن جمله واحده و يکجا در ماه رمضان، به بيت المعمور نازل شد، از آن پس در طول بيستسال به تدريج نازل گشت، سپس فرمود: که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: صحف ابراهيم در شب اول رمضان نازل گرديد، و تورات، در ششم، و انجيل سيزدهم، و زبور داود ( عليهالسلام) در هجدهم ماه مبارک رمضان و قرآن در بيست و سوم رمضان المبارک نازل گرديده است. فتح اندلس توسط طارق بن زياد
در رمضان سنه 92 فتح اندلس به دست مسلمين به رهبري طارق بن زياد صورت گرفت و خداوند او را بر «ملک لذريق» در کنار نهر (لکة) به پيروزي رسانيد. (44) مسلمانان عرب و بربرهاي شمال آفريقا در سال 92 هجري تحت فرماندهي سردار نامي طارق بن زياد که خود از قوم سلحشور بربر و يکي از افسران لايق موسي بن نضير فرمانرواي آفريقا بود با 12 هزار سپاهي از تنگه ميان مراکش، و اسپانيا، (که امروز به نام اين سردار نامي جبل الطارق ناميده شده) گذشت، و در اندک زماني سراسر اسپانيا که شامل کشور پرتقال کنوني هم بود فتح کرد، دکتر گوستاولوبون مينويسد: اين فتح با نهايتسرعت انجام گرفت، تمام شهرهاي بزرگ دروازهها را به روي اين سپاه گشودند، و مانند قرطبه، مالقه، غرناطه، طليطله، و شهرهائي ديگر بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمين درآمد و در طليطله که پايتخت مسيحيان بود، بيست و پنج تاج از سلاطين «گت» به دست مسلمانان افتاد. (45) اشعار اديب الممالک فراهاني در ولادت رسول خدا (ص)
برخيز شتر بانا بربند کجاوه
در شاخ شجر برخاست آواي چکاوه (46)
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه (47)
و ز سينهام آتشکده پارس نمودار (49)
بشتاب و گذر کن به سوي ارض تهامه (51)
اين واقعه را زود نما نقش به نامه
تا جمله ز سرگيرند دستار عمامه
بنويس يکي نامه به شاپور ذو الاکتاف
هشدار که سلطان عرب داور انصاف
بگرفته همه دهر ز قاف اندر تا قاف
آن را که درد نامهاش از عجب و ز پندار
و ز طاق ايا صوفيه آثار بجوئيد
کز نامه انگليون اوراق بشوئيد (56)
و ز باغ نبوت گل توحيد ببوئيد
در چين و ختن و لوله از هيبت ما بود
در اندلس و روم عيان قدرت ما بود
صقليه نهان در کنف رايت ما بود
جاري به زمين و فلک و ثابت و سيار
و ز ناحيه غرب به افريقيه رانديم
و ز بحر جنوبي به فلک گرد فشانديم
مائيم که از خاک بر افلاک رسانديم
اي مقصد ايجاد سر از خاک بدر کن
از مغز خرد نشئه ترياک به در کن
و ز گله اغنام بران گرگ ستمکار
از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن
از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن
کز چرخ همي گشت عيان رايت کاوه
و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه
در ديده من بنگر درياچه ساوه (48)
از رود سماوه زره نجد و يمامه (50)
بردار پس آنگه گهر افشان سر خامه
در ملک عجم بفرستبا پرحمامه (52)
جوشند چو بلبل به چمن، کبک به کهسار
کز اين عربان دست مبرنايژه (53) مشکاف
گسترده به پهناي زمين دامن الطاف
اينک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
زي کشور قسطنطين (54) يک راه بپوئيد
با پطرک و مطران به قسيس بگوئيد (55)
مانند گيا بر سر هر خاک مروئيد
چونان که ببوئيد مسيحي به سردار
در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
غرناطه و اشبيليه در طاعت ما بود
فرمان همايون قضا آيت ما بود
خاک عرب از مشرق اقصي گذرانديم
درياي شمالي را بر شرق نشانديم
هند از کف هندو و ختن از ترک ستانديم
نام هنر و رسم کرم را بسزاوار
و ز مزرع دين اين خس و خاشاک به در کن
اين جوق شغالان را از تاک به در کن
زين پاک زمين مردم نا پاک بدر کن
از کشور جم لشکر ضحاک بدر کن
روز قدس روز مقابله مستضعفين عليه مستکبرين آخرين جمعه ماه رمضان
يکي از وقايع تاريخي که بسيار حائز اهميت است در اوائل پيروزي انقلاب اسلامي ايران که به دست زعيم و رهبر کبير مسلمين جهان حضرت امام خميني مد ظله العالي دائر شده، «روز جهاني قدس است» که از روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان 1399 قمري (1358 شمسي) شروع و مقرر گشت و هر ساله در چنين روزي تمام مسلمين جهان راهپيمايي کنند. اينک قسمتي از پيام امام خميني دامتبرکاته به مناسبت روز جهاني قدس از نظر- خوانندگان گرامي ميگذرد: روز قدس، جهاني است، و روزي نيست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفين با مستکبرين است، روز مقابله ملتهائي است که در زير فشار ظلم آمريکا و غير آمريکا بودند، روزي است که بايد مستضعفين مجهز بشوند، در مقابل مستکبرين، و دماغ مستکبرين را به خاک بمالند، روزي است که بين منافقين و متعهدين امتياز خواهد شد، متعهدين امروز را روز قدس ميدانند و عمل ميکنند به آنچه که بايد بکنند، و منافقين و آنهائي که با ابر قدرتها در زير پرده آشنائي دارند، و با اسرائيل دوستي دارند در اين روز بي تفاوت نيستند، و يا ملتها را نميگذارند که تظاهرات کنند. روز قدس، روزي است که بايد سرنوشت ملتهاي مستضعف معلوم شود، بايد ملتهاي مستضعف در مقابل مستکبرين اعلان وجود بکنند، بايد همانطوري که ايران قيام کرد، و دماغ مستکبرين را به خاک ماليد، و خواهد ماليد، تمام ملتها قيام کنند، و اين جرثومههاي فساد را به زبالهدانها بريزند. روز قدس، روزي است که بايد همت کنند و همت کنيم که قدس را نجات بدهيم، روز قدس روزي است، که بايد به اين روشنفکراني، که در زير پرده با آمريکا و عمال آمريکا روابط دارند هشدار داد، هشدار به اينکه اگر از فضولي دستبرندارند سرکوب خواهند شد. روز قدس فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، و روز حکومت اسلامي است. (57) سخنراني امام خميني مدظله العالي در روز قدس با محتوي و ابعاد وسيعي که دارد، اهم نکاتش بر تجمع و اتحاد مسلمين براي سرکوبي دشمنان اسلام تکيه شده، و اگر مسلمانان نيرومند جهان يد واحده شوند و اختلاف عقيده و اختلاف مذهب را کنار بگذارند، و براي دفاع از حريم اسلام، و قرآن، و کعبه، که مشترک بين همه اقشار مسلمين عالم استبکوشند، هرگز اجازه تجاوز کفار و منافقين را به حريم اسلام و مقدسات آن نخواهند داد، تا جائي که چند ميليون صهيونيست قبله اول مسلمين (بيت المقدس) را اشغال نموده، و در بين مسلمين تفرقه و جدائي بيندازند، و اينها هستند که شيعه را از سني، و سني را از شيعه جدا مينمايند، وحدت مسلمين را به هم ميزنند، تا کمر مسلمين را بشکنند و از تفرقه آنان بهرههاي خود را ببرند. در اين رابطه که دشمن بين مسلمانان تفرقهاندازي ميکند تا بر آنان مسلط شود و اتحاد مسلمين را به دسيسهاي شکسته که تا مسلمين را جداي از همديگر متلاشي نمايند، مولوي ميگويد: جدا کردن باغبان، صوفي و فقيه و علوي را از هم
باغباني چون نظر در باغ کرد
يک فقيه و يک شريف و صوفئي
گفتبا اينها مرا صد حجت است
بر نيايم يک تنه با سه نفر
هر يکي را من بسوئي افکنم
حيله کرد و کرد صوفي را به راه
گفت صوفي را برو سوي وثاق (59)
رفت صوفي گفتخلوت با دو يار
ما بفتواي تو ناني ميخوريم
وين دگر شهزاده سلطان ما است
کيست آن صوفي شکمخوار خسيس
چون بيايد مرو را پينه کنيد
باغ چبود جان من آن شما است
وسوسه کرد و مر ايشان را فريفت
چون بره کردند صوفي را و رفت
گفت اي سگ صوفئي کو از ستيز
اين جنيدت ره نمود و با يزيد
کوفت صوفي را چو تنها يافتش
گفت صوفي آن من بگذشت ليک
مر مرا اغيار دانستيد هان
آنچه من خوردم شما را خورد نيست
رفتبر من بر شما هم رفتني است
چون ز صوفي گشت فارغ، باغبان
کاي شريف من برو سوي وثاق (60)
بر در خانه بگو قيماز را (62)
چون بره کردش بگفت اي مرد دين
او شريفي ميکند دعوي سرد
بر زن و بر فعل زن دل مينهيد
خويشتن را بر علي و بر نبي
آنچه گفت آن باغبان بو الفضول (63)
گر نبودي او نتيجه مرتدان
خواند افسونها شنيد آنرا فقيه
گفت اي خر اندرين باغت که خواند
شير را بچه همي ماند بدو
با شريف آن کرد آن دون از کجي
شد شريف از ظلم آنظالم خراب
پايدار اکنون که ماندي فرد و کم
مر مرا دادي بدين صاحب غرض
شد از و فارغ بيامد کاي فقيه
فتويت اين است که اي ببريده دست
بو حنيفه داد اين فتوي ترا
اين بگفت و دستبروي برگشاد
گفتحقستبزن دستت رسيد
من سزاوارم به اين و صد چنين
گوش کردم خدعه و افسوس تو
زد و را لقصه بسيار و بخست
هر که تنها ماند از ياران خود
اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)
ديد چون دزدان بباغ خود سه مرد
هر يکي شوخي فضولي يوفئي (58)
لبک جمعند و جماعت رحمت است
پس ببرم شان نخست از يکديگر
چونکه شد تنها سبالش بر کنم
تا کند يارانش را با او تباه
يک گليم آور براي اين رفاق
توفقيهي وين شريف نامدار
ما بپر دانش تو ميپريم
سيد است و خاندان مصطفا است
تا بود با چون شما شاهان جليس
هفتهاي بر باغ و راغ من تنيد
اي شما بوده مرا چون چشم راست
آه کز ياران نميبايد شگيفت
خصم شد اندر پيش با چوب زفت
اندر آيد باغ مردم تيز تيز
از کدامين شيخ و پيرت اين رسيد
نيم کشتش کرد سر بشکافتش
اي رفيقان پاس خود داريد نيک
نيستم اغيارتر زين قلتبان
اين چنين ضربت جزاي هر دنيست
چوب قهرش مر شما را خوردني است
يک بهانه کرد ز آن پس جنس آن
که ز بهر چاشت پختستم رقاق (61)
تا بيارد آن رقاق و قاز را
تو فقيهي ظاهر است و اين يقين
مادر او را که داند تا چه کرد
عقل ناقص و آنگهاني اعتميد
بسته است اندر زمانه هر غبي
حال او بد دور ز اولاد رسول
کي چنين گفتي براي خاندان
در پيش رفت آن ستمکار سفيه
دزدي از پيغمبرت ميراث ماند
تو به پيغمبر چه ميماني بگو
که کند با آل يس خارجي
با فقيه او گفتبا چشم پر آب
چون دهل شو ز خم ميخور بر شکم
احمقي کردي ترا بئس العوض
چه فقيهي اي تو ننگ هر سفيه
کاندر آئي و نگوئي امر هست
شافعي گفته است اين اي ناسزا
دست او کين دلش را داد داد
اين سزاي آنکه از ياران بريد
تا چرا ببريدم از ياران بکين
ميزنم بر سر که شد ناموس تو
کرد بيرونش ز باغ و در ببست
اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)
اين چنين آيد مر او را جمله بد. (64)
سخنان امام خميني مد ظله العالي در وحدت مسلمين
با حلول ماه مبارک رمضان، ماه عبادت و سازندگي، ماه تجديد قواي معنوي، شهر الله الاعظم، که در آن عموم مسلمانان در صف واحد متوجه به موضع قدرت لا يزال و تجهيز در مقابل قواي طاغوتي هستند، لازم استبا توحيد قدرت، و قدرت واحده در مقابل طاغوتهاي زمان، و چپاولگران بين المللي بپاخيزند، و از ممالک اسلامي دفاع کنند، دستخائنان را کوتاه، و اميد آنان را قطع نمايند. اکنون عموم مسلمانان، و مستضعفان، خصوصا ايران عزيز و لبنان و فلسطين مغصوب، مراحل حساسي را در پيش دارند، ايران با اخلالگران وابسته به رژيم، و منحرفين و صهيونيسم جهاني و لبنان و فلسطين با اسرائيل دشمن اسلام و مسلمين و مفسد و آدمخوار، رو برو است، اکنون برادران مسلمان ما در فلسطين و لبنان گرفتار تجاوزات غير انساني اسرائيلاند، و اگر خداي ناکرده در آن ميدان پيروز شود، دامنه تجاوزاتش به ساير کشورها نيز خواهد کشيد، مقتضي است در اجتماعات ماه مبارک به برادران فلسطيني و لبناني دستجمعي دعا شود، و لازم است در آستانه فرا رسيدن ماه مبارک رمضان مطالبي را تذکر دهم. در اين موقع حساس که بيش از هر وقت ديگر احتياج به اجتماعات اسلامي داريم، لازم است ملت مسلمان ما در تمام بلاد به مساجد روي آورند، و نهضت را از راه مساجد که جبهه محکم اسلام است زنده نگهدارند، خطباي محترم و اهل منبر، مردم را به وحدت کلمه و ادامه نهضت و تقوي و صبر انقلابي دعوت کنند، و از اختلاف و تفرقه که اساس شرک استبترسانند و با يادآوري جهاد سيد مظلومان و مصيبات وارده به آن حضرت، ملت را به مجاهده تا پيروزي نهائي و رسيدن به حکومت اسلامي در تمامي ابعادش فرا خوانند، و ذکر فداکاريها و مجاهدات مجاهدين صدر اسلام، نه تنها امروز، بلکه تا ابد اسلام را زنده نگه ميدارد. قسمتي از سخنان امام خميني 30 شعبان 1399- 3 / 5 / 58. 1- الوقايع و الحوادث، ص 13. 2- از همين کتاب و کتاب رمضان در تاريخ ص 11. 3- الوقايع و الحوادث ص 19 جهت اطلاع بيشتر از غائله جنگ تبوک به آدرس نامبرده مراجعه فرمائيد. 4- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، نقل از رمضان در تاريخ، ص 48. 5- رمضان در تاريخ نوشته آيت الله صافي، ص 57. 6- اسد الغابه، مسار الشيعه مفيد- نقل از رمضان در تاريخ. 7- اسد الغابه، مسار الشيعه مفيد- نقل از رمضان در تاريخ. 8- سوره انبياء، آيه 92. 9- سوره اعراف، آيه 157. 10- روح الدين الاسلامي، ص 289، رمضان در تاريخ. 11- سفينة البحار، ج 1، ص 13. 12- الغدير، ص 48، ج 2، و خصائص الوحي المبين (نقل از رمضان در تاريخ) . 13- اقتباس از کتاب رمضان در تاريخ، آية الله صافي و براي اطلاع بيشتر از صلح امام حسن مجتبي ( عليهالسلام) به اين کتاب مراجعه گردد. 14- رمضان در تاريخ. 15 و 16- سوره مريم، آيه 12. 17- سوره فاطر، آيه 32. 18- توضيح المقاصد، ص 16- مسار الشيعه، ص 29- نقل از رمضان در تاريخ. 19- سيره ابن هشام، ج 2، ص 260 و 261. 20- رمضان در تاريخ. 21- سوره آل عمران، آيه 139. 22- سوره فتح، آيه 1. 23- مسار الشيعه، ص 30 و توضيح المقاصد، ص 7. 24- سوره اسري، آيه 18. 25- علامه اميني مينويسد: حافظ گنجي به اسناد خود از «حافظ ابي فضل سلامي» اين حديث را گفته که در نزد اهل نقل مشهور است، و ابن عساکر در تاريخش اين حديث مسند را از جابر بن عبد الله آورده است، که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي: اگر امت من آن قدر روزه بگيرد، تا کوژ پشتشود، و آن قدر نماز بخواند تا چون زه کمان لاغر شود، ولي تو را دشمن دارد، خداوند به آتشش دراندازد. و همچنين از ام سلمه روايتشده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: اي ام سلمه!آيا وي را ميشناسي؟گفتم آري، اين علي بن ابي طالب است، فرمود خوي او با خوي من، و خون او با خون من يکسان است، و او گنجينه دانش من است، بشنو و گواه باش که اگر بندهاي از بندگان هزار سال خدا را در بين رکن و مقام عبادت کند، آنگاه با کينه علي و عترتم به ملاقات خداي عز و جل رود، خداي او را در روز رستاخيز به رو در آتش دوزخ اندازد. الغدير، جلد 4 ص 179، مترجم 26- رمضان در تاريخ، نوشته آيت الله صافي، ص 233. 27- رمضان در تاريخ، ص 237. 28- رمضان در تاريخ، ص 254. 29 و 30- کشف الغمه، ص 414. 31- وقايع الايام خياباني تبريزي، ص 555- سپس اين شعر را انشاء کرد، و خطاب به نفس خويش و چنين فرمود: اشدد حيازيمک للموت فان الموت لاقيکا و لا تجزع عن الموت اذا حل بناديکا اي علي: کمر همتت را براي مرگ محکم ببند، زيرا بالاخره مرگ به ملاقات تو خواهد آمد، و اظهار عجز مکن از مرگ، آن هنگام که به سراغ تو آمد و تو را در بر گرفت. 32- روز شمار انقلاب، 24 رمضان. 33- سوره بقره، آيه 193. 34- وقايع الايام خياباني، ص 460. 35- سوره بقره، آيه 185. 36- تفسير الميزان. 37- سوره دخان، آيه 1- سوگند به کتاب مبين (قرآن) که فرو فرستاديمش در شبي مبارک و ما بيم دهندگانيم، در آن شب هر کار با حکمتي تعيين و تقدير ميگردد. 38- سوره قدر، آيه 1. 39- وسائل کتاب صوم. 40- تفسير الميزان. 41- تفسير الميزان، جلد 2 (روزه و رمضان) . 42- وقايع الايام خياباني، ص 143. 43- وقايع الايام تبريزي، ص 143. 44- ارکان الاسلام، ص 18. 45- تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، پيشگفتار. 46- مرغکي چون گنجشک. 47 و 48 و 49- شب ميلاد پيامبر (صلي الله عليه و آله) علائمي و غرائبي اتفاق افتاد، از آنجمله درياچه ساوه پرستش ميشد فرو رفت و خشک شد، و رود سماوه سالها خشک بود پر از آب شد و آتشکده فارس که سالها خاموش نشده بود خاموش گشت، و هر بتي به رو به زمين افتاد. 50- تجد فلاتي است کوهستاني در عربستان، يمامه قسمتي از عربستان است. 51- تهامه دشتساحل و باريکي از شبه جزيره سينا تا عدن و در کنار بحر احمر ممتد است. 52- حمامه کبوتر. 53- نايژه: ناي کوچک گلوگاه. 54- کشور قسطنطين مقصود امپراطوري روم است که پايتخت روم بود. 55- پطرک: سردار مجوس بود، مطران: يکي از درجات روحانيت کليساي رومي بود. 56- انجيل که به کتاب ماني نيز انگليون گويند. 57- سخنراني امام خميني مدظله العالي در روز جهاني قدس، سنه 1358 تفصيل اين سخنراني در کتاب رهنمودهاي امام، ص 96 موجود است. 58- ياوهگوي، بيهودهگوي. 59- خانه. 60- خانه. 61- نان تنگ. 62- کنيز و خدمتکار. 63- ناداني که خود را دانا نمايد. 64- مولوي مثنوي، ص 167.