نگاهي به نظريه‏هاي انقلاب اسلامي - نگاهی به نظریه های انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به نظریه های انقلاب اسلامی - نسخه متنی

جواد منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهي به نظريه‏هاي انقلاب اسلامي

دكتر جواد منصوري

چكيده:

نويسنده مهمترين دلايلِ وقوع انقلاب را رهبري حضرت امام خميني رحمه‏الله وحدت مردم و انگيزه اعتقادي و اسلامي برشمرده و در مورد علل وقوع انقلاب اسلامي تحليلها و نظريه‏هاي ديگر از جمله ديدگاه ماركسيستها، مفسران غربي و برخي نظريات ديگر را مورد نقد و بررسي قرار داده است. وي در پايان با يك تحقيق آماري، نتايج پنج گانه ذيل را بدست مي‏دهد:

اصلي‏ترين انگيزه مردم براي حضور و فعاليت در جريانهاي انقلابي، انگيزه ديني و اعتقادي و پس از آن بيشترين تأثير از ناحيه عامل سياسي بوده است. نگارنده انگيزه‏هاي اقتصادي را كم اثر و بي‏كفايتي و فساد مديران را به عنوان انگيزه اصلي دانسته و سرسپردگي و وابستگي رژيم پهلوي به دولتهاي خارجي را انگيزه يك سوم از پاسخ دهندگان ارزيابي نموده است.

واقعه انقلاب اسلامي در ايران در سال 1357 يكي از وقايع مهم و يا بسيار مهم دهه 50 در جهان نبود، بلكه به دلائلي از وقايع بسيار فوق‏العاده و غيرمنتظره بود كه توجه تمامي گروههاي سياسي، جريانهاي فكري، شخصيتهاي اجتماعي و دولتهاي كوچك و بزرگ را به خود جلب كرد. از اين رو پديده انقلاب اسلامي در طي دو دهه گذشته يكي از مهمترين موضوعاتي بوده‏است كه پيرامون آن تا كنون هزاران كتاب، سخنراني، فيلم، مقاله و نظريه ارائه شده است.

طبعا هر يك از شخصيتها و جريانهاي فكري و اجتماعي و سياسي داخل و خارج از كشور در تحليل و تبيين پديده انقلاب اسلامي براساس اطلاعات، گرايشها، منافع و وابستگي خود مطالبي عرضه كرده‏اند.

ميزان انطباق تحليلها با واقعيتهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي قطعا متفاوت مي‏باشد، اگرچه نظريه‏ها و تحليلها خود بخشهايي مشترك و بخشهايي معارض دارند.

بسياري از محققين تلاش كرده‏اند پديده انقلاب اسلامي را نظير ساير انقلابها بدانند و علل وقوع و تداوم آن را نيز همانند انقلابهاي قرن بيستم تحليل كنند. اما عده ديگري از آنان در برخورد با ابعاد متعدد داخلي و خارجي و چگونگي سير تحول آن و آثار غيرمنتظره آن بر بسياري از پديده‏هاي اجتماعي در دو دهه پايان قرن بيستم مجبور شده‏اند اعتراف كنند كه ويژگيهاي انقلاب اسلامي در وقوع و تداوم آن با پديده‏هاي مشابه در ساير مناطق جهان داراي تفاوتهاي اساسي و غيرقابل انكار است.

غالب نويسندگان و تحليلگراني كه در داخل ايران بوده‏اند و انقلاب را از نزديك شاهد بوده‏اند و يا خود در متن آن قرار داشتند، داراي نظراتي مشابه و تحليلهائي يكسان پيرامون علل و عوامل پيروزي و تداوم انقلاب مي‏باشند. اگرچه تعداد زيادي در خارج از كشور نيز پس از تحقيق و بررسيهاي ميداني و كتابخانه‏اي نظرات مشابهي نيز ارائه كرده‏اند.

مهمترين علل وقوع انقلاب در ايران از ديدگاه آنان عبارتست از:

1. رهبري حضرت امام خميني(ره)

امام خميني نه‏تنها به‏عنوان محبوب‏ترين و مردمي‏ترين چهره سياسي مورد قبول همگان بود، بلكه مرجع ديني قابل اعتمادي براي مردم بود كه هيچيك از گروهها و شخصيتهاي ديگر چنين موقعيت و جايگاه منحصربه‏فردي را نداشتند. شخصيت ديني، مردمي و سياسي امام آنچنان مردم را به خود جذب كرده بود كه عملاً نفر دومي در هيچ سطح و كيفيتي مطرح نبود.

2. وحدت مردم

حضور اكثريت مردم ايران در جريان انقلاب بدون توجه به موقعيت‏هاي اجتماعي، وابستگيهاي گروهي و طبقاتي، از پديده‏هائي است كه در انقلابهاي قرون اخير نظير آن ديده نشده است. به‏طوري كه روستائيان، كارمندان، زنان، كارگران، دانش‏آموزان، دانشجويان و در خط مقدم و پيشاپيش آنان روحانيان فعالانه حضور داشتند و شعار مشترك سر مي‏دادند.

3. انگيزه اعتقادي و اسلامي

شعارها و حركتهاي اكثريت قريب به اتفاق شركت‏كنندگان در فعاليتهاي انقلابي حاكي از تمايل آنان به تحقق آرمانها، اصول و ارزشهاي ديني بوده‏است.

حضرت امام(ره) در وصيت نامه سياسي ـ الهي خود در اين زمينه چنين تحليل مي‏كند:

«بي‏ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است، و رمز پيروزي را ملت مي‏داند، و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد [بوده است].»

از آنجا كه حضرت امام راحل خود در نقش رهبري انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي بود، نمي‏توانست خود را به‏عنوان يكي از علل پيروزي و تداوم آن معرفي كند و لذا به دو عامل ديگر اشاره مي‏نمايد.

پيوند سه عامل مردم (امت)، رهبري (امام) و اسلام موجب تقويت حضور و نقش يكديگر و تأثير بيشتر در روند انقلاب و حفظ و تداوم آن بود. به‏طوري كه سالها بعد از وقوع انقلاب و پس از برگزاري و انجام چندين سمينار و تحقيقات گسترده توسط دستگاهها و مراكز وابسته به دشمن، به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه مبارزه و مقابله با انقلاب اسلامي و برگرداندن اوضاع به شرايط قبل از آن، گسستن اين پيوند است. جدا كردن مردم از اسلام، به زير سؤال بردن رهبري ديني و ولايت فقيه، ايجاد جريانها، جناحها و گروههاي معارض و در نتيجه تجزيه و مقابله نيروها با يكديگر اساسي‏ترين و مؤثرترين استراتژي دشمن براي شكست انقلاب اسلامي است.

در مورد علل وقوع انقلاب اسلامي تحليلها و نظريه‏هاي ديگري مطرح شده است كه در اين مقاله سعي مي‏شود به نقد و بررسي چند مورد از معروفترين آنها پرداخته شود.

1. علل پيروزي انقلاب از ديدگاه ماركسيستها

طرفداران مكتب ماركسيسم صرف نظر از گرايشها و شاخه‏هاي متفاوت آن، طبق معمول و براساس تفكرات خود، تمامي تحولات و رويكردهاي مختلف را بر مبناي اقتصادي تجزيه و تحليل و نتيجه‏گيري مي‏كردند.

نشريات حزب توده و بعضي نشريات شوروي حركتهاي مردمي را ابتدا «مبارزات خرده بورژواهاي شهري بر ضد بورژوازي كمپرادور و براي شكست پايگاه سرمايه‏داري غرب در ايران» تبيين كردند. زماني كه شعارهاي اسلامي و حضور اقشار مختلف و روحانيون را ديدند و تضاد آشكار با تحليلهاي ماركسيستي روشن شد، چنين تحليل كردند كه «شورشي كور» توسط گروهي فرصت‏طلب براي به عقب انداختن جنبش انقلابي كارگري خلقهاي ايران براي رسيدن به سوسياليسم در حال شكل گرفتن است.»

ماركسيستها در فاصله سالهاي 56 تا 59 دهها تحليل و تفسير متفاوت و متضاد پيرامون روند انقلاب اسلامي منتشر كردند، كه درواقع هيچيك از آنها با واقعيتهاي موجود انطباق نداشت.

2. ديدگاههاي مفسران غربي

در غرب ديدگاه واحدي در مورد علل پيروزي انقلاب و حتي شناخت همه‏جانبه و واقع‏گرايانه نسبت به جامعه ايران وجود نداشت. زيرا غالبا مسائل و واقعيتهاي كشور را با ديدگاههاي مادّي غرب بررسي و تحليل مي‏كردند.

«نمونه بارز ناداني و در عين حال نتيجه فرعي قضيه پهلوي (همه چيز را از ديد خاندان پهلوي ديدن) نارسائي تكان‏دهنده‏اي بود كه در سفارت امريكا در تهران وجود داشت. مشكلات زيادي سفارت را دربر گرفته بود، نظير كم استعدادي كارمندان، آگاهي ناچيز در مورد منطقه و زبان، محدود بودن تماس، در انزواي فرهنگي قرار داشتن و به مرور زمان ابتلاء همه مأموران به ناراحتي روحي.

تمام سفرايي كه پس از جنگ جهاني دوم مأمور ايران شدند، به استثناي موارد نادر، براي قبول مسؤوليتهاي خود، آمادگي كامل نداشتند، و آنها كه ايران را مي‏شناختند خود حامي قضيه پهلوي و متعهد به آن بودند. آنها فاقد كارمندان زبده و كارآزموده براي ايجاد تماس بودند. درواقع منابع اطلاعاتي آنها بسيار سطحي بود.

نمونه‏هاي حيرت‏آور جهالت مقامات امريكائي در مورد ايران بسيار فراوان است. در سال 1974 (1353) آگاه‏ترين مأمور امريكائي در تهران هرگز نام «علي شريعتي» را نشنيده بود.»

چنين اعترافاتي سالها پس از پيروزي انقلاب و سردرگمي در شناخت و تجزيه و تحليل و پيش‏بيني وقايع و شكست بسياري از طرحها و برنامه‏ها، بيان و نوشته شد. از طرف ديگر به دليل بي‏اطلاعي كامل از ساختار مذهبي و نقش نهادهاي مردمي و ديني، خصوصا عدم شناخت فرهنگ تشيّع، بسياري از تحليلها و نظريه‏ها پيرامون انقلاب اسلامي در چارچوب و قالب تئوريهاي رايج در غرب و مشابه دانستن انقلاب اسلامي با ساير انقلابها ارائه شد.

دو نظريه بيش از ساير نظريات در غرب پيرامون علل وقوع انقلاب در ايران مطرح مي‏باشد:

1. نظريه عدم توسعه متوازن

براساس اين نظريه اجراي طرحهاي ديكته شده توسط كندي و نوسازي صنعتي موجب تغييراتي نامتوازن در جامعه ايران شد. فاصله طبقاتي، ناهماهنگي سياستهاي مدرن اقتصادي با ساختار سنتي، رواج فرهنگ و فساد غربي معارض با باورها و ارزشهاي ديني، موجب نوعي «انفجار از درون» در جامعه ايران شد كه به دليل شدت و گستردگي آن قابل كنترل و مهار نبود، درنتيجه تبديل به يك جريان نيرومند اجتماعي شد كه وقوع انقلاب اسلامي، سقوط سلطنت و حذف سلطه خارجي را به دنبال داشت.

«... علت وقوع انقلاب اين بود كه شاه در حوزه اقتصادي ـ اجتماعي نوسازي كرد، و در نتيجه طبقه متوسط جديد و طبقه كارگر صنعتي را گسترش داد، اما نتوانست در حوزه ديگر ـ حوزه سياسي ـ نوسازي نمايد. و اين ناتواني حلقه‏هاي پيوند دهنده حكومت و ساختار اجتماعي را فرسوده كرد، راههاي ارتباطي ميان نظام سياسي و مردم را گسست، شكاف بين گروههاي حاكم و نيروهاي اجتماعي مدرن را بيشتر كرد و مهمتر از همه اين كه پلهاي ارتباطي اندكي را كه در گذشته پيوند دهنده نهاد سياسي با نيروهاي اجتماعي سنتي به‏ويژه بازار و مراجع ديني بود، ويران ساخت... پس انقلاب نه به دليل توسعه بيش از حد و نه توسعه نيافتگي، بلكه به سبب توسعه ناهمگون روي داد.»

اين نظريه درواقع توجيه‏گر و نفي‏كننده سلطه همه‏جانبه خارجي خصوصا امريكا و آثار و تبعات آن مي‏باشد. زيرا اقدامات شاه منطبق با سياستهاي تحميلي امريكا و انگليس بود. به‏علاوه در كشورهاي ديگري شاهد اجراي برنامه‏هاي نوسازي اقتصادي ـ اجتماعي بوده‏ايم ولي انقلابي واقع نشد، لذا اين نظريه براي تبيين وقوع انقلاب اسلامي نمي‏تواند علمي و واقع‏بينانه باشد.

طرفداران اين نظريه تصور كرده‏اند كه اگر مردم ايران در شعارها و خواسته‏هايشان اسلام را مطرح كرده‏اند پس با صنعت، نوسازي و مدرنيزاسيون مخالف هستند. درحالي كه واقعيت اين است كه هيچيك از كساني كه در جريان انقلاب بوده‏اند با پيشرفت، رفاه، توسعه و تعالي كشور و برخورداري از ابزار و فنون (تكنولوژي) مخالف نبودند.

حضرت امام در يكي از سخنان خود به صراحت موافقت با دستاوردهاي سازنده و مثبت تمدن غرب و مخالفت با فحشا را اعلام داشتند. اين جمله به معناي دقيق كلمه، جوابي است به كساني كه مي‏گويند، يكي از علل پيروزي انقلاب مقابله با مدرن شدن و صنعتي شدن بوده است!

2. توسعه نيافتگي سياسي

از جمله نظرياتي كه جريانهاي روشنفكري بيشتر به آن پرداخته‏اند و در سالهاي اخير نيز در مطبوعات و تريبونهاي سياسي مورد تأكيد بيشتري قرار گرفته است، مسأله تمايل شديد مردم و گروههاي اجتماعي به توسعه سياسي در اواخر دوران پهلوي مي‏باشد.

با توجه به واقعيتهاي يك قرن مبارزات مردم ايران در شرايط و اشكال مختلف و قيامهاي متعدد آنان بر ضد ديكتاتوري داخلي و سلطه خارجي نمي‏توان «توسعه سياسي» را خواسته سالهاي اخير سلطنت و علت پيروزي انقلاب به شمار آورد، زيرا حركتهاي انقلابي مردم و پيروزي نهائي آنها درواقع نشاندهنده رشد و توسعه و بلوغ سياسي مردمي بود كه در طول يك قرن تحت فشارهاي فزاينده آن را به‏دست آورده بودند. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي معلول توسعه‏يافتگي سياسي مردم بوده است.

«شاه هرچند ساختار اجتماعي ـ اقتصادي را نوسازي كرد، براي توسعه نظام سياسي اجازه شكل‏گيري گروههاي فشار، ايجاد فضاي باز سياسي براي نيروهاي مختلف اجتماعي، ايجاد پيوند ميان رژيم و طبقات جديد، حفظ حلقه‏هاي ارتباطي موجود ميان رژيم و طبقات قديمي و گسترش پايگاه اجتماعي سلطنت ـ كه عمدتا به علت كودتاي نظامي سال 1332 همچنان پابرجا مانده بود ـ تلاش چنداني نكرد. او به جاي نوسازي نظام سياسي، قدرتش را همانند پدرش بر روي سه ستون نيروهاي مسلح، شبكه حمايتي دربار و ديوان‏سالاري گسترده دولتي قرار داد.»

شاه ديكتاتوري وابسته و ضد مردم بود. اقدامات سركوبگرانه، خفقان، سانسور، شكنجه، زندان و اعدام توسط رژيم شاه قطعا يكي از انگيزه‏هاي قيام و انقلاب مردم بود، اما نكته مهم اين است كه تصور مردم اين بود كه اين اقدامات شاه در راستاي سياستهاي اسلام‏زدائي و حاكم كردن فرهنگ و باورهاي ضد اسلامي به نمايندگي از جانب قدرتهاي بزرگ است، و لذا براي حفظ هويت و ارزشهاي ديني بايد قيام كنند و به مقابله با اقدامات شاه و جلوگيري از تحقق اهداف سلطه بيگانه برخيزند. به‏عبارت ديگر مبارزه با ظالم و فاسد و مفسد را از وظايف ديني خود مي‏دانستند و اين مبارزه را به رهبري مرجعي ديني، كارساز و با ارزش مي‏دانستند.

برخي نظريات ديگر

تعدادي از گروههاي سياسي قبل و بعد از پيروزي انقلاب، انگيزه اصلي و اساسي مردم را ضديت با سلطنت و خاندان پهلوي عنوان نموده‏اند. و در تحليلهاي خود سرنگوني سلطنت و تأسيس حكومت ملي را هدف مبارزات و خواست مردم اعلام كرده‏اند، و جمهوري اسلامي را يك نظام تحميلي به مردم ايران تبليغ كرده‏اند. طرفداران اين نظريه اظهار كرده‏اند كه رهبران روحاني انقلاب درواقع خواست مردم را تغيير داده‏اند.

اين تحليل، خلاف واقعيت است، زيرا كه شعارهاي مردم در جريان انقلاب كه بعضي از آنها هنوز بر ديوارهاي شهرها به‏جاي مانده، حكومت اسلامي يا جمهوري اسلامي است. از طرف ديگر در اولين رفراندومي كه در 12 فروردين 58 به شكل سراسري در كشور صورت گرفت، بيش از 98% مردم به جمهوري اسلامي رأي دادند. درحالي كه اين رفراندوم در كمال آزادي برگزار شد و رأي بالاي مردم نشاندهنده تمايل و خواست آنان بوده است. بنابراين مردم تنها به نفي نظام سلطنتي رأي نداده‏اند بلكه به صراحت و روشني به اثبات نظام جمهوري اسلامي رأي قاطع داده‏اند.

يك تحقيق آماري

آنچه در زمينه علل و عوامل وقوع انقلاب در داخل و خارج از كشور به نگارش درآمد براساس ديدگاهها و ميزان آگاهي از مجموعه شرايط و ويژگيها بوده است.

اخيرا تحقيقي آماري مبتني بر موضوعات مشخص و نظرات افرادي كه غالبا در جريان انقلاب بوده‏اند صورت گرفته كه خلاصه‏اي از آن مي‏تواند در ارزيابي نظرات ارائه شده، همه محققين را ياري نمايد.

در اين تحقيق از 236 نفر زن و مرد در فاصله سنين 35 تا 60 ساله (در زمان انقلاب در سال 1357 بين 15 تا 40 سال داشته‏اند) و داراي تحصيلات ديپلم و از اقشار مختلف و مناطق مختلف شهر تهران، پيرامون انگيزه‏هاي آنان براي شركت در فعاليتهاي انقلابي سؤالاتي مطرح شده كه با جمع‏بندي و شمارش آنها چندين جدول به دست آمده است.

جدولهاي مربوط تركيب جنسي و سنّي، تحصيلات و توزيع منطقه‏اي به علت بي‏ارتباطي با موضوع نقل نمي‏شود و فقط جدول مربوط به انگيزه‏هاي شركت‏كنندگان ارائه مي‏شود:

رديف | عنوان (عباراتي كه در پاسخ‏ها، ذكر شده است) | تعداد | درصد | 1 | بي‏اعتنايي به ارزش دفاعي ديني/ عدم رعايت موازين اسلامي/ بي توجهي به مسائل ديني و مذهبي/ اسلام‏زدايي/ فساد رژيم شاه، روحانيت/ رفتارهاي ضداسلامي/ بي‏اعتنايي به اعتقادات مردم/ كمرنگ شدن مسائل ديني/ اسلام‏ستيزي | 54 | 7/23 | 2 | بي‏بند و باري و ترويج آن/ فساد اخلاقي و جنسي/ هرزگي و فساد/ مشكلات/ ترويج فساد و فحشا/... | 33 | 5/14 | 3 | استبداد/ آزار مردم/ ديكتاتوري/ سركوب مردم با تقوا/ فشارهاي مذهبي سياسي/ شكنجه/ آزار و اذيت بزرگان/ كشتن افراد مذهبي/ ايجاد وحشت و سركوب مخالفان/... | 25 | 11 | 4 | تبعيض/ اختلاف طبقاتي/ تبعيض در انتخاب افراد/ فاصله طبقاتي بين فقير و غني/ نظام طبقاتي/ شكاف‏هاي طبقاتي | 19 | 9/8 | 5 | خفقان و عدم آزادي در قلم و بيان، ايجاد رعب و وحشت/ اختناق/ خفقان مطلق/ تفتيش عقايد/ بي‏توجهي به آزادي‏هاي فردي | 9 | 4 | 6 | وجود مراكز فساد/ لاابالي‏گري/ فروش مشروبات الكلي | 11 | 8/4 | 7 | بي‏حجابي/ بدحجابي | 8 | 5/3 | 8 | بي‏عدالتي/ عدم رسيدگي به محرومين/ بي‏عدالتي اجتماعي | 7 | 1/3 | 9 | عدم وجود حكومت اسلامي/ تلاش براي پيدا كردن حكومت اسلامي | 7 | 1/3 | 10 | بي‏توجهي به اسلام/ بي‏توجهي به خدمات مردم/ دروغ به مردم/ پارتي‏بازي/ عدم رسيدگي به امور مردم | 5 | 2/2 | 11 | رغبت به تجمل‏گرايي/ بي‏بندوباري سران حكومت/ حيف و ميل بيت‏المال/ زندگي اشرافي/ بي‏بندوباري رژيم | 5 | 2/2 | 12 | كمبودهاي رفاهي مردم/ بي‏توجهي به مسائل رفاهي مردم/ فقر اكثريت مردم/ فقر و تهيدستي/ وضع بد اقتصادي مردم/... | 4 | 7/1 | 13 | نفوذ آمريكا/ وابستگي به اجنبي بخصوص آمريكا/ دخالت مستقيم آمريكا | 4 | 7/1 | 14 | استثمار/ و خروج سرمايه‏هاي مملكت و تاراج ثروت نفت/ به يغما رفتن ثروت‏ها | 4 | 7/1 | 15 | ساير عبارات (بي‏اعتنايي به ارزش ملي ـ غرب‏زدگي ـ وابستگي به غرب و شرق ـ بيكاري ـ سانسور ـ فساد اداري ـ وجود آزادي‏هاي بيش از حدّ | 15 | 6/6 | | جمع | 228 | 100 | با جمع‏بندي انگيزه‏هاي مشابه و محدود كردن عناوين به جدول ديگري مي‏رسيم كه به شكل خلاصه سه انگيزه مهم فرهنگي ـ اسلامي، سياسي و اقتصادي را نشان مي‏دهد:

انگيزه‏هاي فرهنگي، ديني، (اسلامي) | 8/47% | انگيزه‏هاي سياسي ـ اجتماعي | 5/32% | انگيزه‏هاي اقتصادي | 2/15% |

نكته: 8 نفر از جامعه آماري پاسخ نداده‏اند.

نتايج و تحليل

1. اصلي‏ترين و مهم‏ترين انگيزه مردم براي حضور و فعاليت در جريان انقلاب انگيزه‏هاي ديني و اعتقادي بوده است

2. عامل سياسي ـ اجتماعي پس از عامل اعتقادي و با فاصله نسبتا زياد، انگيزه شركت‏كنندگان در جريان انقلاب بوده است

3. انگيزه اقتصادي كمترين نقش را در بين انگيزه‏هاي عمومي داشته است

4. حداكثر 16% از پاسخ‏دهندگان، بي‏كفايتي و فساد مديران را به عنوان انگيزه اصلي مطرح كرده‏اند

5. نقش وابستگي رژيم شاه به دولتهاي خارجي، انگيزه يك سوم از پاسخ‏دهندگان بوده است.

/ 1