روايت هاي تاريخي متفاوت - روایت های تاریخی متفاوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روایت های تاریخی متفاوت - نسخه متنی

ابوبکر احمد بن حسین بن بیهقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









روايت هاي تاريخي متفاوت

به نقل از تاريخ بيهقي ابوبكر احمد بن حسين بن بيهقي، متولد شعبان 384 هجري در خسروجرد و از بزرگان اهل حديث است. او براي كسب دانش به بغداد، كوفه و مكه مسافرت كرد و سپس به زادگاه خود برگشت و مقيم نيشابور شد و در دهم جماديالاول سال 458 درگذشت و در همان زادگاه خود دفن گرديد.

گفتهاند كه بيهقي مردي سخت وارسته و پارسا بود. در زمان سلجوقيان از طرف خواجه نظامالملك براي جلب دانشمندان تلاشهاي بسياري نمود. او سي سال آخر عمر خود را بجز روزهاي حرام، روزه گرفت. به همين دليل سيرهنويسان بعد از او نوشتههاي بيهقي را مستند كار خود قرار دادهاند. مطالب زير برگرفته از كتاب دلال النبوت اوست كه دربارة حضرت خديجه، اشتغال پيامبر گرامي قبل از ازدواج در كاروان تجاري خديجه و سرانجام درباره ازدواج پيامبر گرامي و خديجه سخناني را از قول راويان آن زمان نقل كرده است.

ابوهريره ميگويد، پيامبر(ص) ميفرمود خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرده است مگر اينكه چوپان گوسپند بوده است. يكي از اصحاب گفت آيا شما هم چوپان گوسپند بودهايد؟ پيامبر فرمود آري من در مقابل اجرت نيمدانگ براي اهل مكه چوپاني ميكردم. اين حديث را بخاري هم نقل نموده است.

جابر بن عبداللّه ميگويد پيامبر ميگفت دو سفر براي خديجه انجام دادم كه اجرت هر يك ماده شتري بود.

ابن اسحق ميگويد خديجه دختر خويلد بانويي شريف و ثروتمند و بازرگان بود كه مردان را اجير ميكرد كه براي او به طريق مضاربه كار كنند و براي آنها سهمي هم معين ميكرد؛ قريش هم كه اصلاً قبيلهاي بازرگان بودند، چون موضوع راستي و امانت و اخلاق پاك پيامبر(ص) را شنيد كسي پيش او فرستاد و پيشنهاد نمود كه به منظور بازرگاني با سرماية خديجه مسافرتي به شام نمايد و تعهد نمود كه حقالزحمه بيشتري به آن حضرت خواهد پرداخت و خدمتكار خود ميسره را هم همراه او خواهد نمود. پيامبر(ص) اين پيشنهاد را پذيرفت و همراه كالاهاي بازرگاني خديجه و ميسره به شام رفت. حدود شام نزديك صومعه راهبي، پيامبر زير ساية درختي فرود آمد، راهب از ميسره پرسيد اين كيست؟ گفت مردي از اهل مكه و از قبيلة قريش است راهب گفت زير ساية اين درخت كسي جز پيامبران نمينشيند، پيامبر(ص) كالاي خديجه را فروخت و آنچه لازم بود خريد و با كاروان به مكه روان گرديد، ميسره كه همراه او بود ميگويد هنگام ظهر و گرما دو فرشته با بالهاي خود بر پيامبر سايه ميافكندند و او همچنان بر شتر خود سوار بود و راه را قطع مينمود.

چون به مكه رسيدند پيامبر كالايي را كه از شام آورده بود فروخت و سود اين سفر دوبرابر يا نزديك به دو برابر سفرهاي ديگر بود. ميسره هم گفتار راهب و موضوع سايه گستردن دو فرشته را براي خديجه گفت، خديجه بانويي خردمند و دورانديش و شريف بود، خداوند هم خواست كه او را گرامي بدارد، اين بود كه پس از نقل مطالب، كسي به سراغ پيامبر فرستاد و پيغام داد كه اي پسرعمو من به واسطة خويشاوندي و شرف و بزرگواري تو و ارزش تو در ميان قوم و امانت و راستي و حُسنخلق تو، مايل به ازدواج با تو هستم. خديجه هم ميان زنان قريش از همه محترمتر و شريفتر و مالدارتر بود، آنچنان كه همه مردان قريش خواستار و آرزومند ازدواج با او بودند.

خديجه دختر خويلد است، خويلد پسر اسد و او پسر عبدالعزي و او پسر قصيّ و قصيّ پسر كلاب است.

آنچه دربارة ازدواج پيامبر(ص) و خديجه آمده است ابن شهاب ميگويد، چون پيامبر(ص) به حد بلوغ و رشد رسيد و سرمايهاي هم نداشت، خديجه آن حضرت را اجير ساخت كه به بازار حباشه برود و چون برگشت با يكديگر ازدواج نمودند و پيامبر با خديجه زندگي ميكرد و پسرش به نام قاسم از خديجه متولد شد، برخي از تاريخنويسان پنداشتهاند كه پسر ديگري هم به نام طاهر متولد شده است و برخي ديگر گفتهاند كه پيامبر از خديجه پسر ديگري غير از قاسم نداشته است. چهار دختر به نام زينب و امكلثوم و رقيه و فاطمه هم از خديجه متولد شدند و پس از تولد يكي از پسرها حالت انزواطلبي و گوشهگيري در پيامبر(ص) ظاهر گرديد.

و هم از زهري روايت است كه گفت نخستين زني كه پيامبر با او ازدواج كرد، خديجه دختر خويلد بود. اين ازدواج در جاهليت صورت گرفت و پدر خويلد دختر خود را به آيين به همسري پيامبر(ص) درآورده بود. خديجه براي پيامبر قاسم را آورد كه كنية رسول خدا از اوست و پسر ديگري به نام طاهر و چهار دختر به نامهاي زينب، امكلثوم، رقيه، و فاطمه(س).

از ابن اسحق روايت شده است كه ميگفت پيامبر(ص) پيش از بعثت با خديجه ازدواج فرمود و فرزندان آن حضرت هم همگي پيش از بعثت متولد شدند كه چهار دختر به نامهاي زينب، امكلثوم، رقيه، و فاطمه، بودند و سه پسر به نامهاي قاسم، طاهر و طيب كه اين هر سه پسر قبل از مبعث مردند و پيامبر كنية خود را از فرزندش قاسم گرفته بود ولي دختران آن حضرت اسلام را درك كرده و ايمان آوردند و با پدر به مدينه هجرت كردند.

از محمد بن علي(ع) روايت است كه قاسم فرزند پيامبر به آن حدّ از عمر رسيد كه تنها سوار چارپايان ميشد و اسبسواري ميكرد و چون خداوند او را به سوي خود گرفت عمروعاص گفت دنباله و عقب پيامبر از لحاظ پسر قطع گرديد و سورة كوثر در اين موقع نازل شد «انا اعطيناك الكوثر» يعني «عوض قاسم كوثر را به تو عنايت كردهايم براي پروردگار خود نماز بگزار و قرباني كن، همانا كسي كه ترا سرزنش ميكند بيعقب است».

ظاهراً در اين روايت از جهتي ضعفي وجود دارد زيرا مشهور آن است كه اين روايت دربارة پدر عمروبنعاص است يعني عاص بن وائل.

از مجاهد هم روايت شده است كه اين روايت دربارة عاص بن وائل هر كس محمد را سرزنش كند خود بيعقب و ابتر است.

ابنعباس ميگويد خديجه براي پيامبر دو پسر و چهار دختر آورد قاسم و عبدالله، امكلثوم، زينب و فاطمه و رقيّه. از مصعب بن عبدالله زبيري روايت است كه بزرگترين فرزند رسول خدا، قاسم بود و پس از او به ترتيب، زينب، عبداللّه، امكلثوم، فاطمه و رقيه رضوانالله عليهم بودهاند. قاسم نخستين فرزندي بود كه در مكه درگذشت. بعد عبداللّه مُرد و خديجه شصت و پنج سال عمر كرد يا پنجاه و پنج سال كه اين صحيحتر است.

همچنين جعفر هاشمي روايت ميكند كه فاطمه(س) در چهل و يك سالگي پيامبر متولد شده است.

عبدالله بن حارث روايت ميكند كه مردم دربارة ازدواج پيامبر(ص) و خديجه مختلف صحبت ميكردند عمار ياسر گفت مردُم در اين باره گوناگون و زياد صحبت ميدارند و هيچكس به اندازة من اين مطلب را نميداند من همسن و سال پيامبر و دوست صميمي آن حضرت بودم روزي همراه پيامبر بيرون رفته بوديم در محلة خروره به خواهر خديجه برخورديم كه بر روي تشك پوستي كه خريده بود نشسته بود، او مرا صدا زد من پيش او رفتم پيامبر(ص) هم منتظر ايستاد.

خواهر خديجه به من گفت اين دوست تو دلش نميخواهد كه با خديجه ازدواج كند؟ من برگشتم و اين موضوع را با پيامبر در بين گذاشتم، حضرت فرمود چرا قسم به جان خودم، من دوباره پيش خواهر خديجه رفتم و پاسخ پيامبر را به او گفتم، گفت فردا صبح به خانة ما بياييد، فرداي آن روز صبح زود به خانه آنها رفتيم ديديم گاوي كشتهاند و پدر خديجه جامة زيبايي پوشيده و بوي خوشي به كار برده است، خديجه با برادر خود صحبت داشته بود و او هم با پدر صحبت كرده بود. خويلد شرابخورده و مست بود و فرزندش دربارة پيامبر و ارزش و اهميت آن حضرت صحبت داشت و خواهش كرد كه خديجه را به همسري پيامبر درآورد و او هم موافقت نمود و از گوشت گاو خوراك فراوان تهيه كرده بودند و زن و شوهر هم از همان غذا خوردند، پدر خديجه چون از مستي هوشيار گرديد گفت اين جامه زيبا چيست؟ و اين همه خوراك و بوي خوش براي چه؟ خواهر خديجه كه با عمار صحبت كرده بود گفت اين جامه را محمد(ص) دامادت برايت آورده است و مادهگاوي هم هديه آورده بود و چون خديجه را به همسري او درآوردي گاو را كشتيم.

خويلد انكار كرد و گفت من خديجه را به همسري محمد(ص) درنياوردهام و درحاليكه داد و بيداد ميكرد خود را به حجر اسماعيل رساند. بنيهاشم هم بيرون آمدند و همراه پيامبر نزد او رفتند و با او صحبت كردند، خويلد گفت حالا آن كسي كه ميگوييد من خديجه را به همسري او دادهام كجاست؟ پيامبر(ص) پيش آمد همين كه خويلد او را ديد گفت بسيار خوب اگر قبلاً موافقت كردهام كه مبارك و فرخنده باشد و اگر هم آن وقت موافقت نكردهام حالا با جان و دل موافقم.

مومّلي ميگويد عمرو بن اسد عموي خديجه عهدهدار تزويج خديجه به پيامبر بوده است.

ابوعبداللّه حافظ ميگويد پيامبر در بيستوپنجسالگي و پانزده سال قبل از بعثت با خديجه ازدواج فرمود. عمر بن ابيبكير معروف به مومّلي روايت ميكند كه عمرو بن اسد عموي خديجه او را به همسري پيامبر درآورد و پيامبر بيستوپنج ساله بودند و همان سالي بود كه قريش كعبه را تجديد ساختمان نمودند.

/ 1