جعفر انواري صلح امام حسن عليهالسلام در طول چندين قرن از ابتدا تاكنون هميشه مورد بحث و گفتگو بوده و انديشمندان شيعه در صدد بررسي ابعاد و جوانب آن برآمدهاند. باتوجه به فرهنگ جهاد و مبارزه كه هميشه بر جوامع اسلامي پرتو افكن بوده و ستيز با دشمنان به عنوان يك اصل مسلّم در سيره پيشوايان ديني مطرح بوده، صلح امام حسن عليهالسلام مورد شبهه و سؤال افراد مختلف حتي دوستان و شيعيان آن حضرت قرار گرفته است. تا بدانجا كه برخي از ياوران نزديك آن امام همام از تحليل اين جريان عاجز و لب به اعتراض گشوده، حضرتش را باخطاب «يامذلّ المؤمنين»(1) مخاطب قرار دادند. در اين نوشتار به بررسي ابعاد وعوامل اين صلح پرداخته خواهد شد. قبل از ورود در بحث، توجه به چند نكته راهگشاي سير بحث خواهد بود.
نكته اول: بررسي كوتاهي از آيات قرآن پيرامون موضوع صلح و جهاد.
آيات قرآن در اين زمينه به چهار دسته تقسيم ميشود:دسته اول: آياتي كه جهاد و جنگ را بدون هيچ قيد و شرطي لازم ميشمرد؛ مانند: «قاتلوا الذين لايؤمنون باللّه و لا باليوم الاخر»(29 توبه)«ياايهاالنبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم»(73 توبه)دسته دوم: آياتي كه جنگ را مشروط ميداند؛ مانند:«... وقاتلوا المشركين كافة كمايقاتلونكم كافّة...»(36 توبه)دسته سوم: آياتي كه بهطور صريح هرگونه اجبار و تحميلي را مردود ميشمارد؛ مانند: «لااكراه في الدين»(256 بقره)... «... أَفَاَنت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين» (99 يونس) «... و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر»(29 كهف)دسته چهارم: آياتي كه موضوع صلح را مورد تأكيد قرار داده، آن را اصلي در كنار جهاد قرار داده است؛ مانند:«و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها و توكّل علياللّه...»(60 انفال)«...فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فماجعل اللّه لكم عليهم سبيلاً»(90 نساء)(2)
نكته دوم: راز تفاوت سيره سياسي امامان معصوم عليهمالسلام
چگونگي موضعگيري سياسي اجتماعي امامان معصوم عليهمالسلام زماني براي ما بهتر روشن ميگردد كه از شرايط خاص اجتماعي و سياسي و فرهنگي زمان آن بزرگواران آگاه باشيم. پيشوايان معصوم خط مشي اجتماعي، مواضع سياسي و شيوه مبارزاتي خويش را بر اساس سنجش دقيق اوضاع و احوال و شرايط زماني و ارزيابي امكانات و متناسب با برخوردها و جبههگيريهاي گوناگون مخالفان اسلام، تنظيم ميكردند. چه بسا در مرور بر تاريخ زندگاني امامان ميان مواضع گوناگون آنان نوعي تضاد و تعارض ديده شود؛ چه اينكه برخي از آنان با دشمن صلح و برخي تا آخرين نفس دست از جنگ بر نداشته و برخي به تأسيس دانشگاه و فعاليت فرهنگي پرداخته و بعضي ولايتعهدي را پذيرفتهاند. اما وقتي از شرايط حاكم بر زمان هريك از امامان آگاه ميشويم، موضعگيريهاي مختلف آنان معني پيدا ميكند و معلوم ميشود هيچ گونه تضادي ميان اصول و مباني حركت ايشان نبوده و همه يك هدف را تعقيب ميكردند. ايشان خود بر اصل زمان آگاهي تأكيد كردهاند: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» چگونه خود در برخورد با حوادث عصر خويش از اين اصل غفلت داشته باشند!(3)البته اين بدان معني نيست كه موضعگيري امامان به صورت برخورد انفعالي باشد بلكه به اين معني است كه بخشي از موضعگيري ايشان به نحوه خنثي سازي سياست سركوب و توطئه طاغوتهاي زمان اختصاص داشت. و از سوي ديگر موضعگيري در برابر قدرتهاي حاكم ميبايست متناسب با سياستي باشد كه آنان در زمامداري و سياست خود اتخاذ نمودهاند.(4)