سيماي صلح امام حسن عليه‏السلام - سیمای صلح امام حسن (علیه السلام) (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای صلح امام حسن (علیه السلام) (2) - نسخه متنی

جعفر انواری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماي صلح امام حسن عليه‏السلام

جعفر انواري

دوره سوم: پايان درگيري و برقراري آتش بس

ادامه جنگ جز از بين رفتن جبهه حق و مهيا شدن ميدان براي جبهه باطل نتيجه ديگري نداشت. زيرا اگر حضرت به شهادت مي‏رسيد، راه براي معاويه باز مي‏شد و او مي‏توانست به هدف شوم خود در نابود ساختن اصول و مباني اسلام دست يازد و از آنجا كه وي خواستار صلح بود و مي‏خواست خود را به عنوان يك چهره صلح طلب معرفي و مسئوليت ادامه جنگ و خونريزي را متوجه حضرت كند و در نهايت افكار عمومي را به نفع خود و به ضرر امام محتبي عليه‏السلام سامان‏دهي‏كند. ديگر ادامه جنگ و كشته شدن نمي‏توانست چهره يك جهاد مقدس و شهادت در راه خدا پيدا كند. بدين جهت امام حسن عليه‏السلام كه خود قهرمان ميدان جنگ بود و شهادت را براي خود سعادتي بزرگ مي‏دانست ناچار شد كه دست از قبضه شمشير برداشته «صلح تحميلي» را بپذيرد. اضافه بر اينكه لازم بود به معاويه كه چهره ملي پيدا كرده بود،فرصتي داده شود تا به صورت حاكم بدون رقيب شروع به كار كند تا نقاب از چهره پرفريب او گرفته شود و مسلمانان بدانند چه دشمن خطرناكي سنگ حمايت از اسلام را به سينه مي‏زند.(1)

در اينجا خطر روم، اين دشمن خارجي كه همواره كيان جامعه اسلامي را هدف قرار داده بود و براي براندازي حكومت اسلامي لحظه شماري مي‏كرد نبايد از نظر دور داشته باشيم. روم، اين دشمن ديرينه مسلمانان كه جنگ‏هاي موته و تبوك در زمان پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به جهت رو در رويي و درگيري مسلمانان با روم به وقوع پيوستند و پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله قبل از رحلت خود لشكري به فرماندهي «اسامه» براي مقابله با روم آماده و بسيج مي‏فرمايد و اين حكايت از آن دارد كه اين خطر براي جامعه اسلامي يك خطرجدي محسوب مي‏شود. همچنين محققان در مورد علل سكوت حضرت علي عليه‏السلام در برابر جريان سقيفه به موضوع خطر روم اشاره مي‏كنند و آن را يكي از علل اين سكوت مي‏شمارند. اما انگيزه معاويه در پافشاري نسبت به صلح علاوه برآنچه گفته شد، اين بود كه از موقعيت معنوي حضرت بيمناك و از نتيجه جنگ واهمه داشت و هدف او دست‏يابي به حكومت و فرمانروايي بود. او خود از اين هدفش چنين پرده بر مي‏دارد:

«فقال: اني واللّه ما قاتلتكم... و انما قاتلتكم لاتأمرعليكم...»(2)

پس از تصميم بر صلح، متن صلح نامه تنظيم شد و به امضاي هردو طرف رسيد كه مواد آن بدين قرار است:

1 ـ حكومت به معاويه واگذار مي‏شود به شرط آنكه به كتاب خدا و سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و سيره خلفاي شايسته عمل كند.

2 ـ پس از معاويه حكومت متعلق به امام حسن عليه‏السلام و بعد از او به امام حسين عليه‏السلام مي‏باشد. و معاويه حق ندارد كسي را به جانشيني خود انتخاب كند.

3 ـ معاويه بايد ناسزاگويي به اميرالمؤمنين عليه‏السلام را ترك و آن حضرت را جز به نيكي ياد نكند.

4 ـ بيت المال (كه به نقل ابن اثير(3) پنج ميليون موجودي داشت.) تسليم حكومت نمي‏شود.

5 ـ مردم در هركجا بايد در امن و امان باشند... كسي از شيعيان مورد آزار قرارنگيرد.»(4)

در مورد بند چهارم و موجودي بيت المال، نقدي از سوي برخي نويسندگان مطرح شده است كه باتوجه به سيره حضرت علي عليه‏السلام كه هرهفته بيت المال را تقسيم مي‏فرمود و امام حسن عليه‏السلام هم سهم افراد را زياد نموده چگونه در شرايط جنگي اين مقدار ذخيره در بيت المال وجود داشته است؟

ولي اين نقد از آن جهت ناصواب است كه هيچ حاكمي بيت المال را خالي نمي‏گذارد بلكه مقداري از اموال (به اصطلاح شارژ انبار) هميشه در بيت المال به عنوان ذخيره باقي گذاشته مي‏شود. با اين صلح‏نامه معاويه در قيد و بند شرايط و تعهداتي قرار گرفت كه اگر بدانها عمل مي‏كرد، قسمت عمده هدف حضرت تأمين شده بود و در صورت تخلف ـ كه حضرت نيز نسبت بدان آگاه بود.ـ خشم و انكار مردم را به دنبال داشت.

مرحوم شيخ راضي مي‏گويد: «رسايي و

امام حسن عليه‏السلام داراي لشكري بود كه دو سوم آن از ميدان گريخته و جبهه را دستخوش هرج ومرج ساخته بودند و همين عامل اصلي نااميدي آن حضرت از پيروزي نظامي شد.

زبان دار بودن مواد پنجگانه قرار داد به خوبي نشان مي‏دهد كه تنظيم كننده آن به تصادف يا به طور پراكنده و جدا موضوعات را كنارهم نچيده بلكه با تنظيم و انتخاب اين مواد بهم پيوسته،

هدف و منظور خاصي را تعقيب مي‏كرده و به علاوه كوشيده است كه با در نظر گرفتن نزديكترين و عملي‏ترين راهها هدف خود را تأمين كند. يعني حق شرعي خود را تثبيت و مقام خود و برادرش را حفظ نمايد. امور خاندان پيامبر عليه‏السلام را تسهيل و جان آنان را محفوظ دارد. امنيت شيعيان خود و پدرش را تضمين و يتيمان و بازماندگان آنان را سامان بخشد و بدين وسيله ثبات وفاي آنان را پاداشي داده و به علاوه ايمان و ياري و اخلاص آنان را براي روزي كه به وجود ياراني نياز هست، بيمه نمايد. در اين قرارداد، حكومت را به اين شرط به معاويه واگذار كرد كه وي به سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و به روش خلفاي شايسته عمل كند و با اين شرط معاويه را كه وي بيش از هركسي با روحيه او وهم با عكس‏العملش در برابر اين شرط آشنا بود، در تنگناي مخالفت‏ها و ضديت‏ها و دشمني‏هاي‏بي‏شمارقرار داد و در نتيجه پايه حكومت او را متزلزل ساخت...»(5)

معاويه صريحاً اعلام كرد كه به هيچ يك از اين مواد صلح نامه عمل نخواهد كرد و همه بندهاي آن را زير پا خواهد گذاشت. وي در سخنراني خود در كوفه چنين گفت: «الا ان كل شي‏ء اعطيته الحسن بن علي7 تحت قدميّ هاتين لا افي‏به...»(6)

به اين قول خود در مورد پاي‏بند نبودن به صلح‏نامه متعهد ماند و آن را به اجرا در آورد.

راز صلح در گفتار خود حضرت

امام عليه‏السلام در موارد گوناگوني از راز صلح خود پرده برداشته كه در اينجا به نقل سخنان آن حضرت مي‏پردازيم:

1 ـ امروز شنيده‏ام كه اشراف شما به سوي معاويه رفته و با او بيعت كرده‏اند. همين براي من كافي است شما بوديد كه در جنگ صفين پذيرفتن حكميت را بر پدرم تحميل كرديد.»(7)

2 ـ به خدا قسم اگر جنگ با معاويه را ادامه دهم، مرا دستگير و تسليم معاويه خواهند كرد: «واللّه لوقاتلت معاوية لاخذوا بعنقي حتي يدفعوني اليه مسلماً»(8)

3 ـ «اني رأيت هوي اعظم الناس في‏الصلح و كرهوا الحرب فلم احب ان احملهم علي مايكرهون.»(9)

4 ـ «واللّه اني سلمت الامر لاني لم اجد انصاراً ولو وجدت انصاراً لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم اللّه بيننا و بينكم...»(10)

5 ـ «ما اردت بمصالحتي معاوية الاّ ان ادفع عنكم القتل عند ما رأيت تباطُي اصحابي‏عن الحرب و نكولهم عن القتال.»(11)

6 ـ «ولولا ما اتيت لما ترك من شيعتنا علي وجه الارض احد الاّ قتل.»(12)

7 ـ خطاب به معاويه: «تركت قتالك و هولي حلال لصلاح الامة...»(13)

8 ـ در پاسخ كسي كه حضرت را با واژه «مذل المؤمنين» خطاب كرد، فرمود: «ولكن معزالمؤمنين اني لما رأيتكم ليس بكم عليهم قوة سلمت الامر لابقي انا و انتم بين اظهركم...»(14)

9 ـ «... فصالحت بقياعلي شيعتنا خاصة من القتل فرأيت دفع هذه الحروب الي يوم ما فان اللّه كل يوم هوفي شأن.»(15)

10 ـ «اري اكثركم قدنكل في الحرب و فشل في القتال و لست اري ان احملكم علي ماتكرهون.»(16)

11 ـ «...و ان معاوية ناز عني حقاً هولي دونه فنظرت لصلاح الامة و قطع الفتنة... فرأيت ان اسالم معاويه واضع الحرب بيني و بينه.»(17)

12 ـ «ولو وجدت اعواناً ماسلمت له الامر لانه محرم علي‏بني امية...»(18)

13 ـ «... ولكني اري غير مارأيتم وما اردت بما فعلت الاّحقن الدماء فارضوا بقضاء اللّه و سلّموا لامره و الزموا بيوتكم و امسكوا...»(19)

14 ـ «... يا حجر... و اني لم افعل ما فعلت الاّابقاء عليكم...»(20)

15 ـ «... واما ان يكون حقاً هولي فقد تركته ارادة لصلاح الامة وحقن دمائها و ان ادري لعله فتنة‏لكم ومتاع الي‏حين...»(21)

مقايسه شرايط امام حسن عليه‏السلام با امام حسين عليه‏السلام

گفته شد سياست هر كدام از پيشوايان معصوم متناسب با شرايط زمان خود بوده است. در اين بخش موارد تفاوت شرايط زمان امام حسن عليه‏السلام با شرايط زمان امام حسين عليه‏السلام مطرح خواهد شد. شرايطي كه تنها راه صحيح همان صلح و پذيرش آتش بس بود و شرايطي كه راهي غير از جهاد و شهادت وجود نداشت. موارد تفاوت عبارت است از:

1 ـ از جهت دوست و ياور؛ كه امام حسن عليه‏السلام داراي لشكري بود كه دو سوم آن از ميدان گريخته و جبهه را دستخوش هرج ومرج ساخته بودند و همين عامل اصلي نااميدي آن حضرت از پيروزي نظامي گرديد ولي امام حسين عليه‏السلام داراي سپاهي بود كه با همه كوچكي از لحاظ اخلاص و فداكاري ممتازترين سپاهي بود كه در طول تاريخ تشكل يافته؛ آن حضرت در وصف سپاهش فرمود: «اصحابي باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم.»(22)

گرچه تعداد اصحاب امام حسين عليه‏السلام بسياركم بود ولي از انسجام خاصي برخوردار بود كه اين انسجام در لشكر امام حسن عليه‏السلام به هيچ وجه وجود نداشت.

2 ـ از جهت دشمن: دشمن امام حسن عليه‏السلام معاويه بودكه شخص هوشيار و تيزبين بود ولي دشمن امام حسين عليه‏السلام يزيد بود كه شخصي كودن و احمق بود. معاويه خود را كاتب وحي و منصوب از طرف خليفه دوم مي‏دانست و نسبت به اجراي دستورات ديني و جذب صحابه تظاهر مي‏كرد. گذشته از اينكه در خصوص صلح، خود را دل‏سوز و طرفدار صلح جلوه مي‏داد اما يزيد هيچ كدام از اين ويژگيها را دارا نبود.

3 ـ امام حسن عليه‏السلام در مسند خلافت قرار داشت و كشته شدن آن حضرت به عنوان خليفه مسلمانان، شكست مركز خلافت را به دنبال داشت و به همين جهت اميرالمؤمنين عليه‏السلام در مورد شركت عمربن خطاب در جنگ با ايران آن را مطابق مصلحت نديد: «انك متي تسرالي هذا العدو بنفسك...»(23)

اما امام حسين عليه‏السلام اين چنين نبود بلكه آن حضرت به عنوان يك فرد مستقل دست به نهضت زده بود.

4 ـ ادامه جنگ از طرف امام مجتبي عليه‏السلام نتيجه‏اي جز كشته شدن هزاران نفر از دو طرف و خستگي افراد و شكست حضرت نداشت. اما

امام حسين عليه‏السلام باهفتادو دو نفر كه بيعت خود را از آنان برداشته بود پا در ميدان جهاد و مبارزه گذاشت.

مرحوم شهيد مطهري مي‏گويد:(24)

علاوه بر اين تفاوتها بايد عوامل دخيل در قيام امام‏حسين عليه‏السلام را نيز مورد توجه قرار داد كه عبارتند از:

الف ـ در خواست بيعت از طرف يزيد؛ كه اين موضوع در مورد امام حسن عليه‏السلام وجود نداشت.

ب ـ دعوت مردم كوفه و تمام بودن حجت برامام سوم عليه‏السلام ؛ ولي در زمان امام حسن عليه‏السلام حجت بركوفيان تمام شده بود.

ج ـ نهي از منكر يزيد چه اينكه او به طور علني دستورات اسلامي را زيرپا مي‏گذاشت، ولي معاويه متعهد شده بود كه به مقررات اسلامي عمل كند. آيا مي‏توان برسر تعيين حاكم كه امام مجتبي عليه‏السلام باشد يا معاويه جنگ را ادامه داد؟!

د ـ اگر امام حسن عليه‏السلام صلح را نمي‏پذيرفت باديده محكوميتي به او نگاه مي‏شد، ولي با پذيرفتن صلح اين معاويه بود كه محكوم تاريخ شد. پس در آن شرايط راهي جز پذيرفتن صلح وجود نداشت و بدين جهت آن صلح مورد تأييد و امضاي امام حسين عليه‏السلام نيز قرار گرفت و حضرتش حاضر به نقض آن پيمان نشد بلكه فرمود: «انا قد بايعنا و عاهدنا و لا سبيل الي نقض بيعتنا...»

و فرمود: «صدق ابومحمد عليه‏السلام فليكن كل رجل منكم حلساً من احلاس بيته مادام هذا الانسان حيّاً...»(25)

كوتاه سخن اينكه: روش و رفتار سياسي امام حسن عليه‏السلام صرف نظر از عصمت آن حضرت، يك روش صحيح و مطلوبي بود؛ بلكه روش ديگري جز صلح و پذيرفتن آتش بس در آن شرايط، قابل قبول و عقلايي نبوده است. اين صلح زمينه ساز قيام عاشورا شد و قيام عاشورا قبل از آنكه حماسه حسيني باشد، حماسه حسني است. امام حسن عليه‏السلام كه خود در ميدان جنگ قهرماني كم نظيربوده، در صحنه صلح نيز قهرمانترين مصلح بود.

والسلام عليه يوم ولد و يوم استشهد و يوم يبعت حياً.


1 ـ حيات فكري و سياسي امامان، ج 1، ص 83.

2 ـ مقاتل الطالبيين، ص 45؛ نهج حديدي، ج 16، ص 46.

3 ـ الكامل في‏التاريخ، ج 3، ص 405.

4 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 48.

5 ـ صلح الحسن، ص 264. (صلح امام حسن، ص 360.)

6 ـ مقاتل الطالبيين، ص 45.

7 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 147.

8 ـ همان، ص 20.

9 ـ اخبارالطوال دينوري، ص 220، (ط قاهره)

10 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 147.

11 ـ احتجاج طبرسي، به نقل از اعيان الشيعه.

12 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 1.

13 ـ نهج حديدي، ج 16، ص 14.

14 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 19.

15 ـ اخبارالطوال، ص 220.

16 ـ همان، ص 217.

17 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 66.

18 ـ همان، ص 45.

19 ـ همان، ص 30.

20 ـ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 35.

21 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 62.

22 ـ اللهوف، ص 39.

23 ـ نهج البلاغه، خطبه 134.

24 ـ سيري در سيره ائمه اطهار(ع).

25 ـ اخبارالطوال، ص 1 ـ 220.

/ 1