كرامات امام باقر (ع) <p/> - کرامات امام باقر(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات امام باقر(علیه السلام) - نسخه متنی

عبد الکریم تبریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كرامات امام باقر (ع)

عبد الكريم تبريزى

سپيده سخن

حضرت ابو جعفر، محمد بن على عليه السلام در سوم صفر (24) سال 57 هجرى قمرى در مدينه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت على بن الحسين، امام سجاد عليه السلام و مادر گرامى‏اش فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليه السلام است. به اين ترتيب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمى و علوى مى‏باشد. امام باقر عليه السلام سه سال و شش ماه با جدش امام حسين عليه السلام و 34 سال با پدرش امام زين العابدين عليه السلام زندگى كرده و 19 سال و ده ماه نيز مدت امامت آن حجت الهى به طول انجاميد.

پيشواى پنجم در دوران زندگى خويش با 10 تن از خلفاى ستمگر اموى (از معاوية ابن ابى سفيان تا هشام بن عبدالملك) معاصر بود و سال‏هاى امامت آن حضرت با 5 تن از همين خلفاء مقارن شد.

اين 5 حاكم عبارتند از:

1- وليد بن عبدالملك (متوفى 96، ششمين خليفه اموى)

2- سليمان بن عبدالملك (متوفى 99)

3- عمر بن عبدالعزيز (متوفى 101)

كرامات امام باقر عليه السلام

4- يزيد بن عبدالملك (متوفى 105)

5- هشام بن عبدالملك (متوفى 125)

امام باقر عليه السلام د ر دوره امامت‏خويش فرصت‏هاى مناسبى را براى گسترش فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، استحكام معارف شيعى و ترويج آن در ميان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.

در آن دوران حساس و بحرانى، امام پنجم نهضت فكرى و فرهنگى گسترده‏اى را آغاز نمود و شاگردان مهمى را تربيت كرد. از مهم‏ترين شاگردان و ياران آن حضرت مى‏توان به: زرارة بن اعين، حمران بن اعين، حسن بن حسن بن حسن عليه السلام، زيد بن على بن الحسين عليهما السلام، سليم بن قيس هلالى، جابر بن عبدالله انصارى، جابر بن يزيد جعفى، بكير بن اعين، ابان بن تغلب، فضيل بن سار، ليث‏بن بخترى معروف به ابو بصير، محمد بن مسلم ثقفى، ابو حمزه ثمالى و ... اشاره كرد. شيخ طوسى معروف‏ترين شخصيت نگار شيعى نام 468 نفر از شاگردان امام باقر عليه السلام را فهرست كرده است. (25)

حضرت باقر عليه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذى الحجه سال 114 ه . ق در سن 57 سالگى به فرمان هشام بن عبدالملك، دهمين خليفه بنى‏اميه مسموم و در مدينه به شهادت رسيد و در كنار مرقد پدر گرامى‏اش حضرت سجاد عليه السلام در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. (26)

در مورد مقام و عظمت امام باقر عليه السلام به گفتارى حكيمانه از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بسنده مى‏كنيم: آن حضرت روزى از امام باقر عليه السلام ياد كرده و به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: «انك ستدرك رجلا منى اسمه اسمى و شمائله شمائلى، يبقر العلم بقرا; (27) اى جابر! تو مردى از خاندان مرا درك خواهى كرد كه همنام و هم شمايل من است. او سرچشمه‏هاى علم و دانش را مى‏شكافد و به ديگران توضيح داده و تفسير مى‏كند.»

در اين مجال برآنيم كه گوشه‏اى از كرامات و فضائل آن يادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوى را بيان كنيم.

كرامت و معجزه

كارهاى خارق العاده‏اى كه مقرون به دعوى نبوت باشد معجزه و بدون ادعاى نبوت، كرامت ناميده مى‏شود. بنابراين كرامت‏به كارهاى خارق العاده‏اى اطلاق مى‏شود كه به وسيله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر مى‏شود و دليل و برهانى الهى است كه با اذن خداوند بر عموم مردم يا بعضى از خواص ظاهر مى‏شود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دل‏ها استقرار يافته و انديشه‏ها و نقشه‏هاى مخالفين و منكرين تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهى بر مردم شناخته مى‏شود.

چنانكه خداوند فرموده است: «ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة‏» (28) ; «تا آن‏ها كه هلاك [و گمراه مى‏شوند، از روى اتمام حجت‏باشد; و آن‏ها كه زنده [و هدايت] مى‏شوند از روى دليل روشن باشد.»

البته در اصطلاح حديث‏به كارهاى خارق العاده ائمه عليهم السلام معجزه نيز گفته مى‏شود. ابوبصير در اين رابطه مى‏گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «لاى علة اعطى الله عزوجل انبياءه و رسله واعطاكم المعجزة فقال: ليكون دليلا على صدق من اتى به والمعجزة علامة لله لايعطيها الا انبياءه و رسله و حججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب; (29) به چه علتى خداوند بزرگ پيامبران، رسولان و شما را معجزه عطا كرده است؟ امام عليه السلام فرمود: تا اينكه دليل روشنى براى راستگويى باشد. معجزه نشانه‏اى از سوى پروردگار جهانيان است و آن را به غير از پيامبران و رسولان و امامان عطا نمى‏كند و اين به خاطر آن است كه راستى راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»

از اين رو امور خارق العاده‏اى كه توسط ائمه عليهم السلام انجام مى‏شود گاهى به عنوان معجزه و گاهى به عنوان كرامت مطرح مى‏شود و دليلى قاطع براى حقانيت ائمه اطهار عليهم السلام است.

در قرآن از معجزه به نام آيت‏ياد مى‏شود. آيت‏به معنى نشانه است و چون معجزه نشانه راستگويى پيامبر و امام مى‏باشد، آن را آيت مى‏نامند و چون اين امور خارق العاده ناتوانى ديگران را آشكار مى‏كند، بر آن معجز يا معجزه اطلاق مى‏شود.

استاد مطهرى رحمه الله در مورد فرق معجزه و كرامت مى‏گويد: «معجزه يعنى بينه و آيت الهى كه براى اثبات يك ماموريت الهى صورت مى‏گيرد و به اصطلاح، مقرون به تحدى است، منظورى الهى از او در كار است. اين است كه محدود به شرايط خاصى، است اما كرامت‏يك امر خارق العاده است كه صرفا اثر قوت روحى و قداست نفسانى يك انسان كامل يا نيمه كامل است و براى اثبات منظور الهى خاصى نيست. اين چنين امرى فراوان رخ مى‏دهد و حتى مى‏توان گفت: يك امر عادى است و مشروط به شرطى نيست. معجزه زبان خداست كه شخصى را تاييد مى‏كند، ولى كرامت چنين زبانى نيست.» (30)

ممكن است گفته شود: كارهاى خارق العاده ائمه اطهار عليهم السلام، دو قسم است. گاهى در مقام اثبات حقانيت‏خويش در برابر مخالفين بوده‏اند و گاهى در مقام تقويت ايمان در قلوب مؤمنين. مى‏توان بر اولى نام معجزه گذاشت و دومى را كرامت ناميد.

دانشمندان بزرگ اماميه همچون قطب الدين راوندى در الخرائج و الجرائح و شيخ حر عاملى در اثبات الهداة و سيد هاشم بحرانى در مدينة المعاجز و مقدس اردبيلى در حديقة الشيعه و... بر تمام كارهاى خارق العاده‏اى كه توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق كرده‏اند. البته در بعضى از كتاب‏ها نيز اين امور با عنوان كرامت مطرح شده است.

در هر صورت اين دو لفظ در مورد ائمه اطهار عليهم السلام گاهى مترادف و زمانى مختلف استعمال شده است. بعد از توضيح كوتاهى در مورد معنى معجزه و كرامت، به نمونه‏هايى از معجزات و كرامات امام باقر عليه السلام مى‏پردازيم.

خبر از حكومت‏بنى‏عباس

امام باقر عليه السلام سال‏ها قبل از روى كار آمدن بنى‏عباس، خبر خلافت آنان و چگونگى آن را به منصور دوانقى داد.

ابو بصير واقعه را چنين گزارش مى‏كند: در حضور امام باقر عليه السلام در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و اين در روزهايى بود كه حضرت سجاد عليه السلام تازه به شهادت رسيده و قبل از زمانى بود كه حكومت‏به دست فرزندان عباس بيفتد. (31)

در اين هنگام دوانيقى و داود بن سليمان به مسجد داخل شدند. با ديدن حضرت باقر عليه السلام، داود تنها به نزد امام باقر عليه السلام آمد، آن حضرت از او پرسيد: چرا دوانيقى اين جا نيامد؟ داود گفت: او جفا مى‏كند و سخت تنگدست و پريشان است.

امام باقر عليه السلام فرمود: روزها مى‏گذرد تا آن گاه كه وى بر مردم حكومت مى‏كند. او بر گرده مردم سوار مى‏شود و شرق و غرب اين ديار را تصاحب مى‏كند و طول عمر نيز خواهد داشت. (32) او آن چنان گنجينه‏ها را از اموال انباشته مى‏كند كه قبل از او كسى چنين نكرده است. داود بن سليمان اين خبر را به منصور دوانيقى رسانيد. دوانيقى با دستپاچگى تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت‏شما مانع شد كه در محضر شما بنشينيم! و بعد با اشتياق تمام از امام باقر عليه السلام پرسيد: اين چه خبرى است كه داود به من داد؟

امام باقر عليه السلام، فرمود: آنچه گفتيم پيش خواهد آمد.

دوانيقى: آيا حكومت ما پيش از حكومت‏شماست؟

امام عليه السلام: بلى.

دوانيقى: آيا پس از من يكى ديگر از فرزندانم حكومت مى‏كند؟

امام عليه السلام: بلى.

دوانيقى: آيا مدت حكومت‏بنى‏اميه بيشتر است‏يا مدت حكومت ما؟

امام عليه السلام: مدت حكومت‏شما. امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما اين حكومت را به دست مى‏گيرند و چنان با حكومت‏بازى مى‏كنند كه بچه‏ها با توپ بازى مى‏كنند. اين خبرى است كه پدرم به من داده است.

هنگامى كه منصور دوانيقى به حكومت رسيد از پيشگويى امام باقر عليه السلام در شگفت ماند. (33)

شفاى نابينا

ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايى محروم بود و از اين جهت‏شديدا رنج مى‏برد. روزى به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟

امام: بلى.

- آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و دانش‏هاى آنان بود؟

امام: بلى.

- شما مى‏توانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد را معالجه نماييد و از آنچه كه مردم در خانه‏هايشان مى‏خورند، خبر دهيد؟

امام: بلى. ما همه اين‏ها را به اذن خداوند انجام مى‏دهيم.

او مى‏گويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اى ابابصير! نزديك بيا. من نزديك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روى چشمان مرا مسح نمود. در اين حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانه‏ها و هرچه در شهر بود همه را ديدم.

آن گاه به من فرمود: آيا مى‏خواهى كه اين چنين باشى و در روز قيامت‏حساب تو مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا مى‏خواهى به حال اول برگردى و بدون حساب به بهشت‏بروى؟! ابوبصير گفت: مى‏خواهم به حال اول برگردم.

پيشواى پنجم بار ديگر دست‏بر چشمان ابوبصير كشيد و چشمان او به حال اول برگشت. (34)

سيرى در ملكوت

جابر بن يزيد جعفى مى‏گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مراد از ملكوت آسمان و زمين كه به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام، ارائه نمودند چيست؟ همان واقعه‏اى كه خداوند متعال در قرآن شريف آن را يادآور شده و مى‏فرمايد: «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات والارض‏» (35) ; «و اين چنين ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.» پس ديدم كه دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه كن تا چه مى‏بينى؟ من نورى ديدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانكه چشم‏ها خيره مى‏شد. آنگاه به من فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان و زمين را چنين ديد. امام باقر عليه السلام در اين لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى در كجا هستيم؟ گفتم: خير. فرمود: در آن ظلماتى هستيم كه ذوالقرنين به آن جا گذر كرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهيد كه چشم‏هايم را باز كنم. فرمود: باز كن اما هيچ نخواهى ديد. چون چشم گشودم در چنان تاريكى بودم كه زير پايم را نمى‏ديدم.

اندكى رفتيم باز هم فرمود: جابر! مى‏دانى در كجائى؟ گفتم: خير. امام فرمود: بر سر چشمه‏اى كه خضر از آن آب حيات خورده بود، قرار دارى.

آن حضرت همچنان مرا از عالمى به عالم ديگر مى‏برد تا به پنج عالم رسيديم. فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان‏ها را اين چنين [كه تو ملكوت زمين] را ديدى مشاهده كرد. ... او ملكوت آسمان‏ها را ديد كه دوازده عالم است و هر امامى كه از ما از دنيا برود، در يكى از اين عالم‏ها ساكن مى‏شود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله فرا رسد. امام باقر عليه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت ديدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشيد و به مجلس قبلى برگشتيم. من عرض كردم: فدايت‏شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت. (36)

در انديشه ياران

پرورش يافتگان مكتب امام باقر عليه السلام آن چنان هوشمندانه عمل مى‏كردند كه هر كدام در هر منطقه‏اى كه حضور داشتند، تمام مخالفين و دشمنان اسلام و اهل بيت عليهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعاليت‏هاى فرهنگى و سياسى خود طرح‏ها و نقشه‏هاى شيطانى حكومت‏هاى ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانيت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را به گوش مردم مى‏رساندند. اين فعاليت‏ها آنچنان مؤثر بود كه طاغوت‏هاى زمان، وجود آنان را تحمل نكرده و دستور قتلشان را صادر مى‏كردند.

امام باقر عليه السلام در اين ميان از راه‏هاى مختلفى به ياران خويش كمك نموده و در حفظ جان آنان مى‏كوشيد. داستان زير در عين اينكه يكى از كرامت‏هاى مهم حضرت به شمار مى‏رود از شيوه‏هاى مختلف آن حضرت در يارى رساندن به دوستانش نيز حكايت دارد:

جابر جعفى يكى از مهم‏ترين ياران و شاگردان امام باقر عليه السلام است. او 18 سال در مدينه از محضر امام باقر عليه السلام بهره برد و هزاران حديث نورانى را در سينه خود جاى داده بود. وى داستانى شنيدنى دارد كه در اين جا مى‏خوانيم:

نعمان بن بشير در سفر به مدينه جابر را همراهى مى‏نمود. او مى‏گويد: هنگامى كه به شهر رسيديم مستقيما به زيارت امام باقر عليه السلام شرفياب شديم. موقع برگشت، وى با خوشحالى تمام از امام عليه السلام خداحافظى كرده و با هم به سوى عراق رهسپار شديم. روز جمعه بود كه به نزديك چاه «اخيرجه‏» (37) رسيديم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندكى استراحت‏به راه افتاديم. در اين هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونى نزد جابر آمد و نامه‏اى به او داد. جابر آن را گرفت و بوسيد و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن على به سوى جابر بن يزيد.» جاى مهر در آن نامه تر و تازه بود، به همين جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پيش امام باقر عليه السلام چه ساعتى حركت كرده‏اى؟

مرد ناشناس (38) : همين لحظه!

جابر: قبل از نماز يا بعد از نماز؟

مرد ناشناس: بعد از نماز.

جابر به خواندن نامه مشغول شد، اما با خواندن آن هر لحظه چهره‏اش دگرگون مى‏شد و نشانه‏هاى ناراحتى در رخسارش نمايان مى‏گرديد، تا اينكه به آخر نامه رسيد، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت‏خود ادامه داديم. از وقتى كه جابر نامه را خوانده بود (39) ، ديگر او را شادمان نديدم تا اينكه شب به كوفه رسيديم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.

چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتى تمام ديدم از خانه‏اش بيرون آمده و به سوى من مى‏آيد اما مانند كودكان تعدادى مهره استخوانى و قاب كه با آن بازى مى‏كنند به گردن انداخته و بر يك چوب نى سوار شده و ديوانه‏وار مى‏گويد:

اجد منصور بن جمهور

اميرا غير مامور

«منصور بن جمهور را فرماندهى مى‏بينم كه فرمانبردار نيست.»

و اشعارى از اين قبيل مى‏خواند. او به من نگاه كرد و من هم به او. او به من چيزى نگفت و من هم با او حرفى نزدم. هنگامى كه اين شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنين حالى ديدم، دلم به حالش سوخت و گريه كردم. كودكان و ساير مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه كودكان جست و خيز مى‏كرد و به ميدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همديگر مى‏گفتند:

«جن جابر; جابر ديوانه شده است.»

به خدا سوگند چند روزى نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامه‏اى به والى كوفه رسيد. او در آن نامه به حاكم كوفه دستور داده بود كه: «مردى در كوفه به نام جابر بن يزيد جعفى است، او را يافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاكم كوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن يزيد جعفى كيست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح كند. او مردى دانشمند و فاضل و محدث بود كه بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا ديوانه شد و هم اكنون روزها در ميدان بزرگ شهر بر نى سوار شده و با كودكان بازى مى‏كند.

حاكم به اتفاق جمعى آمد و از بالاى بلندى، ميدان را نگريست. او را ديد كه بر نى سوار است و به همراه بچه‏ها بازى مى‏كند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او بازداشت!» نعمان بن بشير در ادامه مى‏گويد: از اين ماجرا چندى نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفته‏هاى جابر به حقيقت پيوست. (40)

جنيان در حضور امام باقر عليه السلام

امامان معصوم عليهم السلام حجت‏هاى خدايى و پيشوايان هدايت و چراغ‏هاى فروزان در تاريكى‏ها براى تمام اهل دنيا و آخرت هستند. همچنانكه در زيارت جامعه كبيره مى‏خوانيم: «السلام على ائمة الهدى، و مصابيح الدجى، و اعلام التقى و ذوى النهى و اولى الحجى، و كهف الورى، و ورثة الانبياء، والمثل الاعلى، والدعوة الحسنى و حجج الله على اهل الدنيا والاخرة والاولى; (41) سلام بر امامان هدايت و چراغ‏هاى شب تار و پرچم‏هاى تقوى و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پيغمبران و مثل اعلا [ى الهى] و [صاحب] دعوت نيكوتر و حجت‏هاى الهى بر اهل دنيا و آخرت و اولى.»

بر اين اساس امامان معصوم عليهم السلام براى تمام اهل دنيا از جن و انس و تمام گروه‏ها و ملت‏هاى جهان، حجت الهى و رهبر حقيقى شمرده مى‏شوند.

همچنانكه پيامبر صلى الله عليه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آيات 29 تا 31 سوره احقاف اين نكته بيان گرديده است، اوصياى او نيز چنين بودند.

با توجه به اين نكات فشرده، در اين رابطه 2 داستان زير را مى‏خوانيم:

الف) سعد اسكاف مى‏گويد: روزى با حضرت باقر عليه السلام كار ضرورى داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حياط منزل امام عليه السلام مدتى جلو آفتاب ماندم... تا اينكه بعد از مدتى با كمال شگفتى ديدم كه اشخاصى از اتاق خارج شده و به سوى من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سيماى زيبا و معنوى آنان مرا آن چنان شيفته نمود كه وضع خود را (ناراحتى در هواى گرم) فراموش كردم. وقتى به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گويا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آرى! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصى از نزد من گذشتند كه همه يكنواخت‏بودند و من مردمى خوش قيافه‏تر از اين‏ها نديده بودم.

فرمود: اى سعد! آن‏ها را ديدى؟ گفتم: آرى. فرمود: ايشان برادران تو از طايفه جن هستند. عرض كردم: خدمت‏شما مى‏آيند؟ فرمود: آرى مى‏آيند و مسائل دينى و حلال و حرام خود را از ما مى‏پرسند. (42)

ب) ابو حمزه ثمالى مى‏گويد: روزى جهت‏شرفيابى به حضور امام باقر عليه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده‏اى خدمت آن حضرت هستند. به همين جهت اندكى صبر كردم تا آن‏ها خارج شوند. پس كسانى خارج شدند كه آن‏ها را نمى‏شناختم و به نظرم غريب و ناآشنا مى‏آمدند. اجازه شرفيابى گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدايت‏شوم، الآن زمان حكومت‏بنى اميه است و از شمشيرهاى آن‏ها خون مى‏چكد. (يعنى ورود افراد ناشناس براى شما خطر آفرين است). امام فرمود: اى ابا حمزه! اينان گروهى از شيعيان از طايفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دينى خود سؤال كنند. آيا نمى‏دانى كه امام حجت‏خداوند برجن و انس مى‏باشد؟ (43)

سيماى حقيقت

ابوبصير از دوستان روشن دل اما باقر عليه السلام در يكى از سال‏ها در مراسم حج‏به همراه آن امام طواف مى‏كرد. او مى‏گويد: از زيادى صداها و تكبيرهاى حجاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اكثر الحجيج و اكثر الضجيج (44) ; چه قدر حاجى زياد شده است و سر و صداها چه قدر بيشتر شده.»

در اين موقع امام عليه السلام فرمود: «يا ابا بصير! ما اقل الحجيج و اكثر الضجيج; اى ابابصير! چه قدر حاجى كم است اما سر و صدا زياد است.» آيا مى‏خواهى راستى گفته‏ام را ثابت كنم و خودت با چشم خويش حقيقت گفتار مرا ببينى؟

عرض كردم: چه طور ممكن است اى مولاى من؟!

فرمود: «جلوتر بيا!» من به امام باقر عليه السلام نزديك شدم. دست مبارك را بر چشم‏هايم كشيد و چند جمله دعا كرد. در اين حال من بينايى خود را باز يافتم. امام باقر عليه السلام فرمود: اى ابا بصير! حالا به حاجيان طواف كننده بنگر. هنگامى كه به جمعيت نگاه كردم، بسيارى از مردم را به صورت ميمون و خوك‏هايى ديدم كه در گرد كعبه در حالت‏حركت‏بودند و افراد با ايمان و حاجيان حقيقى در ميان آنان مانند نورى در ظلمات مى‏درخشيدند. عرض كردم: «اى مولاى من! درست فرمودى و حقيقت گفتار شما بر من ثابت‏شد، «ما اقل الحجيج و اكثر الضجيج; چه قدر حاجى كم و سر و صدا زياد است.» آن گاه حضرت لب‏هاى مبارك را به حركت در آورد و با خواندن دعائى، چشم‏هاى من به حالت اول برگشت. (45)

/ 1