نگاهى ديگر بهتوضيحات و ترجمه قرآن كريم از بهاءالدين خرمشاهى
محمدحسن خزاعى بتازگى قرآنى با ترجمه و توضيحات و واژهنامه از برادر فاضل و محقق آقاى بهاءالدين خرمشاهى به طبع رسيده كه مايه روشنى چشم قرآنپژوهان شده است. معظمله در بخش پايانى كه پيوستهاست تاريخچه ترجمههاى قرآن مجيد را از قديمترين آنها تا به امروز شرح دادهاند، و ضمن تجليل از اكثر ترجمههاى جديد خطاهاى آنها را برشمردهاند، با دقتى علمى لغزشها را بيرون كشيدهاند و به درستى آيينه عبرتى براى مترجمان آينده دانستهاند. اين كوشش و پژوهش علاقه بنده كمترين را به مطالعه ترجمه و توضيحات زيادتر كرد، اما با تعجب آن را هم از خطا و سهو - مخصوصا در توضيحات - عارى نديدم. پس با اين هدف كه چنين اثر گرانقدر و مهمى حتىالامكان از اشكال و ضعف خالى شود، بويژه كه بحث و فحص درباره كلامالله است و در امر دين مسامحه روا نيست، از ابتدا تا انتهاى ترجمه و توضيحات قرآن كريم را مطالعه كردم، و آنچه به نظر قاصرم رسيد يادداشت نمودم كه به ترتيب صفحات ارائه داده مىشود. البته مدعى نيستم آنچه يافته و نوشتهام همه حاقواقع استيا اشكال ديگرى ندارد، يا آنچه به نظر بنده رسيده همه بىجواب است. اما آنچه خدمت آن برادر دانشمند عرض مىكنم اين است كه انگيزهاى جز غيرت دينى براى تحفظ قرآن مجيد نداشتهام، و قصدى جز اصلاح ندارم: ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (هود/88). اكنون مىپردازيم به برشمردن اشكالهاى مهم: 1) صفحه 22: در آيه 142 لنعلم را ترجمه كردهايد: بازشناسانيم» كه اين ترجمه لنعلم است كه به باب افعال برود نه ترجمه ثلاثى مجرد. در توضيح اين صفحه مطلبى آوردهايد و با مسلم گرفتن آن مطلب در هر جا كه در قرآن كريم مشتقات ماده علم» به كار رفته اعم از علم و يعلم همه را به معلوم دارد» و معلوم داريم» و امثال اينها ترجمه كردهايد، و در حاشيه توضيح دادهايد: معناى تحتاللفظى آن تا بدانيم» است كه در مورد خداوند درست نيست.» حال عرض مىكنم درست است كه علم الهى كشف دارد و تمام حوادث گذشته و حال و آينده را شامل است ولى ما نبايد از معناى ظاهر كلمه عدول كنيم بلكه بايد جواب ديگرى پيدا كنيم و در ترجمه تحفظ بر ظاهر نماييم. در مواردى كه خداوند مىفرمايد: تا بدانيم و يا: مردم امتحان مىشوند تا خداوند بداند، مراد علم عينى فعلى حق تعالى است كه با خلقت و ايجاد متحقق و حاصل استيعنى علم با معلوم و تحقق معلوم خارجا نه علم قبل از ايجاد لان الله عالم اذ لامعلوم و بصير اذلا مبصر. چنان كه علامه طباطبائى در تفسير الميزان فرمودهاند و از آن مثالى هم كه خود آوردهايد جواب را روشن كردهايد. 2) صفحه 24: در توضيح ان الصفا و المروة فرمودهايد حاجيان بايد در فاصله صفا و مروه هفتبار (شوط) سعى كنند و به هروله اين مسافت را از صفا تا مروه و بالعكس بپيمايند. متذكر مىشود اين مسافت را حاجيان بايد بپيمايند ولى هروله ندارد. فقط در قمست مختصرى از اين مسافت كه فعلا با مهتابيهاى سبز مشخص شده مستحب است مردان آن قسمت را با هروله بپيمايند و براى زنان هروله آن قسمت هم مستحب نيست. 3) صفحه 30: در توضيح الحج و العمرة» نوشتهايد: اعمال حجسيزده است و آنها را شمردهايد. در اين توضيحات سه خطا رخ داده است: 1 - گفتهايد: رمى جمرات»، بايد مىنوشتيد: رمى جمره عقبه» 2 - فرمودهايد: سه شب در ايام تشريق در منى بودن و اين درست نيست زيرا دو شب يعنى شب 11 و 12 ذيحجه بيتوته واجب است. 3 - ذكر شده: در هر يك از ايام تشريق هفتسنگريزه به هر يك از جمرات ثلاث زدن». اين هفتسنگريزه به جمرات ثلاث زدن در روز 11 و 12 ذيحجة است نه سه روز، ولى در سه مورد بايد روز13 هم حاجى رمى جمرات نمايد. الف) اگر از منى خارج نشد در روز 12 و به شب13 رسيد شب را بايد بيتوته نمايد و روز13 هم رمىجمرات كند. ب) در صورتى كه در حال احرام از هم بستر شدن با زن اجتناب نكرده باشد. ج) در صورتى كه در حال احرام از صيد پرهيز نكرده باشد كه در اين دو صورت هم بايد شب13 در منى بماند و روز13 رمىجمرات ثلاث نمايد. در غير اين سه مورد روز 12 تا ظهر حاجى در منى مىماند و بعد، از منى خارج مىشود و اعمال منى تمام شده است. 4) صفحه 31: مشعر: آن را تحديد كردهايد به ميان بطن محسر و مازمان» يادآور مىشود محسر به كسر سين است و مازمان هم بكسر زاء. و نوشتهايد: حاجيان چون از عرفات بازگردند جزو مناسك حجشان اين است كه شب در مشعرالحرام (مزدلفه) بمانند و نماز مغرب و عشاى روز نهم ذيحجه و نماز صبح روز دهم را در آن جا بخوانند» اين عبارت ناقص است و اشكال دارد. زيرا اصل وقوف اختيارى مشعر كه ركن حج است همان زمان بين الطلوعين است و تا آفتاب طلوع نكند نبايد حاجيان از مزدلفه خارج شوند و صرف نماز صبح دهم را در آن جا خواندن كافى نيست و عبارت نماز مغرب و عشاى روز نهم ذيحجه» تعجبآور است. شايد مقصود نماز مغرب و عشاى شب دهم ذيحجه بوده كه آن هم مستحب است و اگر در عرفات نماز مغرب و عشا را خواند و بعد به مشعر آمد لطمهاى نمىزند و جزو مناسك حج نيست كه حج را خدشهدار كند. 5) صفحه 38: در توضيح آيه نوشتهايد: مبدا عده طلاق وقوع طلاق و عده فوت همان فوت همسر است.» اين برخلاف قواعد كلى فقه است. در طلاق درست است كه مبدا عده وقوع طلاق است، ولى در عده وفات از وقتى كه خبر فوت به همسرش برسد، از آن زمان عده مىگيرد نه از فوت همسر. اگر همسرش يك سال قبل مرده ولى خبر به زوجه نرسيده از آن وقتى كه خبر رسيد بايد عده چهارماه و ده روز را بگيرد و در آن مدت به احترام شوهر درگذشته ترك زينت كند و اين عده را به آخر رساند. 6) صفحه43: آيه259:: خاوية على عروشها» را ترجمه كردهايد كه سقفها و ديوارهايش فرو ريخته بود» ترجمه نكته باريكى را كه در اين آيه هست نمىرساند، و آن ترتب اين فروريختگى است كه اول سقفها فروريخته و پس از آن ديوارها روى سقفهاى فروريخته افتاده است. پس بايد ترجمه شود: كه ديوارهاى آن، روى سقفها فروريخته بود». و در سوره حج (آيه 45) و نمل (آيه 52) ترجمه اين جمله بايد درستشود. براى اطمينان خاطر خوانندگان اضافه مىكند: در مجمعالبيان (1/370) در تفسير آيه مذكور آمده: ساقطة على ابنيتها و سقوفها كان السقوف سقطت و وقعت البنيان عليها» در تفسير صافى (1/217) به نقل از بيضاوى مىنويسد: ساقطة حيطانها على سقوفها. 7) صفحه 51: در توضيح: القناطير المقنطرة» آمده دنانير مدرنة» كه خطاست و صحيح آن دنانير مدنرة» مىباشد. شايد در چاپ اين جابجايى حرف ن» پيش آمده باشد. 8) صفحه 71: در توضيح آيه كلامى از فخررازى نقل كردهايد در باب امر شدن پيامبرصلى الله عليه وآله به مشورت با امت كه او گفته (پس بعيد نيست كه وجوهى از مصلحتبه نظر كسى برسد و به نظر پيامبرصلى الله عليه وآله نرسيده باشد.) نقل اين تعبير فخررازى را در اين ترجمه كه مترجم هم فردى شيعى است و در جامعه شيعه منتشر مىگردد مناسب نمىبينم، و البته انتخاب با آن عزيز است. 9) صفحه 72: در توضيح آيه169 آمده: و درباره اين كه آيا بايد بر آنان (شهداء) نماز ميتخواند يا نه بين فقها اختلافنظر است) چون اين ترجمه به جامعه شيعه عرضه مىشود بايد توضيح داده شود كه: اجماع طائفه اماميه است كه شهيد هم در عداد ساير مردگان است و نماز بايد بر او خوانده شود. چنان كه در كتاب المؤتلف من المختلف ذكر شده است، و عبارت كتاب العروة الوثقى تاليف مرحوم سيد محمدكاظم طباطبائى (قدس سره) كه ساير فقها بر آن حاشيه نوشتهاند در فصل نماز ميت چنين است: يجب الصلاة على كل مسلم من غير فرق بين العادل و الفاسق و الشهيد و غيرهم»...الخ. 10) صفحه 74: در ترجمه آيه186 جمله و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا» را ترجمه كردهايد: و از پيشينيان اهل كتاب و مشركان سخنان دلازار بسيار خواهيد شنيد.» پيشينيان اهل كتاب كه در زمان مسلمانان نبودهاند تا مسلمانان سخنان دلازار از آنها بشنوند، بلكه همان كسانى كه از اهل كتاب در زمان ظهور اسلام وجود داشتند سخنان دلازار مىگفتند و رنج مىدادند: منشا خطا اين است كه توجه نشده من قبلكم» متعلق به صله موصول است كه اوتوا الكتاب» باشد نه متعلق به خود موصل. پس بايد چنين ترجمه شود: (از اهل كتاب كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده و از مشركان سخنان دلازار بسيار خواهيد شنيد). 11) صفحه 84: در توضيح آوردهايد: چنان كه طبق صريح قرآن به مادر اوف» [كلمهاى حاكى از نارضايى] نيز نمىتوان گفت» كه اوف صحيح نيست و اف» مىباشد، وانگهى به پدر و مادر هر دو نبايد اف گفته شود. 12) صفحه 85: در توضيح تيمم نوشتهايد: اما بر معدنيات چون آهك و گوگرد روا نيست.) فقها تيمم بر آهك را پيش از پخته كردن و احراق جايز مىدانند و خلافى در آن ندارند.» 13) صفحه 94: نوشتهايد: در چهار مكان مقدس: مسجدالحرام، مسجد مدينه، جامع كوفه يا مشهد اميرالمؤمنين در نجف نماز را نبايد قصر كرد.» به اين نوشته سه خدشه وارد است: 1) آن چهار مكان مقدس مسجدالحرام و مسجد النبىصلى الله عليه وآله در مدينه و جامع كوفه و حائرالحسينعليهالسلام است. 2) سه مكان مقدس را ذكر كردهايد و در سومى ترديد كردهايد كه جامع كوفه يا مشهد اميرالمؤمنين است پس چهار مكان نمىشود. 3) اين چهار مكان را مواطن تخيير مىگويند. مسافرى كه قصد اقامه عشره نكرده مخير استبين قصر و اتمام. تعبير حضرتعالى كه فرمودهايد نماز را نبايد قصر كرد درست نيست چون مسافر در تخيير، قصر هم مىتواند بخواند. 14) صفحه 98: ترجمه آيه127 به نظر حقير روشن نيست. در صورتى كه ترجمه زير را رساتر تشخيص دهيد جايگزين فرماييد: و از تو درباره زنان فتوى مىخواهند بگو خداوند درباره آنها فتوى مىدهد، و درباره آنچه بر شما خوانده مىشود در كتاب راجع به دختران يتيمى كه حق مقرر آنها را نمىپردازيد و ميل به ازدواج با آنان نداريد نيز فتوى مىدهد، و همچنين درباره بچههاى مستضعف و قيام به قسط درباره يتيمان هم فتوى مىدهد.» 15) صفحه117: كلمه سجاح» كه بدون تشديد است سجاح» با تشديد ضبط شده. 16) صفحه 142: در قسمت توضيح نوشتهايد: مرده جمع مريد نيستبلكه جمع مريد استيعنى مارد و متمرد». در صورتى كه مرده جمع مارد است مثل قتله جمع قاتل و طلبه جمع طالب و مريد به مرده جمع بسته نمىشود بلكه جمع مريد، مرداء است، مثل حكيم و حكماء. 17) صفحه143: در ترجمه آيه119 جمله و ما لكم الا تاكلوا مما ذكر اسم الله عليه» را ترجمه كردهايد: و چرا از قربانىاى كه نام خدا (به هنگام ذبحش) بر او بردهاند نخوريد.» در ذيل صفحه نيز سه جا تعبير قربانى كردهايد و حال آن كه آيه مربوط به قربانى نيستبلكه مطلقا بايد بر ذبيحه در وقت ذبح نام خدا برده شود (با رعايتشرايطى كه ذكر كردهايد) و اگر نه حكم ميته دارد و خوردن آن حرام است. 18) صفحه 185: در توضيح آيه67 ما كان لنبى ان يكون له اسرى حتى يثخن فى الارض» مطالبى ذكر فرمودهايد كه قسمتى از آن با توضيحى كه راجع به تاريخ صدر اسلام مىدهم بايد تصحيح شود: معناى مبالغه در كشتار كه اغلب مفسران براى اثخان آوردهاند غريب است و بعيد است كه خداوند در جنگى كه سپاه اسلام غلبه مسلمى يافتهاند همچنان امر به مبالغه كشتار آن هم كشتار اسيران بفرمايد.» عرض مىكنم: اثخان و مبالغه در قتل كفار كه در دو آيه از قرآن كريم آمده يكى همين آيه67 سورة الانفال و ديگرى آيه 4 سوره محمدصلى الله عليه وآله. براى اذلال كفار و قمع حزب شيطان و اعزاز اسلام و استيلاء صالحان است و حكم اولى خداوند همين بوده است. در جنگ بدر چون وضع اقتصادى مسلمانان خوب نبود در نزد پيامبر اصرار كردند كه فديه بگيرند و به وضع مادى خود برسند. رسول اكرمصلى الله عليه وآله به خواسته آنها تن دادند و فرمودند: امسال كه با گرفتن فديه آنها را آزاد كنيد در سال ديگر به همين عدد از شما خواهند كشت». بدين جهت در سال سوم از هجرت كه جنگ احد واقع شد و متجاوز از هفتادنفر از مسلمانان شهيد شدند دادشان بلند شد، اين آيه نازل شد: اولما اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها قلتم انى هذا قول هو من عند انفسكم (آل عمران3/165). جنابعالى استبعاد كردهايد كه خداوند چنين امرى راجع به كشتن مشركين اسير بفرمايد، اما توجه نكردهايد كه غلبه فعلى كافى نيست، و خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله حساب آينده را هم مىكنند كه اگر اسيران مشرك آزاد شوند مىروند و با ساير مشركين همدست و همداستان مىشوند و دوباره به جنگ مسلمانان مىآيند، چنان كه ذكر شد. پس امر خدا به مبالغه در كشتار آنها بجا و به مصلحتبوده است. 19) صفحه 225: در آيه37 جمله ولا تخاطبنى فى الذين ظلموا» را ترجمه كردهايد: و با من درباره كسانى كه شرك ورزيدهاند سخن مگو.» سزاوار بود درباره كسانى كه ستم كردهاند» ترجمه مىفرموديد و مراد از ظلم را كه شرك است در توضيح ذكر مىكرديد، زيرا ظلم مفهومى كلى است كه داراى افراد و مصاديقى است و يك مصداق آن شرك است. در ترجمه تحفظ بر ظاهر لفظ مناسبتر است. 20) صفحه239: ضمن توضيح آيه 31 در جمله واعتدت لهن متكا» نوشتهايد: بعضى از فرهنگنويسان متكا را به ترنج» ترجمه كردهاند و گمان كردهاند كه به قرينه وجود سكين (كارد) مراد از متكا» ترنج است و شايد سعدى هم بر اين بوده است كه مىگويد:
گرش ببينى و دست از ترنجبشناسى
روا بود كه ملامت كنى زليخا را
روا بود كه ملامت كنى زليخا را
روا بود كه ملامت كنى زليخا را