گفتار اندر ثمره جوانمردى
ببخش اى پسر كدمى زاده صيد عدو را به الطاف گردن ببند چو دشمن كرم بيند و لطف و جود مكن بد كه بد بينى از يار نيك چو با دوست دشخوار گيرى و تنگ وگر خواجه با دشمنان نيكخوست
وگر خواجه با دشمنان نيكخوست
به احسان توان كرد و، وحشى به قيد كه نتوان بريدن به تيغ اين كمند نيايد دگر خب از او در وجود نيايد ز تخم بدى بار نيك نخواهد كه بيند تو را نقش و رنگ بسى بر نيايد كه گردند دوست
بسى بر نيايد كه گردند دوست