موضع قرآن نسبت به موسي - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دليل و مدرك تاريخي بود. ص 151. پس نمي توان دست نيافتن به مداركي كه مورد قبول باستان شناسان باشد در باره موسي و تاريخ زندگي اش، را مجوز انكار آنها گرفت.

موضع قرآن نسبت به موسي

10. در قرآن همين موسي مورد چنان تجليلي قرار گرفته است كه از حد تجليل تورات و انجيل نيز بسيار فراتر مي رود. ص 183

در قرآن كريم از ميان پيامبران بيشتر از همه نام موسي ع به ميان آمده است، ولي اين سخن كه همين موسي (كه در تورات توصيف شده است)در قرآن مورد تجليل قرار گرفته، گفته اي ناصواب و به دور از حقيقت است. زيرا آن موسي كه در قرآن به نام پيامبر بزرگ الهي وهم سخن خدا از او ياد شده، هيچ همگوني و مشابهتي با آن كسي كه در تورات كنوني به نام موسي شناخته شده ندارد. آنان در حقيقت دو شخصيت متفاوت بلكه متضادند با نامي همانند!

همانطور كه خدايي كه در تورات به نام يهوه به عنوان آفريدگار هستي و خداي موسي معرفي شده مشابهت زيادي با«الله» خداوند قرآن ندارد. اين نكته در مورد تمامي پيامبران الهي كه در قرآن و تورات مشتركاً از آنان ياد شده نيز مصداق دارد. پيامبران الهي درقرآن مظهر تقوي و پارسايي، قداست و پاكي، انسانيت و رحمت و خير و خوبي اند و كوچكترين غبار ناپاكي بر چهره آنان ديده نمي شود و به همين دليل راهنمايان صادقي براي انسانها به سوي پاكي و پارسايي اند، ولي آنچه در تورات درتوصيف اين شخصيتها آمده چهره اي زشت وناپاك از آنان را به تصوير كشيده است. براي اثبات اين حقيقت كافي است اوصاف و رفتار پيامبران را در قرآن مطالعه كنيم وآن را با تورات مقايسه كنيم.

اما اينكه چرا تحريف كنندگان تورات دست به چنين كار زشتي زده و چهره اي چنين ناپاك از پيامبران ترسيم كرده اند؟ سؤالي كه در ص115 اين كتاب از آن پرسش شده مي توان حدس زد كه يك عاملش مشروعيت دادن به رفتار زشت كاهناني بوده كه براي توجيه فساد و آلودگي خود چنين چهره اي از پيامبران ساخته اند. آياتي از قرآن كريم كه به كردار زشت و آلوده اين گروه اشاره نموده اين گمان را تأييد مي كند.

وعده دائمي مالكيت فلسطين به يهوديان

11. حتي اين وعده موسي به قوم بني اسرائيل نيز كه يهود مالكيت سرزمين كنعان فلسطين را براي ابدالاباد به قوم برگزيده خود اسرائيل بخشيده از زبان الله در قرآن تأييد شده است. ص184

آيه اي كه نويسنده به آن اشاره كرده هيچگاه به بني اسرائيل وعده مالكيت سرزمين فلسطين را براي هميشه نداده است. نويسنده دراينجا هم مانند بسياري از آيات ديگر به علتي نامعلوم! مطلبي را به قرآن نسبت داده است كه به هيچ وجه صحت ندارد. در اين آيه خداوند متعال مي فرمايد: « ما سراسر سرزمين با بركت و فلسطين را در اختيار گروهي كه توسط فرعون به استضعاف و بدبختي كشيده شده بودند قرار داديم و در پاداش صبر و استقامتشان در برابر فرعون بدانان نيكي كرديم.1» روشن است كه در اين آيه از بخشيدن ابدالآبادي و هميشگي سرزمين فلسطين به بني اسرائيل سخني در ميان نيست و را نبايد دفاع از صهيونيستها تلقي شود!

ميثاق خداوند با موسي

12. در نه آيه مختلف قرآن به ميثاق خداوند با موسي و با قوم يهود اشاره شده است. اين ميثاق در همه جا درقرآن مورد تأييد قرار گرفته است. ص185

گمان مي رود كه نويسنده ياد كردن قرآن از عهد و ميثاق خداوند با بني اسرائيل را به معناي اعطاي ميثاق به قوم يهود براي حمايت هميشگي خداوند از آنان پنداشته و آن را تأييدي بر حمايت دائمي خداوند از قوم يهود گرفته است. حال آن كه آنچه در قرآن مكرراً و با تأكيد از آن ياد شده « اخذ ميثاق و تعهد» از بني اسرائيل است ونه اعطاي ميثاق حمايت به آنان. درحقيقت خداوند چون پيوسته از رفتار زشت يهود بيمناك بوده، از آنان مؤكداً پيمان گرفته است كه در راه خداوند باقي بمانند و با موسي و پيامبران الهي همراهي كنند و به جنايت و فساد دست نزنند. در آيات آغازين سوره اسراء نيز همين پيمان به صورتي سخت و خشن به بني اسرائيل ياد آوري شده است كه هرزمان شما از اين پيمان دست برداريد وبه فساد و جنايت روي آوريد گرفتار عذاب سخت خداوند خواهيد شد، همان گونه كه به تلافي رفتار زشت گذشته تان گفتار قتل عام هاي نابودگر شديد. .

كشتار يهوديان در صحراي سينا

13. در قرآن هيچ اشاره اي به كشتارهائي كه به دستور وي(موسي) در صحراي سينا انجام گرفته نشده است.ص185

برخلاف گفته نويسنده، در سوره مائده آيه 26 قرآن صريحاً از سرگرداني چهل ساله در بيابان هاي فلسطين، در نتيجه زشت كاري شان ياد كرده است. حتي در صورتي كه جمله: « فاقتلوا انفسكم»، در آيه 54 سوره بقره به معني كشتن يكديگر باشد،اين جمله را نمي توان آن گونه كه نويسنده برداشت كرده است به «فرمان موسي براي كشتار بني اسرائيل» تعبير نمود؛ زيرا موسي به كساني دستور قتل عام بني اسرائيل را نداد، بلكه تنها خواست خداوند را كه بني اسرائيل براي قبول توبه شان در پيشگاه خداوند و براي پاك شدن از گناه شرك جز اين اقدام آزادانه راهي ندارند، برايشان بازگو كرد.

عدم آشنايي مسلمانان با تورات

14. در مورد مسلمانان به احتمال قوي مي بايد علت آن اعتقادشان به تورات به عنوان وحي آسماني را در اين جست كه بسياري از علما و فقهاي مسلمان اصولا تورات را از نزديك نمي شناخته اند وامروز هم نمي شناسند. زيرا در خود اين كتابي كه يا نوشته موسي يا وحي الهي بر او تلقي شده جريان مرگ شخص موسي و مراسم كفن و دفن اوو عزاداري يكماهه يهوديان در مرگ وي به تفضيل شرح داده شده است. ص188

نويسنده به اشتباه و يا متعمدانه چنين پنداشته كه عالمان مسلمان، تورات امروزي را همان وحي الهي مي دانند كه خداوند به موسي ع فرستاده است. با آنكه عالمان مسلمان به پيروي قرآن به صراحت تأكيد كرده اند كه توراتي كه خداوند به موسي وحي نموده ، توسط كاهنان يهودي تحريف شده است.

باكره بودن مريم

15. بررسيهاي زبان شناسي روشن كرده است كه اين كلمه باكره ترجمه يوناني غلطي از اصل عبري « آلماح»است كه معني واقعي آن دختر زيبايي است كه خود را وقف معبد كرده است و اختصاصا معني باكره ندارد. بر اين مبنا تمام اسطوره باكره گي مريم در انجيل و بخصوص در قرآن و انعكاس فراوان آن در جهان مسيحيت تنها از يك اشتباه لغوي نويسنده انجيل متي سرچشمه گرفته است. ص200

در اينجا هم نويسنده ابتدا قضاوت پيشين خود را مبناي استنتاج بعدي قرار داده است. يعني ابتدا چنين فرض مي كند كه قرآن مطالب خود را از تورات و انجيل گرفته است و آنگاه اشتباه مورد ادعاي خود در مورد انجيل را به قرآن هم سرايت مي دهد. اين قضاوت نادرست چيزي تكرار جز همان اتهامي كه قرآن اززبان مشركان نقل كرده نيست كه مي گفتند پيامبر اسلام آيات قرآن و داستانهاي پيامبران را از علماي يهود و يا اديان ديگر گرفته و به عنوان وحي ارائه مي دهد.

گفته ماني درباره عيسي

16. گلدتسيهر دو آيه « 157و 158 نساء» را بازتاب گفته معروف ماني مي داند كه عيسي واقعي چون جوهر مادي نداشت نمي توانست به صليب كشيده شود و آنكس كه بر بالاي صليب رفت قالب زميني و غير اصيل او بود. اين اعتقاد بعدا توسط مانويان گسترش يافت و موافقان و مخالفان بسيار پيدا كرد. بايد در نظر داشت كه حتي پيش از سلمان فارسي كه خود سابقه مانوي داشت. بسياري از انديشه هاي مانويان در مكه و مدينه شناخته شده بود. ص204

در آيات 8 و157 نساء آمده است كه اين گفتار يهوديان كه ما عيسي بن مريم را كشتيم دروغ است، زيرا آنان دچار اشتباه شدند و كس ديگري را به جاي عيسي به دار زدند. خداوند پس از آن عيسي را به سوي خود بالا برد. پيداست كه اين آيات با نظر نسبت داده شده به ماني، كامل متفاوت است، زيرا بر اساس آنچه به ماني نسبت داده شده هر چند قالب زميني عيسي بردار رفته، ولي به دليل اينكه عيساي واقعي اصلا كالبد مادي نداشته، پس او حقيقتاً به صليب كشيده نشده است. ولي مطابق آيات ياد شده قرآن، بدن زميني عيسي هم به دار آويخته نشده است و او معجزه وار به عالم ملكوت انتقال يافت همان گونه كه اعجاز گونه از عالم ملكوت بدون داشتن پدر به دنيا گام نهاد.

قابل ذكر است كه نويسنده در اينجا هم، همانند مشركان عرب در پي اين است كه وحي قرآني را برگرفته از انديشه هاي رايج عصر و يا محصول آموزش هاي سلمان فارسي به پيامبر اسلام بداند. در حاليكه اگر آموزه هاي قرآن سراسر برگرفته از يهود و مسيحيت وماني اند، پس اين همه تفاوتي اساسي و بنيادين ميان اعتقادات قرآني و اعتقادات آن اديان چگونه قابل توجيه است؟ بررسي آيات قرآن و ناهمگوني آموزه ها و اعتقادات قرآن را با آن كتابهاي مقدس پذيرش ادعاي فوق را ناممكن مي سازد. 1

اصالت متن كنوني قرآن

17. با اينهمه در مورد اصالت متن كنوني قرآن نيز از همان آغاز در جامعه اسلامي ترديدها و اختلاف نظرهاي بسيار وجود داشته است. ص208

نگاهي به گزارش ها و روايات مذهبي و ديني واعتقادات تمام فرق مسلمان،حتي نظريات محققان امروز غربي درباره قرآن كه جملگي اتفاق نظر دارند كه قرآني كه هم اكنون در اختيار مسلمانان است همان كتابي است كه در دهه سوم آغاز اسلام در ميان مسلمانان رواج داشته است و حرفي بيش از آن چه پيامبر اسلام قرائت مي نموده است در آن وجود ندارد نادرستي فوق را روشن مي سازد.

قرآن امروز از سوي تمامي مسلمانان دنيا به عنوان همان وحي آسماني كه خداوند بر پيامبر اسلام نازل فرموده شناخته مي شود وهيچ انديشمند مسلمان در اين حقيقت ترديد ندارد. از همان آغاز اسلام، آسماني بودن تمامي آيات قرآن مورد قبول همه مسلمانان يعني كساني كه در زمان نزول قرآن در كنار پيامبر حاضر بودند و آيات را از زبان پيامبر مي شنيدند و آنها را حفظ كرده و بر تلاوت روزانه آن اهتمام داشتند قرار داشت و هيچكس مدعي اضافه شدن حتي يك آيه به قرآن نبود. اختلاف هايي كه بين مصحف هاي برخي صحابه وجود داشت تنها در محدوده تفاوت شيوه قرائت آيات و يا تفاوت در استفاده از كلمات مترادف يا مشابه بوده است بدون آنكه در اصل آيه تغييري ايجاد كند. تنها بحثي كه از همان ايام وجود داشته وجود نقل هايي درباره حذف برخي از كلمات و يا جملات قرآن- و نه اضافه شدن به قرآن- بوده است، كه اين مسئله مورد بررسي موشكافانه دانشمندان و محققان قرار گرفته و هم اكنون تمام عالمان شيعه بر اين نظر متفقند كه جملات و كلماتي كه برخي گمان حذف آن ها را داشته اند صرفاً توضيحات و تفسيرهايي بوده اند كه امامان معصوم و يا مفسران گذشته براي توضيح معني يك آيه بيان داشته اند و برخي راويان احاديث آنها را به اشتباه جزو آيه پنداشته اند. علاوه بر اين، بر اساس نظر محققان مسلمان بخش اعظم اين گزارش ها، اساساً فاقد اعتبار و اصالت تاريخي است.

جمع آوري آيات قرآن

18. قرآن در زمان وفات محمدص مجموعه اي پراكنده اي از آيات بود... و با در گذشت خود محمد و بدنبال مرگ تدريجي اين افراد بيم آن مي رفت كه متن كامل قرآن نيز از دست برود. ص 209

تحقيقات علمي و گزارشات مستند و مسلم تاريخي نشان مي دهد كه آيات قرآن در طول بيست و اندي سال تدريجاً بر پيامبر نازل شده و در تمام موارد بلافاصله توسط ايشان بر مسلمانان تلاوت مي گشته است و آنان با اهتمامي بي نظير به نگارش و حفظ و تلاوت آن مي پرداخته اند. بر اساس همين گزارشات در همان زمان پيامبر اسامي و جايگاه 114سوره كنوني قرآن از سوي ايشان مشخص شده و پيامبر گرامي پس از نزول هر آيه جاي آن را در داخل يك سوره تعيين مي كرده اند. بنابراين همانطور كه نويسنده اعتراف كرده است، متن كامل و اصلي قرآن پس از رحلت پيامبر در اختيار مسلمانان بوده و تنها نگراني مسلمانان در آن موقع در مورد از دست رفتن قرآن در نتيجه فوت تدريحي اصحاب پيامبر و حافظان قرآن بوده است. اين نگراني موجب شد كه ابتدا به دستور ابوبكر- خليفه اول- تمامي يادداشت هاي قرآني اصحاب و نوشته هاي كساني كه از طرف پيامبر اسلام ومأموريت كتابت و نوشتن آيات را داشتند جمع آوري شده و پس از تنظيم در جاي امني نگهداري شود. پس از آن عثمان خليفه سوم در دهه سوم هجرت بر اساس نظر شخصيتهاي بزرگ اسلام و به دنبال اختلاف هايي كه تدريجاً در شيوه قرائت اعراب كلمات قرآن پيش آمده بود تصميم گرفت با استفاده از نوشته هاي جمع آوري شده در زمان خليفه اول و نيز نوشته هاي ديگري كه در نزد ياران پيامبر موجود بود نسخه واحدي را كه مورد قبول و اعتماد همگاني باشد تهيه و باقي نسخه ها را كه داراي قرائت هاي متفاوت بودند برچيند. اين اقدام مورد قبول اكثريت قريب به اتفاق شخصيتهاي اسلامي از جمله عليع قرار گرفت و كار تهيه نسخه نهايي زير نظر برجسته ترين قراء و حافظان انجام شد و از روي آن چندين نسخه تهيه و به مراكز اصلي جهان اسلام ارسال شد و همين نسخ تا قرنها در ميان مسلمانان وجود داشت و معيار صحت و درستي نسخ ديگر قرار گرفت.

بنابراين براي اولين بار در تاريخ اديان جهان دركمتر از دو دهه از رحلت پيامبر و در زمان حضور اصحاب و مسلماناني كه خود، قرآن را از پيامبر فراگرفته بودند و از حفظ داشتند، كار تنظيم كتاب آسماني با قرائت واحد انجام شد وهمان نسخه به همان صورت باقي ماند به گونه اي كه امروز براي هيچ گروه و فرقه مسلمان جاي كمترين ترديدي در اينكه اين قرآن همان نسخه اي است كه درزمان عثمان و با تأييد امامان و بزرگان اسلام تهيه شده واز صحت و اعتبار كامل برخوردار است وجود ندارد.

مصحف ابوبكر

19. . اين نسخه اوليه قرآن جنبه رسمي نداشت و تنها به استفاده شخصي پيشوايان جامعه اسلامي اختصاص داده شده بود. ص209

همان گونه كه در بند قبل اشاره شد در مرحله اول جمع قرآن يعني در زمان خليفه اول تنها برخي يادداشت هاي موجود در دست صحابه جمع آوري شد و نيازي به تهيه نسخه اي واحد از قرآن براي مسلمانان و يا پيشوايان ديده نشد. زيرا مسلمانان قرآن را به طور كامل در زمان نزول آن فرا گرفته بودند و با توجه به حافظه قوي اعراب و اهتمام زايد الوصفشان به قرآن آنرا در حفظ داشتند ونيازي به داشتن نسخه واحدي از آن احساس نمي كردند. تنها درزمان ابوبكر پس از جنگ هاي رده و يمامه و كشته شدن تعداد بسياري از قاريان وحافظان برجسته نسبت به آينده نگراني پيش آمد و براي احتياط، يادداشت هاي موجود قرآن جمع آوري شد. بنابراين، اين گفته نويسنده كه نسخه اوليه اي تهيه شد و پيشوايان به طور اختصاصي از آن استفاده مي كردند مطلبي فاقد مدرك و سابقه در كتب تاريخي است.

افزوده شدن و جابجايي آيات قرآن

20. بعداً توسط چند تن از صحابه آيات ديگري به اين مجموعه افروده شد و ترتيب و تقدم و تأخر آيات نيز تغيير يافت. و بدين ترتيب چندين متن مختلف از قرآن تدوين شد كه بي شباهت به نحوه تدوين متون مختلف تورات نبود. ص209

گفتيم در آغاز، كار جمع آوري دست نوشته هاي قرآني در زمان ابوبكر انجام شد. دو دهه بعد عثمان با راهنمايي بزرگان مسلمان براي جلوگيري از تشديد اختلاف هايي كه بين مسلمانان در نتيجه تفاوت هايي كه در اعراب آيات و احياناً كاربرد كلمات مشابه و مترادف به وجود آمده بود به كار خردمندانه يكسان سازي نسخه هاي موجود دست زد. به طور مثال آنجا كا در يك نسخه « ملك اليوم الدين» و در نسخه ديگر « مالك اليوم الدين »آمده بود، يكي از آن دو را انتخاب و ديگري را معدوم نمود. خوشبختانه اين كار با موفقيت كامل و با كمترين اختلاف انجام شد. بنابراين، نظر نويسنده كه قرآن مدون در مرحله دوم با قرآن اوليه تفاوت داشت و آيات ديگري به آن اضافه شده است و يا اينكه قرآن هم مثل تورات در طول دهها و صدها سال بعد مكرراً تغيير كرده مطلبي كاملاً غير واقعي است كه هيچ مدركي آن را تأييد نمي كند و هيچكس از دانشمندان مسلمان و غيرمسلمان تاكنون چنين ادعايي نكرده است.

بسيار شگفت انگيز است كه نويسنده قرآن را به سرنوشت تورات مبتلا مي داند، ومدعي مي شود كه همان طور كه تورات پس از هزاران سال از نزولش1 توسط كاهناني بدون اصل و پايه اي تدوين شد، قرآن هم اين چنين تدوين شده است! آيا اين طرح اين ادعاي دروغ و باطل كه هيچ محققي در نادرستي اش ترديد نكرده مي تواند جز گونه اي كينه توزي نفرت انگيز تفسير شود؟!

مصاحف در عهد عثمان

21. تمام مدارك و نوشته هاي ديگر قرآن منهدم گرديد و تنها متني از قرآن كه باقي ماند متني بود كه به امر عثمان تهيه شده بود. ص 209

/ 18