/ سوره توبه / آيه هاى 100 - 94 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 11

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 11

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره توبه / آيه هاى 100 - 94

94 . يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لاتَعْتَذِرُوا لَنْ نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّاَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

95 . سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعِرْضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْويهُمْ جَهَنَّمُ جَزآءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.

96 . يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لايَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ.

97 . اَلْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّيَعْلَمُوا حُدُودَ مآ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

98 . وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَّتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوآئِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.

99 . وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَاللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

100 . وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرى تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيهآ أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.

ترجمه 94 - هنگامى كه به سوى آنان [كه به همراه شمانيامدند] باز گرديد، برايتان عذر [و بهانه ]مى آورند [تا تخلّف خود از جهاد را درست جلوه دهند. اى پيامبر! به آنان ]بگو: عذر [و بهانه ]نياوريد، ما هرگز [گفتار] شما را باور نخواهيم كرد؛ چرا كه خدا ما را از خبرهاى شما آگاه ساخته، و به زودى خدا و پيامبرش كار شما را خواهند ديد. آنگاه به سوى آن داناى نهان و آشكار باز گردانده مى شويد و او از آنچه انجام مى داديد به شما خبر مى دهد.

95 - هنگامى كه به سوى آنان باز گرديد، [آنان به منظور درست جلوه دادن كار زشت خود، ]براى شما به خدا سوگند ياد مى كنند تا از آنان روى بگردانيد [و از گناهشان بگذريد]؛ پس، از آنان روى برتابيد؛ چرا كه آنان [مردمى پليد و ]ناپاكند، و به كيفر آنچه به دست آورده اند جايگاهشان دوزخ خواهد بود.

96 - برايتان سوگند ياد مى كنند تا از آنان خشنود گرديد؛ پس اگر شما نيز از آنان خشنود گرديد، بى گمان خدا از گروه فاسقان خشنود نخواهد شد.

97 - صحرانشينان عرب، در كفر و نفاق سخت تر، و به اين [موضوع ]كه مرزهاى [مقررات و] آنچه را خدا بر پيامبرش فرو فرستاده است ندانند، سزاوارترند. و خدا دانا و فرزانه است.

98 - و پاره اى از صحرانشينان كسانى هستند كه آنچه را [در راه خدا ]انفاق مى نمايند، [آن را براى خويشتن ] خسارتى به حساب مى آورند و براى شما رويدادهاى بد [و غم انگيز ]انتظار مى كشند. رويداد بد [و غمبار] تنها براى آنان خواهد بود، و خدا شنوا و داناست.

99 - و پاره اى [ديگر] از صحرانشينان كسانى هستند كه به خدا و روز بازپسين ايمان مى آورند و آنچه را [در راه خدا] هزينه مى نمايند، مايه تقرب در بارگاه خدا و دعاهاى پيامبر به حساب مى آورند. بهوش كه اين [انفاق خالصانه ] مايه تقرّب آنان [به خدا] است. خدا به زودى آنان را در رحمت [و مهر بى كران ]خود در خواهد آورد؛ چرا كه خدا بسيار آمرزنده ومهربان است.

100 - و پيشگامان نخستين [در اسلام و ايمان،] از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى [و شايستگى ] از آنان پيروى كردند [و حق را برگزيدند]، خدا از آنان خشنود گرديد و آنان هم از او خشنود شدند؛ و برايشان بوستان هايى [پر طراوت و زيبا در بهشت ] آماده ساخته كه از زير [درختان ] آن جويبارها روان است. در آن جاودانه ماندگار خواهند بود. اين است آن كاميابى بزرگ [و پرشكوه ].

نگرشى بر واژه ها

«اعراب»: باديه نشين.

«أَجدر»: سزاوارتر و اساسى تر. اين واژه از «جَدْر» - كه به مفهوم پايه و اساس ديوار است، برگرفته شده است.

«مغرم»: خسارت و زيان و ضرر رسيدن به ثروت.

«تربص»: چشم به راه بودن و انتظار بردن.

«دوائر»: حوادث و رويدادهاى روزگار؛ و به دگرگونى نامطلوب روزگار و تبديل دوران نعمت و شكوه به نقمت و بلا نيز معنا شده است.

«قربة»: نزديكى و طلب پاداش و كرامت از خدا به خاطر فرمانبردارى از او.

شأن نزول در شأن نزول نخستين آيه مورد بحث دو روايت است:

1 - از «ابن عباس» آورده اند كه اين آيات در باره گروهى از نفاقگرايان - كه شمارشان به هشتاد تن مى رسيد و از ياران «جدّبن قيس» و «معتب بن قشير» بودند - فرود آمد؛ چراكه پيامبر گرامى هنگامى كه از «تبوك» بازگشت، دستور داد كسى با آنان نشست و برخاست ننموده و همسخن نگردد. آنان به دليل احساس تنهايى و فشار روانى و اجتماعى زبان به پوزش خواهى گشودند؛ و آنگاه بود كه آين آيات بر قلب پاك پيامبر فرود آمد كه : يعتذرون اليكم... .

2 - امّا «مقاتل» آورده است كه اين آيات در مورد «عبدالله بن ابّى» فرود آمد؛ چراكه نامبرده پس از بازگشت پيامبر از «تبوك» به حضور آن حضرت آمد و سوگند ياد كرد كه ديگر در هيچ جهاد و پيكارى تخلّف نخواهد كرد، و از آن بزرگوار خواست كه از او و يارانش خشنود شود؛ و آنگاه بود كه آين آيات فرود آمد.

تفسير به سوگندشان بها ندهيد در ادامه سخن از عملكرد ناهنجار و زشت نفاقگرايان مى فرمايد:

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ

هنگامى كه شما از پيكار «تبوك» به مدينه؛ بازگرديد، اينان براى درست جلوه دادن تخلّف خود از جهاد، عذر و بهانه هاى بى اساس مى آورند تا بدين وسيله شما را بفريبند.

قُلْ لاتَعْتَذِرُوا لَنْ نُّؤْمِنَ لَكُمْ

اى پيامبر، به آنان بگو: عذر و بهانه نياوريد كه ما شما را در اين گفتارتان هرگز گواهى نمى كنيم و بافته هايتان را باور نمى داريم؛

قَدْ نَبَّاَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ

چرا كه خدا ما را از حقيقت كار و خبرهايتان باخبر ساخت و ما دروغ شما را مى دانيم.

به باور برخى منظور از اين «اخبار» همان چيزهايى است كه خدا در چهل و هفتمين آيه همين سوره در مورد آنان بيان فرمود.

وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ

و به زودى خدا و پيامبرش كار شما را خواهند ديد كه روى توبه به بارگاه خدا مى آوريد، يا بر كفر درونى و نهان خويش پاى مى فشاريد.

به باور برخى منظور آيه اين است كه: خدا از نقشه ها و عملكرد آينده شما نيز آگاه است و همه را مى داند و پيامبر خود را نيز آگاه خواهد ساخت، به گونه اى كه گويى آنها را از نزديك نظاره مى كند؛ درست همان گونه كه در گذشته او را از بد انديشى ها و زشتكارى هايتان آگاه ساخت.

ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ

آنگاه پس از مرگ به سوى خداى دانايى كه آشكار ونهان را مى داند و هر چيز و هر كارى براى او روشن است باز گردانده مى شويد، و او از آنچه انجام مى داديد شما را با خبر خواهد ساخت و در برابر كردار شايسته و ناشايسته شما پاداش و كيفر خواهد داد.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ

نفاقگرايانى كه از جهاد تخلّف ورزيدند به زودى هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما سوگند ياد مى كنند تا از گناه و زشتكارى آنان بگذريد و نكوهش و سرزنش نثارشان نسازيد.

فَأَعِرْضُوا عَنْهُمْ

پس، از آنان روى بر تابيد و با خشم و اعلان ناخشنودى از كارشان، از آنان دورى جوييد؛

إِنَّهُمْ رِجْسٌ

چرا كه آنان پليد و ناپاك هستند، و همان گونه كه بايد از پليديها دورى جست، بايد از آنان نيز دورى جوييد.

وَمَأْويهُمْ جَهَنَّمُ جَزآءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.

و بدانند كه جايگاهشان دوزخ است؛ چرا كه آنجا جاى پليدان است و اين به كيفر گناهان و نافرمانى هايى است كه مى نمودند.

در سوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:

يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ

اينان در انديشه جلب رضايت و به منظور به دست آوردن خشنودى شما مردم با ايمان، برايتان سوگند ياد مى كنند.

فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لايَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ.

اگر شما نيز به خاطر نا آگاهى از بد انديشى و كفر درونى شان از آنان خشنود گرديد، خداى دانا به خاطر آگاهى از انديشه و درون، آلوده و نقشه هاى ظالمانه آنان كه از فرمانبردارى خدا، و پيامبر سر پيچيدند، خشنود نخواهد شد.

منظور آيه شريفه اين است كه خشنودى شما در صورتى كه خدا از آنان خشنود نباشد، بر ايشان سودى نخواهد داشت و آنان مورد خشم او بوده واز رحمت و بخشايشش محروم خواهند بود.

خدا بدان جهت اين نكته را بيان فرمود كه كسى نپندارد اگر مردم با ايمان تحت تأثير دجالگرى هاى آنان يا هربيداد و فريبكارى ديگرى قرار گرفتند و از آنها خشنود شدند، خدا نيز خشنود خواهد شد.

و نيز آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه اگر خدا از اينان نمى گذرد، شايسته است كه شما بندگان او نيز از آنان نگذريد و فريب ظاهر سازى هايشان را نخوريد.

يك نكته درس آموز

نكته ظريف و تفكر انگيز ديگرى كه از اين آيه شريفه دريافت مى گردد اين است كه هر كسى هدفش تنها به دست آوردن خشنودى مردم باشد و در پى خشنودى خدا نباشد، خدا مردم را نيز نسبت به او خشمگين مى سازد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: هركس خشنودى خدا را - گرچه به قيمت خشم و نارضايتى مردم - بجويد خدا از او خشنود گرديده و مردم را نيز از وى خشنود خواهد ساخت؛ امّا هركس با بر انگيختن خشم خدادر انديشه خشنودى مردم باشد، هم خدا از او ناخشنود و خشمگين مى گردد و هم مردم را نسبت به او به خشم خواهد آورد.

من التمس رضا اللّه بسخط الناس رضى اللَّه عنه وارضى عنه النّاس، و من التمس رضا النّاس بسخط اللّه سخط اللّه عليه و اسخط عليه النّاس(1)

صحرانشينان بى فرهنگ و حق ستيز در ادامه سخن از آفت نفاق و خصلت هاى نكوهيده نفاقگرايان، قرآن در اين آيات ضمن اشاره به منافقان باديه نشين و تقسيم آنان به دو گروه سنگدل ونادان و آگاه و با ايمان، مى فرمايد:

اَلْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفاقاً

منظور از «اعراب»، صحرانشينان اطراف مدينه مى باشند كه پاره اى از آنان نسبت به مسلمانان بدرفتاريها و بيدادها روا داشتند، و منظور آيه شريفه اين است كه: صحرانشينان عرب در كفر و نفاق سخت تر و سنگدل تر از مردم شهرند؛ چراكه آنان از آموزش و تربيت دورتر، و از شنيدن قرآن و هشدار و نويد پيامبر بيگانه بودند.

«زجاج» مى گويد منظور آيه شريفه اين است كه: اگر صحرا نشينان كفرگرا و يا نفاق پيشه باشند، در كفر و نفاق خويش سخت تر و تعصب ورز تر از مردم شهرند؛ چرا كه آنان از شنيدن آيات خدا و ديدن معجزه ها و بركات وحى و رسالت دورترند.

وَ أَجْدَرُ أَلاَّيَعْلَمُوا حُدُودَ مآ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ

و باز به همين دليل، به نادانى و نا آگاهى از حدود و مرزهاى مقررات خدا، و حلال و حرام او - كه به پيامبرش فروفرستاده است - سزاور ترند.

وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

و خدا به حال آنان داناست و نسبت به فرمانى كه در مورد آنان مى دهد وداورى مى كند فرزانه است.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَّتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً

از صحرانشينان نفاقگرا كسانى هستند كه هر چه را در راه جهاد و كارهاى شايسته هزينه مى كنند، خسارتى به شمار مى آورند؛ چرا كه آنان به خدا و معاد و پاداش و ثوابى عقيده ندارند.

وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوآئِرَ

و حوادث و رويدادهاى ناگوار را در مورد شما انتظار مى برند.

«زجاج» و «فرّاء» بر آنند كه آنان هماره در انتظار مرگ و يا در آرزوى شهادت پيامبر و مردم با ايمان و يا شكست آنان بودند تا بى درنگ به شرك و شرك گرايى باز گردند.

عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ

امّا بدانند كه سرنوشت بد و رويدادهاى زيانبار بر خود آنان خواهد رسيد، و خود به آنها سزاوار ترند و براى هميشه شكست خورده خواهند بود.

وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.

و خدا به گفتار آنان شنواست و نيت ها ونقشه هاى دل آنان را مى داند و چيزى از گفتار و هدفهايشان بر خدا نهان نخواهد ماند.

صحرانشينان بافرهنگ و خداجو در اين آيه گروهى از صحرانشينان عرب را مردم با ايمان و حق جو و درست انديش اعلان مى كند و مى فرمايد:

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ

و از صحرانشينان عرب كسانى نيز هستند كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و با انديشه و عقيده درست، بهشت و دوزخ و پاداش و كيفر را باور مى دارند.

وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَاللَّهِ

و به خاطر همين عقيده درست و باور رستاخيز و پاداش پرشكوه خدا در اين جهان و جهان ديگر، آنچه را در راه جهاد و ديگر راهها انفاق مى كنند، نه تنها خسارت به شمار نمى آورند، كه همه را وسيله تقرب به بارگاه خدا و به منظور فرمانبردارى از او و بزرگداشتِ فرمان او به شمار مى آورند.

پاره اى برآنند كه آنان از اين كار تنها خشنودى خدا و پاداش پرشكوه او را مى جويند.

وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ

و در انديشه و جوياى دعاى پيامبرند.

به باور «قتاده» آنان با اين كار خشنودى خدا و دعاى خير پيامبر را مى جويند.

و به باور «ابن عباس» و «حسن» منظور از دعاى پيامبر آمرزش خواهى آن حضرت براى آنان است.

أَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَّهُمْ

بهوش باشيد كه دعاى پيامبر باعث تقرب آنان به خدا است و آنان را به پاداش و ثواب نزديك مى سازد.

پاره اى نيز بر آنند كه اين انفاق و بخشش و هزينه داراييهايشان در راه خدا، باعث تقرب آنان به خداست.

سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فى رَحْمَتِهِ

و اين وعده اى است ترديد ناپذير كه خدا به آنان داده كه آنان را به زودى در رحمت خود فروبرده و در بهشت پرطراوت و زيباى خود وارد شان مى سازد.

در اين فراز افزون بروعده رحمت و بخشايش و مهرخدا، مبالغه و فزونى در مهر و رحمت نيز به چشم مى خورد و نشانگر آن است كه رحمت خدا به طور كامل و گسترده شامل حال آنان مى گردد.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

و خدا آمرزنده گناه آنان، و به فرمانبرداران بسيار مهربان است.

پيشگامان در اسلام و ايمان قرآن پس از اشاره به گروه هاى نفاقگرا و نيز تقسيم صحرانشينان به دو گروه بى فرهنگ و با فرهنگ، اينك در اين آيه شريفه در اشاره به گروه هاى توحيدگرا و با ايمان مى فرمايد:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ

و آن كسانى كه در گرايش به اسلام و ايمان و فرمانبردارى خدا پيشى گرفتند و در نتيجه پيشگام در ايمان و جهاد و هجرت شدند... خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنود.

خداى پر مهر بدان جهت آنان را به پيشگامى و سبقت جستن در اسلام و ايمان ستايش مى كند كه وقتى كسى شهامت و درايت انتخاب درست از خود نشان مى دهد و در كارى شايسته پيشگام مى گردد، ديگران از او پيروى مى كنند و او فراخوان و دعوت كننده به آن راه و كار شايسته مى گردد؛ از اين رو اگر فردى در كارى شايسته پيشگام گرديد، حال و روز و پاداش و ثواب او بهتر از ديگران خواهد بود، همچنان كه اگر در كار ناشايسته و ظالمانه اى جلو افتاد، كيفر و رسوايى او بيش از پيروانش خواهد شد.

در مورد كسانى كه اين آيه در باره آنان فرود آمده، روايات مختلف است:

1 - به باور گروهى از جمله «سعيد بن مسيّب»، «حسن» و «ابن سيرين»، اين آيه در مورد كسانى فرود آمد كه به دو قبله نماز گزاردند.

2 - امّا به باور «شعبى» در مورد كسانى فرود آمد كه در بيعت رضوان حضور داشتند و با پيامبر دست بيعت دادند.

3 - از ديدگاه «عطا» در مورد مجاهدان «بدر» فرود آمد.

4 - و از ديدگاه «جبايى» منظور كسانى هستند كه پيش از هجرت اسلام آوردند.

مِنَ الْمُهاجِرينَ

آن كسانى كه در راه خشنودى خدا از مكّه به سوى مدينه و حبشه دست به هجرت زدند.

وَالْأَنْصارِ

و آن كسانى كه در مدينه به پذيرش اسلام سبقت جستند و در يارى رسانى به پيامبر پيشگام شدند.

وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ

و آن كسانى كه در كارهاى شايسته و گرايش به حق و عدالت از راه و رسم آنان پيروى كردند.

گفتنى است كه آيه شريفه همه كسانى را كه تاروز رستاخيز در گرايش به اسلام و انجام كارهاى شايسته از آنان پيروى نمايند، شامل مى گردد.

رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ

اين گروههاى سه گانه و آيندگانى كه راه و رسم آنان را به راستى گام سپارند - همه و همه - كسانى هستند كه خدا از انديشه و عقيده و عملكرد و رفتار آنان خشنود است و آنان نيز به خاطر پاداش پر شكوهى كه خدا در برابر ايمان و كارهاى شايسته آنان مى دهد از او خشنود هستند و خواهند بود.

وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرى تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيهآ أَبَداً

و براى آنان بوستان هايى در بهشت فراهم ساخته كه از زير درختان آن جويبارها جارى است، و تا خدا پايدار است، آنان نيزدر نعمت هاى بهشت پايدار و جاودانه خواهند بود.

ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.

و اين نعمت ها و موهبت ها همان كاميابى بزرگ و پرشكوهى است كه هر نعمتى در برابر آنها ناچيز و اندك خواهد بود.

آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه پيشگامان در ايمان و اسلام، به خاطر آن همه سختى ها و رنجهايى كه براى پيشرفت دين خدا و پيكار با شرك و بيداد به جان خريدند، امتياز و برترى بسيارى بر ديگران دارند. آنان رنجهايى دشوار در راه حق و عدالت تحمل كردند كه دورى از نزديكان و بستگان، يارى رسانى به دين خدا با شمار اندك دوست و بسيارى دشمن،و پيشگامى در گرايش به اسلام و پاسخ مثبت به دعوت پيامبر گرامى، از آن جمله بود، واين راز فضيلت و برترى آنان بر ديگران است.

نخستين ايمان آورنده به خدا در مورد نخستين ايمان آورنده به پيامبر از ميان مهاجران و مجاهدان سه نظر است:

الف: به باور بسيارى از مفسّران و مورخان و محدّثان نخستين ايمان آورنده به خدا از مردان، اميرمؤمنان عليه السلام بود و از زنان «خديجه» آن بانوى خردمند و پرواپيشه؛ براى نمونه:

1 - در اين مورد گروهى از جمله «ابن عباس»، «جابر بن عبداللّه»، «انس»، «زيد ابن ارقم»، «مجاهد»، «قتاده»، «ابن اسحاق» و بسيارى ديگر آورده اند كه نخستين ايمان آورنده به خدا پس از بعثت پيامبر، از زنان خديجه بود و از مردان على عليه السلام.

2 - در روايتى ديگر: «انس» آورده است كه: پيامبر در روز دوشنبه فرمان بعثت يافت و على عليه السلام روز سه شنبه به او ايمان آورد و با او نماز خواند.

3 - در بيان ديگر، «مجاهد» و «ابن اسحاق» آورده اند كه: على عليه السلام ده ساله بود كه ايمان آورد و از آن پس هماره به همراه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود؛ چرا كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با درخواست نگهدارى و پرستارى او از پدرش ابوطالب، او را به خانه خويش برد و بر اساس ايمان و تقوا او را تربيت نمود، و وى همچنان در كنار پيامبر و به همراه آن مربى و آموزگار شايسته و نيك انديشش بود تا آن حضرت به رسالت برگزيده شد.

4 - «كلبى» در اين مورد مى گويد: هنگامى كه على عليه السلام به اسلام گراييد و به دعوت پيامبر پاسخ گفت، نه ساله بود.

5 - به باور «ابوالأسود» آن حضرت به هنگام اعلان اسلام و ايمان، دوازده ساله بود.

يادآورى مى گردد كه اين سخن را «سيدابوطالب هروى» گفته، و به باور ما اين سخن درست است.

6 - در تفسير ثعلبى از «عفيف كندى» آورده اند كه مى گويد: من در كار داد و ستد و تجارت بودم و به خاطر آشنايى با «عباس بن عبدالمطلب»، در ايام حجّ و به هنگام ورود به مكّه به خانه او مى رفتم و دوست من نيز در كار تجارت دست داشت و از آن جمله از يمن عطر مى خريد و در روزهاى شكوهبار حجّ آنها را در مكّه و منى به زائران و مسافران مى فروخت.

روزى من و عباس در «منى» بوديم كه ديدم به هنگامه نيمروز، جوانى شكوهمند از راه رسيد و با نگاهى به آسمان به سوى كعبه ايستاد و گويى براى كارى آماده مى شود. از پى او نوجوانى از راه رسيد و در طرف راست او ايستاد و از پى آن دو، بانويى آمد و پشت سر آن دو ايستاد.

طولى نكشيد كه آن جوان به ركوع رفت و آن دو نيز از او پيروى كردند و او سر به سجده نهاد و آنان نيز چنين كردند و به همراه او به كارشان ادامه دادند.

با ديدن آن جريان تازه و بى سابقه، به عبّاس گفتم دوست عزيز! كارى شگفت و تازه مى نگرم، مرا از اين جريان آگاه ساز!

او گفت: آرى، كارى شگفت انگيز و بزرگ است؛ آنگاه ادامه داد كه: اين جوانِ شكوهمند برادر زاده من محمدصلى الله عليه وآله وسلم است كه به باور خودش خدا او را به رسالت برگزيده و به زودى گنجينه هاى دوابرقدرت ايران و روم را به دست او مى سپارد، و او آن دو كشور بزرگ را فتح مى كند. آن نوجوان على عليه السلام فرزند «ابوطالب» است، و آن بانو نيز خديجه دختر «خويلد» و همسر محمدصلى الله عليه وآله وسلم مى باشد، و اين دو به راه و رسم و دين او ايمان آورده اند و به خداى سوگند كه بر روى زمين جز همين سه تن هيچ كس ديگرى پيرو اين دين و آيين نيست.

«عفيف كندى» آن روز. آن عبادت خالصانه پيامبر و على عليه السلام و خديجه را نظاره كرد و پس از گسترش دعوت پيامبر و طنين افكن شدن نداى توحيد در حجاز ايمان آورد، امّا هماره با خاطره اى خوش از آن منظره مى گفت اى كاش من اين سعادت را داشتم كه چهار مين نفر بودم يا ليتنى كنت رابعاً.(2)

7 - و نيز آورده اند كه ابوطالب به فرزندش اميرمؤمنان گفت: پسرم! اين چه آيينى است كه برگزيده اى؟ اى بنى ما هذالدّين الّذى انت عليه؟

آن حضرت فرمود: پدرجان! به خدا و پيام آورش ايمان آورده و پيام او را گواهى نموده و به همراه پيامبرش او را مى پرستم و در پيشگاهش نماز مى گذارم، يا ابة، امنت باللّه و رسوله و صدقته فيما جاء به و صليت معهُ للّه.

و پدر گفت: راستى كه محمدصلى الله عليه وآله وسلم جز به راه و رسم شايسته و كار خدا پسندانه و نيكو فرا نمى خواند، پس راه پرافتخار او را رها مكن اِن محمّداً لايدعو الاّ الى خير، فالزمه.(3)

8 - و از اميرمؤمنان آورده اند كه مى فرمود: من بنده خدا هستم و برادر پيامبرش؛ من «صديق اكبر» يا بزرگترين انسان راستگو پس از پيامبر هستم، پس از من كسى اين سخن را نخواهد گفت و اين عنوان را به خود نخواهد داد، مگر آنكه دروغگو و دروغسار خواهد بود؛ و من هستم كه به مدت هفت سال پيشتر از مردم نماز گزاردم. انا عبداللَّه و اخو رسوله و انا الصديق الاكبر لايقولها بعدى الاّ كذّاب مفتر، صلّيت قبل الناس بسبع سنين.(4)

9 - «سيد ابوطالب هروى» در مسند خويش از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود:

صلت الملائكة عَلَىَّ و على علىٍّ سبع سنين و ذلك انّه لم يصل فيها احد غيرى و غيره.(5)

فرشتگان هفت سال بر من و على عليه السلام درود فرستادند، و اين به خاطر آن بود كه كسى جز من و او در آن روزگار نماز نمى خواند.

10 - و «حاكم ابوالقاسم حسكانى» به سند خود، از «عبدالرحمن بن عوف» در تفسير آيه مورد بحث آورده است كه: منظور از پيشگامانِ نخستين در آيه مورد بحث ده تن از قريش بودند كه در صدر آنان على عليه السلام بود و او پيش از همه ايمان آورد.

ب : ابراهيم نخعى در مورد نخستين ايمان آورنده به خدا مى گويد: نخستين كسى كه پس از خديجه به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ايمان آورد، «ابوبكر» بود.

ج : و گروهى همچون «زهرى»، «سليمان بن يسار» و «عروة بن زبير» نيز بر آنند كه پس از خديجه نخستين مسلمان «زيد بن حارثه» بود.

پرتوى از آيات از آيات انسانسازى كه گذشت، نكات ديگرى در خور تعمّق و تدبرِ بسيار است كه به پاره اى اشاره مى رود.

1 - همه چيز براى خدا و در جهت خشنودى او از آياتى كه گذشت، اين درس دريافت مى گردد كه مدعيان اسلام و ايمان دو گروهند: گروهى از آنان به راستى مسلمان و با ايمانند، و نشان راستى ايمانشان اين است كه هماره همه چيز وهركسى حتى خود را براى خدا و خشنودى او مى خواهند و جز اين كار بزرگ و هدف والا به چيزى نمى انديشند و خشنود نمى گردند، و چون هدف آنان اين است، در كران تاكران زندگى به راستى و درستى و عدالت و صفا و ارزش هاى انسانى و اخلاقى مى انديشند؛ چرا كه خشنودى خدا در گرو آراستگى به اينهاست و هرگز خدا و ارزش هاى آسمانى و دينى را وسيله كسب قدرت و ابزار سلطه و پل پيروزى و سرمايه جاه و مقام و كمند اسارت، ناآگاهان و رسيدن به هواهاى خويش نمى سازند؛ چرا كه آرزوى بزرگ و آرمان والاى آنان كسب خشنودى خداست، گرچه برخى از مردم را خوش نيايد.

گروه دوّم كسانى هستند كه خود را مسلمان و با ايمان مى نگرند، امّا اگر ژرفاى جان آنان را بكاويم، هدفشان نه خشنودى خدا وجلب رضايت او و انجام وظيفه، كه رسيدن به هواهاى جاه طلبانه و زورمدارانه خويش است، و به همين دليل است كه همه چيز و همه كس را وسيله رسيدن به هواى دل و پل پيروزى و ابزار سلطه و قدرت مى نگرند، حتى دين و ايمان وعواطف و احساسات دينى را... گرچه اين كار خشم و غضب خدا و نفرين بشريت را در پى داشته باشد. يحلفون لكم لترضوا عنهم...

2 - عدالت و انصاف در گفتار و داورى پس از هجرت پيامبر به مدينه و پى ريزى جامعه نوبنياد و كوچك سلامى به وسيله آن حضرت در آنجا، پيامبر و مسلمانان تنها از سوى شرك گرايان مكّه و نفاقگرايان مدينه در فشار نبودند، بلكه به گواهى تاريخ از سوى صحرانشينان اطراف مدينه نيز، بارها مورد هجوم قرار گرفته و اذيّتها و آزارها ديدند؛ و اينان به بيان خود قرآن شريف به دليل نا آگاهى و بى فرهنگى و دورى از آموزش و تربيت و مقررات و قوانين زندگى، به راستى سنگدل ترين و خشن ترين و متعصب ترين گروه شرك گرايان و نفاق پيشگان بودند. الاعراب اشَّد كفراً و نفاقاً...

امّا با همه شرارتهاى آنان بر ضد پيامبر و مسلمانان، و با وجود حق ستيزى و حق كشى آنان، قرآن در گفتار و اظهار نظر و داورى در مورد آنان، اصل انسانساز عدالت و انصاف را آنگونه كه مى بايد رعايت كرده و حساب خوبان و حق طلبان و درست انديشان آنان را از ديگران جدا مى كند و مى فرمايد: و گروهى از همين صحرانشينان عرب آن كسانى هستند كه نه تنها سنگدل و خشن و تعصب ورز و كوردل و بى فرهنگ و گمراه نيستند، كه به اين ويژگيهاى انسانى و اين امتيازات بزرگ آراسته اند:

1 - شناخت و آگاهى از روند روزگار.

2 - ايمان به خداى يكتا.

3 - ايمان به روز بازپسين.

4 - هدفدارى و بهره ورى از همه امكانات براى تقرب به خدا و افكندن پرتوى از صفات جمال و جلال او بر دل و جان.

5 - تلاش صادقانه در راه كسب رضايت و خشنودى پيامبر و الگو قرار دادن او.

6 - و سرانجام دريافت نويد رستگارى و كاميابى و پاداش از سوى خدا به خاطر اين ايمان و عمل خالصانه.

آرى قرآن بدين سان درس عدالت در گفتار و انصاف در اظهار نظر و داورى در مورد دوست ودشمن و خودى و بيگانه را مى دهد.

3 - زندگى در كدامين جامعه و تمدن؟ بسيارى عامل جغرافيايى و منطقه زندگى را به تنهايى ملاك برترى و يافروترى انسانها مى نگرند و از همين زاويه است كه صحرانشينى و روستانشينى و زندگى در شهرها و جامعه هاى كوچك را ملاك فروترى، و زندگى در جامعه ها و تمدنّها و شهرهاى بزرگ را ملاك برترى مى شناسند؛ امّا آيات مورد بحث اين درس را مى دهد كه عامل جغرافيايى و منطقه زندگى، به تنهايى ملاك برترى و يا فروترى فرد و گروه و يا جامعه نيست؛ چرا كه همه جهان - از خشكى گرفته تا دريا و هوا - از آن خداست و انسانها نيز همگى بندگان اويند؛ از اين رو در هر نقطه اى كه حقوق و آزادى و امنيّت آنان تضمين، و نيازهاى گوناگون مادى و معنوى و انسانى آنان بهتر و شايسته تر و آسان تر تأمين گرديد، مى توانند همانجا بساط زندگى را بگسترانند.

البلاد بلاد اللّه و العباد عباد اللّه، فحيثما اصبت خيراً فَأَقم.(6)

با اين بيان، اگر قرآن برخى صحرانيشنان را به باد نكوهش مى گيرد و آنان را سنگدل و خشن و تعصب ورز و بى فرهنگ نشان مى دهد و چنين به نظر مى رسد كه با صحرانشينى و زندگى در جامعه هاى ساده و كوچك و دور افتاده از مراكز جامعه ها و تمدنّها مخالف است، اين تنها به خاطر اين است كه در آنها امكانات رشد فكرى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و معنوى كمتر است؛ از اين رو به زندگى در نقاطى تشويق مى كند كه به راستى حقوق و آزادى و امنيّت انسانها تأمين گردد، امكانات رشد و كمالِ فكرى و فرهنگى و پويايى انديشه فراهم باشد، ارزش هاى انسانى و اخلاقى و امكانات تربيت و آراستگى به آنها موجود باشد، نيازهاى انسان تأمين گردد و بتواند زندگى در شأن انسان داشته باشد، و عدل و داد و فرهنگ و شناخت و آزادى و آزادگى و ايمان و تقوا بر آن جامعه و تمدّن سايه افكند. و چون در جامعه ها و تمدّنهاى بزرگ اين امكانات بهتر مى تواند تأمين شود.

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

به شهرها و تمدّنهاى بزرگتر روى آوريد و همراه با جامعه هاى پيشرفته باشيد؛ چرا كه دست خدا و مهر او با اينهاست.

و الزموا السّواد الأعظم فان يداللَّه مع الجماعة.(7)

سالار پيشگامان! در آيات گذشته پيشگامان در ايمان و اسلام مورد تجليل بسيار قرار گرفته اند، به گونه اى كه خدا از ايمان و عملكرد آنان خشنود و آنان نيز از پاداش پرشكوه او خشنود گرديده اند، خدا به آنان بهشت پر طراوت و زيبا و زندگى جاودانه در آن را نويد داده، و آنان را در مسابقه زندگى كامياب ترين و پيروزترينها عنوان و مدال بخشيده است.

بر اين اساس است كه مفسّران به هنگام تفسير اين آيات از خود مى پرسند كه نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبرش كيست؟ و چه كسى در مسابقه زندگى به دريافت اين مدال و اين عنوان كه كامياب ترين انسانها باشد، توفيق يافته است؟ و پيشتازِ پيشتازان و سالار پيشگامان چه كسى است؟

روشنگرى روايات از انبوه روايات رسيده كه دانشوران شيعه و سنى آورده اند، اين واقعيت به روشنى دريافت مى گردد كه اين مدال پرشكوه بر سينه اميرمؤمنان است، و اوست كه به دليل سبقت در ايمان و اسلام در زبان پيامبر خدا سالار پيشگامان عنوان يافته است. براى نمونه:

1 - پيشواى گرانقدر توحيد در اشاره به اين افتخار جاودانه در برابر مردم دست اميرمؤمنان را گرفت و فرمود: انّ هذا اوّل من آمن بى و هذا اوّل من يصافحنى و هذاالصديق الاكبر.(8)

هان اى مردم! اين آزاد مرد نخستين كسى است كه به من ايمان آورد و نخستين كسى خواهد بود كه در روز رستاخيز دست به دست من مى نهد و اين صديق اكبر است.

2 - و نيز در برابر مردم دست بر شانه امير فضيلتها نهاد و فرمود:

يا على لك سبع خصال لا يحاجك فيهن احد يوم القيامة: انت اول المؤمنين باللّه ايماناً، و اوفاهم بعهد الله، و اقومهم بامرالله...(9)

على جان! تو را هفت ويژگى است كه هيچ كس در روز رستاخيز - كه روز حساب است - نمى تواند در باره آنها با تو چون و چرا كند؛ تو نخستين ايمان آورنده به خدا، وفادارترين انسانها در باره پيمانهاى الهى، و پايدارترين بندگان او در فرمانبردارى از خدا هستى... .

3 - و نيز در بيانى روشنگرانه خطاب به مردم فرمود:

اوّلكم وارداً على الحوض اوّلكم اسلاماً، على بن ابى طالب.

نخستين كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد خواهد گرديد، نخستين كسى است كه اسلام آورد و در ايمان و اسلام به همگان پيشى جست، و او على فرزند رشيد ابوطالب است.(10)

/ 20