چهل حدیث از حضرت رضا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل حدیث از حضرت رضا (علیه السلام) - نسخه متنی

کاظم مدیر شانه چی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1ـ مِنْ اَخْلٰاقِ الاَنْبِياءِ التَّنَظُّفُ

(نظافت از اخلاق پيغمبران است)

نظافت موجب پاکيِّ جسم است نظافت مايه آرام جان است

امام هشتمين فرمود با خلق: نظافت شيوه پيغمبران است

2ـ صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ اَن يُوَسِّعَ عليٰ عيٰالِهِ

(توانگر را واجب است که در معاش خانواده‌اش توسعه بخشد)

توانگر را بود واجب که مي‌بخشد زن و فرزند را از مال دنيا

دهد وسعت به امر زندگاني به شکر نعمت حيِّ توانا

3ـ مَنْ لَمْ يَشْکُرِ المُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقينَ لَمْ يَشْکُرالله عَزَّوَجَلَّ

(کسي که شکر انعام مردمان نگذرد، شکر خداي تعالي نکرده باشد)

شنيده ام که علي بن موسي کاظم خديو طوس، بفرمود نکته اي زيبا:

کسي که نيکويي خلق را نداشت سپاس نکرده است سپاس خداي بي‌همتا

4ـ اَلْايمٰانُ اَداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنٰابُ الْمحارِمِ

(ايمان، انجام فرايض است، و پرهيز از محرمات)

فرمود رضا امام هشتم: انجام فرايض است ايمان

دوري ز محرّمات و زشتي پرهيز ز ناصواب و عصيان

5ـ لَمْ يَخْنکَ الْاَمينُ، وَلٰکِنْ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ

(امين به تو خيانت نکرده، ولي تو خائن را امين شمرده‌اي)

کسي که بيم ندارد زکردگار عليم ورا به خدمت خلق خدا مکن تعيين امين نکرده خيانت، تو از ره غفلت امين شمرده خيانت شعارِ بدآيين

6ـ اَلصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبوابِ الْحِکْمَةِ

(سکوت، دري از درهاي حکمت است)

زبان تو گر تحت فرمان نباشد خموشي گزين، تا نيفتي به ذلّت!

علي بن موسي الرضا راست پندي: سکوت است بابي زابوابِ حکمت

7ـ اَلْاَخُ الْاَکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَبْ

(برادر بزرگتر به منزله پدر است)

برادر چو دانا شد و آزموده ورا با پدر مي‌شمارش برابر

بگفتا امامِ بحق، نورِ مطلق به جاي پدر هست: مِهمتر برادر

8ـ صَديقُ کلِّ امْرِءٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ

(دوست هر کس عقل اوست، و دشمنش ناداني وي)

به نزديک نادان بود تارگيتي زدانش بکن گيتيِ تار، روشن

بفرمود فرزند موسي بن جعفر: ترا عقل: يار است و جهل است: دشمن

9ـ التَّودُّدُ اِلَي النٰاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ

(اظهار دوستي به مردم، نيمي از خرد است)

هميشه در پي تيمار بينوايان باش کمک به خلف، زکردار خالق احداست

امام راست دراين رهگذر، کلامي نغز: که در محبت با خلق، نيمي از خرد است

10ـ اَلتَّوکُّلُ اَنْ لَاتَخٰافَ اَحَداً الّا الله

(توکل آن است که جز از خدا نترسي)

بزن بر لطف حق دست توکل که لطف ايزدي باشد ترا بس

توکل آن بود کاندر دو عالم: به غير از حق نترسي از دگر کس

11ـ اَفْضَلُ مٰا تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الاَذَيٰ عَنْهٰا

(بهترين صله رحم، خودداري از آزار آنان است)

فرمود رضا، ولي مطلق گنجينه علم و فضل و احسان

بهتر صله رَحِم به گيتي ست خودداري، از گزند ايشان

12ـ اَحْسَنُ النّاسِ مَعٰاشاً مَنْ حَسُنَ مَعٰاشُ غَيْرِهِ في مَعٰاشِهِ

(بهترين مردم در زندگي آن کس است که ديگران در پرتو زندگيش بخوبي زيند)

بهترين رهرو به راه زندگي ست آن که همچون شمع، روشنگر بود

مردمان در پرتوش راحت زيند زندگي در خدمتش بهتر بود

13ـ اَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ الله، وَالاَدَبُ کُلْفَةٌ

(خرد بخشش الهي است، ولي ادب با کوشش شخص، به دست مي آيد)

رضا، سبط پاک رسول امين که نتوان سر از خدمتيش تافتن

بگفتا: خرد بخشش ايزدي ست ادب را به کوشش توان يافتن

14ـ لَيْسَ لِبَخيلٍ راحةٌ، ولالِحَسُودٍ لَدَّةٌ

(بخيا را راحت و حسود را لذت، نيست)

بُخل رنج است و حسادت محنت است از وليّ آموز درس عبرتي:

راحتي در بخل نتوان يافتن در حَسَد هرگز نيابي لذّتي

15ـ مٰا الْتَقَتْ فِئتٰانِ قَطُّ الّا نُصِرَ اَعْظَمُهٰا عَفْواً

(از دو گروه متخاصم خدا آن را که عفوش بيشتر است، نصرت مي دهد)

عفو آيين بزرگان باشد بخشش آيينه دور انديش است

دو گروهي که به جنگند و ستيز نصرت آن راست که عفوش بيش است

16ـ عَوْنُکَ لِلضَّعيفِ اَفْضَلُ مَنِ الصَّدَقَةِ

(کمک کاري به ضعيف، افضل از صدقه است)

سخني دارم از امام همام که مفيد است بهر هر طبقه

دستگيري زناتوان و ضعيف بيقين بهتر است از صدقه

17ـ اَلمُؤمِنُ اِذَا اَحسَنَ اِسْتَبْشَرَ وَ اِذا اَسٰاءَ اِسْتَغْفَرَ

(مؤمن چنان است که اگر نيکي کند خرسند گردد، و اگر بد کند بخشايش طلبد)

گرز بخت بد به کس بد کرده اي هان! مشو نوميد از درگاه ربّ!

مؤمن ار نيکي کند شادان شود ورکند بد، مي‌کند بخشش طلب

18ـ اَلْمُسْلِمُ، اَلَّذي سَلِمَ المُسِلمُونَ مِنْ لِسانِهِ وَ يَدِهِ

(مسلمان کسي است که مسلمانان از زبان و دستش به سلامت باشند)

شنو پند فرزند موسي بن جعفر امام بحق، ماه برج امامت

کسي هست مسلم که باشند مردم زدست و زبانش به امن و سلامت

19ـ لَيْسَ مِنّٰا مَنْ لَمْ يأمَنْ جٰارُهُ بوائِقَهُ

(کسي که همسايه از شر وي ايمن نباشد، از ما نيست)

به همسابه نيکي کن اي نيکمرد که همسايه را بر تو حقها بود

از آن کس که همسايه ايمن نبود بفرمود مولا: نه از ما بود

20ـ اَلتَّوٰاضُعُ اَنْ تُعْطِيَ النٰاسَ مِن نَفسِکَ مٰا تُحِبُّ اَنْ يُعطوکَ مِثلَهُ

(فروتني آن بود که به مردمان کني که خواهي با تو آن کنند)

چنان سرکن اي دوست با نيک و بد: که باشد ز تو نيک و بد در امان

تواضع چنان کن به خلق خداي که خواهي کند خلق با تو چنان

21ـ مِنْ عَلٰاماتِ الْفَقيهِ، اَلْحُکْمُ، وَالْعِلمُ وَالصَّمتُ

(از نشانه هاي فقيه، قضاوت بحق و علم و سکوت است)

بصير باش به احکام دينِ حق که خداي از آن فقيه که، دانا به حکم اوست، رضاست

نشانه هاي فقاهت به نزد پير خرد: قضاوت بحق و دانش و سکوت بجاست

22ـ اَلصَّفْحُ الجَميلُ، اَلْعَفْوُ مِنْ غيرِ عِتابٍ

(نيکو در گذشتن، آن باشد که کس را بدون عتاب ببخشايي)

عفو چون کرده اي، خطاب مکن! کار بي جا و ناثواب مکن!

وه چه نيکوست، عفو بي منت عفو کردي اگر، عتاب مکن!

23ـ لاَيَأبيَ الْکَرامَةَ اِلّا الحِمارُ

(هديه را که در آن منت نباشد جز احمق، رد نمي کند)

بشنو کلام نغز فرزند پيمبر گفتار او روشنگر دلهاي تار است:

جز مردم احمق نتابد رخ زاحسان هرکس کند احسان مردم رد، حمار است

24ـ اَلسَّخِيُّ يَأکُلُ مِنْ طَعٰامِ النّاسِ لِيَأکُلُوا مِنْ طَعٰامِهِ

(سخاوتمند از طعام مردم مي خورد تا از طعامش بخورند)

سخي مي خورد نان زخوان کسان که مردم برغبت زخوانش خورند

بخيل از سر بخل نان کسي نيارد خورد تا که نانش خورند

25ـ اَلسَّخِيُّ قريبٌ مِنَ الله، قَريبٌ مِنَ الْجَنَّةِ، قَريبٌ مِنَ النّاسِ

(سخي به خدا و بهشت و مردمان نزديک است)

سخاوتمند هرگز نيست تنها که تنهايي، نصيب ديگران است

سخي باشد قريب رحمت حق به نزديک بهشت و مردمان است

26ـ صَديقُ الْجٰاهِلِ فِي التَّعَبِ

(دوست مردم نادان در رنج باشد)

به نادان مکن دوستي، چون ترا گدازد زکردار خود روز و شب

بگفتا علي بن موسي الرّضا: رفاقت به نادان غم است و تعب

27ـ اَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعرِفَةُ الْاِنْسَانِ بِرَبِّهِ

(والاترين خرد معرفت آدمي به پروردگار است)

زخاطر مبر شکر يزدان پاک که شکر نِعَم، نعمت افزون کند

بهين دانش، اي دوست! آن دانشي است که‌ات رهبري سوي بيچون کند

28ـ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسيِر مِنَ الْحَلٰالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ

(کسي که به حلال اندک خشنود باشد زندگيس آسان گذرد)

رضا باش برداده کردگار که خشنودي از حق بود بندگي

اگر شاد گردي به اندک حلال سبک بگذري از پُل زندگي

29ـ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ اليَسيِرُ مِنَ الْعَمَلِ

(کسي که به روزي اندکي که خدايش داده راضي باشد خداوند عمل اندکش را قبول فرمايد)

کلامي شنو از شهنشاه طوس وليّ خداوند و سبط رسول

چو بر رزق اندک رضايي خداي کند طاعت اندکت را قبول

30ـ اَلصَّمْتُ يَکسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ هُوَ دَليلٌ عَلي کُلِّ خَيْرٍ

(خاموشي دوستي ببار آرد و هم دليلي است بر نيکي)

زحسن خموشي و اوصاف آن چنين گفت شاه خراسان، رضا

خموشي به بار آورد دوستي شود رهگشاي همه خوبها

31ـ مَنْ حٰاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهٰا خَسِرَ

(کسي که به حساب خويش رسد، سود برد و کسي که از خود غافل شود زيان بيند)

تو اي که ديده فروبسته‌اي ز کرده خويش هميشه زشتي احوال ديگران بيني

حساب نفس بدانديش کُن، که سود بري شوي چو غافل از اعمال خود زيان بيني

32ـ مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ، وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ

(کسي که عبرت گيرد بينا شود و آن که بينا شود بفهمد و آن کس که فهم کند، دانا گردد)

امام راست کلامي که مرد باتدبير هزار نکته از آن يک کلام مي خواند

کسي که عبرت گيرد بسي شود بينا کسي که بينا گردد بفهمد و داند

33ـ اَفْضَلُ المٰالِ مٰا وُقِيَ بِهِ الْعِرْضُ

(بهترين مال آن بود که آبرو نگهدارد)

توانگر را بگو امروز کن ايثار سيم و زر که فردا سيم و زر در اختيار ديگران باشد

بهين مال آن بود که کان موجب حفظ شرف گردد اگر در راه ديگر صرف شد، حاصل زيان باشد

34ـ اَلْمُؤمِنُ اذا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ

(مؤمن را خشمش از طريق حق خارج نمي‌سازد)

سخني بشنو از امام غريب تا شود علم و دانشت افزون:

مرد مؤمن اگر به خشم شود نرود از طريق حق بيرون

35ـ اَلْمُؤمِنُ اِذا قَدَرَلَمْ يَأخُذْ اَکْثَرَ مِنْ حَقِّهِ

(مؤمن چنان است که اگر قدرت يابد بيش از حق خود نگيرد)

نکته‌اي بشنو ز فرزند رسول آن که مردم را امام و پيشواست:

گر که قدرت دست مؤمن اوفتاد بيشتر از حقِّ خود هرگز نخواست

36ـ اَلنَّظَرُ إليَ ذُرِّبَّةِ مُحَمَّدٍ عِبٰادَةٌ

(نظر به ذرّيه پيامبر، عبادت است)

بکن عادت به کردار بزرگان كه نتوان کرد آسان ترک عادت

نظر کردن به فرزند پيمبر بود در پيش مرد حق، عبادت

37ـ اِنَّمَا الْحِمْيَةُ مِنَ الشّيءِ، اَلْاِ قْلالُ مِنْهُ

(پرهيز از خوردنيها، کم خوردن از آن است)

شنو از علي بن موسي الرضا کلامي که افزايدت عقل و هوش:

چو پرهيز خواهي کني از خوراک به کم خوردن خوردنيها بکوش!

38ـ لٰا يَعْدَمُ الْعُقُوبَةَ مَنْ اَدْرَعَ بِالْبَغْيِ

(آن کس که ظلم بزيادت کند، نبايد عقوبت را ناديده گيرد و نبوده شمارد)

گويد آن کس که ظلم کردن فزون که عقوبت نبوده، نشمارد

گر بخواهد زيد به آرامش کيفر روزگار نگذارد

39ـ لٰا تَطْلُبُوا الْهُديٰ في غَيْرِ الْقُرآنِ فَتَضِلّوا

(هدايت را در غير قرآن مجوييد که گمراه مي شويد)

بگفتا رضا ماه برج ولايت هدايت مجوييد از غير قرآن!

بجز راه قرآن مپوييد راهي! که گمراهي آخر بود حاصل آن

40ـ مِنْ عَلٰامَةِ إيمٰانِ الْمُؤمِنِ، کِتمٰانُ السِّرِ وَ الصَّبرُ فِي البَأسٰاءِ وَ الضَّرَاءِ وَ مُداراةُ النّاسِ.

(از نشانه هاي ايمان مؤمن، پنهان داشتن اسرار، و شکيبايي در شدت و دشواري و مداراي با مردم است)

از علامات مرد حق باشد: راز داري و صبر بر سختي

با مدارا به مردمان پويد راه آزادگي و خوشبختي

1 : تحف العقول.

2 : تحف العقول.

3 : تحف العقول.

4 : تحف العقول.

5 : تحف العقول.

6 : تحف العقول و عيون اخبار الرضا.

7 : تحف العقول.

8 : تحف العقول و عيون اخبار الرضا.

9 : تحت العقول.

10 : تحف العقول و عيون اخبار الرضا.

11 : تحف العقول.

12 : تحف العقول.

13 : تحف العقول.

14 : تحف العقول.

15 : تاريخ يعقوبي.

16 : تحف العقول.

17 : عيون اخبار الرضا.

18 : عيون اخبار الرضا.

19 : عيون اخبار الرضا.

20 : عيون اخبار الرضا.

21 : عيون اخبار الرضا.

22 : عيون اخبار الرضا.

23 : عيون اخبار الرضا.

24 : عيون اخبار الرضا.

25 : عيون اخبار الرضا.

26 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

27 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

28 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

29 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

30 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

31 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

32 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

33 : وفات الامام الرضا، مقرّم.

34 : وفات الامام الرضا.

35 : وفات الامام الرضا.

36 : وفات الامام الرضا.

37 : عيون اخبار الرضا.

38 : وفات الامام الرضا.

39 : عيون اخبار الرضا.

40 : وفات الامام الرضا.

/ 1