موارد التباس در مثل
برخى از مولفان مثل را با استعاره ى تمثيليه يكسان دانسته اند، در حاليكه بين آنها عموم و خصوص من وجه برقرار است، نه هر تمثيلى، مثل و نه هر مثلى، تمثيل است. تمثيل تنها آنگاه مثل است كه شهرت عام يابد و مثل، تنها آنگاه تمثيل است كه از نوع استعاره ى تمثيليه باشد.با اين حال با استقرار در كتب ادبى و از جمله شروح نهج البلاغه مى توان چهار نوع اطلاق زير را در مورد مثل يافت:1- اطلاق مثل بر تشبيه تمثيل.
2- اطلاق مثل بر استعاره ى تمثيليه.
3- اطلاق مثل بر كنايه.
4- اطلاق مثل بر حكمت.
ولى همچنان كه گذشت اساس مثل، تشبيه و تمثيل است. بنابراين مثل ناميدن مثال نوع سوم و چهارم، صرفا يك غلط مشهور است.
اطلاق مثل بر تشبيه تمثيل
در اين مثلها طرفين تشبيه در جمله، ملحوظند و لذا از نوع استعاره محسوب نمى گردند و ضمنامقبوليت عام نيز يافته اند، مانند:
خطاب به اهل "بصره":
و لئن الجاتمونى الى المسير اليكم لاوقعن بكم وقعه لا يكون يوم الجمل اليها الا كلعقه لاعق. [ نهج البلاغه، نامه 29. ]اگر مرا از آمدن بسوى خود ناچار سازيد، چنان جنگى آغاز كنم كه جنگ جمل برابر آن بازى كودكانه بود.
"لعقه لاعق" مثلى است براى بيان چيز حقير و بى ارزش. "لعقه" به ضم لام نيز روايت شده و در آن صورت، به معنى مقدار محتواى قاشق است. [ شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 3. ]
انتم طرداء الموت... و هو الزم لكم من ظلكم. [ نهج البلاغه، نامه ى 27 . ]
شما همچون شكاريها هستيد كه مرگ- از جايهاتان- رانده است... و پيوسته تر از سايه تان در پى شما آيد.
جمله ى فوق كه يكى از امثال مشهور عربى است، مبتنى بر تشبيه مرگ به سايه است، از آن رو كه سايه نيز مادام كه خورشيد بتابد، از پديد آورنده ى سايه جدا نمى گردد. البته در تعبير الزم چيزى فراتر از تشبيه يافت مى شود. [ شرح ابن ابى الحديد ج 15 ص 166. ]
فما راعنى الا و الناس كعرف الضبع الى ينثالون على من كل جانب. [ نهج البلاغه، خطبه 3. ]
ناگهان ديدم مردم از هر سوى روى بر من نهادند و چون يال كفتار پس و پشت هم ايستادند.
"ينثالون على" يعنى با ازدحام پشت سر هم قرار گرفتند. "عرف الضبع" يال كفتار است و مثلى است كه براى بيان شدت چسبندگى و انبوهى و ازدحام بكار مى رود. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 200. ]