استعاره عناديه و وفاقيه - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استعاره عناديه و وفاقيه

استعاره ى مصرحه به اعتبار طرفين به عناديه و وفاقيه تقسيم مى گردد.

استعاره عناديه: آن است كه بدليل آنكه با هم منافات دارند، امكان اجتماع طرفين آن در يك شى وجود ندارد مانند:فالصوره صوره انسان و القلب قلب حيوان... فذلك ميت الاحياء [ نهج البلاغه، خطبه 86. ]

صورت او صورت انسان است و دل او دل حيوان... مرده اى است ميان زندگان. و روشن است كه امكان اجتماع "موت" و "حيات" در يك شى موجود نيست.

از انواع استعاره ى عناديه مى توان از استعاره تهكميه و استعاره تمليحيه نام برد كه در آن دو ضد يا نقيض چيزى را براى آن استعاره مى كنند و با انگيزه تهكم يا تمليح آن تضاد يا تناقض را به منزله ى تناسب تنزيل مى نمايند. مانند آيه ى شريفه ى فبشرهم بعذاب اليم [ سوره ى آل عمران، آيه ى 21. ] كه فعل بشرهم را بجاى انذرهم بكار برده است، و نيز مانند:فانكم بعين من حرم عليكم المعصيه و سهل لكم سبيل الطاعه. [ نهج البلاغه، خطبه 151. ]

بر آن كسى كه معصيت را بر شما نهى فرموده و راه اطاعت را برايتان آسان نموده، در معرض ديد آريد.

عبارت انت بعين فلان به معنى در معرض ديد او هستى، مجاز است و در قرآن نيز به شكل ذيل بكار رفته است: و لتصنع على عينى. [ سوره ى طه، آيه ى 39. ]



تعاند به يكى از دو صورت ذيل است:

1- تعاند نقيضين، مثل استعاره ى معدوم براى موجود زمانى كه در موجوديتش فايده اى يافت نگردد و لذا در عدم فايده با معدوم مشاركت داشته باشد و لفظ معدوم براى آن استعاره شود يا مثل استعاره ى موجود براى معدوم آنگاه كه معدوم آثارى از خود بجاى گذاشته باشد كه در آنها با پديده ى موجود مشاركت داشته باشد و چون موجود نسبت به معدوم داراى آثار، اولويت دارد لفظ موجود براى آن استعاره شود.

2- تعاند ضدين به شكل حقيقى يا صورى مثل تشبيه جاهل به ميت از آن رو كه مرگ با حيات جاهل در عدم فايده ى مطلوب يعنى ادراك و عقل يكسانند و بدليل اولويت موت، آن را براى جاهل استعاره مى نماييم و از اين قبيل است حديث شريف الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا.

و اعظم ما هنا لك بليه نزول الحميم... بين اطوار الهوتات و عذاب الساعات. [ نهج البلاغه، خطبه 83. ]

و دشوارترين چيز، آنجا بلاى فرود آمدن است در گرمى جهنم... سختيهاى مردم از پس هم، و عذابها هر ساعت و هر دم.

موتات استعاره ى عناديه ى تلميحيه است براى مصيبتها و دردهاى بزرگ، چون عرب مشقت جانكاه را موت مى نامد مانند بيت زير از "ابن الرعلاء ضبابى":




  • ليس من مات فاستراح بميت
    انما الميت ميت الاحياء



  • انما الميت ميت الاحياء
    انما الميت ميت الاحياء



3مردن و بدنبالش استراحت جاودان، مرگ نيست، مرگ واقعى مرگ آنهايى است كه بظاهر، زنده و براستى چون مردگانند.

و استعاره وفاقيه آن است كه به سبب توافق مستعاره منه و مستعار له مى توان آن دو را در يك شى جمع نمود مانند:و انما الدنيا منتهى بصر الاعمى، لا يبصر مما وراءها شيئا و البصير ينفذها بصره و يعلم ان الدار وراءها، فالبصير منها شاخص و الاعمى اليها شاخص و البصير منها متزود و الاعمى لها متزود. [ نهج البلاغه، خطبه 133. ]
همانا دنيا نهايت ديدگاه كسى است كه ديده اش كور است و از ديدن جز دنيا، محجور و آن كس كه بيناست، نگاهش از دنيا بگذرد و از پس آن خانه ى آخرت را نگرد. پس بينا از دنيا رخت بردارد و نابينا رخت خويش در آن گذارد. بينا از دنيا توشه گيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم آورد.

در اين عبارت، لفظ بصير براى عاقل و لفظ اعمى براى جاهل استعاره شده و اجتماع بصر و عقل و نيز كورى و جهل ممكن است. [ منهاج البراعه ج 1 ص 93. ]

/ 225