استعاره بالكنايه يا مكنيه - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استعاره بالكنايه يا مكنيه

"استعاره بالكنايه"، استعاره اى است كه در آن از تصريح به ذكر مستعار خوددارى شده و بعضى از لوازم مستعار ذكر مى گردد مثل اين مصراع از "ابى ديب" و اذا المنيه انشبت اظفارها. در اين مصراع او كوشيده است "سبع" را براى "منيت" استعاره كند اما بجاى سبع، پاره اى از لوازم آن را براى دلالت بر مقصود ذكر كرده است.

اما اينكه استعاره ى بالكنايه نازل منزله ى حقيقت مى گردد از اين قرار است كه گاهى در عربى وصفى را براى چيزى معقولى استعاره مى كنند و آن را صفت حقيقى آن شى در نظر مى گيرند، مانند استعاره ى علو براى برترى فضل انسانى بر افراد ديگر، سپس ارائه علو در قالب علو مكانى مثل قول "ابى تمام":




  • و يصعد حتى يظن الجهول
    بان له حاجه فى السماء



  • بان له حاجه فى السماء
    بان له حاجه فى السماء



"آنچنان اوج مى گيرد كه نادان گمان مى برد او در اعماق آسمان، دنبال گمشده اى مى گردد."

در اينجا تعمدا تشبيه مورد فراموشى قرار گرفته و فرض شده است كه صعود ممدوح به آسمان صعودى مكانى است.

همينطور است اگر نامى از قبيل "بدر" و "اسد" و غيره را براى چيز ديگرى استعاره كنند گونه اى با مبالغه آن را بيان مى كنند كه گويى اساسا استعاره اى در كار نيست. مثل بيت زير:




  • قامت تظللنى و من عجب
    شمس تظللنى من الشمس



  • شمس تظللنى من الشمس
    شمس تظللنى من الشمس



برخاست و بر من سايه انداخت و در شگفتم كه خورشيدى براى من، سايه ى خورشيد ديگرى شد!

/ 225