تفكيك حقيقت و مجاز
جدا كردن حقيقت از مجاز يا بوسيله ى نص انجام مى گردد يا از طريق استدلال.تفكيك از طريق نص، يكى بدين صورت است كه واضع واژه ها بگويد اين حقيقت است و آن مجاز، يا يكى از آن دو را ذكر كند و يا خواص هر دو را برشمارد.
اما در قالب استدلال حقيقت از دو طريق شناخته مى شود:1- معناى آن واژه در وهله ى اول به ذهن تعدادى از شنوندگان اهل زبان خطور مى كند و به حقيقى بودن آن حكم مى شود...
2- آنگاه كه اهل زبان قصد تفهيم معنايى را داشته باشند، به عبارات مخصوصى بسنده مى كنند و اگر بعد از تفهيم، نيت اداى تعبير زيبايى را داشته باشند، به عبارات ديگرى مطلب را بيان مى كنند و آن را با قراينى مقرون مى سازند تا دانسته شود كه اولى حقيقت است، چرا كه اگر ايشان استحقاق اين لفظ براى اين معناى ويژه را نپذيرفته بودند به آن بسنده نمى كردند.
مجاز نيز از سه طريق ذيل شناخته مى شود:1- عكس راه هاى مذكور در شناخت حقيقت.
2- اگر كلمه متعلق به معنايى گردد كه محال است بدان وابسته باشد، معلوم مى شود كه در اصل براى آن وضع نشده است و لذا مجاز است از قبيل آيه شريفه و اسال القريه.
3- روشن مى گردد كه واضع، لفظى را براى معنايى وضع كرده و سپس آن را در پاره اى مصاديق به معناى اول بكار برده و آنگاه آن را در مورد شى ديگرى استعمال كرده است مانند لفظ دابه كه براى مطلق چارپايان وضع شده، سپس به "اسب" منحصر گرديده و در اين معنا بصورت يك حقيقت عرفى درآمده و پس از آن در "حمار" استعمال شده لذا مجازى است مگر آنكه آنقدر در اين معنى استعمال شود كه آن نيز بصورت حقيقت عرفى درآيد.