مقايسه سبك و سياق خطبه ها، نامه ها و حكمتهاى نهج البلاغه
خطبه ها و موعظه ها
خطبه ها، صادقانه ترين تصوير از روح امام است كه در آن معطرترين مكنونات قلبى خود از قبيلتقواى حقيقى متكى بر ايمانى محكم به خدا و شگفتى از مخلوقات و كمالات حق و بى ميلى به لذات گذرا را در آن به وديعت گذارده است.
ايمان امام در هر موعظه اى سخنها دارد. عطر و بوى ياد خدا را به هشام مى رساند و درودهايى گرم و زيبا را در آسمان طنين انداز مى كند. مانند اين جملات كه زيباترين جلوه هاى راز و نياز انسان با معبود خويش است:اللهم اغفرلى ما انت اعلم به منى فان عدت فعد على بالمغفره... اللهم اغفرلى رمزات الالحاظ و سقطات الالفاظ و شهوات الجنان و هفوات اللسان، خدايا بر من ببخش آنچه را كه از من بدان داناترى و اگر بدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد كه بدان سزاوارترى... خدايا بر من ببخشاى نگاه هايى را كه نبايد و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد و آنچه دل خواست و نبايست و آنچه بر زبان رفت از ناشايست. [ نهج البلاغه، خطبه 77. ]
در جاى جاى نهج البلاغه بارها مى شود كه قلب امام در آسمان انديشه، در عجايب حق و مدح كمالات خداى به پرواز درمى آيد و قطعه هاى شعر گونه در توصيف مورچه و طاووس و خفاش از زبانش جارى مى گردد، قطعه هايى كه از شاهكارهاى هنر توصيف است و آن همه بزرگيها و جلوه هاى عظمت و شكوه را با شكرى مناسب به نگارش درمى آورد:هو الاول لم يزل و الباقى بلا اجل، خرت له الجباه و وحدته الشفاه... لا يخفى عليه من عباده شخوص لحظه و لا كرور لفظه...
او اول است هميشه و جاودان و پايدار است، بى مدت و زمان، پيشانيها براى او به خاك سوده است و لبها، يگانگى او را ورد خود نموده... بر او پوشيده نيست خيره نگريستن بندگان و نه بازگشتن لفظى بر زبان ايشان... [ نهج البلاغه، خطبه 162. ]
و آنگاه از احساس شگفتى در كمالات و مخلوقات خدا به احساس بى رغبتى در مورد دنيا منتقل مى شود، سپس وارد كارزار زندگى شده و هم خويش را در پيروزى حق بر عليه باطل در جبهه سياست و اجتماع بكار مى گيرد.