تخلص، استطراد و اقتضاب - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابتدا

بر اساس اين صنعت، متكلم بايد سخن خويش را با زيباترين و شيواترين و روان ترين الفاظ و با تنظيمى دقيق و نيكو بيان كند، چون آغاز سخن، اولين مطلبى است كه بر شنونده تاثير مى گذارد و جذابيت آن باعث پذيرش ساير مطالب از طرف شنونده مى گردد لذا بايد شالوده ى بحث در همان بخش اول سخن ترسيم گردد .

خطبه ها و نامه هاى امام على "ع" پس از فواتح سوره هاى قرآنى، بديع ترين مصاديق اين صنعت است كه در ذيل به يكى از آنها اشاره مى شود:حضرت "ع" بعد از حكميت و گماردن داوران در جنگ "صفين" مى فرمايد:الحمدلله و ان اتى الدهر بالخطب الفادح و الحدث الجليل. [ نهج البلاغه، خطبه 35. ]

"سپاس خداى راست، هر چند روزگار كارى دشوار پيش آورده و حادثه اى بزرگ پديد كرده."

اين جمله به وضوح بيانگر اهميت مطالبى است كه در اين خطبه ذكر مى شود. [ منهاج البراعه ج 1 ص 111. ]

تخلص، استطراد و اقتضاب

"تخلص" عبارت است از خروج و انتقال از مقدمه ى كلام به غرض اصلى به گونه اى كه از شدت
انسجام و ارتباط بين دو قسمت كلام، شنونده اين انتقال را احساس نكند. [ جواهرالبلاغه ص 438، معانى و بيان ص 277. ]

اگر باز به همان معنى اول برگردد و به تكميل آن بپردازد به آن "استطراد" مى گويند. [ جواهرالبلاغه ص 380، بديع القرآن ص 149. ]

همچنين اگر انتقال از مقدمه به غرض اصلى مستقيما و بدون رابطه باشد، به آن " اقتضاب" مى گويند. [ جواهرالبلاغه ص 439. ]

"ابن ابى الحديد" در شرح خطبه ى 111 كه در ذيل مى آيد، آن را نمونه اى از تخلص ذكر كرده است:

در ذكر ملك الموت:

هل تحس به اذا دخل منزلا؟ ام هل تراه اذا توفى احدا؟ بل كيف يتوفى الجنين فى بطن امه؟ ايلج عليه من بعض جوارحها؟ ام الروح اجابته باذن ربها؟ ام هو ساكن معه فى احشائها؟ كيف يصف الهه من يعجز عن صفه مخلوق مثله؟ [ نهج البلاغه، خطبه 112. ]

آيا هنگامى كه يكى را مى ميراند او را مى بينى؟ بچه را چگونه در شكم مادر مى ميراند؟ از راه اندام مادر به درون او در مى شود؟ يا روح به اذن پروردگارش بدو پاسخ مى دهد؟ يا او با كودك، درون شكم مادر بسر مى برد؟ آن كه وصف آفريده اى چون خود را نتواند، صفت كردن خداى خويش را چگونه داند؟!

امام عليه السلام در جمله ى آخر از توصيف ملك الموت به امر ديگرى مى پردازد كه از موضوع نخست شريف تر و عظيم تر است و از ابتدا نيز با انگيزه ى بحث دوم سخن اول را آغاز كرده است. كلام در "ملك الموت" و جنين تنها مقدمه اى براى ورود به اين سر دقيق و بحث شريف است. اين فن كه آن را "تخلص" مى نامند اكثرا در شعر ظاهر مى گردد و در كلام منثور جز در پرتو تامل شديد خود را نمى نماياند. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 239. ]

/ 225