موازنه - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موازنه

موازنه آن است كه دو كلمه آخر از دو فقره "در نثر" يا دو مصراع "در شعر" در وزن مساوى باشد نه در قافيه، مانند آيه ى و نمارق مصفوفه و زرابى مبثوثه [ سوره ى غاشيه آيات 17 و 16. ] كه دو لفظ "مصفوفه" و "مبثوثه" در وزن متساويند نه در قافيه. آخرين حرف در اولى "فاء" و در دومى "ثاء" مى باشد و تاء تانيث در قافيه معتبر نيست. [ معانى و بيان ص 247. ]

الحمدلله غير مقنوط من رحمته و لا مخلو من نعمته و لا مايوس من مغفرته و لا مستنكف من
عبادته الذى لا تبرح منه رحمه و لا تفقد له نعمه. [ نهج البلاغه، خطبه 45. ]

سپاس خداى را كه نوميد نيستم از رحمت او، تهيدست نيستم از نعمت او و نه مايوس از مغفرت او و سرنپيچيده از عبادت او. خدايى كه رحمت او پيوسته است و نعمت او ناگسسته.

در سه فقره اول بين "مقنوط" و "مخلو" و "مايوس" موازنه برقرار است و هر سه بر وزن مفعول هستند. اما در فقره چهارم گرچه "مستنكف" بر وزن مستفعل بوده و خارج از وزن "مفعول" مى باشد اما از مفعوليت خارج نيست چون "مستفعل" در حقيقت "مفعول" است.

همچنين بين "لا تبرح" و "لا تفقد" و بين "رحمه" و "نعمه" نيز موازنه برقرار است و لطافت كلام با اين موازنه ها به مراتب بيشتر مى باشد تا اينكه به جاى آنها مثلا گفته مى شد الحمدلله غير مخلو من نعمته و لا مبعد من رحمته چون "مبعد" بر وزن "مفعول" مطابق و مماثل مفعول نيست و بناى ديگرى محسوب مى شود.

همينطور اگر به جاى "لا تبرح"، "لا تزول" گفته مى شد اين لطافت را نداشت. چون "تفقد" و "تبرح" هر دو صحيحند ولى "تزول" معتل است. يا اگر به جاى "نعمه"، "انعام" بكار مى رفت به همين شكل از موازنه برخوردار نبود. در سخنى كه با هدف فصاحت القا مى شود، موازنه امرى مطلوب است چون باعث اعتدال در كلام مى گردد و اعتدال، هماره مطلوب طبع آدمى است.

در مورد رابطه ى سجع و موازنه سه قول است:قول اول آنكه موازنه "اعم از سجع" است چون سجع تماثل اجزاى فواصل است به شرطى كه همه با يك حرف ختم شوند، مثل "قريب" و "غريب" و "نسيب" و... اما در موازنه اين شرط نيست مانند "قريب" و "شديد" و "جليل" و هر چه بر اين وزن باشد اگر چه حرف آخر آنها يكى نباشد. بنابراين هر سجعى موازنه است ولى عكس آن صحيح نيست.

قول ديگر آن است كه بين موازنه و سجع، "عموم و خصوص من وجه" برقرار است چون در موازنه بايد فواصل در وزن متساوى باشند نه در قوافى كه از قيد اخير استنباط مى شود كه در موازنه، واجب است بين فواصل توافق در قافيه نباشد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص 153. ]

بنابراين قول، نمونه ى اجتماع سجع و موازنه آيه ى ذيل است:
فيها سرر مرفوعه و اكواب موضوعه [ سوره ى غاشيه آيات 14 و 13. ] كه هم سجع است و هم موازنه و نمونه ى افتراق، آيات ذيل است: نمارق مصفوفه و زرابى مبثوثه [ سوره ى غاشيه آيات 17 و 16. ] كه موازنه هست و سجع نيست.

و در اين آيه: مالكم لا ترجون لله وقارا و قد خلقكم اطوارا [ سوره ى نوح آيات 12 و 13. ] سجع هست اما موازنه نيست.

قول سوم آنكه موازنه، "اخص از سجع" است يعنى موازنه سجعى است بدون اتحاد در قافيه و صرفا بر اساس اتفاق در وزن، چنانكه ابن ميثم، عبارت ذيل را از نوع مسجع متوازن دانسته است: الدهر يخلق الابدان و يجدد الامال. [ نهج البلاغه، حكمت 69. ]

روزگار تن ها را بفرسايد و آرزوها را تازه نمايد.

در پايان يادآورى مى شود كه كتبى چون "المثل السائر"، "التلخيص"، "الايضاح" و "الطراز"، موازنه را به همين معنى گرفته اند ليكن "ابن ابى الاصبع مصرى" موازنه را به معناى ديگرى گرفته است. به نظر او موازنه عبارت از برقرار كردن مقايسه ميان معنايى با معناى ديگر است و منظور او موازنه در جملات است نه در بين الفاظ، نظير آيه شريفه ى لا يسال عن فعله و هم يسالون. [ سوره ى انبياء آيه 23. ]

/ 225