منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر
من كه این صحن و سرایم را نمایان كردهام شرحِ دردِ غربتم در سینه پنهان كردهام از برای خط سرخِ شیعهی بابم علی عزم رفتن در غریبی خراسان كردهام لحظهای كه از مدینه آمدم بر سوی طوس من وداعی دیدنی با نورِ چشمان كردهام آن دم آمد خاطرم پر میزدم من در عطش یادی از لبهای خشكِ شاهِ عطشان كردهام منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر گریه بر آن زینب زار و پریشان كردهام در میان حجره و دلخسته و زار و پریش بهرِ فرزندم، جوادم ختم قرآن كردهام تا جوادم آمد و او را بغل كردم به آه یادِ از آن كرب و بلا و آن یتیمان كردهام مادرم وقتی سرم را روی زانویش نهاد دردِ دلها نزد آن زهرای نالان كردهام
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
شاعر: حسن فطرس