تبیان، دستیار زندگی
بسیاری از نوشته هایی که با عنوان مجموعه داستان یا تک داستان های بلند در سال های اخیر به چاپ رسیده، چیزی نبوده است جز نتیجه ذوق آزمایی برخی کسان که آرزوی نویسنده شدن داشته اند و برخی هنوز هم دارند. روایت هایی سهل و ساده از زنده گی شهری و آدم هایی گم شده در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بحران مرگ و زندگی داستان‌نویسی


بسیاری از نوشته هایی که با عنوان مجموعه داستان یا تک داستان های بلند در سال های اخیر به چاپ رسیده، چیزی نبوده است جز نتیجه ذوق آزمایی برخی کسان که آرزوی نویسنده شدن داشته اند و برخی هنوز هم دارند. روایت هایی سهل و ساده از زنده گی شهری و آدم هایی گم شده در سرگردانی های خود. یا ذهن نوشته های گنگ و بی معنا که به نوعی ادا در آوردن شبیه است.


بحران مرگ و زندگی داستان‌نویسی

ادبیات داستانی ما به رغم شماری اندک از آثار ارزشمند و قابل اعتنا که در سال های اخیر منتشر شده است، به آسمانی گرفته می ماند که نه می بارد و نه ابرهایش جا به جا می شود. تا از پس ابرهای خاکستری که روایت دلمرده گی است، تکه ای از آسمان پاک و آبی در چشم ات بنشیند. بسیاری از نوشته هایی که با عنوان مجموعه داستان یا تک داستان های بلند در سال های اخیر به چاپ رسیده، چیزی نبوده است جز نتیجه ذوق آزمایی برخی کسان که آرزوی نویسنده شدن داشته اند و برخی هنوز هم دارند. روایت هایی سهل و ساده از زنده گی شهری و آدم هایی گم شده در سرگردانی های خود. یا ذهن نوشته های گنگ و بی معنا که به نوعی ادا در آوردن شبیه است. که آن هم نشان سردرگمی نسلی از آدم هاست.

یادت می آید؟ روزهای گرم قهوه خانه را می گویم. می نشستی از شهرزاد می شنیدی که زیر تیغ قصه می گفت. از فردوسی که میدان جنگ جوانمردانه و ناجوانمردانه را با او تجربه کردی! یادت می آید روزهایی که روزنامه تازه آمده بود و سر کوچه می نشستی و پسر همسایه از سینوهه برایت می خواند؟

امروز چه می کنی؟ قصه ی خودت را می بافی؟ به تنهایی؟ بدون شهرزاد و فردوسی و رستم و سهراب و...

روایت قصه و داستان از زبان محمد بهارلو

تفاوت قصه، که در ادب گذشته ی ما سابقه ی دور و درازی دارد، با داستان به معنای متعارف آن در طرز نگریستن به واقعیت یا در حقیقت در نحوه ی پرداخت آن است.

در قصه در وهله ی اول سرگذشتی که نقل می شود اهمیت دارد و آدم ها فقط ازحیث پیش بردن این سرگذشت نقشی فعال یا منفعل دارند.

در ادب گذشته ی ما «سمک عیار»، «امیرارسلان نامدار» و قصه های عامیانه یا شفاهی را می توان از مقوله قصه نامید.

در حقیقت قصه یا رمانس شکل بدوی داستان کوتاه یا رمان است. اما داستان یا رمان چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد. داستان یا رمان معمولا آدم ها را به نحوی می پردازد و جریان زنده گی را- چنان که هست یا فرض می شود که هست- به گونه ای روایت می کند که پیچیده گی های واقعی و تناقض های گوناگون هستی در آن انعکاس پیدا می کند؛ گیرم این پیچیده گی ها و تناقض ها از صافی ذهن خیال پرداز نویسنده می گذرند.

یادت می آید؟ روزهای گرم قهوه خانه را می گویم. می نشستی از شهرزاد می شنیدی که زیر تیغ قصه می گفت. از فردوسی که میدان جنگ جوانمردانه و ناجوانمردانه را با او تجربه کردی! یادت می آید روزهایی که روزنامه تازه آمده بود و سر کوچه می نشستی و پسر همسایه از سینوهه برایت می خواند؟ امروز چه می کنی؟ قصه ی خودت را می بافی؟ به تنهایی؟ بدون شهرزاد و فردوسی و رستم و سهراب و...

در داستان یا رمان روایت آدم ها با یکدیگر و با طبیعت و با موقعیت و وضعیت اجتماعی آن ها- چه از حیث طبقاتی و نژادی و چه از حیث اخلاقی و جنسی- کما بیش قابل توضیح است. یا باید قابل توضیح باشد. سیرت یا شخصیت آدم ها معمولاً بیش از حوادث و سیر ماجرا- چنان که در قصه یا رمانس می بینیم- اهمیت دارد.

از همین رو دیالکتیکی که در داستان یا رمان هست در مقایسه با دیالکتیک قصه یا رمانس کاملاً پیچیده تر است و الزاما آدم ها را صرفا به تضادهای اخلاقی یا تقابل های خشک و خالص با یکدیگر در یک قلمرو بسته نشان نمی دهد. چنان که اشاره کردم، من قصه یا رمانس را شکل بدوی داستان یا رمان می دانم، بی آنکه که از کاربرد قید «بدویت» قصد تخفیف قصه یا رمانس را داشته باشم. در عین حال نباید فراموش کنیم که نوآوری ادبی و آزمایش گری در عرصه ی داستان و رمان معاصر بیرون از سنت ادبی قابل تصور نیست. برخی از میراث ادبی هر ملتی، از جمله میرات ادبی ملت ما، هنوز کیفیت معاصر بودن خود را حفظ کرده اند و کماکان در فرهنگ ما به حیات موثر خود ادامه می دهند.

و همین روایت از زبان یونس تراکمه

قصه همیشه مخاطب خودش را داشته. مشکل ما کتابخانه و داستان است. بشر از زمان غارنشینی هم همیشه مخاطب قصه بوده و همیشه می خواسته خود را در موقعیت هیجان و موقعیت مساله قرار دهد. و بشر مخاطب قصه است. اما مخاطب داستان انسان فرهیخته است. تفاوت در این جاست. کم و زیاد هم نشده، ابزار فرق کرده، حالا ممکن است در یک مقطعی تلویزیون، پاورقی یا در جایی که خواندن و نوشتن و سواد نیست شنیداری مخاطب قصه باشند. این طیف عظیم مخاطب قصه اند. چه آنان که می توانند بخوانند و چه آنان که شنونده اند و پای نقالی می نشیند.

بحران مرگ و زندگی داستان‌نویسی

اما اتفاقی که در حد فاجعه افتاده میزان مخاطبین داستان است. تربیت مخاطب داستان به بسیاری از عناصر بستگی دارد که مهم ترینش سطح عمومی فرهنگ یک جامعه است. شما ببینید مثلا در دهه ی 40 جمعیت ایران 20،30 میلیون بوده و به نسبت آن جمعیت میزان بی سوادی هم خیلی بیشتر بوده به نسبت الان. و الان جمعیت 3 برابر شده و تیراژ کتاب هم چیزی در حد همان دهه ی 40 مانده شما اگر کتاب های این دهه را پیدا کنید، می بینید 2 هزار یا 3 هزار تیراژ بوده و الان هم با این تغییرات و با وجود این تعداد جمعیت، و میزان باسوادی باز تیراژ کتاب به همان میزان است. فاجعه اینجاست. یعنی مخاطب داستان تربیت کردن به سواد خواندن و نوشتن نیست. از رفتاری که ارشاد می کند با ممیزی کتاب ها گرفته تا دیگر عوامل موثر است. ما الان تنها می توانیم صورت مساله را طرح کنیم و چرایی و علت را باید تحقیق کرد. زمانی که داستان به عنوان یک نوع هنری که خلاقیت خالق در آن هست و مخاطب آن داستان در واقع کشف آن خلاقیت است و با کاشف هر خواننده به ارزش آن افزوده می شود. داستان مخاطبین خاص دارد و می تواند یک معیار باشد. برای سنجش سطح فرهنگی یک جامعه. جامعه ای که تیراژ داستان هایش بالا باشد، شما می توانید قضاوت کنید که این جامعه به طور عام سطح فرهنگی بالاتری دارد. تا جامعه ای که مخاطبان داستانش در همان حد 2 هزار و 3 هزار مانده است.

در قشر روشن فکران ما دو جهت گیری در مورد رمان عامه پسند وجود دارد عده ای بر این عقیده اند که رمان عامه پسندی وجود ندارد و آن که کتاب می خواند از عامه ی مردم جدا می شود و عده ای هم بر این باورند گسترش روزافزون رمان عامه پسند به ضرر جامعه است. خوب این که دست من و شما نیست. ببینید بر اساس واقعه ای که اتفاق می افتد به دو صورت قضاوت می کنید یا صغری و کبری و عوامل را می چینید و می گویید. این حادثه به این دلایل باید به این نتایج متنج شود و زمانی هم تحلیل وضعیت می کنید که وضعیت این است. خب قصه ی عامه پسند همیشه بوده و مخاطب خود را هم دارد. قضاوت من و شما اینجا ملاک نیست. یعنی مذموم نیست که چرا مخاطب قصه زیاد داریم. مذموم آنجاست که چرا مخاطب داستان کم داریم. اصلا ما نمی توانیم حذفی حرکت کنیم. زمانی که در جامعه مخاطب قصه و داستان را مقایسه می کنید به نتایجی می رسید زمانی که می بینید این تفاوت در تمام جهان قصه های عامه پسند مخاطب میلیونی دارد اما از آن طرف هم نگاه می کنی که فاکنر هم تیراژش بالاست و تعادلی برقرار است. اما در اینجا مخاطب داستان عامه پسند با مخاطب داستان در تعادل نیست.

مسائل اقتصادی به پایین آمدن تعداد مخاطبین کمک می کند که زمانی که قیمت کتاب بالا می رود اولین چیزی که از سبد خرید خانوار حذف می شود کتاب است.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: مجله آزما (شماره 83)