کوچک اما بزرگ
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشمهای کوچک تو خلاصه شده است. سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گامهایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات. سلام بر تو که آتش، کوتاهتر از دامنت نیافت. تو را خوبتر از شام غریبان، زینب میشناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیهالسلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.
از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم میرسد و هرگاه نام تو را مینویسم، هیچ واژهای را توان توصیف اندوهت نیست.
از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.
سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرنها آیا آبله پاهایت خوب شدهاست؟
دل سنگ
تمام دردهایت یک طرف و از دست دادن زانوانی که رویشان به خواب میرفتی و نیایشهایت را میخواندی، طرف دیگر... .
وقتی میان خون و آتش، صدای گریهات، دل سنگ را میلرزاند و پاهای تاول زدهات، سختیها را گلایه میکرد، همه چشمها کور بودند و دلها سنگینتر از آن بود که بار سنگین دلت را سبکتر کند... .
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم! اما ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.
همسن و سالهایت، سرگرم بازی بودند؛ اما تو انگار رسالتت بود که انسان را سربلند کنی...
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم پاک سوزدهرکه خواندسطری ازشرح کتابــم دلبرومحبوبــــــــــــه ی محبوب دلبرآفرینـــــم کربــــلا درروزعاشورابـــــلاانـــــــدربــــــــلابـود دوربـــــابـــــایم بگردم،مبتـــــــلادرمبتــلابـــود من هم آخـــرنازنینــــم،نازنینــــم،نازنینـــــــم نوگــــــل آن عشقبـــــازاولیـــــــن وآخرینـــــم
هم رنگ یاس مدینه
ای گل نیلی حسین! ای رقیه!
جان ما از غم تو در تب و تاب غصه افتاده و با بدن کبود شدهات، هم دردی میکند و به قلب کوچکت تسلیت میگوید.
ای تربیت یافتهی مکتب عاشقی!
ای دست پروردهی آموزگار انسانیت!
ای پرورش یافته در دامان پاکیها!
از ما به رخسار نیلی شده و پاهای آبله بستهات سلام، ای زیبا گل پرپر شدهی باغ حسین!
غم سنگینات و نالههای شبانهات، قدّ کمان شدهات و عمر کوتاهت، یادآور سوگ زهراست که در بهار به خزان نشست. روی نیلی شدهی تو خبر از فاجعهی بیرحمی دارد و هم رنگ یاس مدینه شده است.
سلام بر غمهای بیانتهایت یا رقیه!
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
محمد کامرانی اقدام - شهلا خدیوی