تبیان، دستیار زندگی
موقعیت و جایگاه اجتماعى و نفوذ مردمى امام حسین(علیه السلام)به حدّى بود كه برخى از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان و اساساً بى حرمتى به اعراب هموار گردد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقد چند فرضیه پیرامون وجه تمایز شهداى كربلا

امام حسین


روزى كه سیدالشهدا نهضت خویش را آغاز كرد، كوفه دست كم داراى یك صدهزار رزمنده بود كه بخش عظیمى از آن ها از محبّان اهل بیت(علیهم السلام)به شمار مى آمدند. بر همین اساس، شهرهایى چون مكه و مدینه و بصره مملو از رزمندگانى بودند كه از یك سو، به فسق یزید معترف و از سوى دیگر، از شأن و منزلت والاى امام حسین(علیه السلام)آگاهى داشتند. اما از آن جمعیت كثیر تنها عده بسیار اندكى آن حضرت را یارى نمودند.

با توجه به این واقعیت تلخ، این پرسش مطرح می شود که ؛

فلسفه كاهلى آن جمعیت كثیر در حمایت از سیدالشهد(علیه السلام)چه بوده است؟ شاید برخى گمان كنند فصل ممیز یاران اباعبدالله(علیه السلام) با سایر شیعیان، بهره مندى افزون تر آنان از علوم دینى بوده است; بدین معنا كه آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات دینى بیش ترى داشته اند و همین امر آنان را به این فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولى تا آن جا كه منابع اصیل تاریخى گواهى مى دهند، تعداد كثیرى از شهداى كربلا از برجستگى خاصى در علوم دینى برخوردار نبوده اند.

فصل ممیز اساسى شهداى كربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین(علیه السلام)بوده است; یعنى كسانى كه حضرت را یارى نكردند مى دانستند حضرت قصد مخالفت و درگیرى با یزید را دارد، ولى به دلیل عدم درك صحیح از شخصیت آن حضرت، در یارى ایشان سستى به خرج دادند. ولى اصحاب ایشان با توجه به شناختى كه از مقام و منزلت و موقعیت آن حضرت داشتند، به یارى ایشان برخاستند

با توجه به این كه برخى از اصحاب سیدالشهدا، همچون سوید بن عمر و عابس بن ابى شبیب و بریر بن خضیر و زیاد بن عریب و یزید بن حصین و...1 از عبّاد و زهّاد عصر خویش بوده اند، این احتمال قوت مى گیرد كه تمایز اساسى و یا دست كم یكى از فصول ممیز شهداى كربلا با سایران، التزام به مناسك دینى همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نیز قابل نقد مى باشد; زیرا،

اولا، این صفت در مورد برخى از شهدا ذكر گردیده و در مورد بسیارى از آنان چون حرّ و زهیر و سلمان بجلى و نافع بن هلال و حجّاج بن مسروق و عمیر بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفى و یزید بن مغفل و افراد دیگر چنین صفتى نقل نشده است.

ثانیاً،

اگر التزام به اعمال عبادى اسلام عامل مهمى در جهت تشخیص حقانیت دعوت اباعبدالله(علیه السلام) و حمایت از آن حضرت بود، مى بایست دست كم تعداد قابل توجهى از حجاجى كه در سال 60 هجرى در مكه حضور داشتند، به یارى امام حسین(علیه السلام)برخیزند و حال آن كه، عدّه بسیاراندكى با آن حضرت به سوى كوفه آمدند. اگر حجّاج سال 60 هجرى ازامام(علیه السلام)حمایت مى كردند،دیگر نیازى به اجابت دعوت كوفیان نبود و حضرت در همان اطراف مكه قیام مى كرد.

احتمال سومى كه مى توان مطرح نمود آن است كه، بسیارى از كسانى كه از آن حضرت حمایت ننمودند نمى دانستند حضرت بناى مخالفت با یزید را دارد.

از این رو، درصدد یارى آن بزرگوار برنیامده اند. در پاسخ این احتمال باید گفت: شاید این توجیه را براى مسلمانان مناطق دور دست چون یمن و ایران و مصر بپذیریم، ولى در مورد مسلمانان شهرهاى مدینه و مكه و كوفه و بصره قابل قبول نیست; چرا كه خروج ناگهانى حضرت پس از ملاقات با ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) از مدینه به مكه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعالیت سیاسى چهارماهه در مكه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مكه به سوى كوفه نه تنها مردم مدینه و مكه بلكه بسیارى از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طورى كه كوفیان با استفاده از همین اقدام ها از آمادگى حضرت براى قیام آگاه شده، از ایشان دعوت نمودند تا مركز قیام را كوفه قرار دهد. بصریان نیز با نامه اى كه حضرت براى سران آنان فرستاد و به طور رسمى از آنان درخواست یارى نمود،2 از عزم اباعبدالله(علیه السلام)براى قیام آگاه شدند. بنابراین، نمى توان گفت فرق یاران اباعبدالله(علیه السلام) با سایر مسلمانان آن عصر در یارى نمودن از امام(علیه السلام) در اطلاع و آگاهى آنان از تصمیم حضرت براى درگیرى با امویان بوده است.

کربلا

ممكن است گفته شود: فصل ممیز اساسى شهداى كربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین(علیه السلام)بوده است; یعنى كسانى كه حضرت را یارى نكردند مى دانستند حضرت قصد مخالفت و درگیرى با یزید را دارد، ولى به دلیل عدم درك صحیح از شخصیت آن حضرت، در یارى ایشان سستى به خرج دادند. ولى اصحاب ایشان با توجه به شناختى كه از مقام و منزلت و موقعیت آن حضرت داشتند، به یارى ایشان برخاستند.

این سخن نیز مانند احتمالات پیشین سخن ناتمامى است; چرا كه امام حسین(علیه السلام)قریب به شصت سال در جامعه اسلامى زندگى كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)و امیرمؤمنان و حضرت زهر(علیه السلام) حساب مى آمد. بارها در میان اصحاب مورد محبت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ایشان تعابیر بلندى به كار برده بود. به علاوه، در جنگ هاى صفین و جمل و نهروان دوشادوش پدر درمیان سپاهیان كوفه شمشیر زده بود.

به علاوه كمالات معنوى و مراتب علمى آن حضرت، شرایط را به گونه اى براى آن حضرت ترتیب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبى از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مى كردند.

بهترین شاهد این مدعا آن است كه وقتى آن حضرت وارد مكه شد، «مردم مكه از او استقبال كرده، نزدش رفت و آمد مى كردند. [علاوه بر اهالى مكه]، سایر كسانى كه در مكه حضور داشتند مثل حجّاج و مردم سرزمین هاى دور خدمتش مى آمدند.» 3 حتى عبدالله بن زبیر، كه خود از معاریف آن روز به شمار مى آمد و درصدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتى دید توجه مسلمانان كاملا معطوف سیدالشهد(علیه السلام)شده، براى منزوى نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز یك بار نزد [امام ]حسین(علیه السلام)مى آمد». ابومخنف مى گوید: «وى فهمیده بود تا زمانى كه حسین در این شهر باشد، مردم حجاز از او [عبدالله بن زبیر ]پیروى نكرده و هرگز با او بیعت نخواهند كرد; زیرا [امام ]حسین(علیه السلام)در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در میانشان نافذتر از فرمان اوست.» 3 حتى از اباعبدالله (علیه السلام)نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمود: «براى این مرد چیزى از دنیا محبوب تر از خروج من از حجاز به عراق نیست. او [خوب] فهمیده كه با وجود من برایش از قدرت چیزى باقى نخواهد ماند، مردم مرا با او یكسان نمى شمارند، لذا دوست دارد من از مكه بیرون بروم تا این جا برایش خالى شود.»4

برخى از مردم ممكن است امامى را واقعاً دوست داشته باشند، ولى وقتى پاى تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراین، نه تنها درك عظمت ولایت، بلكه حتى محبت عادى نسبت به مقام ولایت نیز نمى تواند انسان را از خطر بىوفایى و مخالفت و درگیرى با آن باز دارد

موقعیت و جایگاه اجتماعى و نفوذ مردمى امام حسین(علیه السلام)به حدّى بود كه برخى از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان و اساساً بى حرمتى به اعراب هموار گردد.

بنابراین، نمى توان گفت: امتیاز اساسى یاران سیدالشهدا، با سایر مسلمانان در شناخت و آشنایى نسبت به عظمت شخصیت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست كم مردم حجاز و عراق به خوبى حضرت را مى شناختند و به آن حضرت علاقه مند بودند. از این رو، وقتى وارد شهرى مى شد، به خوبى از ایشان استقبال كرده دورش حلقه مى زدند. بنابر دو گزارش فرزدق و مجمّع بن عبداللّه حتى كسانى كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند; زیرا فرزدق در گزارشى كه از وضعیت كوفه به حضرت مى دهد مى گوید: «دل هاى مردم با شما و شمشیرهایشان با بنى امیه است.»14 و یا مجمع بن عبدالله، یكى از شهداى كربلا و از مریدان راستین حضرت، وقتى از كوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دل هایشان به سوى شما تمایل دارد، ولى شمشیرهایشان فردا برعلیه شما برهنه خواهد شد.»5

این ها نشان مى دهد برخى از مردم ممكن است امامى را واقعاً دوست داشته باشند، ولى وقتى پاى تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراین، نه تنها درك عظمت ولایت، بلكه حتى محبت عادى نسبت به مقام ولایت نیز نمى تواند انسان را از خطر بىوفایى و مخالفت و درگیرى با آن باز دارد.

پی نوشت ها :

1-  ر.ك: عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، به ترتیب، ج2،ص72و112وج1،ص167و456وج3،ص325

2- طبرى، همان، ج 5، ص 357

3- همان، ص351/ص383/ص351

4- همان، ص351/ص383/ص351

5- همان، ص351/ص383/ص351

فرآوری : زهرا اجلال

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع :

فصلنامه معرفت ، شماره 59

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.