حضرت باقر ضیاء دیده خیرالنساء
ای ز سرو قد رعنا بر صنوبر طعنه زن | |
و ای ز ماه روی زیبا مهر را رونق شكن | |
همچو من هر كس رخ و قدّ تو بیند تا ابد | |
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن | |
گر خرامی صبحدم در طرف باغ ای گلعذار | |
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن | |
ای تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبری | |
هر كجا دارند خوبان دو عالم انجمن | |
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنك | |
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن | |
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر | |
بوی گیسویت شكسته رونق مشك ختن | |
كی توانم كرد وصف و چون توانم داد شرح | |
زآنچه عشقت میكند ای نازنین با جان من | |
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر | |
با خیال قد رعنایت كنم موزون سخن | |
در مدیح صادر اول امام پنجمین(ع) | |
كَش(1) بود مدّاح، ذات ذوالجلال ذوالمنن | |
شبل(2) حیدر سبط پیغمبر خدیو(3) انس و جان | |
مخزن علم النبییّن كاشف سرّ و علن | |
حضرت باقر ضیاء دیده خیرالنساء | |
حامی شرع رسولالله هوادار سنن | |
جلّ اجلاله توانایی كه گر خواهد كند | |
روز، شب، خورشید، مه، افلاك، غبرا، مرد، زن | |
دی به یك ایمای او گردد بهار و خار، گل | |
بلبل و قُمری شوند از امر او زاغ و زغن | |
بی ولای آن گل گلزار دین نبود، اگر | |
لاله خیزد در چمن یا سبزده روید از دمن | |
كوی او چون خانه حق قبله اهل یقین | |
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و مِحَن(4) | |
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین | |
هم به عیسی گفت: كلّم هم به موسی گفت: لن | |
من چه گویم وصف ذاتش جز كه عجز آرم به پیش | |
دُرّ دریای حقیقت را كه میداند ثمن؟ | |
دشمن ار بنمود مسمومش بر آن معهود بود | |
كز ازل تیر بلا را جان پاكش شد مِجَن(5) | |
خصم اگر ورزید كین با وی فزدوش عزّ و جاه | |
مر سلیمان را نكاهد قدر، كین اهرمن | |
طعنه بر عرش برین هر دم زند ارض بقیع | |
تا كه آن نور الهی یافت اندر وی وطن | |
تا كه اندر باختر خورشید میگردد نهان | |
تا كه از خاور شود هر صبحدم پرتو فكن | |
دوستانش چون صغیر آزاد از قید هموم | |
دشمنانش در حصار غم چو مور اندر لگن | |
"محمدحسین صغیر اصفهانی"پینوشتها:1- كه او را . 2- بچه شیر وقتی شكار كند 3- پادشاه 4- محنت، رنج، آزمایش 5- سپر. |