تبیان، دستیار زندگی
براى تقویت اراده باید کارى را که در صدد انجام یا ترک آن است تصوّر و در فواید و ضررهاى آن اندیشه نماید اگر انجام آن عمل و یا داشتن آن صفت، در رسیدن به کمال و تعالى روح انسان مؤثر و مفید است، باید براى برانگیختن انگیزه ى خویش، در خود شوق و ذوق و میل به آن ک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش اراده در کسب فضایل اخلاقی


اراده نقش اساسى براى رسیدن به فضایل اخلاقى ایفا مى کند زیرا انسان، با اراده و اختیار خود است که مى تواند در جهت سعادت یا شقاوت گام بردارد.

اراده

اراده چیست؟ اراده قوه اى است در انسان که به عقل وابسته است همان گونه که میل، به طبیعت آدمى وابسته است. میل از نوع کشش و جاذبه است که اشیاى مورد نیاز انسان را به سوى خود مى کشد هر اندازه که میل شدیدتر باشد، اختیار آدمى ضعیف تر مى شود زیرا انسان در اختیار یک قدرت بیرون از خود قرار مى گیرد. اما اراده یک نیروى درونى است و انسان به وسیله ى آن، خود را از تأثیر نیروهاى بیرونى خارج مى کند و هر چه آن را تقویت نماید اختیارش فزونى مى یابد و بیش تر مالک خود و کار و نیز سرنوشت خویش مى گردد.[1]

اراده به درون مربوط است نه به بیرون یعنی اینطور نیست که اراده یک رابطه میان انسان و عالم بیرون باشد بلکه برعکس است یعنی انسان میان کارها اندیشه و محاسبه می‌کند  دور اندیشی و عاقبت اندیشی می‌کند  سبک و سنگین می‌کند و با عقل خودش مصلحت ها و مفسده‌ها را با یکدیگر می‌سنجد و بعد تشخیص می‌دهد که این کار بهتر است نه آن  آن وقت اراده می کند که آنچه را عقل به او فرمان داده انجام دهد نه آنچه را که میلش می‌کشد . و بسیاری از اوقات و شاید اغلب اوقات آنچه را که عقل مصلحت می‌داند و انسان اراده می کند که آن را بر اساس حکم و فرمان عقل انجام دهد بر ضد میلی است که در وجودش احساس می‌کند.

عالمان اخلاقى، طلب و اراده را اولین قدم در سیر و سلوک اخلاقى دانسته اند. تا او نخواهد و اراده نکند و در این امر جدّى نباشد راه به جایى نخواهد برد. این خواستن انسان است که محیط و بستر و فضاى دل و جان را بر شدنى زیبا هموار مى سازد و آدمى را در میدان سلوک مهیا مى نماید

اراده، قوه و نیرویى است که براى شکوفاسازى استعدادهاى سرشار انسان، نقش بنیادین دارد و ودیعه و امانتى است که خداى متعال براى بهره گیرى از امکانات، در اختیار بشر قرار داده تا از این رهگذر، مسیر خوب شدن و خوب ماندن را بر خود هموار سازد و به واسطه ى بهره ورى بهینه از این نعمت بزرگ الهى، قدر و منزلت انسان افزون، و همّتش والا مى گردد هم چنان که على(علیه السلام)فرموده است: قدرُ الرّجل على قدر همّته[2] ارزش انسان به اندازه ى همت اوست.

تأثیر اراده بر سلوک اخلاق

انسان بدونِ اراده، نمى تواند با رذایل اخلاقى مبارزه کند او با اراده، شایستگى آراسته شدن به هر فضیلت اخلاقى را نصیب خود خواهد کرد.

عالمان اخلاقى، طلب و اراده را اولین قدم در سیر و سلوک اخلاقى دانسته اند. تا او نخواهد و اراده نکند و در این امر جدّى نباشد راه به جایى نخواهد برد. این خواستن انسان است که محیط و بستر و فضاى دل و جان را بر شدنى زیبا هموار مى سازد و آدمى را در میدان سلوک مهیا مى نماید[3].

تقویت اراده

اراده

براى تقویت اراده باید کارى را که در صدد انجام یا ترک آن است تصوّر و در فواید و ضررهاى آن اندیشه نماید اگر انجام آن عمل و یا داشتن آن صفت، در رسیدن به کمال و تعالى روح انسان مؤثر و مفید است، باید براى برانگیختن انگیزه ى خویش، در خود شوق و ذوق و میل به آن کار و آراسته شدن به فضیلت را به وجود آورد آن گاه بر انجام کار همّت نماید و با اراده ى جدّى در صدد زمینه سازى تحقق مطلوب خود بر آید و با موانع مقابله کند. در ترک صفت رذیله و یا کار زشت نیز همین شیوه جریان دارد، بدین صورت در ابتدا آن صفت یا کار را تصّور کند، آن گاه آثار شوم و سوء آن را مورد بازنگرى و بررسى قرار دهد، تا تنفر و انزجار از آن کار زشت و صفت پلید در او پدید آید و آن را از خود دور سازد.

از جمله سفارش هایى که براى تقویت اراده شده، اهمیت دادن به مسئله ى تقوا و تزکیه ى نفس است. حضرت على(علیه السلام)در نهج البلاغه به طور مکرّر در این زمینه مطالبى بیان فرموده است از جمله:

أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایا خَیلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ[4] ؛ مَثَل گناهان و خطاها، مانند اسب هاى چموش است که اختیار را از کف سوار مى گیرند. گناه، آدمى را تحت تأثیر شهوات و میل هاى نفسانى قرار مى دهد و انسان بر خلاف عقل و ایمانش مرتکب گناه مى شود و مالکیت بر نفس خود را از دست مى دهد و تقوا مانند مرکب رام است که اختیارش به دست سوارکار است یعنى انسان با داشتن این صفت و حالت، فرمان مى دهد، همان گونه که سوارکار فرمان مى دهد و مرکب اطاعت مى کند و لجامش را به هر طرف که متمایل کند مرکب به همان سمت و سو حرکت مى نماید، بدون آن که چموشى و لگدپرانى نماید. پس انسان باید بر تقویت ایمان و باورها و تقوا، که ضامن حکومت اراده است، اهتمام ورزد، تا بتواند بر تمایلات نفسانى غلبه پیدا کند و با همه ى مسائل منطقى و عقلانى برخورد نماید و زمام خیال را با پروا پیشگى به دست گیرد.[5]

رابطه اراده با اخلاق

پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد یعنی انسان آنچنان با اراده باشد که اگر تشخیص داد که باید این کار را کرد تصمیم بگیرد و هیچ طبیعتی و میلی نتواند جلوی او را بگیرد مثلاً همان اولی که نماز بر شخص تکلیف می‌شود و یا تشخیص می‌دهد که نماز برای او خوب است و بعد از این باید سحرها حرکت کند  نماز بخواند دعا کند  استغفار کند و از خداوند استعانت و کمک بگیرد  هنگام خواب در صبح و یا نیمه شب یکدفعه بلند می‌شود طبیعتش و میلش به او می‌گوید : بخواب ! استراحت کن ! دلش هم می‌خواهد که بخوابد و خوابش هم می‌آید و از خوابیدن لذت می‌برد  در اینجا اگر اراده قوی و نیرومند باشد بر این امیال غلبه می‌کند فوراً از جا برمی‌خیزد و نماز می‌خواند .

از نکته هاى پایه اى در سیر و سلوک، و دست یابى به فضایل و دورى از رذایل، آن است که انسان همواره خود را در برابر وسوسه هاى شیطانى، داراى اراده اى قوى بداند و هیچ گاه اظهار ضعف و زبونى نکند

اخلاق معنایش این است که انسان اراده خویش را بر عادات و بر طبایع غلبه بدهد یعنی اراده را تقویت کند به طوری که اراده بر آنها حاکم باشد حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد چون کار خوب اگر کسی بر آن عادت پیدا کرد خوب نیست. مثلاً ما باید نماز بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد از کجا بفهمیم نماز خواندن ما عادت است یا نه؟ باید ببینیم آیا همه دستورات خداوند را مانند نماز خواندن انجام می‌دهیم اگر اینطور باشد معلوم می‌شود کار ما بخاطر امر خداوند است .

پرهیز از اظهار ضعف

از نکته هاى پایه اى در سیر و سلوک، و دست یابى به فضایل و دورى از رذایل، آن است که انسان همواره خود را در برابر وسوسه هاى شیطانى، داراى اراده اى قوى بداند و هیچ گاه اظهار ضعف و زبونى نکند. در این بخش به دو نمونه از کسانى که از اراده ى خویش بهره جستند و به مقامات والا رسیدند اشاره مى کنیم:

داستان سکاکى

یوسف سکاکى (متوفى 617 هـ ق) از دانشمندان اسلامى است که در فن ادبیات عرب از زبدگى و مهارت ویژه اى برخوردار بود. کتاب مفتاح العلوم، که از کتاب هاى درسى است، نوشته ى اوست، و دانشمندان شرح و حاشیه هایى بر آن نوشته اند. او در آغاز زندگى آهنگرى مى کرد. در آن ایام دوات کوچکى از آهن ساخت و قفل بسیار ظریف و شگرفى براى آن درست کرد و به حضور حاکم و سلطان وقت برد و به او اهدا نمود که مورد توجّه سلطان و اطرافیانش قرار گرفت اما وى را چندان ترغیب و تشویق نکردند در آن هنگام، شخصى وارد مجلس شد که شاه و اطرافیان بى نهایت او را مورد احترام قرار دادند. سکاکى پرسید: این کیست که این همه به او اهمیت داده شد؟ در پاسخ گفتند: یکى از دانشمندان است. این موضوع او را تحت تأثیر قرار داد. از آن پس تصمیم گرفت در زمره ى علما و دانشمندان درآید. وى در آن زمان، با سى سال سن استعداد چندانى براى تحصیل نداشت. مدّتى مشغول به تحصیل شد، امّا پیشرفتى نداشت لذا ناامید شد و تصمیم به ترک تحصیل گرفت، اما روزى از محلّى که گذشت، چشمش به جایى افتاد که آب قطره قطره از آن مى چکید. از آن قطره ها آب فراوانى در گودالى جمع شد. به خود گفت گرچه استعدادم اندک است، اما اگر هر چند وقت مطلبى بیاموزم با مرور زمان از معلومات و دانش فراوانى برخوردار خواهم گشت. عزم خود را جزم نمود و تصمیم جدّى گرفت که براى رسیدن به هدف از هیچ کوشش و تلاشى فروگذار نکند و آن چنان همّت از خود نشان داد که بالاخره به مقصودش رسید و از دانشمندان و ادباى نامدار گردید.[6]

و چه زیباست سروده ملک الشعرای بهار در توصیف اراده و پشتکار :

جدا شد یکی چشمه از کوهسار                                 به ره گشته ناگه به سنگی دچار

به نرمی چنین گفت با سنگ سخت                             کرم کرده راهی ده ای نیکبخت

ولی سنگ چون خو گران بود سر                                  زدش سیلی و گفت دور ای پسر

نجنبیدم از سیل دریاگرای                                            که‌ای تو  که پیش تو جنبم زجای

شد چشمه از پاسخ سنگ سرد                                 به کندن درایستاد و ابرام کرد

بسی کند و کاوید و کوشش نمود                                کزین سنگ خارا رهی برگشود

ز کوشش به هر چیز خواهی رسید                             به هر چیز خواهی کما هی رسید

پی نوشت ها :

[1]. ر.ک: مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 320 ـ 321.

[2]. نهج البلاغه، حکمت 47.

[3]. محمد شجاعى، مقالات، ج 3 (طریق عملى تزکیه)، ص 17 ـ 70.

[4]. نهج البلاغه، خطبه ى 16.

[5]. براى مطالعه ى بیش تر ر.ک: مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام و سید مهدى صانعى، پژوهش در تعلیم و تربیت اسلامى، ص 113ـ119.

[6]. ر.ک: ریحانة الادب، ج 7، ص 205، ماده ى «سکک».

فرآوری : محمدی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منابع : نور حکمت

اندیشه قم

آدینه بوک

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.