تبیان، دستیار زندگی
در تقسیم بندی های گونه های سینمایی اساسا گونه ای به نام فلسفی به صورت واحد وجود ندارد بلكه مفهومی فراتر داشته و اغلب گونه ها را در خود دارد كه از این منظر بخش عمده ای از فیلم های سینمایی تولید شده در سینمای جهان را می توان نشات گرفته از آن دانست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناتوان در بیان مفاهیم فلسفی


در تقسیم بندی های گونه های سینمایی اساسا گونه ای به نام فلسفی به صورت واحد وجود ندارد بلكه مفهومی فراتر داشته و اغلب گونه ها را در خود دارد كه از این منظر بخش عمده ای از فیلم های سینمایی تولید شده در سینمای جهان را می توان نشات گرفته از آن دانست.


آلزایمر

تنها تعداد كمی از فیلمسازان را در جهان سراغ داریم كه بنای سینمای خود را براساس مفاهیم فلسفی بنا نهاده و سینما را وسیله ای برای بیان افكار خود در این وادی قرار دهند.

یكی از این دسته فیلمسازان احمدرضا معتمدی است كه از نخستین كار سینمایی اش-هبوط- تا آخرین فیلم به نمایش درآمده اش -آلزایمر-،به فلسفه پرداخته و آن را به عنوان زیر ساخت سینمای خود مورد استفاده قرار داده است. اما ظرف سینما و فلسفه همخوانی چندانی نداشته و اصولا سینما گنجایش كافی برای بیان مفاهیم پیچیده فلسفی را آنگونه كه مدنظر معتمدی است،ندارد.

فیلم آلزامیر نیز از این قاعده مستثنی نبوده و به دلیل عدم همخوانی ظرف و مظروف به اثری گیج كننده و ثقیل تبدیل شده كه برای درك آن یا باید نظریه های فلسفی كانت وفوكو و هایدگر را پیش از تماشای فیلم خواند و یا توضیحات روشنگر فیلمساز را به فیلم سنجاق كرد!.

فیلم داستان ساده و سرراستی دارد كه در نگاه اول شباهت هایی هم با فیلم هایی همچون:مردی بدون گذشته اثر آكی كوریسماكی به لحاظ تماتیك دارد.امیر قاسم در یك تصادف رانندگی به شكل فجیعی كشته شده و نعیم برادرش نیز بر این موضع صحه گذاشته است. اما آسیه به شكلی عجیب و باورناپذیر بر زنده بودن همسرش اصرار داشته و به تیمارستان فرستاده می شود كه در آنجا هم دست از تلاش برنداشته و همه ساله آگهی ای را به روزنامه ها در این رابطه می دهد. معتمدی در داستان خود به دو مفهوم بنیادین فراموشی و به یاد آوردن پرداخته و سعی كرده كه این دو را در داستان بگنجاند.

آلزایمر

اما این كار به درستی انجام نشده كه دلیل اصلی آن عدم باور آسیه توسط مخاطبان و نیز مرگ قطعی امیر قاسم در تصادف بوده است.آسیه در طول فیلم رفتارهایی را از خود بروز می دهد كه تمامی آنها حاكی از بیماری اوست نه انسانی كه قلبا به بازگشت همسرش باور و ایمان داشته باشد.در واقع برای تماشاگر شخصیت نعیم و محمود به عنوان برادر همسر و برادر خود آسیه،شخصیت های باورپذیرتری هستند تا خود آسیه!.با ورود شعبده بازی شیاد ملقب به كله خراب به داستان،نیمچه تلاش های كارگردان برای ساخت اثری فلسفی به هدر رفته و فیلم به فانتزی نزدیك تر می شود!.

كله خراب كه ضربه مغزی شده تنها با دیدن عكس امیر قاسم خود را امیر قاسم دانسته و آسیه نیز بر آن گواهی می دهد!.جالب اینكه فیلم در زمانی ساخته شده كه از اختراع آزمایش دی ان ای برای تشخیص هویت سالها می گذرد و می توان به راحتی درستی یا نادرستی این ادعا را ثابت كرد. اتفاقی كه در پایان آلزایمر هم رخ داده و كله خراب را راهی زندان و آسیه را روانه تیمارستان و مخاطبان را گیج و سرگردان راهی در خروجی سالن سینما می كند!.

مشكل بزرگ این فیلم باورناپذیری شخصیت های اصلی آنست كه هیچ یك جز نعیم سروشكلی واقعی نداشته و اغراق شده به نظر می رسند. آسیه یكی از شخصیت های فوق است كه به هیچ وجه خوب از كار درنیامده و لطمه سنگینی به پیكره داستان وارد آورده است.

در واقع آلزایمر موضوع جدیدی را مطرح نكرده و سوژه خود را در لفافه ای زیبا از فلسفه پیچیده و با بهره گیری از بهترین عوامل سینمای ایران،آن را تزیین كرده است.مشكل بزرگ این فیلم باورناپذیری شخصیت های اصلی آنست كه هیچ یك جز نعیم سروشكلی واقعی نداشته و اغراق شده به نظر می رسند. آسیه یكی از شخصیت های فوق است كه به هیچ وجه خوب از كار درنیامده و لطمه سنگینی به پیكره داستان وارد آورده است.شخصیت كله خراب نیز با وجود برخی ضعف هایش،در بسیاری از لحظات فیلم را نجات داده و آن را از یكنواختی درآورده است.

آلزایمر

معتمدی در دیوانه از قفس پرید فیلم پیشتر خود دیالوگ هایی شنیدنی و خوش ریتم را نوشته بود كه نزدیكی بسیار به شعر داشت اما در آلزایمر شاهد چنین موضوعی نبوده ایم كه همین امر در كندی ریتم اثر نیز نقش به سزایی داشته است. وی در انتخاب بازیگران برخلاف امور دیگر، بسیار موفق عمل كرده است.مهدی هاشمی برای ایفای نقش كله خراب انتخاب شایسته ای و این بازیگر در خلق شخصیت یادشده عالی عمل كرده است.

وی كودك ماندن كله خراب را به عنوان مهمترین شاخصه این شخصیت در ایفای نقش لحاظ كرده و برپایه آن كله خراب را خلق كرده است.برای نمونه به فصل صبحانه خوردن او و آسیه توجه كنید. در واقع هاشمی وجه كلاه بردار بودن او را كمرنگ تر كرده و كودك درونش را پررنگ تر كرده است.مهتاب كرامتی هم برای نقش آسیه انتخاب خوبی بوده كه تفاوت قدش هم با هاشمی نیز، بسیار به انتقال مفاهیم مورد نظر فیلمساز كمك كرده است.فرامرز قریبیان نیز كه بازی در سكوت را می توان شاخص ترین جنبه بازیگری اش دانست،در نقش نعیم عالی ظاهر شده و از خصوصیت یاد شده بهره مناسبی گرفته است.

فیلم آلزایمر از آن دسته آثاری است كه سینمای ایران به شدت بدان احتیاج دارد مشروط بر آنكه فیلمساز از ثقیل بودن آن كاسته و داستان خود را با پرهیز از پیچیده گویی ها پیش ببرد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:ایرنا