تبیان، دستیار زندگی
دنیای غرب از دو جهت به جدایی دین و سیاست معتقد شده است. از سویی، دیانت مسیحی هیچ طرح و برنامه ای برای اداره نظام اجتماعی ندارد و به همین دلیل از قدرت نظام سازی بسیار پایینی برخوردار است،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
محور های نقد غرب2

محورهای نقد غرب (2)

ب) جدایی ناپذیری دیانت و سیاست

دنیای غرب از دو جهت به جدایی دین و سیاست معتقد شده است. از سویی، دیانت مسیحی هیچ طرح و برنامه ای برای اداره نظام اجتماعی ندارد و به همین دلیل از قدرت نظام سازی بسیار پایینی برخوردار است، به گونه ای كه آن گاه كه اراده شده تا از آن در اداره جهان عینی كمك گرفته شود، از سر ضعف و بی مایگی، در برابر هر فكر بدیع و تازه، به بدترین رفتارها و اعمال تمسك كرده است و از سویی، غرب استعماری در تجربه استعماری خود در دیگر مناطقی كه دین در آن جا حضوری زنده و پویا داشت از جمله دنیای شرق كه به رغم كارشكنی ها و حتی موانع تراشی های دستگاه های حاكمه، دین مبین اسلام در آن فعالانه در زندگی مردم نقش می آفرید به روشنی دریافت كه حضور دین در عرصه زندگی اجتماعی می تواند به عنوان مهم ترین عامل بازدارندگی استعمار از سویی و آگاهی بخشیدن به پیروان خود مبنی بر عدم پذیرش سلطه استكبار و استعمار از سوی دیگر عمل كند. از این رو، سیاست عملی را كه البته به بهترین نحو با سیاست نظری آن ها همسو و همراه بود، برگزیدند. در این سیاست، حوزه ارزش ها از دانش ها تفكیك شده است، ارزش ها به دین و دانش ها كه سیاست از زمره آن هاست به علم سپرده شده است.

دستگاه تفكر غربی با هیمنه و تبلیغات بسیار گسترده ای در كشورهای شرقی و اسلامی نیز جدایی دین از سیاست را اعلام كرد و برای نیل به اهداف خود نظریه پردازی كرد. «دین امری ثابت و سیاست امری متغیر است، از این رو نمی توان دین را در سیاست تسرّی داد»، «تعامل دیانت و سیاست هم به دیانت و هم به سیاست ضربه می زند»، «دین امری مقدس و سیاست امری عرفی و غیرمقدس و بلكه پلید و ضد مقدس است و جمع این دو نشاید»، «دین مایه عقب ماندگی و تحجر است»، «راز پیشرفت غرب دخالت ندادن امور دینی در عرصه اجتماعی و راز عقب ماندگی شرق، پایبندی به سنن و باید و نباید های دینی است» و... از جمله نظریه هایی است كه به مدت چند قرن در سرلوحه منشور تبلیغاتی غرب در شرق حك شده بودند. تبلیغات غرب به ضمیمه وجود برخی مصادیق تاریخی برای گفته های آن ها از جمله تجربه تلخ حاكمیت كلیسایی در سده های پایانی قرون وسطی در غرب كه البته كلیشه و نمونه ای مسیحی بود و می توانست بیگانه و متفاوت از آن چیزی باشد كه در دنیای اسلام هست و نیز برخی حكومت های اقتدارگرایانه دینی در تاریخ اسلام می توانست تا حدودی زمینه روانی پذیرش نظریات آن ها را مهیا كند. رسالت مهم علمای شیعه در این شرایط تاریخی است كه به خود رنگ خاصی می گیرد و بیش از همه معطوف به بیداری اسلامی و نقد غرب می شود. حضور اجتماعی و دخالت عملی علمای شیعه در امر سیاست، به روشنی می تواند ضمن این كه نقدی بر اندیشه جدایی دین و سیاست غربی باشد، الگویی عملی از اندیشه اسلامی را عینیت ببخشد.

حاج آقا نور الله اصفهانی از سویی با حضور پررنگ خود در عرصه ها و میادین سیاسی از مبارزه با استبداد ظل السلطان (حاكم اصفهان) گرفته تا مبارزه با ورود انگلیسی ها به ایران، نیز از نهضت مشروطه گرفته تا قیام علیه استبداد رضاشاهی و... و از سویی با نگارش رساله سیاسی، بیانیه، اعلامیه و دستورنامه سیاسی برای عموم مردم، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی در نقد اندیشه جدایی دین و سیاست كوشیده است. او در رساله «مقیم و مسافر» كه در آن یك مجتهد از پایگاه اجتهاد دینی به تفسیر مهم ترین مسأله سیاسی روزگار خویش یعنی مشروطیت می نشیند و تلاش می كند دیدگاه اسلام را درباره آن استخراج كند به صراحت می گوید: «مشروطه عین اسلام است و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهی اسلام خواهی است» كه به روشنی بیان كننده این امر است كه حاج آقا نورالله نه تنها قایل به تلازم و بلكه عینیت دیانت و سیاست است، بلكه خود عملاً در تبیین و نشان دادن این عینیت كوشیده است.

ج) نفی آزادی لیبرالی

بر مبنای تفكر لیبرالی، انسان موجودی آزاد است و به همین علت می تواند به هر عملی مشروط بر این كه آن عمل محدود كننده آزادی دیگری نباشد، اقدام كند (آزادی در رفتار) و نیز به همین علت می تواند به هر چیزی معتقد باشد (آزادی عقیده) و هر چیزی را بیان كند (آزادی بیان). مبنای نظری چنین تفسیری از آزادی، به اصالت انسان در برابر خداوند تبارك و تعالی برمی گردد. جستن چنین اصالتی برای انسان، هوسی بود كه از انسان غربی هم زمان و یا در پی تحولات عصر رنسانس صادر شد و پس از آن به مدت چندین قرن ادامه یافت.

از جمله جاهایی كه حاج آقا نورالله اصفهانی به نقد آزادی لیبرالی پرداخته است، در رساله «مقیم و مسافر» است. وی در این رساله، از وجوه متفاوتی به نقد آزادی لیبرالی می پردازد كه برخی از آن وجوه عبارت اند از:

نفی آزادی در تقنین مخالف با دین: از جمله مصادیق بارز آزادی لیبرالی، آزادی در جعل و تشریع قانون است. انسان لیبرال به غلط خود را محور هستی شمرده و گمان می كند او مبدأ و مقصد همه امور است. از این رو، به دنبال هماهنگ كردن همه چیز با خود است و از گره زدن خود با هر چیز دیگر ابا دارد. این بدین معنی است كه در مقام تصمیم سازی و تصمیم گیری نیز به هیچ مرجع و مبدأیی متصل نباشد. او خود ملاك همه ارزش ها و معیار همه قوانین است. به همین دلیل است كه مبنای حقانیت قوانین در تفكر غربی، اكثریت است. بر این اساس، رأی اكثریت نه «كاشف» حقیقت، بلكه «جاعل» حقیقت است. اما حاج آقا نورالله اصفهانی اصالت انسان را در ظل و سایه دین می داند و هرگز به انسان اجازه نمی دهد تا حتی در برابر قوانین الهی به خود اجازه جعل قانون دهد. به همین دلیل می نویسد:

«احكام اسلام همان است كه بوده و تا روز قیامت حلالش حلال است و حرامش حرام... در مملكت اسلامی، قانون، قرآن مجید و سنت پیغمبر اكرم (ص) است. این است كه مقید بود احكام مجلس شورای ملی به موافقت با قانون اسلام.»

تفسیر آزادی به بندگی خدا: آزادی در تفكر غرب، به معنی ولنگاری و یله گی است. این چنین آزادی به هر میزان كه بیشتر باشد، بیشتر انسان را روی در روی خداوند تعالی قرار می دهد. این در حالی است كه آزادی در اندیشه اسلامی، به معنی نفی تعلق از همه چیز و همه كس و تشدید تعلق به خداوند تعالی است. به همین دلیل است كه آزادی در اسلام با بندگی خداوند تعالی گره خورده است. بر این اساس، هر كه آزادتر است، بنده تر است و برعكس، هر كه بنده تر است، آزاد تر است. حاج آقا نورالله در این خصوص می نویسد:

«باید خلق، بنده خدا باشند و بجز بنده خدا بنده دیگری نباشند. تمام مردم آزاد هستند ولی مثلاً آزاد نیست برای كسی كه سلب شرف و عزت یا منع حقی از حقوق دیگری را بكند. مقام ها و شئونات همه كس باید محفوظ ماند.»


نویسنده:  احمد رهدار

منبع: سایت ایسنا

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه