تبیان، دستیار زندگی
خانه شیخ محمد باقر در سال 1278 هجری قمری شاهد تولد کودکی بود که او را مهدی نامیدند، مهدی بعدها به نورالله مشهور گردید و در سایه عنایت های ویژه پدر و مادر بزرگوار و مهربانش کودکی را پشت سر گذاشت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
طلوع مهتاب

زیر سایه پدر

حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمد باقر در حوزه علمیه اصفهان درس پررونق و پرصفایی داشت و در حوزه درس او دانشمندان فراوانی زانوی تلمذ زده اند که بزرگانی چون حضرات آیات عظام، سید محمد کاظم یزدی، سید اسماعیل صدر، میرزای نائینی، شیخ الشریعه اصفهانی را می توان نام برد.

سوای استفاده دانشمندان علوم اسلامی از محضر ایشان، مردم منطقه هم از وجود ذی قیمت او در آن دیار آگاه بودند و می دانستند که حاج آقا محمد باقر سپری است فولادین در مقابل ظالمان و سپاهیان آن دیار.

به عنوان نمونه ذکر گوشه هایی از زندگی این مرد بزرگ نمایانگر واقعیاتی است که وجود ذی برکت ایشان در آن دیار را روشن می سازد.

در سال 1288 هجری قمری خشکسالی بر پهنه دیار اصفهان سایه افکنده بود درختان کهنسال در تابش مستقیم آفتاب سوزان یکی پس از دیگری تن به مرگ می سپردند در آن گرسنگی و تشنگی حکمفرما بود و در هر کوی و برزن ناله های جگرسوز کودکان به گوش می رسید. در چنین بحران خانمان سوزی، شیخ محمد باقر تمام دارایی و زندگی اش را فروخت و پابرهنگان و گرسنگان فراوانی را از مرگ حتمی نجات داد.

شیخ محمد باقر در راستای دستگیری از بی پناهان هیچگونه کوتاهی نکرد، در سال 1292 هجری قمری برای حمایت از خرده مالکان به تهران رفت و خواستار لغو قانون مالیاتی جدید شد که در نهایت امر پیروزمندانه به اصفهان بازگشت.

نمونه دیگر آن ظلمی بود که پسر ناصرالدین شاه در تخت فولاد بر زنی باایمان روا داشت.شیخ محمد باقر از مردم خواست بازارها را بسته و به بست نشینی در مساجد ادامه دهند. این همایش مردمی دوازده روز به طول کشید و پسر ناصرالدین شاه در گرداب خشم پیروان باایمان شیخ محمد باقر گرفتار شد.

ناصرالدین شاه که چنین واکنشی در برابر کردار فرزندش تصور نمی کرد، با دلجویی از شیخ و پوزشی غیرمستقیم فرزندش را نجات داد و تلگرافی برای شیخ محمد باقر اصفهانی ارسال کرد که متن آ ن تلگراف چنین است: ظلل السلطان را به شما و شما را به خدا سپردم.

تولد

خانه شیخ محمد باقر در سال 1278 هجری قمری شاهد تولد کودکی بود که او را مهدی نامیدند، مهدی بعدها به نورالله مشهور گردید و در سایه عنایت های ویژه پدر و مادر بزرگوار و مهربانش کودکی را پشت سر گذاشت و به جرگه دانش آموزان شهر پیوست. از محضر پدر ودیگر بزرگان آن دیار پیش نیازهای علوم انسانی و معارف حقه الهی را فرا گرفت سپس به حلقه درس استاد بزرگ اصول و فقه، شیخ محمد باقر مسجد شاهی راه یافت.

سال 1294 هجری قمری شیخ محمد تقی فرزند مرجع گرانقدر اصفهان، پس از  دست یابی به رتبه اجتهاد از عتبات عالیات به اصفهان بازگشت و مورد استقبال مؤمنان زادگاهش قرار گرفت. پس از مراجعت محمد تقی و گذشت حدود یک سال حاج آقا نورالله جهت دانش اندوزی به عراق رفت تا در آسمان امامان معصوم علیهم السلام از دانش و معنویت علمای آن دیار بهره علمی برده و اندوخته های علمی اش را افزایش دهد.

حاج آقا نورالله پس از هجرت به عراق، مدتی در نجف اشرف اقامت گزید اما در نهایت پس از مدتها فکر به این نتیجه رسید که مراد معنوی و علمی در سامرا است و لذا به سامرا رفت و در حلقه درس حضرت آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی به شاگردی نشست. تلاش و کوشش روزافزون دانشمند جوان برای دانش افزایی و زراندوزی سبب شد تا علاوه بر حضور در درس آیت الله العظمی شیرازی به حلقه درس فقیه وارسته آیت الله میرزا حبیب الله رشتی بپیوندند و از اندوخته های علمی این مرد بزرگ هم مقداری خوشه چینی نماید.

پس از حدود پنج سال دوری از وطن، خبردار شد که برادرش شیخ محمد تقی به همراه گروهی از خویشاوندان و مؤمنان با هدف زیارت خانه خدا، به شهر سامرا رسیده اند. این خبر سبب شد تا شادی شیخ نورالله دوچندان شود و به همراه برادر و...رهسپار سرزمین وحی و خانه خدا گردد.

سفر حج با همه خاطرات شیرین و اتفاقات جذاب و جالب، پایان یافت و شیخ نورالله اصفهانی بار دیگر به سامرا بازگشت و به تحصیل پرداخت. رویدادهای اندوهبار فراوانی در زندگی آدم رخ می دهد که شاید تلخترین نباشند، اما بی شک مرگ پدر یکی از تلخ ترین حوادث اندوهبار است.

شیخ محمد باقر پدر حاج آقا نورالله، هر سال مدتی در محله ای از تخت فولاد که پدرش در آنجا عبادت می کرد می نشیند و عبادت می کند. پس از پایان نیایش، یکباره به فکر سفر به سرزمین عراق می افتد، وقتی یکی از آشنایان علت سفر به عراق را از وی می پرسند می گویند هنگامی که در تخت فولاد در حال نیایش بودم، یکباره حالی دیگرگون مرا فرا گرفت، در آن لحظه های شگفت دریافتم که پایان عمرم نزدیک است می خواهم به عراق بروم تا در آنجا چشم از جهان فرو بندم و رنج حمل پیکرم بر دوش بازماندگان نیافتد. شیخ که می دانست هرگز اجازه ترک شهر به وی نمی دهند لذا در تاریکی شب پنهان از چشم مریدان راه عراق در پیش گرفت و در شامگاه تاسوعای 1301 وارد کربلا شد، پس از مدتی کوتاه راه نجف در پیش گرفت و پس از زیارت حرم پاک و مطهر حضرت علی(ع) به زیارتگاه پدر بزرگ ارجمندش شیخ جعفر کاشف الغطاء رفت. اتفاقاً فرزندان و نوادگان شیخ جعفر آ نجا حضور داشتند، شیخ محمد باقر پس از مشورت و کسب اجازه از آنها، جایگاهی برای مدفن همیشگی خویش برگزید. اندکی بعد بیمار شد و در پنجم صفر 1301 هجری قمری برای همیشه ترک دنیا کرد و روی در نقاب خاک کشید.


منابع:

کتاب تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر

کتاب ستاره اصفهان

فرآوری: فریادرس گروه حوزه علمیه