رحیم ضدترکش! /عکس
شهید رحیم واحدی : قائم مقام فرمانده تیپ ذوالفقاراز لشگر 31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
در روز هشتم مرداد 1342 از مادری به نام «ثمایه جوادزاده» در مشگینشهر متولد شد. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش «حمدالله واحدی» کارگر ساختمان بود. خانواده واحدی در ایام کودکی رحیم به روستای«گواشلو» از توابع شهرستان پارسآباد نقل مکان کردند. رحیم دوران ابتدایی را در دبستان 12 بهمن،در سال 1349 آغاز کرد و این دوره را در سال 1353 با موفقیت به پایان برد. سپس دوره راهنمایی را در پیش گرفت و همزمان با تحصیل، در یک تعمیرگاه اتومبیل در پارسآباد به فراگیری مکانیکی پرداخت.
او سال دوم راهنمایی را میگذراند که انقلاب اسلامی آغاز شد و «رحیم واحدی» نیز به مردم پیوست و با شرکت در تظاهرات در خدمت انقلاب قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر دوری محل تحصیل از زادگاهش، تحصیل را رها کرد و با تشکیل بسیج به عضویت آن درآمد.
زمانی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد به جبهههای جنگ شتافت و چنان شجاع و بیباک بود که همرزمانش او را «رحیم ضدترکش» میخواندند. پس از مدتی حضور در جبههها به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. در ابتدای عضویت، در تعمیرگاه موتوری سپاه کار میکرد ولی با گذشت مدتی با فعال کردن پایگاه سپاه پارسآباد، عازم جبهه شد. با تلاش و جدیتی که از خود نشان داد در عملیات خیبر فرماندهی گردان ضدزره به وی سپرده شد. اما رحیم خود را یک فرد کوچک در گردان میدانست. او در عملیاتهای بسیاری از جمله والفجر8 ، کربلای 5 و ... شرکت داشت.
پدرش میگوید:« روزی گفتم آقارحیم در جبهه هم پارتیبازی هست؟ گفت: در خط مقدم جبهه پارتی بازی از پشت جبهه بیشتر است. وقتی عملیات شروع میشود برای کارهای خطرناک داوطلب خواسته میشود و همه داوطلب میشوند و وقتی چند نفر انتخاب میکنند بقیه ناراحت شده و میگویند پارتی بازی کردهاید و از دوستان یا فامیلهای خود انتخاب کردهاید».
در اوایل تیرماه 1366 رحیم 20 روزی را در مرخصی بود. خانه پدر را که از گل ساخته شده بود از نو بنا کرد. تصور خانواده این بود که او با پایان کار ساختمان تشکیل خانواده خواهد داد ولی با اتمام کار به جبهه باز گشت و هرگز سکونت خانواده را در خانه جدید ندید
«محرم معصومی» یکی از همرزمان واحدی نیز در خاطرهای میگوید:
«در جریان «عملیات کربلای5» و در نزدیکی نخلها و کانال ماهی در سمت شرق پتروشیمی، یکی از بسیجیان گردان ضدزره در حال بازرسی و پاکسازی سنگرها بود. وقتی به یکی از سنگرها وارد شد یک افسر عراقی او را دستگیر و با کلت گلولهای به صورتش شلیک کرد. رحیم وقتی صدای شلیک را شنید به سرعت به طرف محل صدا دوید و در حالی که مسلح نبود متوجه شد افسر عراقی در حال فرار است. به دنبال او دوید و در مسیر کلاه آهنی را برداشت و چنان بر پیشانی افسر عراقی زد که چشمهایش از حدقه بیرون آمد و در جا مرد.»
رحیم واحدی در کنار فرماندهی گردان ضدزره – که به طور مستقیم زیر نظر فرماندهی لشکر عمل میکرد – به مدت یک سال سمت جانشینی فرماندهی تیپ ذوالفقار را( که تیپ زرهی لشکر عاشورا محسوب میشود) به عهده داشت. به گفته نیروهای تحت امرش،خوش برخورد و با احترام بود و به کسی دستور نمیداد و هنگامی که میخواست کاری را به کسی محول کند از او خواهش میکرد.
رحیم در پشت جبهه نیز بسیار فعال بود. به خانوادههای رزمندگان و شهدا سر میزد و در برطرف کردن مشکلات آنان میکوشید. در سخنرانیهایش همواره توصیه میکرد که با رزمندگان و بسیجیان برخورد برادرانه شود.
خواهرش درباره اقدامات پشت جبهه او میگوید:«هر گاه به روستا میآمد. در بازگشت از پارسآباد برای رزمندهها وسایل و امکانات میبرد. آخرین باری که به روستا آمد شب را در پشت تویوتایی که ملزومات رزمندهها را در آن گذاشته بود. گذراند. هرچه اصرار کردیم به منزل بیاید قبول نکرد و گفت: در حالی که رزمندهها روی خاک میخوابند چگونه میتوانم در رختخواب گرم و نرم بخوابم.»
رحیم تعدادی سکه طلا داشت که از گذشته پسانداز کرده بود. روزی شخصی از او طلب قرض کرد و رحیم سکههایش را به او داد. مادرش گفت: شما برای ازدواج به سکهها نیاز داشتی. رحیم جواب داد:« تا زمانی که جنگ تمام نشده ازدواج نخواهم کرد.»
شب قبل از عملیات در محلی که لودر مقداری از خاک را برداشته بود رحیم را در نصف شب دیدم که نماز شب میخواند. به سنگر رفتم و او به حمام رفت. پس از استحمام برای اولین بار لباس فرم سپاه را پوشید. یکی از رزمندگان مرا از سنگر به بیرون خواند و گفت: ...
در اوایل تیرماه 1366 رحیم 20 روزی را در مرخصی بود. خانه پدر را که از گل ساخته شده بود از نو بنا کرد. تصور خانواده این بود که او با پایان کار ساختمان تشکیل خانواده خواهد داد ولی با اتمام کار به جبهه باز گشت و هرگز سکونت خانواده را در خانه جدید ندید.
آخرین عملیاتی که رحیم واحدی در آن شرکت داشت «نصر7» بود. محرم معصومی در این باره میگوید:
«در جریان آمادهسازی نیروها برای عملیات «نصر7» در منطقه سردشت، «امین شریعتی» فرمانده لشکر عاشورا در موقعیت شهید «مقیمی» با جمعی از فرماندهان درباره عملیات گفتوگو میکرد. امین که به جیپی تکیه کرده بود رو به رحیم کرد و گفت: آقارحیم این عملیات خیلی مهم است. شما در عملیاتها همیشه جلودار بچههای پیاده بودید. حمایت شما از بچهها در برابر تانکها باعث میشد که آنها به راحتی پیشروی کنند. الان هم شما جلودار نیروها هستید. امیدوارم که سرافراز بیرون بیایید.
رحیم را دیدم که اشک از چشمانش جاری شده است. گفت: این بار مسئولیتم سنگینتر شده است. بعد از پایان جلسه به من گفت: سری به خانوادهام بزنم و سریع برگردم. رفت و دو روز بعد باز گشت. در حالی که یک دستگاه وانت تویوتا، یک دستگاه موتور برق و تعداد زیادی کفش که از شرکت خدمات کشاورزی گرفته بود همراهش بود. »
در جریان عملیات نصر 7 در منطقه سردشت، یکی از همرزمان رحیم واحدی او را این چنین دیده بود:
شب قبل از عملیات در محلی که لودر مقداری از خاک را برداشته بود رحیم را در نصف شب دیدم که نماز شب میخواند. به سنگر رفتم و او به حمام رفت. پس از استحمام برای اولین بار لباس فرم سپاه را پوشید. یکی از رزمندگان مرا از سنگر به بیرون خواند و گفت: میبینی، حالات و رفتار رحیم تغییر کرده است.
سرانجام رحیم واحدی پس از 49 ماه حضور در جبههها در روز 14 مرداد 1366 در منطقه عملیاتی سردشت در اثر انفجار مین به شهادت رسید.
یکی از همرزمان رحیم درباره چگونگی شهادت او میگوید: رحیم صبح برای سرکشی به نیروهای مستقر در خط مقدم حرکت کرد. در مسیر با مجروحی روبرو شد . تصمیم گرفت او را با جیپ به بهداری برساند. آمبولانسی را دید که از مقابل میآید. برای اینکه مجروح زودتر به بهداری برسد خودرو خود را به کنار جاده میکشد تا مجروح را به آمبولانس منتقل کنند. اما چون معبر کاملاً از «مین» پاکسازی نشده بود روی مین رفت و بر اثر انفجار مین ماشین وی به ته دره پرتاب شد. اصابت ترکش پاهایش را قطع کرد و در مسیر انتقال به بیمارستان بر اثر شدت خونریزی به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید رحیم واحدی پس از انتقال به روستای «گواشلو» شهرستان پارسآباد به خاک سپرده شد.
منبع :
پایگاه تحلیلی خبری فرهنگ ایثار و شهادت