• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 10063)
يکشنبه 22/12/1389 - 13:38 -0 تشکر 298061
سید مهدی شجاعی

 

زندگی نامه:

سید مهدی شجاعی در شهریورماه 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی وارد دانشكده هنرهای دراماتیك شد و در رشته ادبیات دراماتیك به تحصیل پرداخت. همزمان وارد دانشگاه حقوق دانشگاه تهران شد و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آن را رها كرد و به‌طور جدی كار نوشتن در قالبهای مختلف ادبی را ادامه داد.

 حوالی سالهای 58 و 59 یعنی حدود بیست سالگی اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب كتاب منتشر شد. حدود هشت سال مسئولیت صفحات فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی نیز سردبیری مجله رشد جوان را به عهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ و انتشار حدود سیصد كتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان كشور همت گماشت. مسئولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر و جشنواره تئاتر فجر و جشنواره فیلم كودك و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای 65 تا 75 به شمار می‌رود.

او اگرچه رشته تحصیلی‌اش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستان‌نویسی متمركز شده و مجموعه‌های متعددی از داستانهای كوتاه و بلند را به كاروان تاریخ ادبیات ایران، هدیه كرده است.

از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعات ادبی اوست كه در قالب چند كتاب روانة بازار نشر شده است. فیلمنامه‌های «بدوك»، «دیروز بارانی» و «پدر» كارهای سینمایی مشترك او با مجید مجیدی و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قله دنیا» كارهای سینمایی مشترك او با بهزاد بهزادپور است. از دیگر فیلمنامه‌های سید مهدی شجاعی می‌توان به «كمین» و «آخرین آبادی» اشاره كرد كه توسط كانون پرورش فكری كودكان ساخته شده‌اند.

 

شجاعی، در زمینه ادبیات مذهبی، باب تازه‌ای را گشود و قالبهای نوین داستان‌نویسی را در این عرصه تجربه كرد. كتابهای «كشتی پهلوگرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شكوای سبز»، «خدا كند تو بیایی» و «دست دعا چشم امید» حاصل تجربیات او در این زمینه است. ادبیات كودك و نوجوان بخش دیگری از فعالیتهای ادبی جدی و مستمر سید مهدی شجاعی به شمار می‌رود. او در این زمینه تاكنون به تألیف و ترجمه بیش از صد كتاب مبادرت ورزیده است. سرپرستی دایرةالمعارف امام حسین(ع) از دیگر فعالیتهای تحقیقی او به شمار می‌رود كه تاكنون 10 مجلد آن منتشر شده است. او هم‌اكنون نگارش فیلمنامه سریالی شهید چمران را به پایان برده و فیلمنامه سریالی حضرت یوسف(ع) را در 26 قسمت نوشته است.

سید مهدی شجاعی ضمن عضویت در هیئت مدیره كانون پرورش فكری، هم‌اكنون مدیر مسئول انتشارات «نیستان» می‌باشد.

 

سوره مهر

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 22/12/1389 - 14:0 - 0 تشکر 298072

سلام

مثل اینكه خود سایت تبیان هم سال 1385 یه مصاحیه ای با ایشون داشتن...لینكشون رو میذارم.....غیر این هم زندگی نامه اش رو گذاشته.....

زندگینامه سیدمهدی شجاعی

گفتگو با سید مهدی شجاعی (قسمت اول)

گفتگو با سید مهدی شجاعی (قسمت دوم)

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 22/12/1389 - 16:0 - 0 تشکر 298128


خیلی ممنون دهکده جان. یه پیشنهاد : نمیشه یه تکه هایی از کتابهای این نویسندگانی که معرفی میکنی قرار بدی یا بدیم تا همه با نثر آنها بیشتر آشنا بشن ؟


خدا در همین نزدیکی است
يکشنبه 22/12/1389 - 18:3 - 0 تشکر 298180

سلام مرسی از انتخاب فوق العاده تون در ادامه ی مطلب شما :

 گذری كوتاه بر آثار داستانی و مهم سید مهدی شجاعی

كشتی پهلو گرفته (1368) این كتاب زندگی نامه حضرت زهرا (س) است و البته در نگارش آن نویسنده از تكنیك های داستان نویسی به خوبی بهره برده است . به نوعی پر تیراژترین كار سید مهدی شجاعی است كه اقبال عمومی نسبت به آن پای چنین كتاب هایی را به بازار نشر باز كرد .

پدر ، عشق و پسر (1373) این كتاب روایت زندگی حضرت علی اكبر (ع) است از تولد تا شهادت . در محمل این روایت البته واقعه عاشورا نیز مرور می شود . شجاعی این كتاب را از زبان اسب حضرت علی اكبر (ع) روایت می كند . پدر ، عشق و پسر از بهترین نوشته های او در زمینه تاریخی مذهبی است .

آفتاب در حجاب (1377) شجاعی در آفتاب در حجاب زندگی حضرت زینب (س) را روایت می كند و این مجالی است تا بار دیگر وقایع مهم صدر اسلام و دوران حضرت علی (ع) ، امام حسن (ع) ، امام حسین (ع) و مخصوصا واقعه عاشورا وجریان اسارت اهل بیت از قلم او بازخوانی شود .

سانتا ماریا (1379) مجموعه داستان های كوتاه اوست كه بین سال های 1367 تا 1377 نوشته شده و در نیستان و مجموعه داستان های كوچكتری چاپ شده بودند . در این مجموعه شجاعی مثل همیشه به اصل اصالت محتوا بر فرم پایبند بوده است.

غیر قابل چاپ (1384) این مجموعه داستان رویكرد اجتماعی جدی ای دارد . شخصیت های اصلی این كتاب زن ها هستند . غیر قابل چاپ در زمان خود هیاهوی زیادی به پا كرد. كمال تبریزی فیلم " همیشه پای یك زن در میان است " را بر اساس این كتاب ساخت كه شجاعی از آن رضایت نداشت.

طوفان دیگری در راه است (1386) پس از 20 سال اولین رمان خود را در سال 1386 به اتمام رساند. تنها رمان شجاعی نقد و نظرهای گوناگونی را برانگیخت . دوپاره بودن كتاب كه با فاصله زمانی طولانی نوشته شده است ، در متن پیداست و معلوم است او در جوانی با دقت بیشتری داستان را دنبال می كرده است . داستان همشهری - اسفند 87

تو وبلاگم منتظرتونم:

 مينيمال هاي آبي من  

قلم سركش

يکشنبه 22/12/1389 - 20:19 - 0 تشکر 298269

heaven_h گفته است :
[quote=heaven_h;612899;298128]
خیلی ممنون دهکده جان. یه پیشنهاد : نمیشه یه تکه هایی از کتابهای این نویسندگانی که معرفی میکنی قرار بدی یا بدیم تا همه با نثر آنها بیشتر آشنا بشن ؟



سلام

هون عزیز، چرا كه نه...خیلی هم خوبه.....من خودم تعداد كمی از كتاباشون رو خوندم...اگه زحمت بكشید خیلی هم خوشحال میشیم...دوستان دیگر هم استفاده میكنن....منتظر باشیم پس؟....:)

من امروز فرصت نشد كه بیشتر توضیح بدم....

یاحق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 22/12/1389 - 20:19 - 0 تشکر 298271

amd477 گفته است :
[quote=amd477;591918;298180]

سلام مرسی از انتخاب فوق العاده تون در ادامه ی مطلب شما :

 گذری كوتاه بر آثار داستانی و مهم سید مهدی شجاعی

كشتی پهلو گرفته (1368) این كتاب زندگی نامه حضرت زهرا (س) است و البته در نگارش آن نویسنده از تكنیك های داستان نویسی به خوبی بهره برده است . به نوعی پر تیراژترین كار سید مهدی شجاعی است كه اقبال عمومی نسبت به آن پای چنین كتاب هایی را به بازار نشر باز كرد .

پدر ، عشق و پسر (1373) این كتاب روایت زندگی حضرت علی اكبر (ع) است از تولد تا شهادت . در محمل این روایت البته واقعه عاشورا نیز مرور می شود . شجاعی این كتاب را از زبان اسب حضرت علی اكبر (ع) روایت می كند . پدر ، عشق و پسر از بهترین نوشته های او در زمینه تاریخی مذهبی است .

آفتاب در حجاب (1377) شجاعی در آفتاب در حجاب زندگی حضرت زینب (س) را روایت می كند و این مجالی است تا بار دیگر وقایع مهم صدر اسلام و دوران حضرت علی (ع) ، امام حسن (ع) ، امام حسین (ع) و مخصوصا واقعه عاشورا وجریان اسارت اهل بیت از قلم او بازخوانی شود .

سانتا ماریا (1379) مجموعه داستان های كوتاه اوست كه بین سال های 1367 تا 1377 نوشته شده و در نیستان و مجموعه داستان های كوچكتری چاپ شده بودند . در این مجموعه شجاعی مثل همیشه به اصل اصالت محتوا بر فرم پایبند بوده است.

غیر قابل چاپ (1384) این مجموعه داستان رویكرد اجتماعی جدی ای دارد . شخصیت های اصلی این كتاب زن ها هستند . غیر قابل چاپ در زمان خود هیاهوی زیادی به پا كرد. كمال تبریزی فیلم " همیشه پای یك زن در میان است " را بر اساس این كتاب ساخت كه شجاعی از آن رضایت نداشت.

طوفان دیگری در راه است (1386) پس از 20 سال اولین رمان خود را در سال 1386 به اتمام رساند. تنها رمان شجاعی نقد و نظرهای گوناگونی را برانگیخت . دوپاره بودن كتاب كه با فاصله زمانی طولانی نوشته شده است ، در متن پیداست و معلوم است او در جوانی با دقت بیشتری داستان را دنبال می كرده است . داستان همشهری - اسفند 87


سلام

خیلی خیلی ممنونم دوست گرامی....خوشحال شدم

درپناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 22/12/1389 - 20:51 - 0 تشکر 298289

سلام
اکثرا قلم ایشون رو دوست دارم...
براهمین تا اسشمون رو دیدم
اومدم تو
:دی

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
يکشنبه 22/12/1389 - 20:56 - 0 تشکر 298292

سلام دوست خوب

خوش اوووووووووووووووومدی

حق یارت

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 22/12/1389 - 21:37 - 0 تشکر 298300

به نام خدا - سلام.
خانم دهکده ممنون .
لا اقل برا منی که اهل کتاب های غیر درسی نیستم مفیده . شاید تلنگری بشه برم کتابشونو بخونم .

 برای امام زمان صلوات فرستادی ؟      

خدایا شکرت که هر چه دادی بهترین بود . 


 

دوشنبه 23/12/1389 - 9:45 - 0 تشکر 298415

سلام دوست عزیز
مرسی كه مطلبم رو ادیت كردی آخه این آقای تبیان به من اجازه ی این كارو نمی ده !
داستان" پارك دانشجو " از بهترین نمونه های تبلور دغدغه های اجتماعی تو داستان نویسی جناب شجاعیه.
البته ناگفته نماند كه چاپ این داستان در نشریه نیستان ( سال 75 ) باعث توقیف و تعطیل شدن اون شد . این داستان كوتاه رو به طور كامل واستون می ذارم . شما خودت یه بخشی رو ازش انتخاب كن . واسه من كه كار سختی بود !


دست بلند کرد و ظریف و دخترانه گفت : پارک دانشجو .



نگه داشتم . مانتو کرم روشن پوشیده بود با روسری ژرژت قهوه ای . موهای مش کرده زیتونی اش به اندازه یک کف دست از روسری بیرون بود و
به سمت بالا خمیده بود . کلاسوری در دست داشت و عینک تیره ای که حالا وقت غروب دیگر به کارش نمی آمد .وقتی سوار شد یک دکمه دیگر
مانتویش را هم از پایین باز کرد که راحتتر بنشیند و احتمالا استرچ سرخابی اش را هم بیشتر به رخ بکشد و گفت :لطف کردین.



گفتم : خواهش می کنم . البته من پارک دانشجو نمی رم ولی تا ....



حرفم را برید و گفت : چه بهتر ! منم پارک دانشجو نمی رم .



مبهوت و وارفته گفتم : اِ ... ولی ... شما ... گفتین ... پس کجا می رین؟



گفت : حالا چرا اینقدر هول شدین . من که چیزی نگفتم .



راست می گفت. ماجرا بیشتر به عقب افتادگی من از اوضاع و احوال زمانه برمی گشت. برای اینکه تا حدودی قضیه را جمع کرده باشم گفتم :
از این تغییر تصمیمتون یه کمی تعجب کردم .



با خونسردی گفت : از اولشم تصمیم نداشتم برم پارک دانشجو .



حالا دیگر کاملا حق داشتم گیج شوم . مانده بودم چه جوابی بدهم که مثل حرف قبلی خیلی پرت و پلا نباشد .



وقتی از مطهری به سمت پایین وارد شریعتی شدم ، چند خانم دیگر دست تکان دادند و هر کدام چیزی گفتند . یکی گفت پیچ شمیران ، دیگری گفت سینما ریولی سومی گفت تا پمپ بنزین و ...



گفتم : فکر کنم اینها هم هیچکدام جاهایی که می گن ، تصمیم ندارن برن .



لبخندی زد و گفت : برای من فرق نمی کنه . هر جا شما بگین می ریم .



دوباره دستپاچه شدم و بی تأمل گفتم : من پیشنهاد خاصی ندارم و چشمم به کلاسورش افتاد و برای اینکه حرفی زده باشم ، گفتم :



مگه شما دانشجو نیستین ؟



می توانست با همین یک جمله کلی مرا دست بیندازد و بخندد . برای اینکه پارک دانشجو رفتن یا نرفتن چه ربطی به دانشجو بودن می توانست داشته باشد .



ولی نخندید . بلکه کاملا جدی گفت :



- چرا ، دانشجوام ! دانشگاه آزاد ! برای همین مجبورم به هر شکلی که شده پول شهریه مو در بیارم



هر دو ، تلخ به هم نگاه کردیم و من در سکوت به رانندگی ادامه دادم .



از پمپ بنزین سر بهار شیراز هم گذشتیم و در شریعتی که حالا به سمت پایین یک طرفه می شد ، ادامه دادیم .



هنوز پنجاه متر در خیابان یک طرفه پیش نرفته بودیم که دیدم بنزی با نور بالا و فلاشر روشن ، از منتها الیه سمت چپ ، بالا می آید .



عصبی و بی اراده به سمت چپ پیچیدم و درست شاخ به شاخ ، او را وادار به توقف کردم . هیچوقت از این عادتها نداشتم که بخواهم شخصاً با خلاف کسی مقابله کنم . چه بسا خودم هم گاهی از این خلافها مرتکب می شدم ولی شرایط عصبی آن لحظه ، قدرت فکر کردن را از من سلب کرده بود .



ماشین بنز درست سپر به سپر من ایستاد و راننده کلافه و عصبی از ماشین پیاده شد . مسافر دانشجوی من وحشتزده و طلبکار گفت : گاوت زایید . این چه کاری بود کردی ؟! مگه عقلتو از دست دادی ؟



در حالیکه از ماشین پیاده می شدم ، گفتم : آنقدر طبیعی دعوا می کنی که یک لحظه فکر کردم زنمی .و ادامه دادم : تو بشین . حرف نزن .



راننده ماشین که عصبی و دست به کمر ایستاده بود ، با نزدیک شدن من ، تقریباً فریاد زد : آقا چه کاره هستن ؟



به داخل ماشین نگاه کردم و دیدم که تنهاست ، بدون راننده . گفتم : آقا خودشون رانندگی می کنن ؟



راه آرام آرام داشت بند می آمد و ماشینها ، به کندی ، بوق زنان و عصبی از کنارمان رد می شدند . چند نفری هم که معمولاض در خیابانها منتظر دعوا هستند ، به سمت ما آمدند .



طرف که دوست نداشت در این شرایط خیلی معطل شود ، آمرانه گفت : من عجله دارم ! الان باید مجلس باشم .



با نگاهی به خیابان و سمت و سوی مشینش گفتم : پس خوب شد جلوتونو گرفتم . راه مجلس درست خلاف این جهته . اشتباه اومدین .



دو سه نفری بلند خندیدند و او فهمید که اشتباه بدی کرده است ، به اطراف نگاه کرد و دنبال مفر تازه ای گشت . چشمش به مسافر دانشجوی من افتاد که در زیر نگاه او سعی می کرد موهای اضافه اش را به زیر روسری بکشاند . احساس می شد طرف سوژه مناسبی پیدا کرده برای منحرف کردن بحث . طلبکارانه پرسید : خانم چه



کاره اند ؟ با خونسردی گفتم : ایشون هم راه دانشگاه رو اشتباهی گرفته . مثل شما که راه مجلسو ...



پلیس رسید و هنوز از موتور پیاده نشده پرسید : چه خبره راهو بند آوردین ؟ در حالیکه به سمت ماشینم می رفتم به پلیس گفتم : من کاری ندارم . منتظر شما بودم این شما و این هم آقای ورود ممنوع .



سوار شدم به زحمت قدری دنده عقب گرفتم و خودم را از معرکه بیرون کشیدم . در آینه مصافحه راننده و پلیس را دیدم و راهی که خلوت می شد . وقتی از شلوغی در آمدیم مسافر دانشجو نفس عمیقی کشید و گفت : تر زدن به این مملکت رفت .



گفتم : کی ؟ گفت : همینها که یه نمونه شو دیدی ! گفتم : همشون یه جور نیستن . گفت : اغلبشون همینجورن . گفتم : می دونی اینها چه جوری درس خوندن ؟ گفت : نه و لبهایش را جوری کج و کوله کرد که یعنی فرقی نمی کند یا علاقه ای به دانستنش ندارم .



گفتم : وحشتناک بوده . توجه اش جلب شد : چی ؟ گفتم : توجه و مراقبتشون .علاقمند پرسید : به چی ؟ گفتم : به کسب حلال ۀ گفت : یعنی چه ؟



گفتم : اینجور که شنیدم پدرهاشون اغلب مقید بودن که این بچه ها تو ایام تحصیل نون حلال بخورن . می گفتن : نون حروم ، برکت علم رو از بین می بره . شنیده ام حتی بعضی هاشون مقید بودند که خودشون از عرق جبین نون تحصیلشون رو در بیارن . از لذت و ثروت و رفاه می گذشته اند تا درست درس بخونن .



مشکوک نگاهم کرد و پرسید : خب حالا که چی ؟



گفتم : هیچی . اینها که با این مراقبت درس خونده ان ، اینجوری از آب درآمدن ، وای به حال شماها که دارین پول تحصیلتونو از این راهها در می آرین . وای به حال مملکتی که فردا تحصیلکرده هاش ...



پرخاشگرانه و طلبکارانه حرفم را برید و گفت : مگه چیه ؟ دزدی که نمی کنیم . زحمت می کشیم ، به قول خودت از عرق جبینمون پول در می آریم .



خندیدم . آنقدر که او هم از خنده من به خنده افتاد .



گفتم : رشته ات چیه ؟ گفت : پزشکی . گفتم : آناتومی نخوندین ؟ گفت : چرا . همه واحداشو گذروندیم . گفتم : مثل اینکه ... آناتومی نخوندین .



عصبانی دست برد طرف دستگیره در و گفت : اگه کار دیگه ای به جز تحقیر بلد نیستین پیاده شم ؟ خونسرد و کشیده گفتم : بلدم . از پشت کوه که نیامدم ... ولی یه سوال دیگه ام دارم : همه دانشجوها از همین طریق جبین و اینها ارتزاق می کنن یا اینکه جور دیگه ای هم میشه درس خوند ؟



گفت : شهریه گرونه . یا باید روی پول خوابیده باشی ، یا چاره دیگه ای نیست .



گفتم : هست . اینهمه دانشجو ...



نمی دانم چرا عصبی شد و فریاد زد : تو فکر میکنی من از این آدمهای کنار خیابونی ام ؟ به شوخی گفتم : نه خب شما وسط تر ایستاده بودی !



دهانش را گشادتر و شل و ول تر کرد و گفت : قربون عمه جانت بری با این شوخی های بی مزه ات .



گفتم : اتفاقاً داشتم می رفتم همانجا که تو دست بلند کردی .



بی اراده و ناخودآگاه رسیده بودیم به پارک دانشجو . گفتم : اینم پارک دانشجو . بفرمایید . گفت : مثل اینکه راستی راستی از پشت کوه اومدی .و گفتم : نه ، ولی تصمیم دارم برم همون طرفها . از دست شماها . با عصبانیت پیاده شد ، در را محکم به هم کوبید و گفت : لجن ! وقتم را تلف کردی . دندانهایم را به هم فشردم و سعی کردم جواب ندهم . و از سر چهارراه مقابل پارک دانشجو پیچیدم به سمت بالا . زنی میانه سال دست بلند کرد که : پارک ملت . نگه نداشتم .


( سانتا ماریا _ چاپ یازدهم _ 88 )

تو وبلاگم منتظرتونم:

 مينيمال هاي آبي من  

قلم سركش

دوشنبه 23/12/1389 - 14:25 - 0 تشکر 298492

آثار :

۱- کشتی پهلو گرفته ( زندگی داستانی و غم انگیز حضرت زهرا ( س ))

۲-از دیار حبیب ( داستان زندگی و شرح حال حبیب بن مظاهر در عاشورا )

۳-سانتاماریا ۱ ( مجموعه داستان کوتاه )

۴-سانتاماریا ۲ ( مجموعه نمایشنامه )

۵-دست دعا ، چشم امید ( دریافتی از مناجات خمس عشره )

۶-شکوای سبز۱ ( دریافتی از سه مناجات ندبه ، عرفه و شعبانیه )**کم یاب**

۷-شکوای سبز۲ ( دریافتی از دعای ابوحمزه ی ثمالی )

۸-مناجات

۹-پدر، عشق ، پسر ( داستان حضرت علی اکبر ( ع ) )

۱۰-امروز ، بشریت ( مجموعه داستان طنز )

۱۱-رزیتا خاتون ( طنزهای سیدمهدی شجاعی در نیستان )

۱۲-آیینه زار ( چند نمایشنامه )

۱۳-برمحمل بال ملائک ( مجموعه داستان جنگ )

۱۴-گزیده ی ادبیات معاصر ۵ - مجموعه داستان - سیدمهدی شجاعی

۱۵-متقین ( دریافتی از خطبه ی همام نهج البلاغه )

۱۶-خداکند تو بیایی ( مقالات ادبی )

۱۷-آفتاب در حجاب ( داستان حضرت زینب ( س )

۱۸-غیرقابل چاپ ( مجموعه داستان همراه با چند نقد و طنز )

از کتابهای دیگر ایشان میتوان به  نامه‌ای به فرزندم (ترجمه‌ و شرح وصیت‌نامه‌ی حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) را از نهج‌البلاغه) و سقای آب و ادب ( درباره حضرت ابالفضل) اشاره نمود.

خدا در همین نزدیکی است
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.