تبیان، دستیار زندگی

با سلام

من قصد دارم که فصلی از یک مثنوی بلند با همین نام رو که جناب آقای عبدالرحیم سعیدی راد سرودن رو توی این تاپیک بیارم .

به همه ی دوستان توصیه می کنم که این مثنوی رو بخونن ، چون واقعا زیباست :

در ضمن شاعر این مثنوی رو برای سرداران شهید لشکر 7 ولی عصر (عج)

سروده است :

سلام ای جنگ ، ای میدان تقدیر
سلام ای موشک ، ای خمپاره ، ای تیر

سلام ای سرزمین لاله پرور
سلام ای آشنای بدر و خیبر

سلام ای شیرمردان بلانوش
دلاور پیشگان زخم بر دوش

هلا ! بگذشتگان از شط آتش
سلام ای بچه های خط آتش

سلام ای بچه های لشکر هفت
که صد ها دسته گل از بین¬تان رفت

سلام ای لحظه های پایداری
سلام ای روزهای داغداری

سلام ای خط خونین طلایه
سلام ای جسم های آیه آیه

الهی سینه ای دارم پر آتش
دلی مظلوم مانند سیاوش

دلی مثل شهیدان خدایی
سراپا شور و شوق کربلایی

دلی هم صحبت گل های پرپر
دلی هم ناله با زخم ابوذر

چه باغ ارغوانی داری ای دل !
شکوه جاودانی داری ای دل !

تمام سینه مالامال عشق است
چه عشق بیکرانی داری ای دل !

دلی سرشار از غم دارم امشب
دلی مثل محرم دارم امشب

و تا گفتم محرم سینه ام سوخت
عطش آمد نگاهم را برافروخت

جنون پی می زند در عمق جانم
عطش گل می کند در استخوانم

خدا را ، ای خدای عرش و افلاک
بده حالی که بگریزیم از خاک

نَمی از عشق در جانم بیفشان
عطشناکم ، عطشناکم ، عطشناک


ادامه دارد ...

سلام

ممنون، كار خوبیه...منتظر ادامه اش هستم

حق یارتون

الهی عاشقی سرگشته حالم
که از سنگ بلا بشکسته بالم

از این رنگ تباهی یا رب امشب
به لطف خود زلالم کن ، زلالم

چرا اینگونه در آغاز ماندم
چرا پایان نمی¬گیرد زوالم ؟

مرا تا ساحل حق رهنمون باش
اگر چه غرق در بحر خیالم

الا یا رب ! از این نفس بد اندیش
رهایم کن یک امشب را بنالم

هر آنکس یک نظر مهر تو را دید
گل خورشید از خاکش خروشید



ادامه دارد

الا ای روح خوزستانی من !
پریشان شو دل توفانی من !

پریشان شو ، پریشان تر از این باش
گلی صدبرگ در « میدان مین » باش

هلا روح « شهید آبادی » من
براتِ روشن آزادی من

بخوان با لحظه های بی زوالم
دو ، بیتی با دل شوریده حالم :

« مرا اسب سپیدی بود روزی
شهادت را امیدی بود روزی

در میخانه را گیرم بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند »

شبی در حلقه ی مستان نشستم
شهادت داد ، جام می به دستم

کمی از جام نوشیدم ، دریغا
شهادت را نفهمیدم ، دریغا

کسانی عشق را « فهمیده »1 بودند
که بی سر،گرد او رقصیده بودند

بدا بر ما که بر او چشم بستیم
کلید آسمان ها را شکستیم

شهادت چیست ؟ جز میخانه ی او
که این دل نیست جز دیوانه ی او

شهادت چیست ؟ پل تا حضرت دوست
که جان هر چه عاشق در کف اوست

شهادت چیست ؟ از دنیا بریدن
رهیدن از خود و تا او رسیدن

----------------------------------
1- نوجوان شهید حسین فهمیده که در خرمشهر حماسه ای جاودان آفرید .




ادامه دارد ...