تبیان، دستیار زندگی
بعد از روی کار آمدن رضاشاه و پس از انقلاب مشروطیت، یکی از اقدامات مهم و خاص رضاشاه، توجه به مساله باستان‌گرایی و اتخاذ رویکرد بزرگداشت و تجلیل از حکومت‌های شاهنشاهی ایران قبل از اسلام بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی


بعد از روی کار آمدن رضاشاه و پس از انقلاب مشروطیت، یکی از اقدامات مهم و خاص رضاشاه، توجه به مساله باستان‌گرایی و اتخاذ رویکرد بزرگداشت و تجلیل از حکومت‌های شاهنشاهی ایران قبل از اسلام بود.

تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی

حوادث پس از پایان جنگ عالم‌گیر اول و تحولات بعد از آن نشان می‌دهد که هویت ملی به نحوی ساماندهی می‌گردید که نقش دین در ساختمان ملیت‌ ایرانی بسیار اندک و ناچیز باشد. گسترش دامنه و نفوذ هویت ملی مبتنی بر باستان‌گرایی در دوره رضاشاه با پیشرفت پروژه دولت ــ ملت‌سازی مدرن پیوستگی داشت.

تاسیس سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه را سرآغاز جدیدی در آرایش هویتی جامعه ایرانیان باید به شمار آورد. در این دوران، دولت مطلقه قدرت را به سود خود تمام کرد. این دولت به منظور ایجاد هویت‌سازی ملی، باستان‌گرایی را طراحی نمود و اجرا کرد.

پروژه هویت‌سازی دولت مطلقه پهلوی، که از آن تحت عنوان هویت ایرانی یاد می‌شود، در دوران سلطنت رضاشاه، شکل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد کرد. به دنبال تاسیس هویت ایرانی متجدّد، بار دیگر آرایش هویتی جامعه ایران دستخوش تغییر شد و در نقشه آن دگرگونی‌های مهمی به‌وجود آمد. به عبارت دقیق‌تر، تکوین ساخت دولت مدرن نوساز، عامل اصلی مسلط شدن هویت‌سازی ملی و باستان‌گرایی در ایران بود. این امر تغییراتی را در آرایش هویتی ایران پیش آورد.

دولت مطلقه و هویت‌سازی ملی

دولت مطلقه ایرانی، دولت عصر گذار بود؛ عصری که در میانه دوران سنتی و روزگار مدرن قرار داشت. نوزاد ایران بر اثر فعل و انفعالات عصر مشروطیت تا حدودی شکل گرفته بود، ولی توانایی خروج از پوسته سنتی خود را نداشت. روی کار آمدن رضاشاه و تاسیس سلسله پهلوی در سال 1304.ش را باید سرآغاز و شروع دوران حکومت مطلقه مدرن دانست. استقلال نسبی دولت مطلقه باعث شد که پروژه نوسازی توسط دولت مطلقه فراهم آید. جریانات سیاسی مطابق دستگاه ایدئولوژیک خود، ابعاد و اولویت‌هایی را در نوسازی ایران مدنظر داشتند که با یکدیگر متفاوت و گاه متعارض بود. در پایان پروژه نوسازی، مدرن‌سازی دولت قرار داشت که به معنای ایجاد تغییرات بنیادی در ساخت و کارکرد دولت و نهادهای تابعه آن بود. مدرن‌سازی جامعه، آن بخشی از برنامه‌های نوسازی بود که ساخت اجتماعی ــ سنتی را در ابعاد آموزشی، فرهنگی و اقتصادی دگرگون می‌کرد و جامعه‌ای با ویژگی‌های جوامع جدید به جای آن مستقر می‌ساخت. روی هم رفته می‌توان گفت «دولت‌سازی»، «ملت‌سازی» و «جامعه‌سازی» سه رکن اساسی پروژه نوسازی در آن زمان بود. رضاشاه پس از نشستن بر اریکه سلطنت، دگرگونی‌های سه‌گانه دولت، جامعه و ملت را تا حدود بسیاری انجام داد.

پس از استقرار سلطنت رضاشاه و تحکیم مبانی دولت مطلقه وی، مبحث تجددگرا، از میان سایر گفتارها، فرصت بیشتری به دست آورد. بدین لحاظ می‌توان گفت که پروژه نوسازی ایران در دوره رضاشاه، پروژه‌ای تجددگرا بود. البته باید توجه کرد که اولا این پروژه در آغاز الگوی تمام‌عیار منظم و مدونی نداشت، ولی به تدریج ابعاد دقیق‌تر و روشن‌تری یافت و از سایر الگوهای هم عصر خود متمایز شد. ثانیا پروژه تجدد در درون خود، انسجام و تناسب تام و تمامی نداشت و همانند دیگر بحث‌های نوسازی ایران به بعضی از ناهمسازی‌ها و گاه تناقضات درونی دچار بود. با این حال می‌توان گفت مهم‌ترین اصل آن گذر جامعه ایرانی از فئودالیسم به کاپیتالیسم بود.

پروژه هویت‌سازی دولت مطلقه پهلوی، که از آن تحت عنوان هویت ایرانی یاد می‌شود، در دوران سلطنت رضاشاه، شکل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد کرد

پهلوی و تجددگرایی

در زمان دولت نوگرای رضاشاهی، طرح نوسازی آغاز گردید و به دنبال آن، تصادم میان فرایند نوسازی و ارزش‌های دینی جامعه نیز آغاز شد. شكاف حاصل از این منازعه، تا روزهای آخر عمر سلسله پهلوی ادامه داشت و هرگونه مداخله دولت در این وضعیت، با حمایت تجددگرایان همراه بود.

تأثیرات فكری نهضت مشروطیت و حضور طبقه جدید تحصیل‌كردگان غرب در كنار طبقه حاكم، بیش از هر عامل دیگری، سبب رویكرد پهلوی اول به مدرن‌سازی در كشور شد؛ تأسیس ارتش نوین، درهم‌شكستن نظام ملوك‌الطوایفی، متحدالشكل‌كردن لباس، خرید سلاح‌های جدید، ایجاد راه‌های ارتباطی، تأسیس دانشكده افسری، تأسیس بانك سپه برای سامان ‌بخشیدن به امور مالی و حقوقی نظامیان، تصویب قانون نظام اجباری، تأسیس سازمان ثبت احوال برای شناسایی مشمولان نظام اجباری، و... نه از روحیه نظامی‌گری رضاشاه، بلكه از خواست‌ها و آرمان‌های روشنفكرانی ناشی می‌شد كه تنها راه رسیدن به تمدن غرب را دوری از سنّت‌های دینی حاكم بر جامعه ایرانی می‌دانستند. این مسئله در كنار تحولاتی كه مصطفی كمال در تركیه به راه انداخت، توجه شاه و حامیان او را به خود جلب كرد و آنان را به اقتباس از اقدامات ضدمذهبی آتاتورك فراخواند.

اصلاحات و نوسازی فرهنگی رضاشاه بر سه محور ناسیونالیسم باستان‌گرا، تجددگرایی و مذهب‌زدایی می‌چرخید. از جمله اقدامات رضاشاه در محور نخست، تأسیس نهادهای نوپدید، ترویج باستان‌گرایی با تأكید بر یكتایی نژاد آریایی، توجه به تاریخ شاهان قدیم و نشان ‌دادن عظمت دولت‌های شاهنشاهی ایران، تأسیس فرهنگستان زبان فارسی، بازسازی آثار باستانی ــ كه به‌زعم شاه، سیمای درخشان تمدن پرشكوه ایران باستان بودند ــ و برگزاری جشن هزاره فردوسی بود. تجددگرایی و تضعیف ارزش‌های دینی، بخشی از برنامه‌های نوسازی فرهنگی دولت رضاشاه محسوب می‌شد؛ زیرا از نظر وی ریشه‌دار بودن تفكر دینی و مبانی ارزشی حاكم بر جامعه ایرانی، مانعی جدی بر سر راه فرایند مدرن‌سازی به‌شمار می‌رفت؛ ازاین‌رو دولتمردان ‌رژیم سلطنتی از راه رواج بی‌قیدی و تحقیر نهادهای دینی و سنّت‌های ملّی، پیكار خود را علیه مذهب آغاز كردند. حضور میسیون‌های مذهبی، تأسیس مدارس جدید، بازگشت اشراف‌زادگان تحصیل‌كرده از فرنگ، تأسیس كانون‌ها و انجمن‌های روشنفكری، ترویج بی‌قیدی در میان زنان، كشف حجاب بانوان و نیز تغییر نظام آموزشی، از جمله فعالیت‌هایی بودند كه در این دوره با اهتمام جدی پیگیری و انجام شدند.

تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی

تمامی این اقدامات و اصلاحات فرهنگی به منظور ایجاد هویت ملّی جدید انجام می‌شدند و جوهره اصلی آنها، تأكید بر ناسیونالیسم بود. درواقع درك دولت نوگرا از تمدن جدید، سلوك و رفتار تجددمآبانه و تغییر در ظواهر بود نه شكوفایی اندیشه و فرهنگ. همسان‌سازی فرهنگی و رویای رسیدن به تمدن اروپایی، نخبگان غرب‌زده ایرانی را به ایجاد تغییر در پوشاك و كشف‌ حجاب زنان كشانده بود و ازاین‌رو، توجه به مسائل زنان، كه پیش از نهضت مشروطیت آغاز شده بود، در این دوره در كانون توجه تمام جریان‌های فرهنگی قرار گرفت. این مسئله، كه با تبلیغات گسترده در مطبوعات و محافل همراه بود، آثار خود را كم‌كم نمایان ساخت. تأسیس كانون‌ها و مراكزی كه به بهانه آزادی زنان، فرهنگ غرب و رفع حجاب را تبلیغ می‌کردند، همگی از آغاز سیاست استحاله فرهنگ سنّتی از طریق اشاعه تجددگرایی غربی حكایت می‌نمودند. تشکل‌هایی نظیر «كانون بانوان»، «جمعیت نسوان وطن‌خواه» و «جمعیت تمدن نسوان» ــ كه دولت آنها را تأسیس کرده بود و اغلب اعضای آنها از تحصیل‌كردگان اروپا بودند ــ با هدف «ترویج معارف و بسط افكار و تهذیب اخلاقی و ترقی زنان»، و نیز اعطای آزادی به زنان و متجدد كردن آنان تأسیس شدند. سفر شاه به تركیه در سال 1313 عاملی مهم در تثبیت باورهای قلبی او مبنی بر لزوم كشف حجاب به‌شمار می‌رود. اثر عمیق مشاهده وضع بانوان ترك بر روحیه رضاشاه تا حدی‌ بود كه وی خطاب به سفیركبیر ایران در تركیه گفت:

«هنوز عقب هستیم و باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، به‌ویژه زنان، اقدام كنیم»

پهلویسم (ایران‌گرایی و شاه‌پرستی)

یکی از اصول مهم حاکم بر تجدد، ساختن ایرانی به طرز پهلویسم بود. ویژگی این اصل ایرانی‌گری و شاه‌پرستی بود. رجوع به قوانین، مقررات و برنامه‌های این دوران به روشنی گواهی می‌دهد که اصل یادشده در بسیاری از برنامه‌های این دوران مدنظر بوده است. در زیر به بعضی از تصمیمات و اقدامات عصر دولت مطلقه رضاشاه برای دستیابی به این اصل اشاره می‌شود: تصمیم نمایندگان مجلس راجع‌به دعوت دولت به تعمیر مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی (1303)، قانون سجل احوال (1304)، قانون یکصدهزار تومان اعتبار برای مخارج جشن جلوس و تاج‌گذاری (1304)، ماده 81 قانون مجازات عمومی ــ توهین به شخص اول مملکت (1310)، تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی موضوع کلمه ایرانی‌الاصل (1317)، قانون تبدیل برج‌ها به نام‌های فارسی (1304)، آیین‌نامه به‌کارگیری سال شمسی به جای سال قمری (1306)، به کار بردن ایران به جای پرس و پرشیا (1309)، سلام شاهنشاهی و سرود ملی ایران (1314)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای کشور به فارسی و نام‌های باستان (1314)، مراسم سلام در حضور شاه (1312)، نحوه انتخاب اسامی، نقاشی از تمثال پادشاه (1315)، سازمان پرورش افکار (1317)، سازمان پیشاهنگی (1314)، تاسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (1313)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (1314) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (1314).

یکی از اصول مهم حاکم بر تجدد، ساختن ایرانی به طرز پهلویسم بود. ویژگی این اصل ایرانی‌گری و شاه‌پرستی بود. رجوع به قوانین، مقررات و برنامه‌های این دوران به روشنی گواهی می‌دهد که اصل یادشده در بسیاری از برنامه‌های این دوران مدنظر بوده است

قوانین و مقررات فوق با تکیه بر ارزش خاصی ضرورت یافت که در این مقاله تحت عنوان ایران‌گرایی و شاه دوستی از آن یاد شده است.

قوانینی همچون قانون سجل احوال، تابعیت، و بازسازی مقبره فردوسی، و نیز اساسنامه فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی)، که مهم‌ترین گام برای گسترش زبان فارسی بود، دقیقا در جهت تحقق ارزش ایران‌گرایی تصویب شدند. بر اساس اسناد و مدارک موجود می‌توان گفت که در آن عصر ایرانیت و شاه‌پرستی دو رکن مهم و جدانشدنی از مسیر تجدد تلقی می‌شدند و با یکدیگر همزاد بودند. شاه‌دوستی و شاه‌محوری، تلاش برای خلق وجهه کاریزمایی برای پادشاه و پیوند سلطنت با موجودیت ایران و ایران‌گرایی با تاکید بر لزوم تجدید عظمت ایران باستان پس از انقلاب مشروطه به صورت یک آرمان درآمد و ناسیونالیسم یکی از زیرساخت‌های اساسی حکومت گشت.

شاه‌محوری و تلاش برای تحقق وجهه کاریزمای رضاشاه یکی دیگر از محورهای اساسی فرهنگ سیاسی دوران رضاشاه بود. مشروطه شاه را از فردی مقتدر و انتقادناپذیر به مقامی تشریفاتی و گاه زائد و مزاحم تبدیل کرد. لذا رضاخان نیز در ابتدای حکومت خود با مشکلی به نام مشروعیت مواجه شد. وی با اقدامات سریع نظامی و تبلیغاتی توانست در آستانه سلطنت دیدگاه مثبتی در میان توده مردم نسبت به خود ایجاد کند. مراسم آغاز سلطنت نیز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. از سال 1314 به تدریج شاه‌دوستی جنبه افراطی به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به یکی از اشتغالات شهرداری‌ها تبدیل شد. چاپلوسان در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه به طور جدی برای القای مفهوم «شاه‌پرستی» تلاش می‌کردند و به اشکال مختلف درصدد برآمدند فرهنگ اسلامی را ضعیف سازند. شاه سعی می‌کرد مشروعیت خود را با حذف فرهنگ اسلامی یا تحریف آن تحقق بخشد.

در مجموع می‌توان گفت رضاشاه نتوانست با تركیب عناصر فرهنگ ملی، دینی و غربی، هویت ملی جدیدی را خلق كند كه درنهایت به تعدیل شكاف و گسستهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منجر شود، بلكه با برداشتی ظاهری و سطحی از نوسازی، افراط در ملی‌گرایی باستان‌گرایانه، ستیز كینه‌توزانه با مذهب و حاملان آن و نیز سركوب گروههای قومی مختلف، اسباب عمیق‌تر‌شدن این شكافها را در درون جامعه ایران فراهم كرد.

فرآوری:طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منابع : 1-محمدرحیم عیوضی، طبقات اجتماعی و رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد و انقلاب اسلامی، 1380

2-حسام‌الدین آشنا، فرهنگ و تبلیغات حکومت در ایران، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1373

3- پاسخگر