تبیان، دستیار زندگی
ایشان برای پدرش که سال ( 1375) عازم حج بود نامه‌ای نوشت و سربسته به او داد تا در حرم پیامبر خدا حضرت محمد (ص) باز کرده و به خواسته‌اش عمل کند. چنین نوشته بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمانده‌ای که پدرش را تهدید کرد


ایشان برای پدرش که سال ( 1375) عازم حج بود نامه‌ای نوشت و سربسته به او داد تا در حرم پیامبر خدا حضرت محمد (ص) باز کرده و به خواسته‌اش عمل کند. چنین نوشته بود ....


فرمانده‌ای که پدرش را تهدید کرد

شهید هوشنگ ورمقانی

تاریخ تولد :1338

تاریخ شهادت : 1/4/1375

محل تولد :کرمانشاه /سنقر /ورمقان

طول مدت حیات :37

شهید هوشنگ ورمقانی سال 1338 در روستای ورمقان متولد شد. ایشان در سال 1360 به عضویت رسمی سپاه درآمد و به عنوان فرمانده گردان ویژه راهی جبهه‌های غرب شد و خطی را در قصر شیرین تحویل گرفت. پاسدار سپاه اسلام که با رشادت‌های فراوان به مقابله با دشمن می‌پرداخت در مدت یک سال در یک‌صد روستای منطقه پایگاه مقاومت مردمی ایجاد کرده و آن‌ها را جایگزین پایگاه‌های عملیاتی نمود. در سال 1364 وی به عنوان جانشین ستاد و فرمانده تیپ بیت‌المقدس در جبهه‌های جنوب به دفاع مشغول شد. سردار سپاه اسلام جهاد اصغر را به پایان رساند و خود را برای جهاد اکبر مهیا نمود پس از گذراندن دوره دافوس (1) در سال 1371 به عنوان مسئول بازرسی و فرمانده یگان ویژه در قرارگاه شهید شهرام فر استمراربخش راه شهدای اسلام گردید و در سال 1373 به عنوان پاسدار شایسته و یک سال بعد به عنوان پاسدار نمونه معرفی شد. سرانجام پس از 17 سال تجربه و تلاش در اول تیرماه سال 1375 در سن 37 سالگی مرغ جانش از قفس پر کشید و در یکی از محورهای سقز به شهادت رسید. از او چهار نو گل به نام‌های مصطفی، مجتبی، زینب و روح‌الله به یادگار مانده است.

به خدای کعبه قدم زدن در اردوگاه شهدا و خادمی در درگاه آن‌ها کمتر از قدم زدن در صفا و مروه نیست. ای آسمان و ای فرشتگان و ای زمین بدانید که شهیدان تا ابد امید و عزیز ما هستند مزار آن‌ها زیارتگاه، راه و رسمشان مایه حیات و وارثان شهدا بزرگواران ما هستند.

1- دوره فرماندهی ستاد.

فرمانده تیپ بیت‌المقدس طی نامه‌ای از پدرش در خواستی دارد که با هم می‌خوانیم :

ایشان برای پدرش که سال ( 1375) عازم حج بود نامه‌ای نوشت و سربسته به او داد تا در حرم پیامبر خدا حضرت محمد (ص) باز کرده و به خواسته‌اش عمل کند. چنین نوشته بود :

پدر عزیزم دعا کنید خداوند سال 75 را سال شهادتم قرار دهد. اگر دعا نکنید مدیون هستید.

فرمانده‌ای که پدرش را تهدید کرد

خاطرات شهید :

سردار مقید بود که هیچ‌گاه از بیت‌المال استفاده شخصی نکند. زمانی که خانواده‌اش در قروه ساکن بودند روزی او می‌خواست از سنندج به آنجا برود. فرمانده‌اش تأکید نمود که از خودرو سپاه استفاده کند. اما ورمقانی نپذیرفت و بدون اینکه مسئولش متوجه نحوه رفتنش شود از سپاه خارج شد. تعجب کردم و به او گفتم: «لااقل این بار از وسیله نقلیه استفاده کن تا در وقت هم صرفه‌جویی نمایی. خندید و رفت. حاجی حتی برای هیچ کاری از وسیله نقلیه سپاه استفاده نمی‌کردند و در پاسخ من که علت این کار (عدم استفاده از ماشین سپاه) را از او پرسیدم گفت: این کار رسیدن به شهادت را به تأخیر می‌اندازد.

***

یک روز پس از طعام عاشورا دیدم حاج هوشنگ نان ریزه‌هایی که به زمین ریخته‌اند را جمع می‌کند. تعجب کردم به او گفتم: «چرا این قدر خودتان را به زحمت می‌اندازید برای نظافت به نحو دیگری اقدام کرده‌ایم». تبسم همیشگی بر لبانش نقش بست و گفت: «این نان ریزه‌ها به دست عاشقان و مشتاقان و عزاداران آقا اباعبدالله (ع) متبرک شده. آن‌ها را برای شفای چند مریض جمع کردم تا از آن‌ها بخورند و شفا یابند. تعجب کردم عاشق وارسته حضرت امام حسین (ع) آن گونه که خود آرزو داشت به زیارت مولایش شتافت.».

دست‌نوشته شهید

به خدای کعبه قدم زدن در اردوگاه شهدا و خادمی در درگاه آن‌ها کمتر از قدم زدن در صفا و مروه نیست. ای آسمان و ای فرشتگان و ای زمین بدانید که شهیدان تا ابد امید و عزیز ما هستند مزار آن‌ها زیارتگاه، راه و رسمشان مایه حیات و وارثان شهدا بزرگواران ما هستند.

پروردگارا به تو امیدوارم، گاه‌گاهی که به گلزار شهدا می‌رفتیم چند لحظه در میان قبری که آماده بود می‌خوابیدم احساس غربت و ترس می‌کردم خدایا ما را با قبر و گلزار شهدا انیس و مونس گردان.

روحمان با یادش شاد

فرآوری :سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان